بخشي از سخنان منصور حکمت در پلنوم 9 کميته مرکزي حزب کمونيست ايران

 

۱۳۶۶

مبحث گزارش در مورد کردستان

 

من فقط روی کردستان دو ملاحظه ای را که ر. حسین (جواد مشکی)در یادداشتهایش نوشته تکرار میکنم.

ببینید، خود گزارش را میخوانید و نامه ر. عمر(ایلخانی) را که ضمیمه آن است توجه تان را به، قسمتی که خط قرمز کشیدم، باین فورمولبندی جلب میکنم:

 

“اولین مسأله ای که در ابتدای فصل و از سرگیری وسیع فعالیت نظامی در بهار امسال در مقابل پیشمرگ حزب ما قرار داشت، عبور از مرزها بود”.

 

بعداً خود این گزارش با گسترده کردن وسیع نیروها به داخل مرزبندی میکند. اما اینکه خود فصل بهار فصل عبور ما از مرزها و عملیاتهای گسترده نظامی در داخل ایران است، و بعد باقی ماندن نیروهای ما به یک درجه ای در داخل ایران است، واضح است.این مسأله ای است که کمیته اجرائی روی آن ملاحظه دارد. لااقل استنباط من از کنگره ۲ حزب و پلنوم ۵ و پلنوم کومه له این نیست که؛ “ما سعی میکنیم نیروهای مان را در فصل تابستان برگرانیم به نواحی که آنها در نواحی کار کنند.”  کمیته اجرائی روی این ملاحظه دارد. این یک ملاحظه جدی است.

 

استنباط ما این بود که؛ ایده نیروهائی که روی مرز متمرکز اند که برای مأموریتهای معین میروند، ضربات معینی میزنند و برمیگردند، دارد دنبال میشود. در گزارشهائی که میخوانید الان متأسفانه اینطور نیست. مستقل از هر فورمولبندی الان اینطور نیست، که چنین وضعیتی باشد، نیروهای ما خیلی وسیع به داخل رفتند. حتی صحبت از فرستادن چند عضو دیگر کمیته مرکزی به داخل بود که بعضی را که توانستیم پیغام دادیم، که فلانی و فلانی را به داخل نفرستید. وقتی که کمیته اجرائی دوره اش سر نیامده بود.

 

آخرین روزهای قبل از پلنوم بود، این پیغام را با مشورت رفقا ابراهیم(علیزاده) و عبدلله(مهتدی) دادیم؛ که ما موافق”اعزام نیرو باین گستردگی” به داخل نیستیم و احساس خطر میکنیم و اینکه لطمات نظامی بخوریم از این مسأله. منتها خود این گزارش اشاره میکند به نامعلوم بودن ــ جا نیفتادن بحث نظامی ما! من اینطور میفهمم، چطور ممکن است که بحثهای نظامی ما در کُل سیاستهای ما جا افتاده باشد در حالی که بعد دو نفر از رفقا از داخل میآیند خارج و آنجا نیستند که کنترلی بگذارند؟ بعد کار به آنجا میرسد که عضو کمیته مرکزی هم میخواهد در راستای عملیات نظامی برود داخل. من میگویم پلنوم باید یک مقدار بیشتر به کُل کمیته مرکزی حزب بهاء بدهد. و بحث استراتژی ما در کردستان و مسأله کار نظامی ما را بخصوص در این دوره را بیشتر بهاء بدهد. برای اینکه درک یکسانی جا بیافتد، استنباطم این است که این درک یکسان نیست. شاید بتوانم اینطور بگویم؛ وقتی از آن ایده استقبال شد که بطور واقعی امکان اعزام نیرو به داخل  نبود و فورمول مناسبی برای عدم اعزام بود، در صورتیکه الان که امکان واقعی برای اعزام باز شده است می بینیم آن فورمولها و خود ایده به حاشیه رانده میشود و یک فورمولهای دیگری دوباره فعال میشود که شبیه دوره های قبل از کنگره ۵ کومه له است. از عملیات ما یاد میشود و یک مقایسه هائی میشود از قبیل مقایسه هائی در مقابل حزب دمکرات که: “حزب دمکرات نمیتواند به این نواحی نیرو بفرستد!” یعنی همان مسابقه یا حرکتی است که بفرستیم به ناحیه ای که حزب دمکرات نتواند، امتیازی برای ما است. درصورتیکه آدم انتظار دارد که یک تحلیلی ارائه بدهیم در باره اینکه به چه معنی رفتیم به مناطق و در چه دوره ای؟

