غلام اکبری
محیط های کار به مرکز استثمار حداکثری و چپاول و غارت زندگی و معیشت کارگران توسط کارفرمایان و مافیای اسلامی تبدیل شده است. این زالوها، قطره قطره خون کارگران را میمکند، ماهها دستمزد کارگران را به گرو میگیرند و اگر هم بتوانند که بالا میکشند. سودهای هنگفت خود را با هزینه نکردن برای ایمنی محل کار بیشتر و بیشتر میکنند. از جمله دستگاهها و ماشین آلات فاقد کمترین استاندار ایمنی است و ساده ترین اصول ایمنی کار را نادیده میگیرند، تا مبادا هزینه هایی صرف کننند و از سود کلانشان کاسته شود. بدین ترتیب این کارگرانند که قربانی، این حرص و ولع بی انتهای کارفرمایان و رژیم حامیش، میشوند. سهم طبقه کارگر از این جهنم اسلامی سرمایه، کارکردن و تولید هرچه بیشتر ثروت برای ایشان است. بیکاری، گرسنگی و فقر و فلاکت هیولایی است که بر زندگی اکثریت مردم سایه انداخته است. در این سیستم بردگی و توحش هزاران هزار جوان برای امرار معاش به سخت ترین کارها با کمترین دستمزدها تن داده اند با این امید که فردایی بهتر در راه است. مرضیه طاهریان هم یکی از این جوانانی بود که تلاش میکرد خود را به آن “فردای بهتر” برساند. تمام سختی ها را تحمل میکرد به امید اینکه پایان شب سیاه، سپیدی است. ولی آنشب آخرین شب زندگی مرضیهٔ جوان شد. و عزیزانش که هر صبح بعد از کار انتظارش را میکشیدند، چشمشان به در خشک شد که مرضیه خسته و خوابآلود از سر کار بیاید. اما مرضیه نیامد و نیامد…
حجاب اسلامی آلت قتاله!
مرگ فجیع و دلخراش مرضیه طاهریان عکسالعملهای زیادی برانگیخت! خیلیها رسما اعلام کردند که قاتل جمهوری اسلامی است و آلت قتل هم حجاب اسلامی است. و مافیای خانه کارگرطبق معمول سعی کرد موج سواری کند و با ریختن اشک تمساح، توجه ها را از سوی قاتل اصلی مرضیه ها منحرف کند. سعی کردند بگویند مشکل لباس کار غیرمناسب بوده است. مواجب بگیران رژیم و کارفرمایانش با این صغری کبری چیدنها و خوش رقصیها میکوشند کل سیستم را از زیر حمله کارگران بیرون بکشند. “سیمین یعقوبیان (فعال کارگری و مشاور امور زنان کانون هماهنگی شوراهای اسلامی کار استان خراسان رضوی) در ارتباط با مرگ دردناکِ مرضیه طاهریان به ایلنا میگوید: به استناد ماده ۶۱ آئین نامه حفاظت و بهداشت عمومی در کارگاهها، کارفرما موظف است در سال ۲ دست لباس کار مجانی در اختیار کارگر بگذارد؛ لباس کار باید متناسب با نوع کار باشد و طوری تهیه شود که کارگر بتواند به راحتی وظایف محوله را بدون احتمالِ بروز حوادث ناگوار انجام دهد که اتفاقاً یکی از تاکیدات شورای عالی حفاظت فنی به کارفرمایان همین مساله یعنی بحثِ «لباس کار ایمن» است… لباس کار باید اندازه و متناسب با بدن باشد. اگر مقنعه ایشان سایز بزرگتر باشد محتمل اینگونه حوادث رخ میدهد. “
حرف از قوانین و آئیننامهها زدن ایشان، بخاطر این است که خاک بپاشند در چشم مردمی که قوانین ضد زن این رژیم آپارتاید جنسی را، ۴۲ سال است میبینند. این قوانین و آئیننامه ها تنها مصرفش برای رژیم دزد سالار و مافیاهایش این است که وقتی گوشه رینگ گیر افتادند، فریاد بزنند: ما این قوانین را داریم، تقصیر از فلان کارفرما یا مسئول است که کوتاهی کرده و باید حسابرسی کرد. حجاب لباس و پوشش نیست. حجاب پرچم جمهوری اسلامی است که جمهوری اسلامی با سرکوب و جنایت سعی کرده است به اجبار بر سر زنان بکشد تا بساط توحش و بردگی خود را بر پا نگاهدارد. از همین رو یک عرصه مهم جدال جامعه با این حکومت بر سر حجاب است. دختران انقلاب با بر زمین زدن حجاب نه گفتند به کل بساط آپارتاید جنسی. حرف کارگران پایان دادن به حجاب اجباری است که در زیر لوای آن حکومت اسلامی جنایتها کرده است. جمهوری اسلامی را با تمام سرکردگان و مافیاهایش، باید از اریکه قدرت به زیر کشید! اینها را باید محاکمه کرد.
