کریم ـملاحظاتی کوتاه به بهانه یادداشت آقای ایرج فرزاد

ملاحظاتی کوتاه به بهانه یادداشت آقای ایرج فرزاد
آقای ایرج فرزاد در یادداشت اخیر خود (شماره ۵۰)علاوه بر یادداشت قبلی خود (شماره ۴۹) به تصمیم برکناری آقای اسانلو از مسئولیتش، حمله کرده است و اینبار نمیدانم نقطه نظرات چه کسی را مورد حمله قرار داده است، چون یادداشت قبلی در برخورد با آقای قراگوزلو بود. ایشان در این یادداشت در مخالفت با این تصمیم گیری نه دیگر کارگر را قبول دارد و نه اکثریت را و نه هیئت مدیره سندیکا، بلکه فقط نظر خود را درست میداند. من در این نوشته کوتاه قصد مجادله با ایشان را ندارم، بلکه قصدم فقط روشن کردن برخی مطالب است. مسئله برکناری و یا تثبیت افراد در سندیکا و یا هر جریان دیگری خارج از تعین من است و مسئله آنها است و اینکه ادعا میشود که این برکناری بی حرمت کردن منصور اسانلو است به نظر من برخاً طرح اخلاقیات است و هیچ ربطی به مسائل کارگری و یا تشکیلاتی از نوع سندیکا ندارد، بلکه این برکناری ـ قابل توجه دوست عزیز ایرج فرزاد ـ حرکتی اساساً سیاسی است و نه در مخالفت با وارد شدن منصور اسانلو در مسائل سیاسی.
از سالیان خیلی زیاد پیش این تفکر که بایستی تشکلات کارگری مستقل باشند مطرح بود و زنده یاد یداله خسروشاهی هم که در نوشته ایرج فرزاد نامش به میان کشیده شده است، یکی از مطرح کنندگان، طرفداران و تبلیغ کنندگان این تفکر بود، تا حدی که میتوان گفت مشخصه یداله شده بود و در هر بحثی که راجع به این مسئله میشد مطمئناً حضور او را با تأکیداتش بر این استقلال می شد احساس کرد. از مشخصه های این تفکر دقیقاً همین بود و است که کارگران خود مستقلاً و از طریق تشکلشان بایستی بتوانند در امور سیاسی که به نوعی امری روشنفکری و اختصاصی جریانات و افراد خاصی باز نما شده بود، دخالت کنند. این تفکر که کارگران را در پستوی سندیکا و یا هر تشکل دیگری حبس کند و از دخالتگری انها جلوگیری کند، تفکری ارتجاعی است و اگر چنین تفکری در جائی و از جانب کسی تبلیغ میشود بایستی بعنوان تفکری الیته گرا و عقب افتاده بدان برخورد کرد و اگر از جانب سندیکائی ها مطرح میشود بعنوان تفکری سندیکالیستی که کارگران را نه در حد یک انسان، بلکه در حد یک عضو و یک رأی به حساب می آورد، برخورد نمود. تفکر سندیکالیستی به عنوان تفکری بورژوائی مزورانه قصد دارد کارگران را در عین حال که سرگرم مسائل کوچک میکند با بزرگ نمائی این مسائل، کارگران را از مسائل مطرح در جامعه دور نگاه دارد و با طرح اینکه مسائل سیاسی مسئله کارگران نیست، کارگران را به سربازان بی جیره و مواجب سرمایه تبدیل کند. مبارزات آنان را و در نتیجه انرژی مبارزاتی آنان را با صرف در به اصطلاح میدان های مبارزاتی بر سر یک ریال و دو ریال هدر دهد و نگذارد کارگران در مبارزه خود به بلوغ سیاسی برسند. طرح این نظریه که کارگران به دنبال مسائل اقتصادی اشان هستند و نه سیاسی ـ و در جامعه ایران ـ نه مسئله براندازی، پوششی است بر رفرمیسم اقتصادی تفکر سندیکالیستی. ولی اگر به واقعیت جامعه ایران برگردیم آیا میتوانیم چنین چیزی را در عالم واقع ملاحظه کنیم. استبداد حاکم، سیاسی بودن را به طبقه کارگر که هیچ به هر تفکر حتی سندیکالیستی تحمیل میکند. سرمایه به کارگران نه بعنوان انسان، که بعنوان نیروی کار نگاه میکند. این نیروی کار زائده سرمایه تلقی می شود و بایستی همچنانکه در تولید تحت امر سرمایه است در روابط اجتماعی نیز تحت الامر سرمایه و ذوب در