استنباطی که الان است این است که تشکیلات کردستان نیروهایش را تا  آخر پائیز فرستاده داخل و دل قُرصی که به آنها داده شده این است که آنها تا پائیز دیگر آنجا نمیمانند. ولی خود همین لااقل برای کمیته اجرائی زیاد است. این نکته ای است که من مایلم رفقا در بحثهایشان روی این مکث بکنند.

 

نکته دیگری که هست، ارزیابی رفقای دیگر است و ر. حسین(جواد مشکی) توضیح دادند. یعنی آن هیأتی که از گروههای مختلفی که میانجی میشوند که پیشنهاد صلح را به حزب دمکرات بقبولانند. احساس میکنم که خود ما داریم زیادی روی این صلح مکث میکنیم ممکن است این خوب نباشد یعنی شاید لغت “راست” لغت خوبی نباشد. ولی یک مقدار مسأله صلح از طرف خود ما برجسته میشود که ر. حسین اینجا تذکر داده و رفقا با توجه به اسنادی که آنجا است میتوانند قضاوت کنند و نظر بدهند.

* * *

 

نقد گسترش بی رویه اعزام  نیروی نظامی به داخل

 

اینجا دوتا مسأله مطرح است یکی صلح با حزب دمکرات و کمیسیون مربوطه و یکی اعزام نیروها و کار جنگی ما. از نظر شیوه ای که من با آن برخورد میکنم این دوتا مسأله – لااقل در ذهن من- یکسان نیست.

 

مسأله صلح با حزب دمرات،  یک مسأله جدید است که پیش آمده و میشود قضاوتهای مختلفی روی آن داشت. راست یا چپ، هر تعبیری که باشد بالاخره به ارزیابی مشخص در شرایط مشخص برمیگردد. معلوم میشود این ارزیابی در یک مرحله ای غلط بوده است. اگر رفیقی معتقد است از اول معلوم بود غلط است باید دخالتش را آنموقع میکرد؛ که آقا این ارزیابی نکنید(نمیگویم چون آن وقت مطرح نکرد حق اعتراض ندارد). ولی فکر میکنم درجه رنجش و نارضایتی آز آن سیاست (بحث اعلام آتش بس یکجانبه و فرعی کردن جنگ با حزب دمکرات) خیلی فرق میکند با یک وضعیتی که جزء دانسته های حزب است و روی آنها کنفرانس و سمینار گرفته شده است و دارد تلاش میشود که به فکر عمومی در حزب تبدیل شود. این دو تا به نظرم هم عرض نیست. کمیته مرکزی کومه له یک ارزیابی از کار کمیسیون و عواقبش داشت. (من در این بحث دخالت نمیکنم چون واقعاً صلاحیتش را ندارم، فاکتهای قضیه را نمیدانم). بسیار خوب! رفقائی که بیشتر آنجا را میشناسند معتقدند یک درجه ای از اشتباه میتواند در آن سیاستها وجود داشته باشد. باید نگاه کرد و دید آن اشتباهات چه تأثیری روی آن کارهای درستی که قبلاً کردیم، داشتند. آیا مثلا خوش باوری در صفوف ما بوجود آورده است که باید فکری بحالش بکنیم؟ آیا به “صلح دو فاکتو” مبتنی بر توازن قوا، لطمه ای زده است که از آن جلوگیری کنیم؟ فکر میکنم بحث تا این سطح میتواند مطرح باشد.

 

مسأله من مسأله دیگری است. یعنی معتقدم این بحث باید به نتیجه برسد و رهنمودهای کافی برای این مسأله باشد.

