شهرام یوسفی- نمی توان به نام کارگر، کارگر را به دام بورژوازی انداخت!

 

نمی توان به نام کارگر، کارگر را به دام بورژوازی انداخت!
( نقدی بر نوشته ” جنبش کارگری ذاتاً تکثرگرا است” آقای محمد صفوِی)
شهرام یوسفی
اخیرآ در سایت اخبار روز مقاله ای بنام ” جنبش کارگری ذاتاً تکثرگرا است ” به قلم محمد صفوی منتشر شده است. نویسنده علاوه بر عنوان نوشته- نوشته اش را با ” برای آغاز به کار تارنمای ” آوای کار ” و ” کلمه کارگری” توسط همراهان جنبش سبز” آغاز می نماید در ضمن اضافه می نماید ” بر سر در جنبش کارگری، تابلوی ورود ممنوع وجود ندارد. هرکس فارغ از عقیده و ملیت و نژاد و جنسیت و فرهنگ و مذهب که میخواهد برای بهبود شرایط کار و زندگی کارگران و مزدبگیران و کارمندان تلاش کند بطور یقین در جنبش کارگری جای دارد …” ( اخبارروز: دوشنبه ۱۹ فروردين ۱٣۹۲ – ٨ آوريل ۲۰۱٣)
” کلمه کارگری” و تارنمای ” آوای کار” که متعلق به جنبش سبز هستند مدتی است فعالیتهای خود را در زمینه مسائل کارگری ایران شروع نموده اند. این نوع فعالیت از طریق چنین رسانه هایی باعث شده با استقبال روبرو شده و شور و شعفی در دل نویسنده بوجود آورد تا جائیکه ایشان برخی از دوستداران جنبش کارگری را مورد نقد قرار داده که این دو رسانه تازه را بدبینانه و توطئه آمیز و مشکوک و خطرناک ارزیابی می کنند!
نویسنده این نوشته برای اینکه بخواهد به نظرات خود حقاتیت بدهد و یا خواننده را متقاعد نماید. از هر دری سخنی به میان می آورد، سرانجام در آخر نوشته اش منظور و مقصد خود را بیان می کند که جنبش کارگری جنبشی تکثر گرا است و بهتر است به جنبش سبز بپیوندد تا بتواند از این وضعیت خود را نجات دهد . نقد بر این مطلب از زوایای مختلف از توان این نوشته خارج است سعی میشود به چند نکته از مطلب ایشان که حائز اهمیت است، پرداخته شود.
اشکالی در این نیست که آقای صفوی برای به کرسی نشاندن استدلات خود از کارنامه و پیشینه کارگریش استفاده نماید، اما صرف کارگر بودن نه کمکی به تحلیل و درک نادرست طبقاتی ایشان از جنبش کارگری می نماید، نه خواهد توانست تغییری در صورت مسئله که همانا سوق دادن طبقه کارگر به صف دشمنان طبقاتیش می باشد ایجاد نماید. طبق نظر ایشان جنبش کارگری لازم است از تخاصم و تعارض با بورژوازی و جناحهایش، دست بردارد و برای نجاتش از اوضاع فعلی تابلوی ورود ممنوع را برداشته، برای خاتمه دادن به پراکندگیش همکاری طبقاتی و آشتی طبقاتی را بر گزیند. البته ایشان برای سرپوش گذاشتن بر راست بودن نظرات سیاسی خود به ملامت نیروهای چپ و سوسیالیست جنبش کارگری و لوث نمودن شوراهای کارگری سال 57 هم می پردازند و برای صحت و سقم بخشیدن به این نظرات از معرفهایی همچون سعید رهنما و آصف بیات هم نام می برند. تا آنجائیکه به شوراهای کارگری بر می گردد این یک حرکت مهم و انقلابی جناح چپ جنبش کارگری و فعالین سوسیالیست بعد از انقلاب بود که کارگران برای مدتی هر چند کوتاه با کنترل خود بر کارخانه ها و مراکز تولیدی قدرت طبقاتیشان را به نمایش گذاشتند و لرزه بر پیکره بورژوازی انداختند. آقای صفوی مجاز است به هر دلیلی به ترکیب این شوراها نقد داشته باشد، اما این بهیچوجه از حقانیت این شوراها نمی کاهد، اینهم دور از واقعیت نبود که شوراهای کارگری متحدین خود را بهمراه داشت، اینکه همه آنها از طیفهای کارگری نبودند این نه تنها از حقانیت این حرکت نمی کاهد بلکه این توانایی و قدرت طبقاتی طبقه کارگر را نشان می دهد که توانست با متحدین