بیانیه جمعی از فعالین کمونیست در خارج و داخل کشور

در مرداد ماه سال ۱۴۰۱ شمسی چهار نفر از پیشمرگان حزب زحمتکشان عبدالله مهتدی به نام های محسن مظلوم، پژمان فاتحی، هژیر فرامرزی و وفا آذربار توسط نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی بازداشت شدند. متدسفانه این چهار پیشمرگ بعد از ماه ها شکنجه در نهم بهمن ماه ۱۴۰۲ اعدام شدند. رژیم ضد بشری جمهوری اسلامی از روز اول به قدرت رسیدنش تا به امروز، با اعدام و کشتار مخالفین سیاسی بقا و دوام خود را حفظ کرده و هر نوع صدای مخالفی را در نطفه خفه کرده است. ما ضمن محکوم کردن جنایات جمهوری اسلامی در چهل و پنج سال گذشته، به نکاتی درباره عملکرد احزاب اپوزسیون راست و چپ بعد از اعدام این چهار پیشمرگ پرداخته می‌شود.  

این اولین بار نیست که حزب زحمتکشان، با فرستادن پیشمرگان خود به داخل، با بی‌مسئولیتی کامل جان آنها را به خطر انداخته و از آنها استفاده ابزاری می‌کند. ماهیت احزاب بورژایی و از جمله حزب زحمتکشان عبدالله مهتدی ماهیتی بر مبنای اصول و چهارچوب بورژوایی و مناسبات ضدانسانی آن است که در آن ارزش های انسانی و جان انسان ها محلی از اعراب ندارد.

 بعد از جنگ اول خلیج و به قدرت رسیدن اتحادیه میهنی و حزب دموکرات (یه‌کیه‌تی و پارتی) در کردستان عراق، آمریکا و متحدین‌اش کردستان را منطقه پرواز ممنوع اعلام کردند. در آن دوره عبدالله مهتدی و همفکرانش به اجرای چنین سناریویی در کردستان ایران هم امیدوار شدند و این را مبنایی برای آغاز اختلافات در صفوف حزب کمونیست ایران و کومله قرار دادند. از آن تاریخ به بعد، و پس از انشعاب فراکسیون کمونیسم کارگری، اینها به امید به قدرت رسیدن در کردستان ایران، نماینده تمام عیار گرایش ناسیونالیستی در کومله و حزب کمونیست ایران شدند.

سال ها بعد از این واقعه تاریخی و پس از تغییر و تحولاتی در صحنه سیاسی ایران و متعاقب به قدرت رسیدن جریان اصلاح طلب جمهوری اسلامی یا دوم خردادی‌ها به رهبری خاتمی، عبدالله مهتدی و همفکران او به فکر سازش و معامله با دولت وقت افتادند. آنان برای پیشبرد این پروژه، ناگزیر به طرح موضوع «زنده‌ کردن کومله» شدند و از زاویه ناسیونالیستی از حزب کمونیست ایران‌ و کومله انشعاب کردند تا به اهداف تعیین شده در پروژه خود دست یابند.

از آن هنگام تا به امروز و با این پیشینه، حزب  عبدالله مهتدی-ایلخانی‌زاده جریانی مزدور در خدمت قدرت های ارتجاعی منطقه و امپریالیسم غرب بوده است. اتخاذ تمامی سیاست‌ها و اقدامات این حزب، از نشست و مذاکره با جمهوری اسلامی و اپوزیسیون بورژوایی از جمله سلطنت ‌طلبان گرفته تا ائتلاف با جریانات اسلامی در داخل ایران، و همچنین فرستادن نیروی پیشمرگ به بهانه اقدامات عملی در داخل، همگی در راستای سیاست مزدوری برای این قدرت ها و نهایتا رسیدن به قدرت در تحولات سیاسی آینده ایران بوده است.