درمورد اوضاع و اعزام نیروها اصلاً حرف من این نیست. من یک انتقاد جدی دارم و راستش بعد از این ماجرا شخصاً بعنوان عضو کمیته مرکزی حزب، مسئولیت این کارها را بعهده نمیگیرم، یعنی این واقعه(اعزام نیرو به داخل و فرستادن نیرو به اطراف رضائیه) را جزء مسئولیت جمعی خودم نمیدانم.

 

ببینید! وقتی مسأله شمال(اعزام گردان ۲۲) پیش آمد تفسیری که شد این بود که؛ “از راه خوبی نرفتند”، “نمی بایست از آن مسیری میرفتند که حزب دمکرات میتوانست ضربه بزند”.

 

درصورتیکه قرار نبود کسی به شمال برود. سیاست منطقه ای تصویب شده ای در کمیته مرکزی کومه له وجود داشت که طبق آن قرار نبود کسی را به شمال کردستان بفرستند.

 

میدانستند که اگر کسی به شمال برود اَعم از اینکه در پشت فلان پیچ، فلان دمکرات باشد و یا فلان جاش و جاسوس محلی از آنجا عبور کند یا نه؛ انجا منطقه برتری قوای حزب دمکرات است و دیر یا زود یک اتفاق ناگواری برای ما روی میدهد، دیر یا زود ما قربانی این اشتباه میشویم.

 

 این بحث یک سابقه زنده ای دارد برای اینکه اگر توافقات و مباحثات مورد نظر همگی که روی فکر بنا شده، روی تحلیل بنا شده، روی ارزیابی مشخصی بنا شده و بر این مبنا همه ما متحد شدیم که یک کاری بکنیم، زیر پا بگذاریم ضرر میکنیم.  یک تجربه زنده و دردناکی است در تشکیلات ما که امروز این اتفاق در یک مقیاس دیگری و بشکل دیگری دارد میفتد(بحث اعزام نیرو به داخل). بنظرم فکت هائی  اینجا هست که اینها را نشان میدهد، من از اینها این جمعبندی را میکنم که” بدبینانه” است:

 

بنظر من کسانی که در مقطع کنگره ۵ کومه له با نظرات رفیق ابراهیم راجع به کار نظامی موافقت کردند از این لحاظ موافقت کردند که این نظرات تنها نظراتی بود که عملی بود که نظرات من هم در آن سهیم بود. که فعالیت نظامی را محدود کنیم، روی مرزها متمرکز شویم، ضربه بزنیم و برگردیم، و برای کار نظامی یک فلسفه تعریف کنیم. هدفمان گسترش فقط کار نظامی بخاطر کار نظامی نیست، مسأله زنده نگهداشتن این عرصه مبارزه و مسلح نگهداشتن خودمان، اعمال دخالت مسلحانه خودمان در شرایط کردستان است. چه در رابطه با جمهوری اسلامی و چه در رابطه با حزب دمکرات.بیشترش برای ما خاصیت درخودی ندارد. کار نظامی را باید توضیح داد چرا انجام میدهیم.

 

کسی که آنموقع، و خیلی از کس هانی که امروز نیرو اعزام میکنند و میخواهند همه را اعزام کنند، وقتی با آن تحلیل در آن کنگره خودتان موافقت میکنند فکر میکنند؛ معنایش این است که تحلیل الان به درد الان میخورد! زمستان است، و یا به هر حال فشار یک سری مسائل است که نمیتوانیم نیرو اعزام کنیم!  ولی وقتی فردا تابستان شد و آفتاب شد و رژیم گروه ضربت خودش را از یک جائی به یکجای دیگر بُرد، دوباره انگار باید از اول این بحث را در این تشکیلات مطرح کرد.

