ایسکرا:بازخوانی تاریخ جدائی کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران: میزگرد ایسکرا با محمد آسنگران، عبدل گلپریان و نسان نودینیان(بخش ششم)

 

بازخوانی تاریخ جدائی کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران: میزگرد ایسکرا با محمد آسنگران، عبدل گلپریان و نسان نودینیان(بخش ششم)

ایسکرا: واضح است که تاریخ بازخوانی جدائی کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران را نمی شود در یک مصاحبه چند قسمتی بطور همه جانبه مورد بررسی قرار داد. اما دوست دارم فعلا این بحث را با نگاهی به موقعیت کنونی گرایشات آنزمان در تشکیلات کردستان حزب کمونیست ایران به پایان ببریم. موقعیت سه گرایش کمونیسم کارگری، گرایش میانه و گرایش ناسیونالیستی، بعد از ٢ دهه از اختلافات اولیه در حزب کمونیست ایران را، امروز چگونه می بینید و چگونه ارزیابی می کنید؟

تقابل و تمایزات گرایش میانه(سانتر) با کمونیسم کارگری از چه دوره ای شروع و به چه شکلی ابراز وجود میکرد؟

نسان نودینیان: در ۵ بخش منتشر شده بازخوانی مجدد جدائی کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران، به مناسبتهای مختلف به گرایشات مختلف در درون حزب کمونیست ایران اشاره کرده ایم. به نظر من گرایش میانه و یا آنچه ما به آن “سانتر” میگفتیم، ضمن اینکه بعنوان یک گرایش که در “وحدت” تشکیلاتی ابراز میشد وجود داشت، اما هیچوقت دارای پلاتفرم سیاسی و جهت داری که بتواند حرف نهایی را بزند، ابراز وجود سیاسی نکرده است. این گرایش آندوره در قامت “حفظ” تشکیلات و یک نوع “وحدت” طلبی وجود داشت. در هیچ شرایطی صاحب هژمونی سیاسی بالایی که بتواند نیرو جابجا کند و در صف بندی جناحهای درونی حزب به وزنه ای سیاسی و با اتوریته تبدیل شود، ظاهر نشد. شخصیتهای شاخص این نوع بوچون(سانتر) در رهبری بالای حزب بودند که به نظر من در خط سیاسی و جانبداری کمونیستی در سطح سراسری به گرایش کمونیسم کارگری و منصور حکمت تمایل داشتند. این گرایش چپ را نمایندگی میکرد. موقعیتی دوگانه بلحاظ سیاسی داشت. ضمن جانبداری از کمونیسم و چپ در عین حال در ارتباط با مسائل کردستان و نیروها و احزاب کردی در ایران و عراق به خط و گرایش ناسیونالیستی نزدیک بودند. موقعیت احزاب کردی و در “قدرت” قرار گرفتن آنها در بحبوحه بحران خلیج و تبدیل شدن آنها به “دولت” و ایجاد “پارلمان” تحت عنوان “دولت کرد” گرایش سانتر را به سمت سمپاتی به آنها جلب میکرد. برای ارائه تصویری روشن تر از موقعیت گرایش سانتر من مجبورم به چند مقطع تاریخی و مهم در حیات سیاسی ـ تشکیلاتی حزب کمونیست ایران اشاره ای کوتاه داشته باشدم.

در پروسه ایجاد و تشکیل حزب کمونیست ایران گرایش ناسیونالیستی تحت تاثیر تبلیغات حزب دمکرات کردستان ایران و چپ پوپولیستی مخالف تشکیل حزب بود. هر چند که مطلقا قوی نبود. و هنوز پلاتفرم و برنامه ای مشخص نداشت. یک گرایش کاملا ضعیف و در حاشیه بود. سیر رو به رشد کومه له و محبوبیت او در شهرها، وجود صدها کادر کمونیست محصول بیش از یک دهه مبارزه انقلابی و کمونیستی از قبل از قیام ۵٧ ساختار سیاسی و تشکیلاتی کومه له را شکل میداد، که خود عاملی زنده در مقابل رشد ناسیونالیسم بود. در بطن این موقعیت است که گرایش “مارکسیسم انقلابی” و سازمان اتحاد مبارزان کمونیست که در آن سالها به جریان سهند شناخته میشدند، در موقعیت مناسبی برای ایجاد حزب قرار داشتند. تا این مقطع هنوز ما تمایلاتی که در قامت سانتر ابراز وجود کند را شاهد نبودیم. همچنانکه اشاره شد، آن گرایشی که بعدها بعنوان سانتر ابراز وجود کرد، از بدو تشکیل حزب فاقد پلاتفرم بود، سکوت میکرد و با هر پیشروی و موفقیتی که به “وحدت” تشکیلات کمک میکرد، خوشحال بود.

