گرامی باد یاد پیشمرگ مبارز کومه له؛ رفیق زمانه قادری.

برگرفته از: پیام نشریه صدای انقلاب ایران.
تقدیم به: خانواده رفیق زمانه قادری و خانواده همرزمانش فرزاد کمانگر، شیرین علم‌هولی، علی حیدریان، فرهاد وکیلی و مهدی اسلامیان پنج زندانی سیاسی کُرد که در ۱۹ اردیبهشت سال ۱۳۸۹، توسط جلادان رژیم جمهوری اسلامی اعدام شدند.
شمس الدین – امانتی. ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴
سال ۶۵ دختری زحمتکش و کم سن و سال به صف پیشمرگان کومه له پیوست.
رخسار این دختر و تعریفی که وی خود از سالهای زندگی اش بازگو می کرد، نشان دهند رنج و محرومیت، تحقیر و بی حرمتی و بی حقوقی بود که سالها به او تحمیل شده بود.
او مانند هزاران زن زحمت کش و هم سرنوشتش بار سختی ها، بی حقوقی ها، تحقیر و رفتار غیر انسانی را که ناشی از این نظام ضد بشری است، بدوش کشیده بود.
نام این دختر «زمانه قادری» بود و رفقایش وی را ژاله صدا می زدند. ژاله تنها دختری نبود که زندگی محنت بارش بر رخسار نونهالیش سایه افکنده بود که از این زندگی تلخ بیزار و متنفر شده بود و علیه آن قد علم کرده بود. او کم سن و سال و کم تجربه بود اما زندگی واقعی خانواده خود و زندگی هم طبقه ای هایش وی را قانع کرده بود که بیش از این تن به تحمل این مشقات و راه مبارزه برای انقلاب کارگری و کمونیستی را در پیش گیرد.
زمانه تحت تأثیر عقب ماندگیها و فرهنگ مذهبی و خرافی در روستای خود، فقط تا کلاس چهارم ابتدائی درس خواند و بعد از آن وی را وادار به کار قالیبافی و کار خانگی نمودند. زندگی واقعی خودش و فعالیت کومه له در روستایشان وی را با کمونیسم و راه رهائی انسان آشنا ساخت و او را به فعال این راه تبدیل نمود.
اهالی روستای «نایسر» از توابع شهر سنندج بخاطر دارند که این دختر نوجوان با چه شور و اشتیاق جسورانه علیه خرافات مذهبی و سُنن و عادات و مزخرفات ضد آزادی زن تبلیغ می کرد و با قلبی آکنده از عشق و اعتقاد به سوسیالیسم، از رهائی بشر و بنیاد نهادن جامعه ای که در آن انسانها آزاد و برابر باشند، از برقراری حکومت کارگری از مسایل سیاسی مختلف، از حقوق برابر زن و مرد و از مبارزه علیه رژیم و مزدورانش سخن می گفت، بحث میکرد و بی باکانه پا به میدان مبارزه ای قاطع علیه این نظم و نظام سرمایه داری گذاشته بود.
رفیق زمانه پس از طی موفقیت آمیز دوره آموزش سیاسی – نظامی، بمدت یکسال در مقرهای کومه له و بعد از آن در گردان شوان سازماندهی شد، رفتار و برخورد صمیمانه اش وی را در میان اطرافیانش محبوب کرده بود. زمانه در مدتی که در صف پیشمرگان بود با شور و شوق به استقبال کارها می رفت و در انجام وظایف خود کوشا بود و تلاش میکرد درک عمیق تری نسبت به مسایل سیاسی و مبارزه طبقاتی پیدا کند.
زمانه در اسفند ماه سال ۶۶، هنگامی که چند واحد از منطقه حلبچه عبور میکردند و با مزدوران رژیم درگیر شدند، اسیر و زندانی شد. زندان برای او عرصه دیگری از مبارزه بود، جلادان رژیم با شکنجه کردن و ایجاد مزاحمت های بسیار، در زندان سعی کردند روحیه انقلابی او را درهم بشکنند و وی را به تسلیم وادار نمایند، اما او سرسخت و مقاوم در برابرشان ایستادگی کرد.
مگر میشد انسانی را که معترض به این نظام و بیزار و متنفر از آن بود به تسلیم واداشت؟
چطور ممکن بود دختری را که بیش از این حاضر نبوده ذره ذره وجودش را صرف قالیبافی برای سرمایه داران بنماید، از راهی که نجات خود و هم طبقه ای هایش را در آن می دید، پشیمان نمود و وی را به تسلیم واداشت؟!
زمانه قادری به مبارزین راه رهائی بشر پیوسته بود و تا لحظه ایکه جلادان رژیم اسلامی دست ناپاکان به خون وی آلوده شد، سرافراز و جسور، قهرمانانه از مبارزه، اعتقادات و ایدئولوژی خود به
دفاع برخاست و خواب و خیال مزدوران را نقش بر آب ساخت.
رفیق زمانه، در پاییز سال ۶۷ همراه جمع دیگری از هم سلولی هایش در برابر جوخه اعدام جانیان رژیم اسلامی قرار گرفت و به کاروان جانباختگان راه سوسیالیسم پیوست و به این ترتیب خاطرات عزیز و فراموش ناشدنی از خود بجای گذاشت.
امروزه اعتصاب کارگری در جهان و ایران و مبارزه زنان و مردان آزادیخواه برای برابری زن و مرد و علیه خُرافات و رسم و رسوم ارتجاعی و آتش سلاح های پیشمرگان کومه له بیش از هر زمان دیگر ادامه راه رفیق زمانه را به نمایش می گذارد.
یادش گرامی و راهش پُر رهرو باد!