 

خُب همه نیروهای ما را فرستادیم داخل و با این شرایط که میگوئید؛ از مرز هم نمیشود عبور کرد، یعنی فرستادیم که آن طرف بمانند دیگر! این چه ربطی به تحلیل کنگره ۵ دارد؟ این چه ربطی به تحلیل پلنوم دارد؟ این چه ربطی به آن توافقاتی دارد که یادم است در پلنوم کمیته مرکزی بعد از کنگره ۲ حزب کردیم؟ و حتی حبیب الله(گویلی- حبیب کیلانه) تذکر داد: “مواظب باشید که شرایط را محافظه کارانه تفسیر نکنید.” بحث را قبول داشت و فقط یک تبصره محدودی به این مسأله داشت.

امروز خود ر. حبیب الله کسی است که معتقد است این قضیه بیش از حد گسترش پیدا کرده.است اینها همه پشت این بحث است و امروز ما پیام میگیریم که نیروها رفتند داخل. در عین اینکه میگویند؛ سید مجید و صلاح مازوجی و مظفر محمدی را هم بفرستیم!چرا، از کجا درمیآید؟!

در کدام مناسبات اجتماعی آدم میتواند اینقدر زیر تعهدات مشترکش بزند که انسانها با خیال راحت دارند برمبنایش کار میکنند؟ این کار نظامی بخاطر کار نظامی محض، مفتون شدن به امکاناتی که در این عرصه برای ما باز میشود و یک چشم و هم چشمی قدیمی با حزب دمکرات است بنظرم. یعنی مسابقه  در مورد اینکه چه کسی در کردستان فعالتر است! یعنی این سیاست: بیائیم تعهد بدهیم که همان عرصه هائی که حزب دمکرات در آن فعال است ما هم به همان درجه فعال باشیم؟!

 

این یک روش و سنت جا افتاده است بنظرم. تابستان شده و برگشته ایم سر روشهای خودمان! کنگره ها را در زمستان میگیریم و “حرف”های زمستانی میزنیم، تابستانها کار نظامی انجام میشود. بنابراین ما با روشهای تابستانی کار میکنیم!

 

من جمعبندی ام را در هیچ بحثی نمی بینم که همین الان بتواند آن را عوض کند، چرا داریم میرویم داخل؟ این کار نظامی، به این گستردگی، برمبنای چه نوشته ای توجیه شده است؟

 

بر مبنای کدام بحث؟ استنباط خود سمینار نظامی این نیست. تا آنجا که من از بحث سمینار نظامی شنیدم و از تفسیرش توسط رفقایی که اینجا هستند، سمینار نظامی تفسیرش این نیست که تابستان بلند میشوند و میروید داخل ایران و عملیات پی در پی سازمان میدهند. این از کجا درآمده است؟

 

بنظرم این زدن زیر تعهدات مشترک است، زدن زیر توافقاتی است که با تحلیل به آن رسیدیم. عین همین بحث را وقتی کردم که مسأله شمال مطرح شد. بعد توجیه آن. عواقبی که سیاست غلط ببار میآورد، بصورت پیش پا افتاده ای توجیه میشود که فکر نمیکنم حتی توجیه کننده بآن اعتقاد داشته باشد. اینکه از دستور ما سرپیچی کردند، گفتیم چه بکنند و چه نکردند! اینکه تلفات ما کم بوده، ولی باز میزنیم چون روحیه دشمن پائین است این کار را میکنیم.

 

من دیروز گفتم؛ یک عملیات نظامی که ما میکنیم یک درگیری نیست که همانروز، چهارشنبه، که تمام شد پنجشنبه اش بنشیند و ارزیابی کنید که موفق بوده یا نه؟ باید ببینید بعنوان یک جزئی از آن سیاست عاقبت آن کار چه است؟

 

