در مورد پيشنهاد رژيم براي مذاکره  با کومه له

در مورد پيشنهاد رژيم براي مذاکره  با کومه له

 

بخشی از :

 بحث و اظهار نظر در پلنوم دهم حزب کمونيست ايران

 ١٥ تا ١٩ نوامبر ١٩٨٧ -۴۲ تا ۸۲ آذر ماه ۱۳۶۶ 

 

منصور حکمت: یک توضیحی بدهم،

 تنها اطلاعی که ما از این جریان داشتیم پیامی بود که چند روز پیش گرفتیم، مضمونش این بود که “جلال طالبانی” اطلاع داده که ایران در مقابل سئوالهای ما این جوابها را داده که ر. عبدالله گفت:

 

“حاضریم علنی باشد، در کردستان عراق یا اروپا باشد” و غیره. 

 

 ما اصلاً خبر نداشتیم قضیه چی هست آنجا، در پیام، اشاره شد به نامه ای که آمده و پیرو آن نامه ای که برایتان فرستادیم، اینها و یک سری بحثهای دیگر.

 

 برای همین ما هیچ جوابی به آن پیام ندادیم برای اینکه نمیدانستیم قضیه چیست. حتی صحبتهائی که با ر. حسین مراد بیگی کردم، استنباط او این بود که این در همان پچ پچ کردنهای جلال طالبانی می گنجد و بعید است چیز بیشتری باشد، اما خود پیام حاکی از این بود که این مسأله یک مقدار از این حرفها جدی تر است. این اتفاق به این صورت افتاد، الان احتیاج است رفقائی که اینجا هستند رهنمود بدهند که چه باید کرد و چه نباید کرد. 

 

 بحث، مسأله تماسهای غیرمستقیمی است که ایران خواسته برای پیشنهاد مذاکره. من فکر میکنم این بحث را در چند سطحی میشود دنبال کنیم. پیشنهاد میکنم رفقا با این خطوط برخورد کنند: 

 

 یکی اینکه انگیزه های حکومت  ایران از چنین حرکتی چیست؟ و چقدر این مسأله جدی است و چه اهدافی را در این  دنبال میکند. دوم اینکه یک چنین اتفاقی در سیاستهای ما چه جایگاهی میتواند داشته باشد، با فرض اینکه آنها جدی باشند؟ واقعاً مسأله شان باشد؛ ما چه برخوردی علی العموم روی این مسأله داریم، روی نفس این کار؟ 

 

 سوم اینکه چه ملاحظات و شرایطی داریم برای وارد شدن به یک چنین حرکتی؟ با هدف اینکه بتوانیم بیست قلم، ده قلم نکته قابل اجرا کردن را استخراج کنیم و در اختیار رفقای کمیته مرکزی کومه له بگذاریم. 

 

بنابراین روی این سه جنبه لااقل میشود صحبت کرد و رفقای دیگر در صحبتهای شان حتماً جنبه های دیگری را بیرون بکشند. تفکیک میکنیم و راجع به آنها صحبت میکنیم و راجع به آنها نوبت میگیریم.

 

  ر. امیر (حمید تقوائی) روی بحث من نوشتند: “میخواستم نکته ای را تصریح کنم، من کُلا فکر میکنم این پیشنها رژیم یا بخشی از آن حتی قصد مذاکره ندارند، بلکه طرح این نوع واسطه تراشی و پیشنهاد کردن را توطئه میدانم. پس فرق دارد با اینکه هر مذاکره دیپلماتیکی را توطئه دانستن. چنین شایعات و اقدامات در مورد حزب دمکرات سالهای۶۳ ـ ۶۴ فراوان بود”. 

اینکه بگوئیم رژیم نمیخواهد روی مسائل کردستان مذاکره کند و  راه حل سیاسی نمی شناسد بدیهی است، درست است.  طرف بالاخره میخواهد یک کاری در جهت منافع ارتجاعی خودش بکند، مذاکره بکند، همه اینها واضح است و این را همه ما باید بدانیم. مسأله این است اقدامی که او میکند چه جائی برای ما پیدا میکند و ما چه رابطه ای میتوانیم با این بگیریم؟ 

 رژیم ممکن است برای منافع خودش هزار و یک کار بکند و سرش در آن پروسه کلاه برود، کما اینکه لشکر کشیده به کردستان و توی آن مانده است. 

 

 بنابراین فکر میکنم هنوز جا دارد که راجع به این مسأله و اینکه چه استفاده ای ما میتوانیم از یک چنین وضعیتی که پیش آمده  بکنیم، حرف بزنیم. 

