کولبری و سوختبری ناچارا شغل بخشی از ارتش بیکاران و مایه ننگ رژیم انگلی!

یادداشت هفته!

ناصر بابامیری

بر کسی پوشیده نیست اکثریت عظیمی از جامعه ایران در اوضاع فلاکتبار اقتصادی که این رژیم ننگین بر آنها اعمال نموده است، چندین مرتبه زیر خط فقر بسر می برند. بخاطر داشته باشید تازه این شرایط اسفبار زیستن زیر خط فقر شامل توده های میلیونی دارای شغل است که زیر شدیدترین قوانین ضد کارگری با دستمزدهایی که هیچ تناسبی با نیازمندیهای حتی حداقلی زندگیشان ندارد   دیگر دستمزدهای معوقه و داستانهای بگیر و ببند بماند، بسر می برند، نه ارتش چند میلیونی بیکاران فاقد شغل که از سر اجبار ریسک جانی می کنند و به کار در مرزها برای در آمد بسیار ناچیز روی می آروند و بعضا جانشان را از دست می دهند! در یک کلام اکثریت عظم جامعه چه آنانکه کار میکنند و چه  ارتش ذخیره کار دارد مرگ تدریجی ناشی از عدم امکانات و حداقل استانداردهای زندگی شایسته انسان امروزی اعم از خوراک، پوشاک، مسکن، درمان، بهداشت و بیمه و…را چقدر دردناک تجربه میکند و تازه به این پدیده مصیبتبار، اختناق شدید سیاسی و دهه ها پدیده اجتماعی دیگر را بیفزائید تا روشنتر گردد این جامعه طی این چند دهه چه دوزخی را در سایه ننگین این نظام با رگ پوست و استخوان چشیده و آزمون کرده است. کولبران و سوختبران بخشی و تنها بخشی از این ارتش ذخیره بیکارانند که بر متن چنین اوضاعی برای اینکه زندگی شرافتمندانه کنند، همه مخاطراتی مسیری را که بتوانند لقمه نانی به کف آورند را به قیمت جانشان می خرند. بخشی از این ارتش ذخیره کار که به کار کولبری در مرزهای مشترک با کشورهای همسایه روی آورده یا کالاها را به دوش میکشند یا با چهاپایان و بعضا وانت بارها از میله های مرزی صعب العبور گذر می کنند، کولبرانند. و آنانکه با وسائط نقیلیه اعم از وانت بار و موتورسیکلت بنزین و گازوئیل و نفت و دیگر اقلام زندگی را از مرز سیستان و بلوچستان …به خاک کشورهای همجوار رد میکنند سوختبرانند. این ده ها و صدها هزار نفر فاقد شغل و درآمد در بیان واقع، دارند برای زنده ماندن در این مسیر پر خطر می جنگند! کولبران و سوختران از زندگی مایه می گذارند تا در برابر دستمزد بسیار ناچیز بخور و نمیر روز و شب خود و خانواده را تامین کنند. اما در این مسیر مدام دو دشمن طبقاتی بیرحم در کمینشان نشسته است. یکی کارشان را تصاحب میکند و دیگری جانشان را میگیرد! اولی تجار و بازرگانان و بازاریان و دلالان دو سوی مرزها که کارشان را به قیمت ناچیز تصاحب میکنند و خود کرون کرون از طریق کار آنها پول پارو می کنند و دومی پاسداران مرزی که حافظان اجر و مواجب بگیر این مناسبات ظالمانه رژیم هستند و بیرحمانه هر روز این بخش از ارتش بیکاران در پی درآمد ناچیز را به گلوله می بندد و از آنها  کشته و زخمی می گیرد. این بخش از ارتش کار و ذخیره کار(اعم از مولد و غیرمولد) که بدلیل وجود مناسبات مشتی انگل سرمایه دار چندین دهه است برای تامین حداقل مایحتاج زندگی به این مسیر پرمخاطره پا گذاشته، که در واقع شغل نیست بلکه بردگی عریانیست که هر آن مرگ تهدیدش میکند، بدلیل نبود تشکل مستقل و انسجام مبارزاتی، اگر بعضا اعتراضی هم کرده باشند، که کرده اند، همین نامتشکل و نامنسجم بودن، عاملی گشته، نتوانسته چنان سنبه اش پر زور باشد که دست رژیم را از کشتار آنها کوتاه کند و مرزها را برایشان به قتلگاه تبدیل نکند.