اقدام اخیر عبدالله مهتدی بر اساس داده‌ها و شواهد موجود در چهارچوب همان سیاست ها قابل توضیح است. فرستادن پیشمرگان که فرزندان مردم کارگر و زحمتکش جامعه‌ هستند به داخل ایران، دقیقا در خدمت سیاست های مذکور است. استدلال فرستادن نیروی پیشمرگ برای اقدامات عملی در داخل، باید در راستای هدف مشخص به نتیجه رساندن مبارزه علیه جمهوری اسلامی باشد که در فاز معینی از مبارزات درون جامعه و تغییر توازن قوا به نفع توده‌های تحت ستم ضرورت می‌یابد.

آن احزاب سیاسی‌ای که در قبال جان اعضای خود مسئول هستند، حتی اگر مجهز به پیشرفته‌ترین ابزار و تکنولوژی باشند، اقدام به چنین اموری نمی‌کنند. هدف از چنین اقداماتی در راستای مطرح کردن خود و کسب اعتبار و آبرو برای حزب شان از طریق استفاده ابزاری از نیروی پیشمرگ و به مسلخ فرستادن آنان است.

از ابتدایی‌ترین وظایف هر حزب سیاسی آموزش تئوریک و سیاسی اعضای حزب است. این از ابتدایی‌ترین حقوق اعضاء حزب هم هست تا اعضاء حزب مبارزه و هدف از مبارزه خود را بشناسند. عبدالله مهتدی و امثال او ناآگاهی و فضای بسته سیاسی را چنان گسترش داده‌اند تا در جو تاریک ناآگاهی بتوانند از نیروی حزبی استفاده ابزاری کنند و آنها را وسیله رسیدن به اهداف خود قرار دهند.

با اعدام این پیشمرگان، عبدالله مهتدی به مقاصد خود دست یافت. عبدالله مهتدی با آگاهی از انزجار عمومی مردم نسبت به رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی، اعتصاب عمومی‌ای را فراخوان داد تا بر احساسات مردم موج‌ سواری کند. حزب زحمتکشان و عبدالله مهتدی، اعتصاب عمومی (که آنهم فقط تعطیلی بخشی از مغازه و بازار است) را تاکتیکی جهت مشروعیت دادن به اقدامات خود قرار داده است تا از این‌ طریق روی نیت پلید خود سرپوش بگذارد.

 حال سووال این‌جاست که اعتصاب عمومی به چه هدفی راه‌اندازی می‌شود و نتیجه اعتصاب عمومی‌هایی از این دست به جیب چه کسانی می‌رود؟ اعتصاب عمومی بعد از اعدام چه کارکردی دارد؟ آیا بازدارنده است؟! چه نقطه‌ای از مبارزات درون جامعه را تقویت می‌کند؟ در تواریخ دی ماه ۹۶، آبان ۹۸ و شهریور ۱۴۰۱ مبارزه توده‌های تحت ستم به شدت تقویت شد، و به سطح بالاتری ارتقاء یافت. توده‌های تحت ستم برای روزها، هفته‌ها و ماه های متمادی، علنا در کف خیابان مبارزه کردند و پایه‌های رژیم سرمایه‌داری اسلامی را به لرزه انداختند؛ طوری که حتی لرزه بر اندام دولت های غربی هم انداخت و به فکر چاره‌جویی افتادند.

در این شرایط و بعد از موج سراسری اعدام‌ها و بعد از اعتراضات سراسری به اعدام، فراخوان اعتصاب عمومی اساسا کشاندن معترضین از خیابان به خانه است که فقط نفع‌اش به جیب جمهوری اسلامی می‌رود. در خانه ماندن معترضین و “تحصن خانگی” و یا از خیابان به خانه کشاندن اعتراض و بخصوص اعتراض علیه حکم شنیع اعدام منطبق با خواست‌ حاکمیت است که متأسفانه این خواست رژیم از طریق اعلام اعتصاب عمومی اخیر کاملا برآورده شد. البته از احزب و شخصیت‌های سیاسی‌ای که پای میز مذاکره با رژیم قتل و اعدام می‌نشینند انتظاری بیش از این خطاست. بی تردید فاجعه آن جایی است که احزاب و شخصیت‌های چپ که مدعی هستند که پیشرو‌ و پیشتاز مبارزه درون جامعه‌اند ولی عملا به مبارزه ضدرژیمی بسنده کرده‌اند، به پای اعلام اعتصاب عمومی رفتند و به فراخون عبدالله مهتدی مهر تأیید گذاشتند.