 

راجع به قصد خود رژیم من فکر میکنم یکی از عاملها این است فشاری که آمریکا روی اینها گذاشته و وجهه ای که (لااقل این جناح) میخواهد نزد آمریکا بدست بیاورد، خوانائی بیشتری دارد با یک درجه ای برگشتن و کردستان را بعنوان عنصر مشروعیت پیدا کردن در داخل کشور، یک برخورد دیگری را با نشان دادن آن، که(ما رژیم اسلامی) داریم میکنیم. 

   اینکه رژیم هر مذاکره ای را بعدا به خون می کشند و قطعاً اینها قصدشان این نیست که خودمختاری کردستان را از طریق مذاکره بدهند یا آرامشی بوجود بیاورند. ولی حتماً میخواهند که در یک دوره ای بنظر بیاید که دارند مذاکره میکنند. 

 

 یعنی آن جناح میخواهد و این چنان توهمی در سطح ایران و جهان نسبت به این رژیم بوجود میآورد که از اول انقلاب تابحال، اشغال سفارت نمونه اش بوده و حمله آمریکا، در آن حد برایش توهم ایجاد میکند که رژیم اسلامی ارتجاعی رفته ونشسته با اپوزیسیون مسلح خودش دارد حرف میزند، نماینده میفرستند و میآیند و میروند. 

 

مسأله این است که این هنوز دولت نیست، اگر این حرف کُل دولت بود بنظرم اینها پایش بودند که وارد دوره ای  بشوند که بنظر بیاید که با مخالفین خودشان حرف میزنند. نه مخالفین شان در تهران، بلکه در کردستان که مسلح شدند، واضح است که از موضع قدرت هم حرف میزنند. 

 

 آنوقت این دولت به نظرم جلوی مردم عادی، جلوی طبقه کارگر و جلوی کس هائی که از این ناراضی هستند و طی اینمدت توهمات شان ریخته و جلوی هزار ویک جور آدمی از خارج با آن رژیم برخورد دارد، این جلوه ها را می بیند که خُب؛ موضع ضد آمریکائی گری من خیلی منسجم است دیگر! دارد با نیروهائی که آنها میتوانند اسلحه شان را بسمت آمریکا برگردانند، حرف میزند. بنظرم این خیلی توهم ایجاد میکند. 

 

 هر زمان دولت مذاکره با ما را شروع کند ما باید یک فکری بکنیم به حال توهماتی که پراکنده میشود نسبت به این دولت و طبقه کارگر. و این لااقل یکی از هدفهای این جناح است به نظرم. 

 

منتها سئوال این است که این حرف که:  “ما مُقلد امام هستیم باید یک کاری بکنیم تا امام یک چیزی بگوید”، ولی از طرف دیگر میگوید: “حاضریم علنی باشد!”  به نظرم این یک تناقض اساسی است درذهن کسی که آمده و این حرف را زده است.

 

تو حاضری علنی باشد ولی میگوئی: اول امام یک چیزی بگوید!؟ حتماً علنی نمیکنید تا وقتی امام یک چیزی بگوید؟ بنابراین حاصر نیستی علنی کنی، پس جوابش این است که: خُب علنی نمیکنی، داری دروغ میگوئی راجع به این مسأله. این قسمتش را با بهمن ( حبیب فرزاد) موافقم، دارد ماتریال جمع میکند که ببرند پیش امام که: 

 

“ما رفتیم و سونداژ کردیم و اینها حاضرند. شرایط شان هم خیلی خوب نیست، اینها که بیایند از موضع ضعف میآیند. ما میتوانیم اینها را یک دوره ای به گیج سری بیندازیم و غیره. اصلاً روحیه شان را در هم بشکنیم. یک چیزهائی هم حتی بدست بیاوریم و بعد به اینها حمله میکنیم.” 

 

دارند ماتریال جمع میکنند که کًیس خودشان را ببرند پیش مقامی که میخواهد این را به یک سیاست رسمی تبدیل بکند. همینطوری از اینها  قبول نمیکنند، احتمالاً به اینها گفتند: برو بپرس و بیا بمن بگو چه گفتند؟ 

 

بنابراین، این رابطه را(بواسطه جلال طالبانی) با ما میگیرند. 