همین دیروز خبر جدید این است که گردان ما در ژاوررد محاصره شده و دو تا کشته دیگر میدهیم، گردانی که ” فرخ کاوه” و “توفیق همه لاو” توی آن است. خُب من که تضمین نکرده بودم تیم گروه ضربت به فرخ کاوه نمیخورد. بعد میشنوم که رفیق پاهایش هم درد میکند و نمیتواند راه برود. نمیدانم چقدر باید زحمت کشید و یک فرخ کاوه درست کرد برای منطقه؟ بعد نمیدانم آنجا چکار میکرد؟ اگر اینها را بدانم شاید رأی بدهم. ولی میخواهم بدانم فرخ کاوه آنجا چکار میکرد؟ میخواهم بدانم گردان ما آنجا چکار میکرد؟ منطقه ژاورود مگر چقدر بزرگ است که امروز محاصره را شکستند و دو تا کشته دادیم. آیا تا اول پائیز چند محاصره دیگر را ما باید بشکنیم و چند تا کشته بدهیم تا بعد برگردیم به منطقه استقرار اولیه برسانیم؟ و برنامه بعدی خودمان را بریزیم؟ بنظرم اینها توجیه است که فلانی چکار کرد و تصادفاً از کجا رد میشد و تصادفاً چه مشکلی داشتند!

 

اینها عواقب اجتناب ناپذیر یک سیاست است، سیاست گسترش بی رویه وسیع نظامی، نداشتن فلسفه سیاسی برای کار نظامی و حرکت نکردن از مصوبات پلنوم و کنگره خودهمان تشکیلاتی که داریم کار نظامیش را سازمان میدهیم.

 

یک نکته دیگری که این را میرساند بنظرم لزوم توضیح جایگاه استراتژیکی کار نظامی ما است. وقتی بحث استراتژی ما در کردستان میشود خیلی رفقا میپرسند: آخه استراتژی کردستان یعنی چه و چرا این را مطرح میکنید؟

 

بگذار من سئوال کنم؛ استراتژی شما چی هست که اینقدر نیرو پخش میکنید؟ به این سئوال ساده جواب بدهیم یک گوشه اش را روشن کنیم. کار نظامی ما به کجا برسد، به زمستان بعد منتهی میشود؟ فقط همین؟ قرار است در تابستانی که میشود فعالیت کرد، ما فقط فعالیت نظامی بکنیم؟ اندازه اش را هیچ چیزی تعیین نمیکند؟ نوعش را هیچ چیزی تعیین نمیکند؟ رابطه اش با شهر یا دِه چیزی تعیین نمیکند؟ آیا درست در شرایطی که ما شهرها را می بینیم که برای جمهوری اسلامی قابل اداره نیست، آن دوره ای است که ما باید در روستاها عملیات نظامی بکنیم؟ یکی این را توضیح بدهد قبول میکنم. ولی وقتی توضیح نداده است، من میگویم ما استراتژی نداریم. آیا در کنگره ۲ حزب و در کنگره ۵ کومه له بحث نشد که ابعاد فعالیت ما چه چیزهائی است و چطور ما باید در مجموع به یک اعتلای سیاسی در کردستان کمک بکنیم که تازه در آن شرایط پیشروی نظامی واقعی ما مقدور میشود؟ و یک بُعد این اعتلاء همین الان در حال بوجود آمدن نیست؟ بُعد سرپیچی مردم از جمهوری اسلامی در شهرها؟ در ابعادی که برای خود تشکیلات باورنکردنی نیست که وقتی خبرش میآید در یک دوره ای جرأت نمیکنند از رادیو پخش کنند؟ میگویند شاید دروغ یا اغراق باشد؟ این اتفاقاتی که دارد در شهر ها میافتد هیچ تأثیری ندارد بین رابطه اش با نوع فعالیت نظامی که ما میکنیم و آمادگی برای این شرایطی که پیش میآید؟

 

من میگویم اینها سئوالهائی است که جوابش را تحلیل نشان میدهد که ما بتوانیم در یک تشکیلات بطور متحد کار کنیم. وگرنه اگر بنا باشد هرکسی در هر دوره ای مسئول اعزام نیرو است تفسیر خودش را از قضیه بگذارد، راه به جائی نمی بریم.

 

نه در این، حتی بطور کتبی دنبال کنیم که ببینیم این کارها به کدام سند متکی است، به کدام تزهائی متکی است که یک جائی به ۵ نفری عرضه شده باشد؟

 

من به این اعتراض دارم و شخصاً فکر میکنم مسئولیت عواقب این سیاست بیشتر به بقیه کسانی برمیگردد که آن بحثها را جدی نمیگیرند. بحثهائی که آنجا شده را بحثی میگیرم برای برگزاری کنگره ها و پلنومها، من معتقدم این وضعیت در تشکیلات ما وجود دارد.