خود که منافعشان با جنبش کارگری همسویی داشت اتحادی بوجود بیاورد که صف خود را در تقابل با بورژوازی مستحکم تر نماید. به نظر می آید نگرانی آقای صفوی از این است که چرا شوراهای کارگری در سازش طبقاتی با جریانات رنگارنگ بورژوایی در نیامدند. امروز هم واژه ابد اعی تکثرگرا ایشان در رابطه با جنبش کارگری که” «ایستوان مزاروش»، بقول ایشان یکی از محققین برجسته مارکسیست، نویسنده کتاب فراسوی سرمایه، بخش «چند گونگی سرمایه و معنای کثرت گرایی سوسیالیستی »”(تاکید از نویسنده است) را هم در این رابطه برای اثبات نظراتش به شهادت می گیرد از اینجا ناشی می شود که باید در جنبش کارگری را به روی همه باز گذاشت و مجوزی برای هیچکس در نظر نگرفت. حقیقتش این است، جنبش کارگری نیازی به مجوز و قیم ندارد، و شکی هم در این نیست، که جنبش کارگری از گرایشات مختلف تشکیل شده است و هر کدام از این گرایشات در خدمت یا در ضدیت با منافع طبقاتی جنبش کارگری عمل میکنند. بنظر می آید آقای صفوی وجود این گرایشات در جنبش کارگری را نادیده می گیرد و می خواهد به اتحاد بین این گرایشات دامن بزند. بحثی در این نیست که به دلیل طبقاتی بودن جامعه و تضاد بین دو طبقه سرمایه دار و کارگر، سرمایه داران به علت اینکه مالکان ابزار تولید هستند و تمام امکانات جامعه را در دست دارند در اقلیت قرار دارند و کارگران چاره ای جز این ندارند که نیروی کار خود را بفروشند تا زنده بمانند، سرمایه داران برای انباشت سرمایه کارگران را استثمار نموده و خیل عظیم نیروی کار آنها را بخدمت می گیرند، شاید اینجا است که واژه تکثر گرا ایشان معنی پیدا خواهد کرد. اما این در اصل قضیه که طبقه کارگر بمثابه یک طبقه در تضاد طبقاتی با بورژوازی قرار می گیرد نه همکاری طبقاتی تغییری حاصل نمی نماید.
آقای صفوی اشاره می نمایند: ” به این جهت نه تنها نباید از گسترده تر شدن دامنه حضور فعالین کارگری با نحله های فکری گوناگون دچار دلهره و هراس بیمورد شد بلکه فعالین قدیمی تر کارگری که برخی بدوران بازنشستگی خود رسیده اند می بایست فضایی جذاب و گیرا وسخاوتمندانه ای بوجود بیاورند که نیروهای اجتماعی جوانتر وفعالتر که می خواهند برای استقرار عدالت اجتماعی و بهبود شرایط کار و زندگی کارگران و کارمندان ومزدبگیران جامعه تلاش کنند بدون مانعی وارد این کارزار عدالت خواهانه و انسانی شوند. ”
آقای صفوی با تاکید مجدد بر سازش تمام گرایشات مختلف به علت عرق کارگری بودنش این رهنمون را هم به کارگران قدیمی هم دوره ای خود که با خود او هم نظری دارند می دهد، فضایی جذاب و سخاوتمندانه بویژه برای نیرو های اجتماعی جوانتر ایجاد نمایند تا در کارزاری که هیچیک تخاصمی با دیگری نداشته باشد بتوانند به عدالت خواهی برسند. باید آقای صفوی را متوجه این نکات نمود، در مبارزه طبقاتی بین دو طبقه که در حال جدال طبقاتی هستند، طبقه کارگر تنها به نیروی طبقاتی خود با متشکل شدنش می تواند پیشروی نموده و دشمن طبقاتیش را وادار به عقب نشینی نماید. آن سخاوتمندی، که شما از آن سخن بمیان آوری و به کارگران توصیه می کنی دقیقا سازش با بورژوازی است. و اصطلاح عدالت اجتماعی امروز کاملا آن عدالتی است که سوسیال دمکراسی در جوامع پیشرفته صنعتی از بالای سر کارگران به آنها عرضه نموده و طبقه کارگر این جوامع را از یک جدال طبقاتی با سرمایه اخته نموده است، و شما هم متاثر از چنین طرز تفکری است که در قالب یک فعال کارگری این چنین نسخه ای را برای جنبش کارگری ایران می پیچید.