میخواهم بگویم دشواری کولبری تنها حمل کالا و اجناس توسط افراد و یا حیوانات باری در جاده های صعب العبور و طولانی نیست که سخت و طاقت فرسا باشد و به خستگی مفرط جسمی بیانجامد! کولبری و سوختبری در “میله های مرزی”به دلیل پاسبانان  مزدور گماشته در دو سوی حدود چه در خاک ایران یا عراق یا پاکستان زندگی و حیات افراد و حتی بارکشهای آنانرا را نیز تهدید میکند. هر روز چندین بار تا یک قدمی مرگ می روند و اگر جان سالم به در برند، باید آنرا “فال نیک” بگیرند!! بزرگترین تهدید برای این بردگان در میله های مرزی نخست خود رژیم و نیروهای گماشته شده توسط آنانست که چندین دهه است به بهانه حراست از مرزهای کشور این مناطق را به اشغال نیروهای مزدورش در آورده و آتش به اختیار در دل شب یا در روز روشن به این بردگان مرزی بدون ابا شلیک میکنند. بردگان بدون سلاح بعد از در کمین افتادن “نگهبانان مرزی” بخوانید ماشین کشتار، میزان تلفات انسانی هر چه بوده باشد را با اسیران به پاسگاه و کلانتریها تحویل و اموالشان را غنمیت می گیرند. در یک نگاه اگر بشود تصویر کنکرتی از کار بردگان مرزی داد، اینست که در بیان واقع در نبود شغل مجبور شده اند پا در میدانی بگذارند که دقیقا میدان جنگ و قتلگاه است. میدان نبرد و زندگی بردگان بدون سلاح جهت تامین معاش بخور و نمیر است با نیروهای تا دندان مسلح رژیم در اینسو و نگبهانان مزدور مرزی در آنسوی “مرزها”.

خطر جدی دیگر عبور از میله های مرزی بدلیل خروارها مینی است که در هر منطقه از سوی دولتها کاشته شده. گزارشهای نهادهای رسمی خود رژیم پرده از این حقیقت تلخ بر میدارد که 1400 کیلومتر مرز مشترک ایران با عراق در استانهای کردستان، خوزستان، کرمانشاه و آذربایجان غربی به مین تنیده شده. همچنین آمارهای سالانه سازمان یونسکو نشان داده جدا از کشتار روزانه و سالانه کولبران در این مسیرها، بطور متوسط روزانه یک الی سه نفر از انسانهای بیگناه اعم از کودک و نوجوان و بزرگسال در این مناطق بواسطه انفجار مین یا جانشان را یا اعضایی از بدن خود را ازدست میدهند.

ضمنا به حکم اینکه این مناطق غالبا صعب العبورند تا آنجا به میلیتاریزه کردن مناطق برای استقرار پایگاه و پاسگاهها جهت آمد و شد بر میگردد امکانات جادسازی جهت اشغال در آن مناطق تعبیه شده، بقیه مسیرها و محدوده های مرزی از امکانات و تسهیلات امروزی که زندگی رهگذران را به خطر نیاندازد نه تنها در آن خبری نیست، بلکه بردگان مرزی بخاطر اینکه در کمین این نیروها مزدور و گردنه بگیران نیافتند بایستی طولانی ترین و صعب العبورترین مناطق که هنوز بخشی از حیات وحش آن مناطق هستند برای جان سالم به در بردن طی کنند. خود این عمل نیز ده ها مخاطره را در پی دارد. یعنی برای دور ماندن از دید “نگهبانان مرزی” و جان سالم به در بردن از شلیک مستقیم آنان هر ساله ده ها و سدها نفر بدلیل سقوط با بار در دل شب به ته دره ها یا فرو ریختن بهمن در فصولی از سال مصدوم یا جانشان را از دست میدهند. تنها خانواده ها و کسانی که خود از مسیرهای صعب العبور گذر کردند و مخاطرات آنرا با جان خریدند میداند بردگی مرزی چقدر دهشتناک است. اگر عضوی از این خانوادها باشید یا جزو کسانی باشید که شخصا تجربه عبور از این مناطق را دارند، یقینا بهتر عمق این پدیده تراژیک را درک و لمس میکنید.