به نظر من در یک مقطع مهم سیاسی گرایش سانتر در شکل سکوت و بی حرفی مطلق به نسبت هر دوره ای قابل لمس و ارزیابی بود، آنهم در جریان جنگ کومه له با حزب دمکرات. عبدالله مهتدی در آندوره فکر، ایده و تئوری خود را علنا در نشریات حزب ابراز و برایش کار میکرد. جنگ کومه له و دمکرات را از زاویه سه قدرت برای حاکمیت در کردستان ارزیابی میکرد. و به همین دلیل به قطعنامه پیشنهادی منصور حکمت، آتش بس یک طرفه رای نداد. در همین مقطع بود که گرایش کمونیسم کارگری بر آنتی کمونیسم و ضد آزادی بیان و عقیده حزب دمکرات پایفشاری کرد و با موفقیتهای نظامی و حمایت مردم از کومه له در مقابل حزب دمکرات که در شکل قطعنامه های حمایتی در شهر و روستاها منتشر میشد، و با عقب نشینی حزب دمکرات از مواضع هیستریک و شکست سیاستهایش قطعنامه آتش بس یک جانبه را در کنگره ششم به این کنگره پیشنهاد کرد. گرایش سانتر و یا میانه در جریان این مباحث دنباله رو و یا بعبارت درستتر به کمونیسم کارگری و منصور حکمت نزدیک بود. پایان جنگ با حزب دمکرات و حفظ تشکیلات برایش مهم بود. از قطعنامه آتش بس یک جانبه هم در همین راستا حمایت میکرد.

در مقطع کنگره های ۵و۶ کومه له این گرایش همچنان دنباله رو و بعبارتی دیگر طرفدار جهت و نقشه های سیاسی ـ پراتیکی کمونیسم کارگری بود. در تدقیق و یا مخالفت قطعنامه های این کنگره ها تاثیری نداشت. بدلیل موقعیت تشکیلاتی و حزبی شخصیتهای شاخصی از جمله رفیق ابراهیم علیزاده سخنگوی علنی اعلام نتایج کنگره های ۵و۶ بود.

با برگزاری کنگره سوم حزب کمونیست ایران سانتر از قالب تاکنون موجود خود بیرون میآید.  کنگره سوم حزب کمونیست ایران حول کمونیسم کارگری و اوضاع حساس و تعیین کننده بین المللی بود. مساله محوری این بود که  حزب کمونیست ایران هنوز ادامه خطی دوره گذشته بود. با وجود تمام تغییراتی که در چارچوب فکری و عمل سیاسی صورت گرفته بود. اما ما هنوز انتهای رادیکالیزاسیون جنبش ضد پوپولیستی بودیم. تا مقطع کنگره سوم حزب کمونیست ایران هنوز محصول جنبش ضد خلق گرائی بودیم. تا وقتی پوپولیسم زنده بود، نیروی نقد کننده همسو، هم خط، پر انرژی و فکور عمل میکردیم. با شکست پوپولیسم منتقدش هر اندازه و هر قدر هم که منسجم و سیستماتیک بود به حاشیه میرفت. و حرف زیادی برای گفتن و کار زیادی برای کردن نداشت. از این مقطع ببعد تفاوتهای فکری ـ سیاسی بیشتر از هر دوره ای برجسته میشود. بحث کمونیسم کارگری تلاشی بود که حزب کمونیست ایران از این چارچوب بیرون بیاید. و به جا خوش کردن در قالبهای داده شده تسلیم نشود. روش و عمل حزبی ـ سیاسی که گرایش سانتر به آن چسبیده بود. تکاپو و راه های عملی ـ سیاسی تلاش هر روزه کمونیسم کارگری بود. میگفتیم جنبش ضد پوپولیستی به ما رهبران، ساختمان تشکیلاتی، کادرها، مشغله ها و سازمانهائی را داده است، این مکانیسم ها کار خود را کرده اند و تا آن مقطع خیر خود را رسانده بودند. کمونیسم کارگری میخواست با نقشه ای آگاهانه بر اساس تئوری های مارکس و انطباق با اوضاع جهانی از این فراتر برود. در عوض سانتر به وضعیت  تاکنونی رضایت میداد. و حاضر نبود از “حفظ وضع موجود” فراتر برود. از مقطع تشکیل حزب کمونیست ایران تا دوره جدید حدود پنچ سال میگذشت تلاش برای پیدا کردن چهارچوب فکری و سیاسی که بتواند پاسخگوی نیازهای زمان ما و رشد ما و تکامل جنبش کمونیستی باشد شروع شده بود. خصلت مشخصه حزب کمونیست از بدو تشکیلش رضایت ندادن به “حفظ” وضع موجود و جا خوش کردن بود. کمونیسم کارگری تبیین کننده این چهارچوب بود. این گرایش با تبیین روشن از اوضاع سیاسی و موقعیت کمونیسم و اعتراضات کارگری این بود که این گرایش را جایگزین دستگاه فکری و عملی، ضد پوپولیستی بکند. و میخواست آن اندازه همدلی، همسوئی و احساس حقانیت را که در دوره مبارزه ضد پوپولیستی وجود داشت اینبار حول کمونیسم کارگری بوجود بیاورد. گرایش میانه در دل این پروبلماتیک سیاسی ـ عملی بی حرف بود. سکوت میکرد و تحت عنوان اینکه “ما انتخاب خود را کرده ایم” بر یک واقعیت و نیاز مبرم سیاسی نقطه ابهام میگذاشت و این تلاشها را عملا کمرنگ میکرد.