ضمن اینکه آقای صفوی در نوشته اش آسمان و ریسمان می کند، با فاکت آوردن از مارکس یا اشاره نمودن به نقش چپ در یک قرن گذشته در جنبش کارگری ایران و چگونگی تشکلهای کارگری در دوره های مختلف، واینکه نیروهای چپ و روشنفکر در ایجاد این تشکلها اول نقش داشته اند، و همچنین به نقش مخرب نئولیبراسم در سطح جنبش کارگری جهانی و در سطح جنبش کارگری ایران، و همچنین حرکتهای جنبش ضد سرمایه داری در بطن سرمایه داری بحران زده امروزی در نوشته اش میپردازد هر کدام از اینها به جای خود قابل بحث است، اما هچیک از اینها ربطی به نکته گرهی نظر سیاسی ایشان نخواهد داشت. تا جاییکه به مسئله تشکلها بر میگردد، لازم است توضیح داده شود که چرا و به چه دلیل ایجاد تشکلهای کارگری در ایران، دستکم در یک قرن گذشته، از طریق جریانات سیاسی، چپ و روشنفکر متحقق شده است. یافتن این امر که گویا برای آقای صفوی امروز معضلی شده است دشوار نیست، ایران، مانند اکثر کشورهای جهان، دیرتر از کشورهای اروپای غربی به جرگه مناسبات سرمایه داری پیوست و دیرتر صنعتی شد. نتیجه این واقعیت این بود که که اندیشه های سوسیالیستی قبل از اینکه طبقه کارگر مدرن در ایران شکل بگیرد وارد ایران شد. البته علت دیگرش را می توان در این جستجو نمود که این اندیشه ها متاثر از انقلاب سوسیالیستی 1917 روسیه بود. همانطوریکه در سطح اندیشه های بورژوایی اگر مروری شود، باید گفت، که اندیشه های لیبرالی قبل از اینکه بورژوازی مدرنی در ایران شکل بگیرد وارد ایران شد.
این نوشته در مجموع با یک انسجام فکری روبرو نیست و نویسنده با کوبیدن یکی به نعل و یکی به تخته، یکجا از چپ سخن بمیان می آورد و در جایی دیگر راست را در لفافه تقدیس می پیچد می خواهد ، با دور زدن اصل قضیه اتحاد طبقاتی جنبش کارگری با جنبش سبز را موجه جلوه دهد، اما در نتیجه گیری نوشته اش بالاخره ناگریز از هر گونه طفره رفتن رهنمود و نظرات سیاسی خود را ابراز می دارد.