میخواهم بگویم وقتی انسانهایی جزو ارتش ذخیره کار هستند و مجبورند به منظور تامین معاش از خانه بیرون بزنند به مقصد میله های مرزی، می بینی چه دلواپسیهایی تمام اعضای خانواده ها را فرا میگیرد،  تا لحظه برگشتشان و همه قلبشان در مشتشان است، نکند آن لحظه دردناک تجربه گردد در کمین آتش به اختیاران افتاده باشند؟! یا نکند بدلیل تعقیب و گریز مجبور به عبور از مسیری شده باشند که روی مینی پا بگذارند؟ نکند از کوههای سر به فلک کشیده سقوط کرده باشند؟نکند در این فصل بهمن روی سرشان فرو ریخته باشد؟ و ده ها اما و اگر دیگر! آره دقیقا حضور در چنین آوردگاهی اردوی بیکاران را با حافظان سرمایه، “شغل کولبری یا سوختبری” میباشد!

تنها در عرض چند هفته گذشته ما شاهد کشته و زخمی شدن ده ها کولبر و سوختبر در مناطق مرزی بوده ایم.

طی یک هفته گذشته بدنبال خبری که در سایت کولبر نیوز درج شده بود مبنی بر اینکه:« شامگاه شنبە، ٣٠ دی‌ماه ١۴٠٢، بر اثر شلیک مسقیم نیروهای هنگ‌مرزی در نوارمرزی نوسود بر روی گروهی از کولبران، یک کولبر با نام “صادق میرزایی”، ۳۰ سالە اهل جوانرود، متاهل و دارای دو فرزند کشته دو کولبر دیگر نیز  بە شدت زخمی شدەاند. هویت دو کولبر زخمی تا زمان تنظیم این گزارش روشن نشده.» گزارشها حاکی از اینست پاسبانان مرزی اقلیم کردستان عراق تحت مسئولیت اتحادیه میهنی کردستان عراق نیز، در منطقه اورامانات نخست چند نفر از کولبرهای شهر و روستای ایران را گرفته و دقیقا به سبک نیروهای مزدور رژیم ایران، آنها را مورد شکنجه و اذیت و آزار جسمی و روانی قرار میدهند. و چند ساعت بعد تعداد دیگری از کولبران را در این محدوده مرزی به رگبار گلوله بسته و متاسفانه یکنفر جانش را از دست میدهد و یکنفر هم بشدت مجروح میگردد. در منطقه زاهدان نیز طی روزهای گذشته دو سوختبر فاقد شغل که طریق سوختبری درآمد ناچیزی بدست می آوردند، وقتی که ماشین آنها تحت تعقیب نیروهای مزدور رژیم قرار میگیرد، از جاده منحرف شده و ماشین بر سرشان واژگون و هر دو میان شعله های آتش طعمه حریق میشوند، بگونه ای که بعد از دو روز هویت آنها مشخص میگردد.

ضمن ابراز تاسف با خانواده این عزیزان جا دارد عمیقا ابراز همدری نمود و برای مجروحان این رویدادهای ناگوار آرزوی بهبودی کرد.

بر چیدن بساط این مشت انگل سرمایه دار، تنها و تنها با مبارزه متحدانه سراسری همه کارگران (اعم از ارتش بیکاران) و کمونیستها و آزادیخواهان و توده های محروم و زحمتکش جامعه میسر است. کولبران و سوختبران هم که بخشی از این ارتش ذخیر کارند، راهی ندارند جز اینکه تلاش و مبارزات روزانشان برای تغییر را به مبارزات در سایر بخشهای کارگری در جامعه ایران وسیعا گره بزنند. اعتصابات مداومی که همین روزها در گوشه و کنار ایران در جریان و رو به افزایش است، بارقه امیدیست که هر چه متشکلتر و سراسری تر گردد جهت به زانو در آوردن انقلابی این رژیم و تحقق افق رهایی کامل جامعه از این توحش و بربریت و بنیاد نهادن جامعه ای سوسیالیستی.

ننگتان باد حافظان سرمایه داری!