مناسبات اجتماعی او باشد، سرمایه داری از کلیت اجتماع تصویری دروغین میسازد، مبنی بر اینکه کارگران راه چاره ای ندارند همچنانکه در تولید خود را محتاج سرمایه میدانند و الزاماً در مناسبات تولید او شرکت میکنند، در مناسبات اجتماعی نیز مجبور به پذیرش روابط او هستند. خارج از این روابط منطقه ممنوعه تلقی می شود و خط قرمز به حساب می آید. سیاست در دنیای سرمایه یعنی وارد شدن به یکی از احزاب جناح های متفاوت سرمایه و نه چیز دیگر. آیا دوست ما ایرج فرزاد از وارد شدن کارگران به سیاست و در این مورد معین آقای منصور اسانلو، وارد شدن به منطقه ممنوعه است و دخالتگری کارگران را منظور نظر دارد و خلاف آنرا در سندیکای واحد شنیده است، که در آن صورت به نظر من حتما حق با ایشان استً و نقطه نظر اصولی و درستی را مطرح میکنند. ولی امر واقع به ما چیز دیگری را میگوید. آقای اسانلو نه تنها چنین مرزشکنی نکرده است، که در چارچوب نظم تعیین شده سرمایه به فعالیت و طرفداری یکی از جناح های حاکمیت پرداخته است، همچنانکه در قبل هم چنین کرده است. اینکه حق هر کس است که جناح خود را انتخاب کند حرفی و بحثی نیست و این اصلاً بحث من نیست. بحث انجا شروع می شود که دوستی چون ایرج فرزاد از فعالیت سیاسی کارگران بر پایه بحث در رابطه با اخراج منصور اسانلو استدلال میکند که منصور را اخراج کرده اند چون او وارد رابطه های سیاسی شده است و کلی به طرفداران نظریه کارگر صِرف می تازد، زبانم لال مثل آنکه ایشان سیاست بازی و ملعبه دست سرمایه داران شدن را کار سیاسی میداند. آیا سیاست کارگری در نزد ایشان چنین معنا میدهد.
آقای ایرج فرزاد در یاداشتش بسیار آرزو کرده است “اگر طبقه کارگر ایران تا آن حد تحت تسلط باورهای ناسیونالیسم چپ نبود و …” باید سئوال کرد شما که چنین نتیجه گرائی میکنید قبل از قیام ۵۷ چه حرکتی کردید که کارگران بتوانند در قامت کارگری اشان چنین جربزه ای را پیدا کنند که امر رهبری قیام را بعهده گیرند. و یا بعد از قیام شما در این رابطه چه کرده اید. کدام حرکت را برای آگاهی کارگران ـ طبقه کارگر پیشکش تان ـ در جهت تبدیل شدنشان به شخصیت های سیاسی و متکی به خود، انجام داده اید. خود شما همچنانکه آرزو میکنید که ایکاش آنچنان میشد که شما فکر میکنید درست بود، همچنان نیز دارید فکر میکنید که کارگران عضو سندیکای واحد بایستی آنچنان میکردند که شما فکر میکنید درست است، یعنی همواره دارید فکر میکنید، خط میدهید، تصمیم میگیرید و انتظار دارید که دیگران به حرف شما گوش دهند و نصایح شما را بدیده احترام بنگرند. ولی آقای فرزاد متأسفانه مسائل جدی در واقعیت اتفاق میافتد خارج از ذهن ما و توسط موجودات واقعی و زنده بنام انسان که در عین حال که فکر میکنند عمل نیز میکنند و در اینجا کارگران شرکت واحد. چه من و شما خوشمان بیاید و چه نیاید، چه ان را تأئید کنیم و چه نکنیم. ولی باور کنید من هم دلم میخواست که کارگران انقلاب میکردند و جهان را از چرک و گند سرمایه داری پاک میکردند، ولی متأسفانه نمیکنند، که بحث آن در این ملاحظه کوتاه ممکن نیست. کارگران انقلاب کنید!! و یا در احزاب “انقلابی” موجود که میخواهند برایتان انقلاب کنند شرکت کنید. به عوض آنکه انقلاب کنند و یا حداقل در پروسه انقلابی حزب سازی شرکت کنند میروند و سندیکا درست میکنند و بعد هم یکهو و ناگهانی و بدون مشورت و خبر و پشت درهای بسته و حتماً و حتماً با کسب دستور از مقامات امنیتی، رئیس سندیکا راعوض میکنند. عجب نادان هائی!!