به لحاظ نظامی من در تفسیر مساله در جناح “محافظه کار” هستم . نه نظامی کار هستم و نه چیزی. ولی بحثهایم را کردم و نشان نداد ابلهانه حرف میزنم، حتی یک جاهائی بحثهایم را قبول کردند، خُب این جناح             محافظه کار یک چیزهائی را در دو کنگره و دو پلنوم به کُرسی نشانده است، دوباره بیاید از صفر شروع کند؟! 

من بعنوان یکی از جناحهای محافظه کار در برخورد به به مسأله نظامی، به این عدم تعهد اعتراض دارم.

در مورد کادرها و مسأله رهبری من در آن نوشته[1]، یک توضیح دادم، میخواهم فقط اینجا تکرارش کنم که روی نوار هم ضبط شود. من معتقدم مسأله رهبری کومه له با این واقعیت که کادرهای میانی و متعهد خود را در یک پروسه چند ساله از دست داده، مربوط است.

 

معتقدم تشکیلات روی دوش کسهائی بنا شده بود که از یکطرف به این رهبری اعتقاد عمیق داشتند،                رهبری ای که من هم به این رهبری اعتقاد دارم و معتقدم رهبری برحق کومه له است. از طرف دیگر در پایه نفوذ داشتند، در پایه قدرت توضیح و توجیه داشتند، در پایه قدرت تربیت نسلهائی که با ما بیایند را داشتند. اینها یکی یکی رفتند. و کسهائی که امروز ـ عده کمی از این قشر تشکیلات که از نظر قدیمی کاری به قدمت خود رهبری کومه له است و از نظر کار عملی رهبر عملی در صحنه این تشکیلات است. آنهارفتند و کار افتاده است دست درصد بیشتری از کس هائی که خودشان در این رابطه تازه کارند. خود این رهبری هیچوقت این رابطه را به تنهائی نمیتواند برقرار کند، به یک چنان قشری احتیاج دارد. این قشر را نباید گذاشت توی زنبیل و فرستاد لای دست و پای گروه ضربت. این به چه معنی است؟ آیا معنی اش این است که این نامردی است که ما خودمان نرویم جنگ، فقط پیشمرگهای تازه را بفرستیم جنگ؟! من میگویم این تفسیرها تَه ذهنها وجود دارد و عمل میکند و بنظرم همینطور است.

 

کادر قدیمی تر پیشمرگایتی اش را کرده، او باید بنشیند و کارهای دیگری را جدی بگیرد. وهمان کار پیشمرگایتی را باید تضمین کند. بله سرباز میرود بجنگد همه ژنرالها و افسرها را که نمیفرستند از روی مین رد شوند. ولی آن سربازی که آمده در این جنگ، داوطلبانه میداند برای چه آمده در این جنگ و اگر هم نمیداند باید برایش توضیح داد چرا نمیتوانی بجنگی؟ وگرنه حزب ما همیشه بی سر است و در وقایع سیاسی هیچکسی ندارد و کمیته های انقلابی که در شهرها تشکیل میشود ممکن است بیفتد دست هزار و یک جریان به جز خود ما. من خجالت نمیکشم از اینکه بگویم اینها را باید حفظ کرد، اینها را باید نگهداشت.

کسی را باید فرستاد جنگ که ایندوره وظیفه اش برای جنگ است. به نظرم کار فرخ کاوه در این دوره جنگ نیست. نمیفهمم چرا رفته؟ کار مظفر محمدی و                                                                سید مجید در ایندوره این نیست که بروند با گروه ضربت رژیم جنگ و گریز بکنند، به نظرم کار این رفقا این نیست. کس هائی که در کنگره به آنها رأی دادند به خاطر درکشان از مسائل توده های زحمتکش به آنها را دادند. بنابراین به این اعتراض جدی دارم.

