قوم‌گرایی به‌جای سوسیالیسم: عقب‌گرد آگاهانه‌ی جریان علیزاده

نشستی که میان جریان علیزاده و گروه زحمتکشان عبدالله مهتدی برگزار شد، نه حاصل یک همگرایی سیاسی مترقی، نه وحدتی حول چشم‌انداز آزادی انسان از ستم و استثمار، بلکه تلاشی آگاهانه برای کسب سهم بیشتر در میدان رقابت‌های قومی و ناسیونالیستی در کردستان است. این اتحاد نه فقط بی‌ربط به طبقه‌ی کارگر، بلکه در تضاد کامل با منافع آن است. در تمام این نشست و فضای پیرامونش، نه نشانی از مبارزه‌ی طبقاتی دیده می‌شود، نه حتی زبانی که به آن اشاره کند.

برای جریان علیزاده، مسأله‌ی کارگر و مبارزه با سرمایه‌داری، سال‌هاست که دیگر جایی در اولویت‌ها ندارد. آن‌چه امروز در رفتار سیاسی و اجتماعی این جریان برجسته است، چرخشی کامل به‌سمت گفتمان ناسیونالیستی‌ست؛ گفتمانی که تمام مضمون و محتوای خود را از قوم‌گرایی، هویت‌طلبی فرهنگی، و رقابت بر سر سهم قومی می‌گیرد. این انحراف به‌روشنی در مناسبات درونی، در ادبیات، در پوشش، و حتی در مناسبات روزمره‌ی نیروهای این جریان مشهود است.

طبقه‌ی کارگر در این پروژه بی‌مکان است

در سخنان و متون منتشرشده از سوی جریان علیزاده، نه صحبتی از شورا، نه اشاره‌ای به اعتصاب، نه تحلیلی از مناسبات تولید، نه حتی جمله‌ای در دفاع از مبارزات جاری کارگری دیده می‌شود. کارگر در این فضا تنها زمانی موضوعیت پیدا می‌کند که به‌عنوان «زحمتکش» در خدمت تصویرسازی قومی مورد استفاده قرار گیرد؛ بدون آگاهی، بدون سوژه‌بودن، صرفاً به‌مثابه دکور فرهنگی در خدمت یک پرچم.

این دقیقاً همان پروژه‌ای‌ست که ناسیونالیسم به آن نیاز دارد: دفن‌کردن مبارزه‌ی طبقاتی در زیر خروارها نماد فرهنگی، لهجه، لباس، و زبان. آن‌چه برجسته می‌شود، قومیت است؛ و آن‌چه به حاشیه رانده می‌شود، مبارزه علیه سرمایه‌داری و شکل‌دادن به جامعه‌ای عاری از ستم و مالکیت طبقاتی.

همگرایی با مهتدی، یک انتخاب آگاهانه در چارچوب ناسیونالیسم است

هیچ تردیدی نیست که این پیوند، نتیجه‌ی خطا یا ناآگاهی نیست. علیزاده بارها نشان داده که در صف‌بندی سیاسی‌اش، تقابل با سرمایه‌داری موضوع اصلی نیست. از نظر او و جریانش، نیروهایی مانند مهتدی، پژاک، پ.ک.ک، حزب دمکرات و حتی کسانی مانند رضا کعبی، متحدان بالقوه‌اند. این همسویی تاکتیکی نیست، بلکه استراتژیک است؛ برای ماندن در صحنه‌ی سیاسی، ولو به بهای چرخیدن کامل در مدار ناسیونالیسم.

در چنین شرایطی، سازمان‌یابی کارگری، سیاست‌ورزی طبقاتی، و جهت‌گیری انترناسیونالیستی به‌کل کنار گذاشته شده است. چیزی که جایگزین شده، ائتلاف‌هایی‌ست بر محور قوم‌گرایی، زبان، لهجه و رقابت برای «نمایندگی هویت»، نه رهایی اجتماعی.

طبقه‌ی کارگر فقط با حزب خود می‌تواند آزاد شود

کسانی که در کنار مهتدی می‌نشینند، عملاً در برابر طبقه‌ی کارگر صف کشیده‌اند. با تغییر نمادها و زبان و لباس، نظام استثمار از بین نمی‌رود؛ تنها شکل ظاهرش تغییر می‌کند. این پروژه‌ها، نه تنها کمکی به رهایی کارگر نمی‌کنند، بلکه آگاهانه مانع آن هستند. آن‌چه امروز بیش از هر زمان دیگری ضروری است، صف‌بندی مستقل طبقه‌ی کارگر حول منافع خودش، و سازمان‌یابی‌اش در یک حزب کمونیستی کارگری‌ست.

تنها از دل چنین حزبی، و تنها با افقی سوسیالیستی و انترناسیونالیستی، طبقه‌ی کارگر می‌تواند خود را از زنجیرهای سرمایه، دین، دولت و قوم‌گرایی رها کند. بدون حزب خود، کارگر در چنگ نیروهایی می‌ماند که هر روز بیشتر او را به ابزار سیاسی پروژه‌های بیگانه با منافعش تبدیل می‌کنند.

این مسیر نه از نشست با مهتدی می‌گذرد، نه از همکاری با پژاک و پ.ک.ک و حزب دمکرات. این‌ها نه هم‌سنگران آزادی‌اند، نه یاران مبارزه‌ی طبقاتی؛ این‌ها موانع پیش‌روی طبقه‌ی کارگرند. باید این انحراف را صریح و بی‌لکنت افشا کرد. هر گامی به‌سمت این جریانات، گامی‌ست علیه رهایی. هر عقب‌نشینی از مبارزه‌ی طبقاتی، باز کردن راه برای تحکیم مناسباتی‌ست که کارگر را همیشه در پایین‌ترین جایگاه ممکن نگه می‌دارد.

راه رهایی روشن است: سازمان‌یابی مستقل طبقاتی، بازگشت به شورا، مبارزه‌ی ضدسرمایه‌داری، و ساختن حزبی که نه در زبان و فرهنگ، بلکه در محتوا و جهت‌گیری خود، تمام‌قد در کنار طبقه‌ی کارگر و علیه سرمایه ایستاده باشد.

فرهاد نسترن نژاد