ایسکرا: موقعیت گرایش “سانتر” در حزب کمونیست ایران به نظر شما تغییر کرده است؟

نسان نودینیان: ببینید تاریخا موقعیت گرایش “سانتر” یا میانه در حزب کمونیست ایران و سازمان کردستان این حزب تحت تاثیر تقابل و ابراز وجود گرایش ناسیونالسیتی و چپ و کمونیسم کارگری بود. این گرایش همچنانکه در سوال اول نسبتا به تفصیل اشاره کردم، در دوره ای که کمونیسم کارگری در حزب کمونیست ایران دارای هژمونی سیاسی ـ تشکیلاتی بود، احساس قدرت میکرد. در موضع ضعف و ناتوانی نبود. پیشروی های کمونیستی حزب کمونیست ایران را در عرصه جواب به مسائل کارگری، سیاست سازماندهی کارگران، شورا و مجمع عمومی، کار حزبی در شهرها و سازماندهی  رهبران عملی، بحث های آژیتاتوسیون و آژیتاتور در میان کارگران، برگزاری مراسمهای اول ماه مه در آن سالها، مسائل جنبش زنان و جوانان را در  راه تحکیم حزب را قبول میکرد. این سیاستها را در سطح سراسری پیشروی خود و حزب میدانست و کلا مثبت و مهم ارزیابی میکرد. اما، وقتی به مسائل کردستان برخورد میکرد، با سکوت و  بی نظری مواجه میشد. با انشعاب و جدائی ما از حزب کمونیست ایران، گرایش “سانتر” فاقد این موقعیت شد. و به مرور به قالب چپ سنتی برگشت.  انشعابات چند سال گذشته در کومله (سه انشعاب) بر این واقعیت تاکید دارد که در کومله و حزب کمونیست ایران گرایش ناسیونالیستی

ازموقعیت  قابل توجهی برخوردار شده است. گرایش سانتر یا چپ سنتی  در مقابل ناسیونالیسم کرد در موضع سازش قرار دارد. فاقد افق چپ و کمونیستی است. بطور مداوم تحت فشار گرایش ناسیونالیستی است. در یک کلام در دوره قبل از جدائی کمونیسم کارگری  سانتر  قدرت و هژمونی سیاسی ـ حزبی و یا تشکیلاتی خودش را از پیشروی های کمونیسم کارگری میگرفت. به آن اتکا میکرد. در شرایط کنونی این ستون مهم برای سانتر نمانده است و متاسفانه در مقابل تمایلات و مخالفتهای گرایش ناسیونالیستی با کمونیسم کارگری سکوت تایید آمیزی دارد.  به این گرایش باج میدهد. و باج دادنش کماکان از زاویه “وحدت” و حفظ” تشکیلات است. این موقعیت به نظر من برای آندسته از رفقایی که در سرنوشت کمونیسم و انقلاب کمونیستی خود را مسئول میدانند، زیانبار است.

ایسکرا: موقعیت گرایش ناسیونالیستی، بعد از ٢ دهه از اختلافات اولیه در حزب کمونیست ایران را، امروز چگونه می بینید و چگونه ارزیابی می کنید؟

عبدل گلپریان: گرایش ناسیونالیستی درون حزب کمونیست ایران تاریخی قدیمی تر از تشکیل حزب کمونیست ایران دارد. کومه‌له که با نام “سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران” فعالیت می کرد، علیرغم اینکه خود را جریانی چپ و کمونیست می دانست و در دفاع از مبارزات مردم کردستان در مقابل تعرض جمهوری اسلامی سازش ناپذیر و قاطع ظاهر شد اما تحت تاثیر گرایشات اجتماعی و احزاب سیاسی ناسیونالیست کرد در کردستان ایران و عراق بود. علت این امر به شرایط و موقعیت این سازمان در روند تحولات تاریخی کردستان برمی گردد. خواست خودمختاری طلبی حزب دمکرات کردستان ایران، تاثیرات افق و سیاستهای این حزب بر روند مبارزات مردم از جمهوری مهاباد به این سو، شکل گیری سازمان کومه‌له بر بستر فضای عمومی تر قبل از انقلاب ۵۷، باور بخشی از رهبری کومه‌له به ساختار اقتصادی اجتماعی جامعه ایران مبنی بر “نیمه فئودال ـ نیمه مستعمره” و بلاخره نزدیکی با اتحادیه میهنی کردستان عراق، آن ملقمه ای از افکار و باورهای کمونیستی چپ جهان سومی به روایت  تئوریهای مائو و همزیستی با جریانات ناسیونالیست در منطقه بود که کومه‌له آنرا با خود حمل می کرد. خط کمونیستی درون کومه‌له در مقطع تشکیل حزب کمونیست ایران دست بالا را داشت و گرایش ناسیونالیستی از توان و قدرتی که بتواند مانعی جدی در مقابل خط کمونیستی حزب ایجاد کند برخوردار نبود. کومه‌له یکی از سازمانهای اصلی تشکیل دهنده حزب کمونیست ایران بود. با تشکیل حزب، باورها، سنت و روشهای حاشیه ای و ناسیونالیستی این سازمان نیز به درون حزب کمونیست انتقال پیدا کرد. بعد از تشکیل حزب، منصور حکمت و کادرهای سابق اتحاد مبارزان کمونیست، نقش تعین کننده ای در نقد نگرش و سنتهای بجا مانده از گرایش ناسیونالیستی کومه‌له ایفا کردند. اگر قدرت و نفوذ غالب گرایش کمونیستی کارگری در حزب کمونیست نبود بدون شک ما شاهد سیر پیشرویهایی که به حزب کمونیست و کومه‌له اعتبار سیاسی، نظری، تئوریک و موقعیت اجتماعی چشمگیری بخشید، نبودیم. بلاخره در جریان اختلافات درون حزب کمونیست، آینده ای را که منصور حکمت برای گرایش ناسیونالیستی درون حزب پیش بینی کرد به تحقق پیوست.