 

در این مورد، من هم فکرمی کنم هر کسی با ما تماس گرفته و یک پچ پچی کرد نمیرویم پشت رادیو که بگوئیم: یکی آمده از ایران که میخواهد مذاکره بکند. اصلاً جواب طرف خیلی روشن است، میگوید؛ کی گفته؟ ضد انقلاب با این کار سعی میکند روحیه صفوفش را بالا نگهدارد. 

 

میآید این را میگوید، اگر ما برویم و از رادیو بگوئیم: دولت ازطریق شخص ثالث پیشنهاد مذاکره داده، رژیم  جمهوری اسلامی  میگوید؛ دروغ گفتند، شایعه است، ما سازش نمیکنیم، این مسأله اصلاً در این سطح نیست. 

 

من این را در چهار چوب دیپلماسی سّری نمی بینم، هر کسی یک سئوالی از آدم بکند بو بکشد و به مردم دنیا بگوید. آن چیزی که ما باید بکنیم به نظرم باید خودمان را با همان کانالی که آمده، طرف صحبت بکنیم و هیچ جا خودمان را با ایران طرف صحبت نکنیم و آن کانال (جلال طالبانی) است .پیشنهادی عملی که نسبت به این قضیه دارم اینها است: نامه ای برای “جلال طالبانی” بنویسیم، خیلی رسمی و علنی، طوری بنویسیم که اگر از دست ما هم در رفت خوشحال هم بشود. به این ترتیب: دوست عزیز شما از طرف دولت ایران آمدید و از طرف دولت ایران میگوئید؛ دولت ایران اینها را گفته است. سیاست ما در قبال دولت ایران این است، در قبال مذاکرات بطور کُلی این است. شرایط ما با رژیم جمهوری اسلامی اینها است. 

مادام که اینها را نبینیم صحبتی از مذاکره نداریم ….. جنگ اینجا را او شروع کرده، بنابراین اولین پیش شرط هر مذاکره ای با مردم کردستان و نماینده های سیاسی اش این است که آتش بس یکجانبه بدهد، همه جای دنیا دارند میدهند. طرف میخواهد با الساوادری یک مذاکره بکند خودش اول آتش بس یکجانبه را داده، بعد پیشنهادهای مذاکره اش را دارد به طرف میدهد. تو حمله کردی آتش بس بده تا ملت بفهمد که میخواهی حزف بزنی. نمیشود هم داری میجنگی و هم میخواهی حرف بزنی؟! 

سیاست میلیتاریزه کردن و  جنگ در کردستان را تو شروع کردی بنابراین اولین شرط اش این است که آتش بس یکجانبه دولت را به مردم بدهید و دومین شرط اش این است که بگوئی ما میخواهیم با نیروهای سیاسی کردستان مذاکره کنیم، این را بعنوان دولت بگوئید. ما جناح ـ مناح نمیشناسیم در دولت، ما با دولت شما طرف هستیم

بنابراین اعلام آتش بس یکجانبه و بعد اعلام علنی که میخواهید مسأله کردستان را در رابطه با مذاکره پیش ببرید، همه اینها پیش شرطهای هر مذاکره ای است که اصلاً بیائید با ما هم طرف حساب بشوید. 

بعداً اقداماتی که متناسب با این دوتا است باید بکنید، برای اینکه مردم کردستان هیچ نوع باوری به حرفهای تو ندارند. بنابراین باید بتوانی با یک چیزهائی آنقدر زمینه بدست بدهید که هر نیروی اصیل در کردستان بتواند اصلاً جلوی مردم سر خودش را بلند نگهدارد، وقتی (در مذاکره) حرف بزند. بنظر من اینها شامل مذاکره است. 

 

اول: عقب کشیدن نیروهای نظامی به داخل پادگانهای خودشان و کاملاً غیر میلیتاریزه کردن محیط شهر و روستا، بیرون نیایند از آن سوراخها. ما میگوئیم: از کردستان برو، ولی (با فرض جدی بودن قصد مذاکره) در پایگاه خودتان بنشینید وحجم حضور نظامی را کم کنید. پنجاه تا  لشکر آوردی یک تعدادش را بیرون ببر، اگر میخواهی مذاکره کنی و آتش بس کنی اینقدر نیرو احتیاج نداری. 

دوم: زندانیهای سیاسی؛ که در رابطه با همین مبارزه گرفتی، یا مردم معترضی که در رابطه با حضور نظامی و سربازگیری اجباری اعتراض کرده و گرفتی، بالاخره تمام کس هائی که زندانی کردید بخاطر اینکه دارید میجنگید، اینها را باید آزاد کنید. 