توده‌های کارگر و مردم تحت ستم ایران و کردستان لازم است آگاه باشند: احزاب چپی که اظهار کرده و می کنند که حمایت شان از فراخوان اعتصاب عمومی به این دلیل بود که آن فراخوان از طرف نهادهایی در داخل کردستان ایران داده شد، مرتکب اشتباه فاحشی شدند. واقعیت این است که قبل از اعلام فراخوان این به اصطلاح نهادها، عبدالله مهتدی در رسانه‌های جریان اصلی، و رسانه‌های حزب متبوع خود اعتصاب عمومی را فراخوان داده ‌بود. این استدلال و مشروعیت دادن به فراخوان اعتصاب عمومی از طریق نهادهای داخل، مسبوق به سابقه، و استدلالی بس ضعیف است، زیرا به صرف داخلی بودن فراخوان نمی‌توان بر صحت آن صحه گذاشت. چنانچه ذکر شد اعلام اعتصاب عمومی پس از مبارزات خیابانی طولانی و گسترده توده‌های تحت ستم، در اصل کشاندن مردم از کف خیابان به خانه و تهی کردن ظرفیت مبارزه به معنای واقعی آن است که نفع‌اش تنها به جیب رژیم ضد بشری حاکم می‌رود. حال فراخوان دهنده از داخل باشد یا خارج چیزی از این واقعیت نمی‌کاهد. این دقیقا همان استدلالی است که منشور رفرمیستی بیست نهاد و تشکل داخل را توجیه کرد که حاصل تلاش همه با همی طیف‌های مختلف از چپ و ناسیونالیست تا ملی- مذهبی و اصلاح‌ طلب بود.

دو جناح حزب کمونیست ایران و کومله به رهبری ابراهیم علیزاده و صلاح مازوجی و سایر جریاناتی که در شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست در ایران، و کردستان فعالیت می‌کنند، از جمله سازمان ‌ها و احزابی هستند که با صدور فراخوان های خود عملا از اقدام حزب عبدالله مهتدی – ایلخانی زاده حمایت کردند. سووال طبقه کارگر از این احزاب این است که آیا حمایت شما از آن اعتصاب عمومی توازن قوای مبارزاتی را به سود کارگران و ستم کشان جامعه تغییر داده و رژیم را در ارتباط با این موضوع مشخص (اعدام فعالین سیاسی) مجبور به عقب نشینی کرده است؟ آیا فراخوان اعتصاب عمومی هایی از این قبیل، فراخوان دادن اعتصاب به خرده‌ بورژوازی شهری (کسبه و بازاریان) نیست؟! معنای حمایت از این فراخوان فقط و فقط نتیجه گسست شما از جنبش کارگری، عدم دخالت شما در سوخت‌ و ساز مبارزات کارگری و دخیل بستن به خرده ‌بورژوازی و بورژوازی ناراضی، و غرق شدن در مبارزه پوپولیستی است.

توده های کارگر و ستمدیده، و انسان های آزادی خواه و برابری طلب که در میدان مبارزه مستقیم و رو در رو با رژیم جنایتکار حاکم هستند، و به طور مداوم در مبارزات خود هزینه می پردازند، زندانی، شکنجه و اعدام می شوند، در برابر تاکتیک هایی که آنان را به مقصود نمی رسانند می ایستند و بر اساس شرایط و توازن قوای مبارزاتی، تاکتیک هایی (از سازماندهی مبارزه در محل کار و زحمت، و یا راه اندازی اعتراضات خیابانی گرفته تا مبارزه مسلحانه، و …) را با درس گرفتن از تجربیات گذشته در پیش می گیرند تا مبارزات شان در نهایت به سرنگونی انقلابی رژیم، و تغییر وضع موجود منتهی شود.

 ۲۳ بهمن ۱۴۰۲

۱۲ فوریه ۲۰۲۴