در ابتدای تشکیل حزب کمونیست، ناسیونالیسم قادر به بلند کردن پرچمی نشد. سنگ اندازی و مانع تراشی یکی از سنتهای رایج گرایش ناسیونالیستی بود. افق و سیاستی را که ناسیونالیسم در حزب کمونیست قادر به پیش بردنش نبود، بعد از جدایی کمونیسم کارگری از حزب کمونیست، میدان را برای خود خالی دید و در شرایطی که امواج ضد کمونیستی در جهان مد شده بود فضا را برای عرض اندام خود مناسب یافت. بعد از یک دهه فعالیت در کنار جریان موسوم به خط میانه، در صدد منحل کردن حزب کمونیست و بتاراج بردن نام و اعتبار تاریخی حزب کمونیست و کومه‌له برآمد تا بتواند آنرا در معادلات سیاسی منطقه بعنوان دستمایه ای به معامله بگذارد. بالاخره گرایش ناسیونالیستی درون حزب کمونیست در مقطع سال ٢٠٠٠، با سنتها و شیوه های عقب مانده ای که مختص احزاب ناسیونالیست است از حزب کمونیست و کومه‌له انشعاب کرد. گرایش ناسیونالیستی انشعاب کرده از سازمان کردستان حزب کمونیست بعدها به چهار شاخه مجزا تقسیم شد که همگی در افق و آرمانهای به بن بست رسیده شان اهداف مشترکی را نمایندگی می کنند.

دسته جات انشعابی از کومه‌له برخلاف اهدافی که قبل از جدایی کمونیسم کارگری از حزب کمونیست ایران که نقطه امید کارگر و زحمتکش کرد بود، امروز تماما با سیاست، اهداف و پلاتفرمشان در مقابل منافع کارگران و توده های مردم کردستان قرار دارند. از روزیکه این گرایش با هویت خود پا به میدان گذاشته است مدام بر خط و سیاست مصالحه تاکید داشته است. از نزدیکی با بخشی از جناح رژیم گرفته تا قرار گرفتن در کنار ارتجاعی ترین جریانات سنتی ناسیونالیست، تا همسویی با گرایشات مذهبی، از امید بستن به تهدیدات نظامی آمریکا گرفته تا تلاش برای کپی برداری از سیستم فاسد، گندیده و ضد انسانی احزاب ناسیونالیست حاکم در کردستان عراق، همگی اینها افق و امید گرایش ناسیونالیستی خارج شده از حزب کمونیست و کومه‌له و تلاش برای کسب موقعیتی در منطقه و از بالای سر مردم است.

موقعیتی که امروز گرایش ناسیونالیستی انشعابی از کومه‌له در آن قرار دارد، بیست سال پیش منصور حکمت آنرا پیش بینی و مکتوب کرد. گرایش و افرادی معین که دورانی پشت سر گرایش و خط کمونیسم کارگری ناچار بودند در مقابل حزب دمکرات از منافع کارگران و از آزادی بیان و حقوق پایه ای مردم زحمتکش دفاع کنند، اکنون این گرایش به بخشی از نیرو و دنبالچه حزب دمکرات کردستان ایران در دادن پلاتفرم خواست فدرالیسم و دامن زدن به تفرقه قومی تبدیل شده است.

امروز و بعد از بیش از یک دهه که از انشعاب این گرایش از کومه‌له می گذرد، حقانیت نقد کمونیستی کارگری به افق، سیاست و عملکرد آن بیش از پیش برای هر ناظری نمایان شده است. امید بلند پروازانه گرایش ناسیونالیستی در دهه ۹۰ میلادی به تهدیدات نظامی آمریکا و احزاب ناسیونالیست عشیره ای بارزانی و طالبانی که تازه بقدرت رسیده بودند بسته بود. اکنون دیگر هیچ شانسی برای تحقق امیدی در رسیدن به قدرت محلی را ندارند. بیست سال است که احزاب حاکم بر کردستان عراق که یگانه الگوی این گرایش بود، با تنفر و انزجار عمومی مردم شهرهای کردستان عراق روبرو است. فساد و گندیدگی حاکمان ناسیونالیست کردستان عراق پته هر گونه گرایش ناسیونالیستی، افق و اهداف آنان را روی آب انداخته است. دادن پلاتفرم مشترک اخیر مابین حزب دمکرات کردستان ایران و سازمان زحمتکشان نیز تنها در میان طیفهای ناسیونالیست خارج کشوری مصرف کوتاه مدتی داشت و نتوانست بدادشان برسد. از سوی دیگر بیست سال است که جامعه کردستان ایران بشدت به چپ چرخیده است و گرایشات و سازمانهای ناسیونالیست کرد قادر به دیدن چنین تحولات رادیکال، چپ و اجتماعی نیستند و کماکان با باورهای ارتجاعی و سنتهای عقب مانده شان به آینده خود می نگرند. گرایش ناسیونالیستی در هیبت احزاب و سازمانهای مدافع فدرالیسم فقط می تواند در مقابل خواست و مبارزات رادیکال، چپ و کمونیستی جامعه مزاحمت ایجاد کند. قدرتمند شدن هر چه بیشتر چپ و کمونیسم در جامعه کردستان می تواند چنین مزاحمتهایی از سوی این گرایش را به حداقل ممکن برساند.