سوانح کاری این هفته:
کارگر مصدوم حادثه کارخانه «قند هفشجان» چهار محال جان باخت
دوشنبه ۱۷ آبان- “به گزارش خبرنگار ایلنا،: یکی از کارگران حادثه کارخانه قند هفشجان واقع در استان چهارمحال بختیاری که بیستم شهریور ماه سال جاری بر اثر واژگونی گونیهای شکر دچار جراحات و قطع نخاع شده بود، بعد از گذشت حدود دوماه بستری جان باخت. طبق اظهارات یکی از کارگران؛ از قرار معلوم این کارگر بر اثر سقوط گونیهای کیسه شکر بر روی سرش در انبار، از ناحیه مهره گردن دچار شکستگی شده و در نتیجه آن قطع نخاع شده بود. دلیل مرگ وی نیز شدت جراحات وارده و مشکلات تنفسی بعد از حادثه اعلام شده است. در این زمینه آرش حیدری) مسئول HSE کارخانه قند هفتشجان( با ابراز تاسف از وقوع این حادثه به سایر رسانهها گفته است؛ حداکثر ارتفاع کیسههای شکر در انبارهای کارخانه قند باید یک متر و ۸۰ سانتیمتر باشد اما به علت تخلیه نشدن انبارها از سوی دولت دچار کمبود جا در انبارها هستیم در نتیجه ناچاریم ارتفاع کیسهها را بر روی هم بالا ببریم و این مسئله برای کارگران خطرناک است.”
قبل از همه چیز ببینیم که مسئول HSE کیست و چه وظایفی به عهده دارد. گفته میشود، ” این مسئول برعملکرد ایمنی، بهداشت شغلی و محیط زیست و شناسایی مخاطرات ناشی از فعالیتها و پیشگیری از حوادث و تلفات نیروی انسانی نظارت مینمایند. “
حال جا دارد از همین آقای مسئول پرسید که چه کسی اجازه داده بود کیسههای شکر بیشتر از حد استاندارد یک متر و هشتاد سانتی متری انبار شود؟ چرا همین آقای مسئول مخالفت نکرده بود و پیشنهاد نداده بود که مثلا از جاهای دیگر برای انبار شکرها استفاده کنند؟ این رژیم و کارفرمایانش به کارگران اجازه نمیدهند که تشکلهای مستقل خود را داشتبه باشند. اجازه نمیدهند نمایندگان راستین کارگران بر امور کارگران و محیط کارشان نظارت داشته باشند. این حق کارگران است که به محض احساس خطر، بتوانند دست از کار بکشند و خواهان رفع نواقص و خطرات بشوند. در حالیکه میبینیم که این کارفرما و یا پیمانکار فرمال و روی کاغد یکنفر با بعنوان مسئول بهداشت و ایمنی معرفی میکند، درحالیکه هر غلطی دلشان میخواهند میکنند و ککشان هم نمیگزد.
اما از همه مهمتر این است که این کارگر حادثه دیده دوماه پیش دچار حادثه شده و این هفته بر اثر شدت جراحات و مشکل تنفسی جانش را از دست داده است. یعنی آیا این انسان دو ماه در بیمارستانی با مدرن ترین امکانات پزشکی تحت مداوا بوده ولی نتوانستهاند جانش را نجات بدهند؟ یا اینکه بعد از یک هفته در بیمارستان روانه خانهاش کردهاند به این امید که بهبود پیدا کند؟ در این گزارش خبری هیچ اثری از اینکه این کارگر دوماه را چگونه طی کرده است، بچشم نمیخورد. شاید دو ماه زجر کشیده است و خانواده اش حالا به خود دلداری میدهند که؛ خوب شد تمام کرد و دیگر زجر نمیکشد. این است سهم کارگران از زندگی؟