“انقلاب فمینیستی” یا راه حلی برای مقابله با انقلاب!

در نقد مقاله مهرداد درویش پور (١)

پروین کابلی

آقای مهرداد درویش پور مطلبی با عنوان “درسهای جنبش زن، زندگی، آزادی و اهمیت فمینیزه کردن سیاست” منتشر کردند. وی در رابطه با خیزش انقلابی ۱۴۰۱ در ایران به استناد مواضع گذشته خود، به بررسی موانع راه “رهایی زن در ایران” می پردازد و تزهایی را مطرح میکند که به نظرمن مدتهاست نقد شده اند. من در این نوشته تلاش می کنم به پرداختن به برخی نکات نقدی به این دیدگاه ارائه دهم.

خیزش انقلابی ۱۴۰۱ با قتل عمد دولتی مهسا امینی، محل تلاقی و بروز واقعیات مادی و روندهای ریشه دار سیاسی در ایران بود. مسئله برابری عموما و برابری زن و مرد خصوصا در جامعه ایران از همان ابتدای به حکومت رسیدن جمهوری اسلامی مورد مناقشه جدی و تقابل بوده است. خیزش انقلابی ١٤٠١ بار دیگر، و اینبار در قامتی توده ای و عظیم این سوال را به مرکز سیاست ایران راند. مهرداد درویش پور در مقاله و سخنرانی اش دیدگاه خود را متکی بر مفاهیمی مغشوش کرده است و خواننده مقاله هرچه جلوتر می رود با تعاریف مختلفی از این مفاهیم روبرو میشود. اولین سوالی که باید جواب بگیرد این است که انقلاب چیست و “انقلاب فمینیستی” چه معنایی دارد؟

این نکته باید روشن باشد که مبارزه زنان برای آزادی و برابری را با فمینیسم یکی اطلاق کردن اشتباه است. فمینیسم سابقه و رگه ها و موج های مختلفی دارد و انواع ارتجاع ضد زن و ضد برابری و ضد مرد و شبه مردانه و راسیستی را میتوان در بخشی از دسته بندی های موسوم به “فمینیسم” یافت. اما تئوری دانشگاهی و راست مرکز مدافع دمکراسی و سرمایه داری، با هر نقد و اما و اگری که به نحله های راست فمینیسم داشته باشد، هنوز عنوان فمینیسم درخود برایش مهم است و معادل آزادی زن به کار میبرد. من بعنوان یک فعال و مدافع حقوق زنان و امر برابری زن و مرد در این فرض شریک نیستیم.

انقلاب از نظر من جابجایی نیروهای اصلی جامعه طی یک تحول عمیق اجتماعی است. نبردی میان طبقات فرودست و تحت ستم و استثمار و طبقات دارا و صاحبان قدرتِ سرمایه. نه فقط ستم بر زن بلکه هز نوع ستمی را نمیتوان در بیرون این کشمکش اصلی طبقاتی توضیح داد. از زمانی که نظم طبقاتی سرمایه داری شکل گرفت تا امروز کشمکش اصلی سیاسی و طبقاتی در جوامع بشری بر محور تقابل میان سرمایه داران و کارگران رقم خورده است. کشمکشی که در صورت پیروزی می تواند منشا بیشترین تغییر برای خوشبختی و رفاه انسان باشد. انقلاب اکتبر ۱۹۱۷ روسیه علیرغم شکستش در تغییر مناسبات اقتصادی، انقلابی زیر و رو کننده در جهان بود. انقلاب طبقات فرودست علیه کل نظم و حاکمیت طبقات دارا و سرمایه دار. آنچه که اکنون و در ادبیات ژورنالیستی و دانشگاهی “انقلاب” خوانده می شود، عمدتا جنبشهای سرنگونی و توده ای بودند که بسیاری از آنها به جابجایی نیروهای سیاسی و برخی تغییرات در قوانین و قدرت با حفظ چهارچوب اساسی نظامهای موجود بودند و به این معنا از انقلاب اجتماعی به معنای کلاسیک آن بسیار دورند.