محمد آسنگران: موقعیت هر سه این گرایشات متحول شده است. هیچکدام در آن موقعیت و حال و هوای دو دهه پیش بسر نمیبرند. ناسیونالیستهای درون کومه‌له در آن چهارچوب تنگ باقی نماندند و حزب و سازمان خودشان را درست کرده و از گذشته خود ابراز پشیمانی کرده اند. رسما و افراطی تر از حزب دمکرات مدافع پرچم و تاریخ و سمبلهای جنبش ناسیونالیستی شده اند. اینها یعنی همان کمونیستهای سابق نه تنها ضد کمونیست شده اند، بلکه فراتر از این میخواهند چهره یک عده قومپرست و ضد فارس از خود ترسیم کنند و در این راستا موفقیتهای هم به دست آورده اند. اینها هنوز دارند تلاش میکنند پرچم ناسیونالیسم کرد و تاریخ جنبش ناسیونالیستی کرد را به بخش اینتگره خود تبدیل کرده و سعی میکنند هیچ نشانه ای از گذشته خود که در یک حزب کمونیستی بودند را باقی نگذارند. توافق مهتدی و هجری نشان میدهد که ضد کمونیست بودنشان در بارگاه ناسیونالیسم کرد جدی گرفته شده و در صف ناسیونالیستها پذیرفته شده اند. امری که از روز اول برای مهتدی بسیار حیاتی بود و برای انجام توبه با صدای بلند، هر لجنی بسوی ما و منصور حکمت پرتاب کرد.

جناحی که به عنوان گرایش میانه از آن اسم برده میشود در جریان جدالهای درونی و بیرونی کمونیسم کارگری با ناسیونالیستهای درون کومه‌له ابتدا متحد ناسیونالیستها شد. اما به مرور زمان تا حدودی متوجه این تحولات و سیر آتی گرایشات درون کومه‌له و حزب کمونیست ایران شد. آنها که قبلا بارها تکرار کرده بودند جدال گرایشات در درون حزب کمونیست ایران بحثی روشنفکری و غیرواقعی است. فکر میکردند کمونیسم کارگری که اکثریت بالایی در درون حزب بود نباید جدا میشد. اما گذشت زمان و واقعیات سرسخت و تحولاتی که این گرایشات را بیش از پیش عینیت بخشید آنها را متوجه محدودنگری خود کرد. دیدند که ناسیونالیستهای درون کومه‌له یکی بعد از دیگر جدا شدند و دیدند که چگونه هرکدام حزب و سازمان خود را درست کرده و به دنبال اهداف خود رفتند. چنانچه اکنون نه تنها کمونیست بودن را ننگ خود میدانند بلکه رسما و علنا ضد کمونیست  بودن خود را جار میزنند. بالاخره بعد از حدود یکدهه نهایتا گرایش میانه متوجه شد که باید تکانی بخورد و در مقابل ناسیونالیستها از خود دفاع کند. همین تکان خوردن و متوجه شدن است که باعث میشود کومه‌له چپ در مقابل انواع کومه‌له های راست و ناسیونالیست زبان به انتقاد بگشاید.

اما در درون کومه‌له چپ به علت نقد ناپیگیر و محدود از گرایش ناسیونالیستی، هنوز ریشه های این گرایش در کومه‌له خشک نشده و در آن سازمان امکان رشد و سر بر آوردن این گرایش منتفی نشده است. گرایش میانه در توهم ادامه حیات بین دو گرایش کمونیستی و ناسیونالیستی است و همواره از این توهم ضربه خورده است. اما با این حال نقش کسی مثل رفیق ابراهیم علیزاده به عنوان نماینده رادیکالترین و چپ ترین گرایش در کومه‌له میتواند تعیین کننده باشد. با وجود او گرایشات دیگر در کومه‌له شانس اینرا ندارند که مسلط شوند و کل کومه‌له را به جهت دیگری ببرند. هر چند این احتمال وجود دارد که گرایش ناسیونالیسم کرد این بار تحت پوشش “چپ از نوع دیگر” بتواند تاثیر و نقش چپ و کمونیسم در کومه‌له را کم رنگ کند منتفی نیست. اما به دلیل محدودیتهای سیاسی و موقعیت فعلی کومه‌له عدم قاطعیت چپ آن سازمان میتواند میدان بازی گرایش ناسیونالیسم کرد تحت پوشش چپ را یک بار دیگر فراهم کند.