آقای صفوی می گوید: ” در همین راستا طی ماه گذشته شاهد انتشار دو رسانه کارگری توسط همراهان جنبش سبز با هدف طرح مطالبات و نشر اخبار کارگری و کمک به تشکل یابی مستقل کارگران، بوده ایم. تلاشی که اگر در همکاری و هماهنگی با دیگر اعضای جنبش کارگری پیش برود میتواند پی آمدهای آن در نهایت وبشکل گریز ناپذیری به بهبود شرایط کار در کشورمان کمک نماید. از سوی دیگر رنگین کمانی از نیروهای چپ و فعا لین سندیکایی کارگری با تنوعی از افکار و راهکارها وجود دارند که هر کدام بخش جدایی ناپذیری از جنبش کارگری ایران هستند. برای ارزیابی مجدد از جنبش پراکنده موجود کارگری و ذاتاً کثرت گرای ایران – بدون اینکه بخواهیم اصول اعتقادی و ایدئولوژی خود را زیر پا بگذاریم – شاید ثمربخش ترین راه چیرگی بر بحران موجود جنبش کارگری، با تکیه بر ارزش های دمکراتیک مشترک، تلاش برای ایجاد تشکل های مستقل کارگری و پیدا کردن راهی است که بتوان در این مقطع حساس تاریخی کشورمان به بهبود شرایط کار و ارتقا سطح زندگی اجتماعی و سیاسی میلیونها کارگر و کارمند و مزد بگیر کمک نماید.”
اینجا لازم است، ماهیت جنبش سبز افشاء شود و اینکه چرا اصلاح طلبان از میان تمام جنبشهای اجتماعی با اتکاء به جنبش کارگری می خواهند به مقابله با دیگر جناحهای حکومتی در آیند و الگوی جامعه مدنی را که سالها است آروزیش را دارند از این طریق متحقق نمایند. و همچنین در ادامه به بررسی وضعیت طبقه کارگر ایران و نقش تشکلهای توده ایش و جدالی که هر روزه با طبقه سرمایه دار دارد توضیح داده شود تا روشن شود که طبقه کارگر با اتکاء به استقلال طبقاتی خود، و گرایش سوسیالیستی جنبش کارگری در تقابل با گرایشات موجود در آن می تواند قدمی به طرف دمکراتیزه نمودن جامعه بردارد.
جنبش سبز با سردمداری موسوی و کروبی در اثر مبارزات توده ای سال 88 شکل گرفتند و قبل از آن نیز تمایلی به جنبش کارگری نداشتند. البته سران این جنبش تا اکنون هیچ برنامه و پلاتفرمی برای جنبش کارگری ارائه نداده اند. علتش هم این است که هیچ همسویی و نزدیکی بین این دو جنبش نه تنها موجود نیست بلکه در تضاد کامل با هم هستند. و بر خلاف اصلاح طلبان و جناح راست جنبش کارگری در رؤیای این هستند که جنبش سبز و جنبش کارگری را به نفع این جناح از بورژوازی با هم متحد نمایند، تا به امروز جناح چپ جنبش کارگری در تقابل و تعارض طبقاتی و افشای اهداف شوم این اتحاد تلاش نموده اند.
آنچه که اینجا موضوع مشخص مورد بحث است خط و سیاستی است که در یک بخش از سبزها شکل گرفته است که طرفدار سوسیال دمکراسی هستند و سعی دارند تا این خط را هم در جنبش کارگری جا بیاندازند. نا گفته نماند، تلاشهای جدی ای هم با حمایت لیبر سولیداریتی (مرکز همبستگی آمریکایی) در این زمینه شده و خواسته اند با همکاری نزدیک با برخی از رهبران سندیکایی جنبش کارگری ایران ضرباتی به جنبش کارگری وارد نمایند. تا جایی که با ایجاد امکانات از طریق خارج کشور و با بکارگیری ایدئولوگهایی که خط فکری این گرایش را نمایندگی می کنند و یا با کمک شبکه ماهواره ای رادیو آمریکا که اخیرا فعال شده اند، بر این تلا ش هستند که سیاستهایشان را رو به