در این میان “انقلاب فمینیستی” چه محتوائی دارد؟

ترم انقلاب فمنیستی در مقاله ای تحت عنوان (انقلاب فمنیستی ایران – زن، زندگی، آزادی) در دفاع از خیزش ۱۴۰۱ از طرف فمینیست و آکتیویست حقوق زن مصری-آمریکایی “منا الطحاوی” مورد استفاده قرار گرفته است. منا الطحاوی با طرح سوالاتی تلاش میکند این ادله خود را توضیح دهد. او ازجمله می نویسد:  -آیا انقلابی فمینیستی‌ست چون زن‌ها در آن حجاب‌شان را می‌سوزانند؟ – آیا این یک انقلاب فمینیستی‌ست چون زن‌ها آن ‌را آغاز کرده و رهبری می‌کنند؟ – آیا انقلابی فمینیستی‌ست اگر مردان در آن شرکت کنند؟ – آیا این یک انقلاب فمینیستی است اگر چیزی تغییر نکند؟ – مو چه ربطی به انقلاب دارد؟ (نقل از سایت رادیو زمانه).

منا الصحاوی مانند هر فمینیست دیگری در این مقاله جوابی به چگونگی قدرت گیری فمینیستی و رابطه ی آن با قدرت سیاسی موجود نمیدهد و مانند درویش پور خواننده را قبل از رسیدن به انقلاب رها میکند. چرا که برای جواب دادن به این سوالات باید به تاریخ مبارزه زنان و جوانان در طول حیات رژیم جنایتکار جمهوری اسلامی برگردد، رابطه نسل جوان را برعلیه اسلام و ضدمذهب بودن این مبارزه را برملا کند، بیکاری و تهیدستی نسلی از زنان و مردان جوان در ایران را توضیح بدهد، بگوید که عامل تمام این بدبختی و استثمار و ستم چیست.و ستم بر زن در آن چه نقشی دارد؟

اما وقتی به فمینیسم برمیگردد، باید بلافاصله پرسید کدام فمینیسم و کدام تئوری فمینیستی در جهان به این سوالات جواب داده است؟ درچه دوره ای فمینیسم و فمینیستها خواهان سرنگونی دولت یا نظامی طبقاتی بوده اند؟ کجا فمنیستها پرچم نابودی یک نظام را بدلیل تبعیض و نابرابری بدست گرفته اند؟ آیا فمینیسم یک دیدگاه کاملا منسجم و تئوری کامل است که در مورد تغییر نیروهای اصلی جامعه صحبت میکند؟ مگر نه این است که تئوریهای مختلف فمینیستی در جهان امروز اساسا در دانشگاهها توسط اساتیدی که پایان طبقات و اختلاف طبقاتی را اعلام کرده اند تولید و بازتولید میشود؟ اگر هیلاری کلینتون راست و “سفید” این فمینیست است، جودیت باتلر موج سومی و چپ آنست که طرفدار حزب الله و حماس و محور مقاومتی است و ارتجاع ضد زن را بخشی از چپ جهانی تعریف میکند. فمنیستهای سوسیالیست یا مارکسیست البته موضع نسبتا بهتری دارند اما بستر اصلی فمینیسم را همین نیروهای راست تشکیل میدهند. اگر این نیست پس فمینیسم در این میانه به کدام مکتب و گرایش فکری تعلق دارد؟ فمینیسم امروز برخلاف دهه های ۶۰ و ۷۰ کمتر از رادیکالیسم سوسیالیستی متاثر است و بیشتر در تئوری های راست هویتی و اینترسکشنالیستی غرق است.

مسئله بطور واقعی این است که درویش پور انقلاب فمینیستی را به نقل از منا الحصاوی در شرایطی مطرح میکند که هیچگاه و درهیچ دوره ای به مانند امروز فمنیسم از رادیکالیسم اولیه و بویژه دهه ۶۰ میلادی دور نشده و  بعنوان بخشی از ایدئولوژی حاکم اغلب در دولتهای رفاه و ائتلاف های راست پارلمانی بورژوازی در غرب تلاش دارد که در کنار “بزرگان و دولتمردان” سهمی نصیب زنان کند. وضعیت زنان در کشورهای غربی یک انعکاس کارنامه این فمینیسم دولتی است. این جریان در اروپا بعد از سالهای طولانی مبارزه، هنوز نتوانسته بر نابرابری دستمزد برای کار همسان بین زن و مرد فائق آید و یا تغییراتی کیفی در وضعیت مادران تنهایی که روزی ۸ ساعت در فابریکهای تهیه باطری برای اتوموبیلهای برقی برند کار میکنند بوجود بیاورد. آنوقت باید پرسید انقلاب فمنیستی به کدام طبقه اجتماعی تعلق دارد؟ آیا همه این تلاش برای پوشیدن مفهوم واقعی و عوض کردن (انقلاب زنانه) نیست؟