با این وصف در سه چهار سال اخیر ادبیات چپ و کمونیستی در محدوده معینی در کومه‌له بیش از پیش در حال برجسته شدن است. یک دلیل آن عطف توجه بخشی از کادرهای این حزب به واقعیات سرسخت بیرون از این سازمان است. در عین حال تکان خوردن کومه‌له و چپ تر شدن آن ناسیونالیستها و گرایشات غیر کمونیستی درون این سازمان را به تکاپوانداخته و تلاش میکنند مانع رشد گرایش چپ کومه‌له بشوند.

متاسفانه گرایش چپ درون کومه‌له در دوران مباحث کمونیسم کارگری قبل و بعد از جدایی، نقش خوبی بازی نکرد بعد از یک دهه متوجه شد که چه تیری به پای خود زده است. اما حتی هنگامیکه متوجه شد صمیمانه به گذشته خود نپرداخت. هنوز در صدد است که آن گذشته را توجیه کند و این نقطه ضعفی اساسی است که چپ درون کومه‌له را میتواند ضربه پذیر کند.

اما در مورد موقعیت گرایش کمونیسم کارگری لازم است سیر تغییر و تحول اجتماعی و سازمانی این گرایش را مورد بحث و بررسی در محدوده معینی قرار بدهیم.

بعد از جدایی ما از حزب کمونیست ایران، حزب کمونیست کارگری شکل گرفت و بعد از مدت چهار پنج سال این حزب به بزرگترین حزب چپ ایران تبدیل شد. بعد از ریختن دیوار برلین و شکست سرمایه داری دولتی بلوک شرق که به “سوسیالیسم موجود” معروف شده بود، کل چپ جهان و طبعا ایران هم سرگیجه گرفته بود و اکثریت قریب به اتفاق آنها به احزاب “دمکرات و سوسیال دمکرات و لیبرال و …” تبدیل شدند. در همین دوره بود که گرایش کمونیسم کارگری به رهبری منصور حکمت حزبی تاسیس کرد که علیه تعرض وسیع و همه جانبه بورژوازی پیروز تمام قد ایستاد و با پرچم مارکس به نقد این دنیا و سیستم حاکم پرداخت. یعنی در شرایطی که همه چپها، کمونیسم شان را به نفع “دمکراسی” که پرچم تعرض غرب به شرق بود و از این منظر تعرض به هر نوع برابری طلبی و حق خواهی در دنیا آغاز شده بود را کم رنگ میکردند و صندلی عوض میکردند، این حزب٬ کمونیسم و نقد سرمایه داری را نمایندگی کرد. به جرات میتوان گفت که معنای تحولات آن زمان فقط در این حزب تماما نمایندگی شد. متاسفانه ما آن دوره تنها بودیم. اما همین قدرت نقد و پیش بینی تحولات آن دوره بود که حزب را بعد از چند سالی روی نقشه سیاست ایران قرار داد. صف وسیعی از کادرهای کمونیست ایران و عراق را بر محور یک نقد مارکسیستی دور هم جمع کرد و پیشتاز تعرضی بود که هیچ جریان چپی در ایران نتوانست این نقش و یا حتی بسیار کمتر از آن را نمایندگی کند. در یک دوره برزخ ما با الهام از حقانیت نقدهای مارکس و نشان دادن ناحق بودن سرمایه داری و مدافعین آن به جدالهای سرنوشت سازی دامن زدیم. منصور حکمت بیش از همیشه در این دوره درخشید و نقش تاریخی روشن بینی خود را ایفا کرد. همین نقش و روشن بینی سیاسی و شم سیاسی درست بود که باعث شد حزب کمونیست کارگری به جریانی بالنده و سیاسی تبدیل شود و سریعا رشد کرد و جای امید بخش قابل ملاحظه ای از مردم شد. اما این سرعت پیشروی و بالندگی متاسفانه با مرگ منصور حکمت دچار وقفه گردید. به دنبال این ضایعه بزرگ ما شاهد عروج گرایشی بی ریشه، شکست طلب و غیر مسئول به رهبری کورش مدرسی شدیم. یک دوره نیرو و انرژی ما صرف نقد و حاشیه ای کردن این گرایش شد. با جدایی بخشی از اعضا و کادرهای حزب در آن دوره که خود را حزب “حکمتیست” نامیدند، حزب ما دچار تنگناهای معینی شد. اما کسانیکه همراه کورش مدرسی شدند اگر چه عمدتا نظرات او را قبول نداشتند ولی به دلایل دیگری او را همراهی کردند، نتوانستند ترند دیگری را شکل بدهند و همین باعث شد که نتوانند چهره کمونیسم کارگری را مخدوش کنند. اما صرف جدایی و شکلگیری یک جریان به اسم “حکمتیست” باعث شد از منظر جامعه اعتبار سیاسی و اعتماد سیاسی به حزب در جامعه ضربه بخورد. تعدادی از اعضا و سمپاتهای حزب در داخل و خارج کشور از هر دو جریان فاصله گرفتند.