 سوم: تمام کسانی که کوچ دادی و تضییقات اقتصادی و غیره برایشان ایجاد کردید، اینها را باید برگردانید سر جای خودشان. این شرایط پیش شرطهای هر نوع طرف حساب شدن ما بمثابه کومه له با شما است، در غیر اینصورت ما اصلاً چنین رابطه گرفتن را برسمیت نمی شناسیم و جوابی به آن نمیدهیم. مقدم بر هر نوع پیشنهاد مذاکره و تعیین مکان مذاکره، باید این کارها را بکند. هر دولتی بطور واقعی مسأله اش این شده باشد که مذاکره بکند باید اینها را بکند. 

 من میگویم این مضامین را خیلی رسمی در یک نامه ای به جلال طالبانی بنویسیم و بدهیم دستش و کپی اش را نگهداریم. چون اتفاقی که برای ما افتاده این است؛ جلال طالبانی آمده و یک چیزهائی گفته، نامه جلال طالبانی را بدهیم، این را هم نباید علنی کرد. چون هر چیزی که جلال طالبانی بما میگوید ما نمیرویم پشت رادیو بگوئیم، اینهم یکی از همانها است. 

اگر دولت یک چیزی گفت (در رابطه با مذاکره) ما میرویم و میگوئیم؛ در این تاریخ، شخصی بنام جلال طالبانی این سئوالها را از ما کرده و ما هم این جوابها را به او دادیم، والسلام!  چیز دیگری هم باو نگفتیم. 

ما نرویم و هِی برویم بپرسیم؛ چه شد، جواب نامه ما چه شد و آنها چه میگویند؟ ما نامه را بدهیم و منتظر حرکت بعدی آنها باشیم. 

 ممکن است شایعاتی باشد بنظرم باید با دقت این شایعات را بررسی کنیم اینها راههای مقابله با خودش را دارد، چه بصورت سخنرانی هائی که، عین همان نامه را برای تشکیلات بخواند و چه بصورت برنامه ای که در سنندج شایع شده که رژیم میخواهد مذاکره کند، ما حرف خومان را  زده ایم.

آدم میتواند بگوید؛ این شایعه را تا این حد که توسط شخص ثالث بدست ما رسانده که رژیم یک چنین نیت هائی دارد شنیدیم و در همین سطح با آن برخورد کردیم و شرایط مان را گفتیم، ولی بیشتر از این چیزی نشنیدیم.

 

  آدم میتواند تا همان حدی که در سطح جامعه مطرح است با آن برخورد کند و نگذارد ابهام بوجود بیاید. دو تا نکته را اشاره کنم، یکی اینکه بحث توطئه میشود و خنثی کردن عواقبش. من میگویم لازم نیست که ما مجبور باشیم عواقبش را خنثی کنیم، خود مذاکره واقعی صد مرتبه بیشتر از آن توهم و ضعف و یأس ببار میآورد در صفوف خودمان و در فعالین شهر. لازم نیست حتماً طرف نخواهد مذاکره کند ولی بگوید “مذاکره کنیم”، تا این اتفاق برای ما بیفتد. 

 

 ببینید! هر کسی اعم از اینکه بگوید؛ طرف میخواهد واقعاً مذاکره کند یا اینکه بگوید؛ اصلاً نمیخواهد مذاکره کند، با این مواجه میشود که این خوش باوری بوجود میآورد، بدبینی و مسائل دیگر بوجود میآورد. ما برای هوشیار بودن در مقابل عواقب این پروسه احتیاجی به تئوری توطئه نداریم و با هر تئوری هم که داریم بحث میکنیم باید جواب مسائل را بدهیم. 

 یک نکته در حرفهای خسرو(داور) بود (نمیخواهم بگویم یک نکته ای گفت، به هر حال مربوط میشود به آن حرفها) 

 

ببینید! اینطور نیست که مردم کردستان به روی هر کسی که با جمهوری اسلامی مذاکره کند تف میکنند، گویا حزب دمکرات با مذاکراتی که با جمهوری اسلامی داشته، دیگر در کردستان پایمال شده است! 

 

بنظرم این تصویر واقعی از مردم نیست، مردم برآیند یکسری کشش ها و فشارها هستند. اگر کسی پیدا شود که خیرش به مردم برسد دستش را هم میبوسند. اینطور نیست که کافی است شایع شود که میخواهند با کومه له مذاکره کنند تا ما دیگر نتوانیم سر مان را توی مردم بلند کنیم، یا مثلاً تأثیر منفی و مخربی در روحیه ها بگذارد، به نظرم اینطور نیست. 