انقلاب ۱۴۰۱ البته میتوانست یک (انقلاب زنانه) به مفهوم واقعی آن تبدیل شود. اما انقلاب زنانه با انقلاب فمینیستی دو مفهوم کاملا متضادند. کسی که برای اولین بار از انقلاب آتی ایران بعنوان “انقلابی زنانه” چند دهه پیش نام برد، (منصور حکمت)، عمیقا براین باور بود که ستم بر زن که بعنوان یک سیاست آپارتارید جنسی از طرف رژیم جمهوری اسلامی اعمال می شود، بدلیل پتانسیل قوی آن می تواند یکی از نیروهای پیشروی باشد که همراه و در کنار طبقات و اقشار انقلابی جامعه ایران می تواند این حرکت عظیم اجتماعی را به سرانجام برساند.

مهرداد درویش پور از تحولات اجتماعی و رشد جامعه و طبقه مورد علاقه اش “طبقه متوسط” و حضور فعال زن در همه عرصه های اجتماعی و فرهنگی فاکت می آورد، ولی وقتی که به کار و فعالیت طبقه کارگر و زنان کارگر میرسد مهر سکوت برلب میزند. دلیل فراموشی نیست، بلکه ناهمخوانی جمعیت وسیع زنان طبقه کارگر و محروم با زنان بورژوا است که در ادبیات اصلاح طلبان و دمکراتها با “طبقه متوسط” خطاب میشود. وی می داند اگر پای این بخش مهم زنان را به وسط کشیدن همان و عمارت تحلیلی به هم خوردن همان. چون این زنان به قدرت سیاسی و دولت چشم دارند و هر تغییر اساسی و بنیادی در جامعه در گرو اینست که انقلاب کدام طبقه را به قدرت می نشاند؟

خیزش ۱۴۰۱ که با بقتل رسیدن مهسا (ژینا) امینی شعله ور شد، آتش زیر خاکستر بود و تا هم اکنون با خصوصیت ضد اسلامی اش ضربه مهلکی به صنعت مذهب وارد کرده و حجاب اسلامی پرچم و بیرق آپارتاید جنسی را بصورت دوفاکتو بی اعتبار و لغو کرده است. این خیزش پایه های یکی از وحشی ترین سنگرهای ارتجاع زمانه ما به لرزه درآورد. انقلابیون تا پشت اتاق خوابهای سران حکومت رفتند. در بسیاری از شهرها نمادهای مذهبی و دولتی به آتش کشیده شد و انقلابیون با مامورین سرکوب درگیر شدند. فرهنگ برابری زن و مرد بیش از هر زمان رواج یافت و اخلاقیات و فرهنگ مردسالار بعنوان یک عامل اجتماعی (و نه فرهنگ مرد ایرانی) به چلنج کشیده شد. علیرغم عقب نشینی از خیابانها بعد از کشتار صدها جوان و هزاران بازداشتی و زندانی، اکنون مسئله زن و مبرمیت برابری حقوق زن و مرد و امر آزادی زن به یک داده اجتماعی مهم تبدیل شده است. اکنون مبارزه با حجاب اسلامی بعنوان عمل مستقیم علیه دولت و دم و دستگاهش روزانه پراتیک میشود و از حمایت عمومی جامعه برخوردار است. این جنبش بدون هیچ نشست و توافقی با دول غربی، روزهای عزای مذهبی- دولتی را به جشن و پایکوبی تبدیل کرده است. مراسمهای سال نو امسال در ماه رمضان یک تو دهنی کامل به این رژیم بود. اسلام و مذهب دیگر دورانش بسرآمده است. این جنبش زنان و مردان آزادی خواه و برابری طلب است. نفرت جنسی در آن جایی ندارد. بخش قابل توجهی از تئوریهای فمینیستی درغرب براساس مردستیزی بنا شده است.