با این اتفاق، حزب ما نه تنها بخشی از اعضا و کادرهایش را از دست داد رشد سریعی که در دوره منصور حکمت داشت هم کند شد. ما از این نظر ضربه خوردیم. حزب ما خونریزی کرد و بدنه اش به نسبت دوره های قبل ضعیف شد. اما کادرهای مارکسیست و روشن بین حزب اجازه ندادند این ویروس حزب را برای مدت طولانی دچار خمودگی کند. در یک پروسه چند ساله حزب به همت کادرهای کمونیستی که کمر همت به تغییر این دنیا بسته بودند دوباره سیر رشد و نموی خود را آغاز کرد. ناگفته نماند که سیر تحولات سیاسی ایران و منطقه هم به یاری ما و تحلیلهای ما آمد و تحولات انقلابی شمال آفریقا و خاورمیانه و آمادگی سیاسی و نظری ما فرصت مهمی به حزب و ارتقا آن داد. تمایل به حزب و ارتباط گرفتن و اعتماد کردن به حزب بعد از رکودی چند ساله دوباره آغاز شد. اکنون بدون شک میتوان گفت که موقعیت حزب در ایران و خارج کشور قابل مقایسه با هیچ جریان چپ ایرانی نیست. بویژه اعتباری که حزب در ایران کسب کرده است در هیچ دوره ای حتی دوره منصور حکمت هم به این اندازه نبوده است.

در مقابل حزب ما جریانی که به رهبری کورش مدرسی جدا شده بود و خود را “حکمتیست” میخواند، در همان اولین ماههای تشکیلش با تناقضهای متعددی روبرو شد. حدود یک سال بعد از جدائیشان بخش قابل ملاحظه ای از کادرهای رهبری و کادرهای با سابقه این حزب متوجه نقش مخرب سیاستهای کورش مدرسی شدند. در نتیجه این رفقا بعد از مدتی به منتقدین جدی سیاستهای شکست طلبانه کورش مدرسی تبدیل شدند. این پروسه شک و تردید در میان آنها باعث شد که تعداد بسیار بیشتری بدون سر و صدا از آنها فاصله بگیرند. اما هنگامی که خط و سیاست کورش مدرسی شکست قطعی خورد و پروژه غیر مسئولانه او با شکست کامل مواجه شد، که بخش عمده کادرها و اعضا آن حزب متوجه نقش مخرب سیاستهای او شدند. آنها عملا نه تنها سیاستهای غیر انقلابی و غیر قابل اعتماد مدرسی را به چالش طلبیدند، بلکه خود او هم فردی ناسالم و کودتاگر معرفی شد. این اقدام آخری باعث شد کورش مدرسی و چند نفری که  دوروبرش مانده بودند به یک محفل تماما بی افق و بی تاثیر تبدیل بشوند. چنانچه بود و نبود آنها در سیاست ایران و حتی در محدوده جریانات چپ کسی را متوجه خود نمیکند. نه وزنی دارند و نه حرفی برای گفتن. رفقایی که این اواخر رسما خود را از چنبره سیاستهای مدرسی رها کردند، اکنون تلاش میکنند قدم به قدم از آن خط و سیاست هر چه بیشتر فاصله بگیرند. این تحولات اگر چه حدود هفت سال طول کشید اما در نهایت خط و سیاستی که مدرسی نمایندگی میکرد تماما دود شد و به هوا رفت. جمعی که هنوز با مخدر سیاستهای مدرسی مسموم هستند، محفلی مالیخولیایی بیش نیستند.

این فاکتور و تحولات آخر بیش از پیش موقعیت و اعتبار سیاستهای حزب ما در جامعه و در میان جنبش کمونیسم کارگری را تثبیت کرد. زیرا اگر قبلا و در ظاهر چند جریان به اسم کمونیسم کارگری فعالیت میکردند و باید در سطح تئوری دنبال تفاوتهای آنها میگشتید، اکنون این پروسه به یک پدیده عینی و ابژکتیو تبدیل شده است که برای هر ناظری قابل ارزیابی است. این فاکتور بعلاوه فاکتور نقش اجتماعی حزب در داخل و خارج ایران موقعیت حزب ما را کاملا متفاوت از دیگران کرده است. اگر قبلا هر کدام ازاین جریانات ادعای خاص خود را داشتند امروز شکست یک سیاست و خط شکست طلبانه و کودتاگرانه آن کاملا محرز و منزوی شده است. نقطه سرخط مدرسی به پایان خط و پایان عمر سیاسی آن تبدیل شد. اکثریت بالایی از کادرهایی که سیاست خود را از مدرسی جدا کردند اکنون در مسیری قرار گرفته اند که اگر بخواهند نقشی جدی در سیاست ایران بازی کنند راهی بجز این ندارند که با اتکا به گنجینه ای که از منصور حکمت به جا مانده است، خود را از شائبه های سیاست کورش مدرسی خلاص کنند. به هر نسبتی که این رفقا از خط و سیاست مدرسی فاصله بگیرند و به سیاست و تئوریهای منصور حکمت اتکا کنند به همان نسبت ما به همدیگر نزدیک میشویم.