جنبش کارگری ایران دیکته نمایند. باید این را هم مد نظر داشت، که ایدئولوگهای آنها بر خلاف طیفی از سبزها با جنبش کارگری بیگانه نیستند. و با طرح این انتقاد که رهبران جنبش سبز نباید نسبت به مطالبات جنبش کارگری سکوت کنند و یا از آن فاصله بگیرند، خواهان این بودند و هستند که از طرف رهبران جنبش سبز توجه ویژه ای به جنبش کارگری مبذول شود. آنها متقابلا هم معتقدند که جنبش کارگری نیز نسبت به جنبش اصلاح طلبان باید تمایل نشان دهد و فاصله نگیرد، و از زاویه منافع طبقه کارگر ضروری است تا با اتحاد با اصلاح طلبان راه را برای خود هموار نمایند. و بر راستای همین فرمول بندیها و سیاستها است که به این نتیجه رسیده اند که با نفوذ در جنبش کارگری و استفاده از رهبران کارگری این جنبش بتوانند در جهت این اتحاد نهایت تلاش خود را مبذول دارند. همین چند وقت پیش بود که منصور اسانلو با خارج شدنش از ایران و از طریق شرکت سندیکای واحد افشاء شد، و سپس سر از همکاری با جنبش سبز در آورد و خبرش در سطح رسانه های داخل و خارج منعکس شد. طیف راست جنبش کارگری هم که مدتها در انتظار همچنین روزی بودند که هلهله کنان با این نوع حرکتهای ضد کارگری لبیک بگویند به میدان آمدند و شور و شعف خود را ابراز داشتند و در راستای این اتفاقات است که قند هم در دل آقای صفوی آب شده و با این نوشته خواسته ضمن دادن این نوع رهنمودها به جنبش کارگری به عنوان آلترناتیویی که بتواند به پراکندگی جنبش خاتمه دهد، نهایت شادی و رضایت و نزدیکی خود را به جنبش سبز ابراز دارد.
همانطور که در بالا اشاره شد، باید به این سوال جواب داد چرا اصلاح طلبان جنبش کارگری را به عنوان متحد خود بر گزیده اند. استدلالی که در این رابطه از طریق نمایندگانشان اعلام شده این است، که اصلاح طلبان بعد از جنبش توده ای دچار ضعف شدند و قادر به ادامه دادن مقابله با جناح کودتاچیان برای رسیدن به اهداف خود نیستند و در آن سو، جنبش کارگری نیز تنها نمی تواند با اتکاء به نیروی خود، منافعش را پیش برده و در نتیجه این دو جنبش نیازمند، در اتحاد با یکدیگر می توانند وزنه ای باشند که بتوانند استبداد را کنار بزنند و راه پیشروی را برای جنبش سبز و اصطلاح طلبان باز نمایند. البته اصطلاح طلبان کاملا آگاهانه روی جنبش کارگری حساب باز کرده اند، آنها متوجه این شده اند طبقه کارگر تنها طبقه پیگیری است که با مبارزرات خود در رودرویی با بورژوازی می تواند مطالبات خود را به کرسی بنشاند و در نهایت با پیروزیش جامعه را از شر مالکیت خصوصی رها ساخته، رفاه و آزادی و برابری را برای کل جامعه برقرار سازد. بهمین دلیل است که اصطلاح طلبان با آویزان شدن به این طبقه دو مقصد شوم را می خواهند دنبال نمایند . یکی با اتوریته بر طبقه کارگر به همکاری، این طبقه را از تعارض طبقاتی منحرف ساخته، و بورژوازی را از خطر اصلی مصون بدارند. دوماً اصلاح طلبان سبز می دانند، که طی یک دهه گذشته جنبش کارگری پیشروی و دست آوردهایی داشته و از این زاویه می خواهند از این نیرو و پتانسیل به نفع خود استفاده نمایند؛ با متحد شدن با جنبش کارگری جناح کودتاچیان را کنار زده و بتوانند به قدرت برسند.