نکته آخر صحبتم این است که این کاری است که انجام شده، حالا بگوئیم برگردند؟ من نمیدانم چه باید گفت؟ ولی میخواهم یک چیزی از طرف رفقائی که این اتوریته را دارند گفته شود. برگردند؟ بالاخره اینطور نمیشود، هر وقت از مرز برویم و بیائیم و هر دفعه باید چهار تا تلفات بگذاریم، خُب پس یک کاری انجام شده که ما راجع به آن گیر کردیم دیگر. الان تقاضای چه بکنیم؟ اینها را برگردانیم؟ من میگویم نمیتوانیم، پشت مرز هستند.

من پیشنهاد دارم به رفقائی که این عرصه فعالیت را میشناسند یک فکری بحال این قضیه بکنند. به نظرم گردان ما که قعلاً در تیر ماه در ژاورود در محاصره گروه ضربت افتاده، این داستان زندگیش است تا پائیز. مستقل از اشتباه طرف، ایکه چرا رفتید توی آن دره، نگهبان خسته بود خوابش برد، مستقل از همه اینها این سرنوشت این گردان است. ضربه میزند و ضربه هم میخورد، این را میخواهید؟ این را حزب و کومه له تعیین کند. میخواهید یک دوره ای ضربه بزند و ضربه بخورد و زمستان شود؟ و ما باز بشینیم و تشکیلات مان را بشماریم و ببینیم باز هم کسی را نداریم که این تشکیلات را روی خط و سیاست رهبری اداره بکند؟ من این را درست نمیدانم.

 

همین الان اتوریته نشسته ای در تشکیلات ما جز این کمیته کسی در رأسش نیست. ما به عنوان کمیته اجرائی پیامهائی دادیم در مورد اعزام نکردن سید مجید، صلاح مازوجی و مظفر محمدی و همینطور هشدار دادیم درمورد عواقب سیاستی که دنبال میشود، منتها این را شخصاً کافی نمیدانم. به نظر میآید گروه نشسته ای نیست که این اختیارات را داشته باشد، پیشنهاد میکنم که کمیته مرکزی از رفقائی که همین الان این اختیارات را در رابطه با نقش شان در کمیته مرکزی کومه له دارند بخواهد که با این مسأله تعیین تکلیف بکنند. اگر با این نگرانی سهیم هستند که فکر میکنم هستند. دور هم جمع شوند و یک فکری بکنند و راهی را برای داخل پیشنهاد بکنند.

من تصورم این است که میشود به بعضی واحدها گفت با دقت از مرزها رد شوندد، بعضی واحد نقل مکان  بکنند یا درصد عملیاتهائی را که میکنند به آنها تذکر داد، یک چیزهائی شبیه این. توصیه میکنم کمیته مرکزی  حزب این دستور را به این رفقا بدهند.

——————–

متن را مثل هميشه رفيق دنيس مر، پياده و مقابله و تايپ کرده است. من مجددا متن را مقابله و برخي اشتباهات را تصحيح و در تبديل لحن گفتاري به نوشتاري، اديت کرده ام. خط تاکيدها همه جا از من است.

ایرج فرزاد

 مه ۲۰۲۵

 

[1]            نوشته مورد اشاره را نيافتم. ميدانم که منصور حکمت به مساله “رهبري” و “کادرها” در جزوه “کمونيسم کارگرى و فعاليت حزب در کردستان” به طور مبسوط بحث کرده و نوشته است. اما تاريخ نگارش اين بحث حدودا دو سال بعد از پلنوم 9 کميته مرکزي حزب کمونيست ايران است. با اينحال من يک نامه او به ابراهيم عليزاده را که در سال 1984 نوشته و در آنجا به بحث کادرهاي کومه له پرداخته است، ضميمه اين شماره بستر اصلي- ۱۰۶- کرده ام. آن نامه همراه با ديگر دست نوشته هاي منتشر نشده منصور حکمت به شکل کتاب نيز انتشار يافته است.                                                                  لينک به کتاب مذکور.