اما ورای این تحولات درونی، کمونیسم کارگری بطور کلی و حزب کمونیست کارگری بطور اخص دوران شکوفایی خود را اجتماعا از چند سال قبل آغاز کرده است. اگر بخواهم موقعیت گرایش و جنبش کمونیسم کارگری را در شرایط فعلی بیان کنم میتوانم به چند فاکتور عینی اشاره کنم. در چپ ایران این تنها گرایش و جنبشی است که هم خوش بین است هم کمونیسم در ایران را نمایندگی میکند و هم حزب محکم و منسجمی برای پیش برد اهدافش را شکل داده است. هم شم سیاسی قوی دارد، هم از امکانات تاثیر گذاری بر جامعه برخوردار است. در ایران این حزب با نقد بی تخفیف سیستم سرمایه داری، مخالف کلیت جمهوری اسلامی، با مبارزه علیه اسلام سیاسی، و با مقابله با فرهنگ و سنت عقب مانده اسلامی و شرقی و با دفاع جانانه از حقوق زنان، برابری انسانها و یک زندگی مدرن و آزاد و یک دنیای بهتر شناخته میشود. امروز در ایران اسم کمونیسم کارگری و حزبش چپ و کمونیسم آن جامعه را تداعی میکند. و هر کس از چپ و کمونیسم حرف بزند مخالف یا موافق اساسا حزب کمونیست کارگری را مورد خطاب قرار میدهد. شفافیت در مقابل رژیم و مقابله با جنایات و سرکوبگریهای این حکومت، مبارزه با سنگسار و اعدام و با طناب دار، نقد اسلام سیاسی و دفاع از آزادیهای بی قید و شرط با اسم و نقش سیاسی این حزب عجین شده است و غیر قابل تفکیک اند. این حزب دارای شخصیتهای سیاسی روشن بین و قابل اتکا است و حزبی است که در بین جوانان، زنان و کارگران محبوب، خوشنام و نقطه امید آنهاست. اینها همگی دستاوردهای مهمی هستند که حزب کمونسیت کارگری امروز را در یک پیوستگی تاریخ نگهداشته است.

در سطح بین المللی هنوز هیج جریانی را نمیتوان سراغ داشت که با الیت روشنفکر پیشرو و مترقی و پیشروان جنبش کارگری که منتقد مذهب و اسلام سیاسی و ناسیونالیسم باشند مثل حزب کمونیست کارگری جوش خورده باشد. این دستاوردی است که هیچ جریان چپی در ایران نه تنها نمیتواند مدعی آن باشد، بلکه نقشی هم در این راستا برای خود قایل نیست. اگر در سطح بین الملی کسانی مانند ریچارد داوکینز و سلمان رشدی و تسلیمه نسرین، میشاییل اشمیت سالمون و … در مقابله با نقش مذهب در زندگی مردم و نقد جریانات اسلام سیاسی با کادرهایی از این حزب همراهی میکنند تنها میتواند نشان از سیاستهای موثر این حزب در دوران حاضر باشد. نام و عکس و فعالیت کادرها و تعدادی از رهبران این حزب برای رسانه های معتبر بین المللی شناخته شده و سنگر غیرقابل تصرف از منظر چپ ایران را فتح کرده و اکنون این اسامی در سطح بین المللی مشهور و محبوب هستند.

این فاکتور بین المللی وقتی جایگاه واقعی خود را می یابد که آنرا در پیوستگی با محبوبیت و اعتبار این حزب در داخل ایران، رشد چشمگیر اعتبار این حزب در جنبش کارگری در ایران، و نقش منحصر به فرد این حزب در مقابله با اسلام سیاسی و علیه اعدام و سنگسار قرار دهید. فعالیت علیه حکومت اسلامی، نقد اسلام و همه مذاهب و مقابله با جنایات جنبش اسلامی و علیه سنگسار و اعدام، دفاع از حقوق پناهندگی و نقد عمیق و ریشه ای به سیستم حاکم در دنیا، این حزب را در موقعیت تاریخی معینی قرار داده است و از نظر بخش قابل توجهی از جامعه نمیتواند و نباید مثل دیگر جریانات حاشیه ای چپ به مسائل جامعه امروز نگاه کند. به نظرم با توجه به این تحولات این حزب و همه چپهای مسئول و بویژه طرفداران منصور حکمت علاوه بر آنچه که امروز به دست آورده اند، باید متوجه نقش تاریخی و دوران ساز خود در آینده سیاست ایران باشند.

باید بسیار مسئولانه و با روشن بینی سیاسی محدودنگریهای مرسوم چپ سنتی و فرقه ای ایران را کنار زد و آینده و نقش دولتهای غربی و جریانات راست را دید و برای خنثی کردن آن نقشه و برنامه داشت. باید با چنگ و دندان از آینده و آلترنایتو چپ در ایران دفاع کرد. باید علیه جمهوری اسلامی و علیه تشبثات و سیاستهای دول غربی برای ساختن یک دولت و آلترناتیو دلخواه خود به جای جمهوری اسلامی ایستاد. نباید اجازه داد قدرتهای غربی امکان چلبی سازی در ایران را بیابند. بهمین دلیل امروز بسیار مهم است که کمونیسم کارگری موقعیت حساس کنونی را درک کرده و متحدانه تر در مقابله با سناریوهای ضد مردمی بایستد و یک آلترناتیو قابل اعتماد مردم را شکل بدهد.