اگر آقای صفوی به هر دلیلی نمی خواهد ذهن تاریخیش را بکار بیاندازد و یا به یاد بیاورد، که همین سبزهای اصلاح طلب در قدرت در طول دههای 60 و 70 چه جنایت های فجیعی انجام دادند و دست در دست دیگر جناح ها هزاران فعال کارگری سوسیالیست، کمونیستها و انقلابیون، را… دسته دسته به جوخه های اعدام سپردند، و حالا به یاد جنبش کارگری و مردمی افتاده اند. اینها در مقام آمران و عاملان جنایت های دهه شصت حتی حاضر نشدند به جنایات خود اعتراف کنند، و حالا می خواهند دست دوستی و اتحاد به سوی کارگران دراز کنند و از کارگران سکوی نجاتی بسازند تا شاید مجددا موقعیت از دست داده و منافع اقتصادی خود را کسب کنند. همین خاتمی و رفسنجانی بودند که مجریان طرح هدفمند کردن یارانه ها، بیکارسازیهای گسترده، کشتار کارگران خاتون آباد و قراردادهای موقت و سفید، قراردادهای دسته جمعی بیمه کارگاههای زیر 10 نفر در دوره 16 ساله حکومتشان بودند و فقر و سیه روزی بیشتر ی را به کارگران تحمیل نمودند؛ حالا چطور به یاد کارگران افتاده اند و می خواهند دست در دست هم و متحدانه راه اصلاح جمهوری اسلامی را طی کنند.
تا جائیکه به موضوع دمکراسی و جامعه مدنی بر می گردد “سبزهای مدافع جنبش کارگری ” با الغای این تصور که در صورت اتحاد جنبش کارگری و اصلاح طلبان، موضوع دمکراسی و آزادیخواهی که محور مبارزه سبز ها است، موضوع مبارزه کارگران نیز خواهد شد و بلعکس وضعیت اقتصادی کارگران نیز موضوع مبارزه اصلاح طلبان نیز خواهد گردید و این به سود هر دو جنبش است.
آقای صفوی بر این اعتقادند که: ” در همین راستا طی ماه گذشته شاهد انتشار دو رسانه کارگری توسط همراهان جنبش سبز با هدف طرح مطالبات و نشر اخبار کارگری و کمک به تشکل یابی مستقل کارگران، بوده ایم. تلاشی که اگر در همکاری و هماهنگی با دیگر اعضای جنبش کارگری پیش برود میتواند پی آمدهای آن در نهایت و بشکل گریز ناپذیری به بهبود شرایط کار در کشورمان کمک نماید.”
باید این سوال را از آقای صفوی نمود، همین اصطلاح طلبان حکومتی در دوران قدرت خود، هیچ یک از تشکل های کارگری کارگران، را که تحت شدید ترین فشارها و سرکوبهای دستگاه حاکم شکل گرفته بود و یا در حال ایجاد بود را به رسمیت نشناختند و با جریانات حکومتی و ضد کارگری مثل خانه کارگر و امثال آن بر علیه کارگران همراه شدند. در دوران حکومت خاتمی، سندیکای رانندگان شرکت واحد شکل گرفت و از طرف دارو دسته چماق دار خانه کارگر مورد یورش قرار گرفت آقایان اصلاح طلب که امروز با تظاهر و عوام فریبی به اینکه طرفدار کارگر شده اند نه تنها عکس العمللی نشان ندادند بلکه از این جریانات سرکوبگر هم حمایت نمودند. در دوران حکومت اصلاح طلبان سه جانبه گرایی شکل گرفت که با تعیین حداقل دستمزدها کارگران را به خط فقر نزدیکتر نمودند و سرمایه داران را فربه تر.
زمانی بحث بر سر ایجاد تشکلهای کارگری در جامعه مدنی در می گیرد و طرفداران جامعه مدنی هم خواست تشکل کارگری را مطرح می کنند و اظهار می دارند که آزادی های دموکراتیک برای کارگران و ایجاد تشکلهایشان حیاتی است اما آنها متحقق شدن این آزادی را از طریق جامعه مدنی و تشکلهای مدنی امکانپذیر می دانند. و منظور آنها همکاری تشکلهای کارگری به عنوان یک تشکل همکاری مدنی ( نه تشکل طبقاتی رزمنده ) با دیگر نیروهای جامعه مدنی است.