 دوم اینکه قرار نیست مذاکره وقتی برای ما خیر داشته که حقوق مردم کسب شده باشد، که با نشدنش بگوئیم این برای ما جای مثبتی ندارد. بنظرم با هر دلیلی، با هر دلیل ارتجاعی و ضد انقلابی که فقط همین دلایل میتواند برای جمهوری اسلامی داشته باشد بیاید بگوید؛ بیایید مذاکره کنیم.  ما باید بعنوان یک نیروی سیاسی بشینیم و ببینیم ما چه میتوانیم در این قضیه بدست بیاوریم. 

 

 خُب او میخواهد با ما مذاکره کند و میگوید آتش بس میدهم. آتش بس میدهد؟ من میتوانیم استفاده های دیگر بکنم. کسی جلوی دهان من را که نگرفته بگویم: مردم! مواظب باشید، میزند. آمادگی نظامی تان را بالا ببرید، نیرو جابجا میکند. فعال من که از زندان است یا تصادفاً ۵ – ۶ نفر را آزاد کرده میگویم؛ بیا پیش خودمان. هزار و یک کار و اینکه آموزش میدهم.

 

 اگر آن شرط (ناصر جاوید) را قبول کند؛ که باشد مردم جمع بشوند و راجع به مذاکره اظهار نظر کنند، خُب در پلاتفرم من هست که مردم حرف بزنند، میدانم آخرش جنگ است آن مردم هم میدانند آخرش جنگ است.

 

به هر حال بحث بنظر من یک پله ای است بین اینکه یا بر سر حقوق مردم مذاکره میکنیم یا نفس مطرح کردن مذاکره کاملاً به ضرر ما است. 

 به نظرم یک اتفاقی افتاده است، بهتر است اگر طرف رفته باشد در پُز مذاکره، ما با پُز جنگ با او باشیم.  بهتر است رفته باشد در پُز مذاکره، ما طلبکاریم. 

مبارزه مسلحانه را شما وقتی میکنید که طرف دست به اسلحه برده. حالا به هر دلیل کثیفی میخواهد سه ماه دست به اسلحه نبرد و تو هم که استراتژی نظامی ات با این مذاکره معلق نمیشود، اینکه حالا دارد با این کار جلوی حمله بزرگ زمستانی من را میخواهد بگیرد. ما یک چنین استراتژی نظامی نداریم که در این زمستان دَخل تو را بیاوریم، میخواهید آتش بس رسمی بدهی؟ بدهید دیگر! من به این معنی کاری به نیت اش ندارم. اینکه آب پاکی بریزند دست فلان جناح؟ بنظرم آنها خودشان میدانند. نامه ای که ما بدهیم هر چقدر هم دقیق باشد، آن جناح اگر ببیند به ضررش است میگذارد جیب خودش و شفاهی نقل بمعنی میکنند.

 

  بالاخره اینطوری نیست که آن جناح فقط لَنگ این است که خودش بفهمد ما چه میگوئیم؟ خودش هم میداند ما چه میگوئیم. 

نظرم یک فرق اساسی دارد با اینکه (ر. حمید گفت)؛ “قبلاً هم به حزب دمکرات گفته”. خُب این دفعه آمده به ما گفته، چرا قبلاً به ما نمی گفت؟” 

 

 خود طرف با اینکه میداند ما چه جوابش را میدهیم، میداند ما کی هستیم، اصلاً تصویر خیلی روشنی از “کومه له” دارد، کسی که رادیوی خودش را باز کند آن تصویری که بگیرد میرسد به جمهوری اسلامی. 

 

 اتفاقاً ایندفعه آمده به ما هم میگوید. یعنی یک مقدار مسأله برای خودش بیخ دارتر از آنچیزی است که سابق به حزب دمکرات میگفت و با رهبر بسیج صحبت میکرد. حاضر است اسم رفسنجانی را هم بگذارد روی کاغذ؛ که ایشان هم گفته! اگر هم توطئه است، توطئه ای است که قرار است برای طرف طولانی باشد. یک پلیتیک عادی روزمره نیست، یک توطئه طولانی تر، یا میخواهد روی برآیند نیروها تأثیر بگذارد، میخواهد فُرجه بخرد، میخواهد ما را زیر فشار بگذارد. ولی همه اینها به این معنی نیست که ما باید از این خلاص شویم، مثل یک تله ای که برای روباه گذاشتند و فقط میشود از این در رفت! جنگش هم از این توطئه بزرگتر بود دیگر. 