جنبشی که با رادیکالیسم اجتماعی خود عشق و همبستگی انسانی را ترویج کرد و از حمایت بخش بزرگی از انسانهای رادیکال جهان برخوردار شد، جنبشی که با آگاهی انقلابی و تیزبینی تلاش نمود با شعارهای: “کردستان، زاهدان حمایتت می کنیم” اتفاقا بر تعاریف لیبرالی و تفرفه افکنانه مانند “اتنیک و فمینیسم کولنیالی و تسنن و تشیع” و غیره چیره شود و در دام موزائیک های کاذب هویتی گیر نیفتد. این جنبش دنبال “گفتان سیاسی” با دلالان قدرت نیست و با واکنش روزانه نشان داد که اهل معامله با دشمنان نیست.

مهرداد درویش پور می نویسد: “…تصویر رایج در غرب نیز عموما با دستکم گرفتن توانمندی زنان در کشورهای پیرامونی نظیر ایران همراه است. این تلقی در نزد “فمینیسم سفید” یا آنچه چاندرا مهانتی “فمینیسم کولونیال” [۵] می نامد نیز پر رنگ است. چنین تصویری – گذشته از رواج پیش داوری های بیگانه ستیزانه – به رونق گفتمان های قیم گرایانه (پاترنالیستی) در برخورد به زنان این جوامع نیز منجر شده که به ویژه امروز توسط “فموناسیونالیسم” در غرب دامن زده می شود…”.

“تصویر رایج در غرب”، اتفاقا همان تصاویری است که ما در غرب با آن به مبارزه پرداخته ایم. خیلی ها بویژه در اسکاندیناوی و سوئد بیاد دارند که چگونه در اواخر دهه ۹۰ میلادی علیرغم موانع فراوان در سراسر اروپا، کمونیسم کارگری با حمله به نسبیت گرایی فرهنگی و دفاع از زنان و دختران در کامیونتی ها و خانواده های اسلام زاده، با تحریم کامل فمینیست های سوئدی و اروپایی روبرو شد و بخشا بر این فعالیتها انگ “اسلاموفوبی” زدند. ما اتفاقا تصویر را عوض کردیم و گفتیم که همه اینها سیاست است. هیچ کودک و زنی به دلخواه و با علاقه حاضر به حجاب اسلامی نیست. تجربه کار چندین ساله من در مناطق مهاجرنشین گواه بر تحت فشار بودن زن و دختر جوانی بود که چگونه کارمندان ادارات دولتی دختران را برای رعایت حجاب و فرهنگ خودی نصیحت میکردند. “پلا” دختر جوانی که بارها تلاش نمود از دست خانواده اش فرار کند اما او را با همین سیاست ها به خانه برگرداندند و عاقبت بدست پدر و عمویش کشته شد. پرفسورهای ایرانی تبار در دانشگاه های معروف اروپا ما را متهم به دامن زدن به “بیگانه ستیزی” نمودند. ما طبل رسوایی نسبیت فرهنگی و فمینیسم راست پشت آنرا را به صدا درآوردیم. نمونه ها فراوان اند. در یکمورد شما را رجوع می دهم به مقاله من در روزنامه آفتون بلات در تاریخ ۱۰ جون ۲۰۱۵ با عنوان: (فمینیست ها به زنان حاشیه نشین خیانت کرده اند) منتشر شده است.

این “تصویر رایج” دولتها را ما عوض کردیم. خیزش انقلابی زنانه تائید اجتماعی کل آن سیاستها و ارزیابی ها از جامعه ایران بود. امروز هم با قصابی این جنبش به هویتهای جعلی و کاذب نمیتوان آنرا به مسلح بورژوازی ضد زن برد. آزادی زن در ایران امری حتمی و یک سوال مهم اجتماعی است. در این تردیدی نیست، آنچه مورد بحث است تلاش جنبشهای مختلف برای تعریف و معنی پیروزی زنان بر آپارتاید اسلامی و تبعیض و نابرابری است.

ادامه دارد…

٤ آوریل ٢٠٢٤