از طرف دیگر، همکاری تشکلهای کارگری با نهاد های دیگر جامعه مدنی در نهایت کارگران را به سویی خواهد برد که بر سر مطالبات اقتصادی شان هم با سرمایه داری سازش نمایند و منافعشان را همسو به منافع سرمایه گره بزنند. بنابراین هم در سطح سیاسی و هم اقتصادی در حال تبلیغ اتحاد طبقاتی کارگران با سرمایه داری در مقابل رژیم حاکم هستند بدون اینکه به این مسئله توجه شود که نظام دیکتاتوری حاکم در خدمت منافع طبقاتی چه طبقه ای است ؟ در واقع سرمایه داری ایران آن نیرویی نیست که بتواند آزادیهای دموکراتیک را تامین و از آن مهمتر حفظ و تضمین نماید. اساسا آزادیخواهی و مبارزه طبقاتی با حاکمان سرمایه، در ذات حرکت جنبش کارگری است؛ این طبقه کارگر است که به معنای واقعی کلمه می تواند آزادی ها را تحقق ببخشد و آن را با ثبات نگهدارد.
برای سوسیالیستهای جنبش کارگری اما، ایجاد تشکلهای کارگری تنها در یک متن وسیعتر مبارزه طبقاتی برای آزادیهای دموکراتیک معنی می یابد . متشکل شدن کارگران و مبارزه برای آزادی های دموکراتیک برای طبقه کارگر نمی تواند از طریق همکاری و اتحاد با سرمایه داری تحقق یابد بلکه این تنها نیروی خود کارگران است که می تواند در هر قدم از مبارزه طبقاتی با بورژوازی آزادی های دموکراتیک را به سرمایه داری ایران تحمیل نماید چنین آزادی هایی در صورت تحقق، می توانند ثبات داشته باشند زیرا بر نیروی طبقاتی و اجتماعی کارگران اتکاء دارند .
آقای صفوی بالاخره بعد از اینهمه سال سابقه کارگریش را ه حل معضلات و مشکلات کارگران را در استراتژی بورژوایی و متحد شدن جنبش کارگری با جنبش سبز جستجو می نماید. باید این نکته را هم در نظر داشت که سالهاست گرایش چپ جنبش کارگری و فعالین آن به این مسئله پی برده اند که بدون یک سیاست و استراتژی مشخص طبقاتی و بدون شناخت از حریفان و دشمنان طبقاتی رسیدن به استراتژی کارگری محال است و امکان ندارد بتوان به درجه ای آزادی های اجتماعی را به رژیم تحمیل نمود . در طول بیش از سه دهه از عمر ننگین جمهوری اسلامی در جریان مبارزه کارگران دریافته اند با دولت و سیستم بورژوایی ای روبرو هستند که در نهایت شقاوت و بی رحمی نه تنها شرایط زندگی را برای کارگران و زحمتکشان دشوار نموده بلکه کمر به نابودی آنها بسته است، و کارگران برای تغییر شرایطشان چاره ای جز اعتراض و مبارزه ندارند. در طول این سالها و کشمکش طبقاتی اصطلاح طلبان به عنوان جناحی از حکومت سرمایه در بیکار نمودن، سرکوب و زندانی نمودن کارگران نقش داشته اند و در راه ایجاد تشکلهای مستقل کارگران، نیروهای نظامی دولت کارگران را سرکوب نمودند. بنابراین برای کارگران و فعالینش مسلم است که نمی توان در کنار دشمن در یک سنگر قرار گرفت و با او متحد شد. در اتحاد با دشمن، نمی توان با او جنگید و حتی یک قدم هم پیشروی نمود چون همیشه امکان ضربه خوردن از جانب جنبش سبز که جناحی از بورژوازی است وجود دارد. سرمایه داران از هر فرصتی استفاده می کنند تا کارگران را به ابزاری برای پیشبرد منافع خود تبدیل نمایند. هیجان آقای صفوی و طیفی که مثل ایشان در اتحاد با جنبش سبز بوجد آمده اند، نه تنها کمکی به رهایی و مبارزه کارگران نمی کند، بلکه به نام کارگر- کارگر را بیشتر به اسارت و بردگی سوق دادن و به حراج گذاشتن مبارزه بیش از یک قرن این طبقه خواهد بود.
می 2013