حمله کرد به ما و ما یک سیاستی در پیش گرفتیم که جنگش بضررش تمام شد دیگر. این(مذاکره) را هم میشود برای یاروبه برعکس تبدیل کرد. 

در مورد اینکه ما نخواهیم مذاکره کنیم، آن مثال راه کارگر را که ایرج (آذرین) زد درست است، همه اینها یعنی اینکه ما عامل خارج این بحث را نمیتوانیم بیاوریم مایه پشت پا زدن این پروسه بکنیم که. 

اگر راه کارگر هم مسأله کشتگر برایش مطرح است و در عین حال میخواهد با ما قانون کار را بدهد، این مسأله با “قانون کار دادن” مربوط است، بنابراین میتوانیم در تصویر از آن حرف بزنیم. 

 

بگذار اینطور بگویم: تصویر حقوقی و پرنسیبی که ما از مسأله میدهیم عین تصویر عملی است که باید دنبالش برویم، هیچ دو تا چیز اینجا ندارید، بنابراین میتوانیم در تصویر از آن حرف بزنیم. یک تصویر حقوقی و پرنسیبی داریم که میگوئیم؛ موضع ما این است و اگر چه بکنید مذاکره میکنیم و اگر چه نکنید مذاکره نمیکنیم، ولی یک کارهائی هم علاوه بر این تصویر هست که: “آن را هم میکنیم برای اینکه این سر نگیرد!” 

ما همان چیزی را  که میگوئیم اجرا میکنیم و همان چیزی که میکنیم، حتی برای ما کنکرت، درست است. من بحثم این است. من میگویم آن نامه را طوری بنویسیم که معلوم باشد چه میگوئیم و به آن هم واقعاً عمل کنیم. خُب من کاملاً با این موافقم. پیشنهادم این است که این نامه را مشخصاً به شخص ثالث بنویسیم برای اینکه این دوره باید مستند باشد، شفاهاً اتفاقاً آن شایعات خیلی گُل میکند، میگویم این نامه را همین لحظه بدهیم به تشکیلات خودمان. جلوی دهان جلال طالبانی را که نمیشود گرفت او تا حالا به صد نفر گفته، عراقیها فهمیدند، از قول خودمان هم پرسیدند و شنیدند. برویم به همه مردم و طبقه زحمتکش بگوئیم، من در این حرفی ندارم. این را بدهیم. ولی این حالت هم هست: آیا خودمان، رأساً قبل از اینکه اصلاً رژیم بیرون وعلنی راجع به مذاکره حرفی زده باشد، اسم این را در رادیو بیاوریم؟ این که صد مرتبه بیشتر توهم ببار میآورد و موضوع بحث مردم میشود، به نظرم نگذاریم این کارانجام شود. ببینیم اگر کسی غیر از آن اگر این مسأله را انداخت توی مردم جوابش را میدهیم، اگر نیانداختند چرا و چه مرضی داریم مردم را بیاوریم سر این مسأله؟ ” بدهیم به مردم”؟ به مردم نه! نامه را به عنوان یکی از اسناد تشکیلاتی میدهیم دست تشکیلات کومه له، حتما آن را میگذارد و با اهل آبادی حرف میزند دیگر. یعنی هیچ راهی نیست که یک کاری بکنیم که به خلق آبادی و خانواده هائی که میآیند، نگفت. ولی میگوید که اینطوری شده، آمدند و تماس گرفتند و بچه ها بهش گفتند؛ برو بابا حل داری؟! همان مکانیزمی که آن شایعه را پخش میکند هنوز مناسبتر است برای خنثی کردنش تا اینکه با برخورد علنی ـ  رسمی که مسأله را بیش از حد بزرگ میکند.       

 

اين متن را رفيق عزيز دنيس مر از روي نوارهاي پلنوم 10 کميته مرکزي حزب کمونيست ايران    –  15   تا 19

نوامبر 1987 ،  24 تا ۲۸  آذر ماه 1366 –  پياده و تايپ کرده است. من مجددا متن را اديت و مقابله کرده و برخي اصلاحات در تبديل لحن گفتاري به نوشتاري گنجانده ام. خط تاکیدها همه جا از من است. با سپاس فراوران از دنيس عزيز.

 

 ایرج فرزاد ۲۹  اکتبر ۲۰۲۳