اجازه دهید به شما اطلاع دهم که در سندیکای واحد و آن هم در هیئت مدیره آن بسیاری افراد وجود دارند که روحیه و طرز برخورد بسیار شبیه به یداله خسروشاهی دارند، یعنی بسیار مردم دارند، اتحاد کارگران برایشان بسیار مهم است، و خلاصه میخواهند همه را در کنار خودشان و در نتیجه در سندیکا داشته باشند، بسیار خوددار هستند و نه تنها خود از درگیری فرار میکنند بلکه سعی میکنند که در سندیکا و بین اعضاء درگیری بوجود نیاید و در نتیجه اگر توهین به آنها نباشد کمی هم در اثر این خصوصیات در مواردی محافظه کارانه برخورد میکنند. چنین کسانی که یکی از بنیانگذاران سندیکای واحد هستند در این رأی گیری شرکت داشتند و برخلاف نظر شما نه با اکثریت آرا که به اتفاق ارا چنین تصمیمی گرفته شد، پس اکثریت آرا را از نوشته اتان حذف کنید و اتفاق آرا را به جای آن رد کنید. حالا شما میگوئید “به این معنی چون تصمیم منتسب به هیات مدیره سندیکای “کارگران” شرکت واحد است، دیگر هرگونه ظن و شک و تردید در مورد احتمال دخالت نهادهای امنیتی رژیم اسلامی را در این پرونده سازی و پاپوش دوزی باید کنار گذاشت.” آیا فکر میکنید که این برخوردی سازنده و انقلابی و کمونیستی است یا آنکه وارد شدن در یک سیاست بازی تحت نام برخورد سیاسی است. اگر سندیکای واحد چنین است که شما میگوئید و احتمال دخالت نهادهای امنیتی در سطحی چنین وسیع، تا حد تصمیم گیری برای برکناری رهبری اش است، که هیچ معنای دیگری جز این ندارد که سندیکا محل جولان امنیتی هاست و هیئت مدیره آن عامل وزارت اطلاعات است، پس بگذار این سندیکا هر بلائی سرش میخواهد بیاید، شما خود را ناراحت نکنید. یادمان نرود که آقای اسانلو حامل راست ترین نظر در سندیکا بود، و شما نگران از دست رفتن چنین عنصری هستید و بدین خاطر عزم کرده اید که دیگر کارگران را در مقابلش سر به برید. و این را بدین خاطر می گویم که شما نه با دید و یا برخورد انتقادی، که با روشی تخریبی به مسئله برخورد میکنید و در این برخوردتان به اخلاقیات پناه می برید. آیا فکر میکنید که این برخورد برآمده از وظیفه کمونیستی شماست که چنین غیرتمند شوید و به دفاع از اسانلو بر خیزید و آیا فکر میکنید که ایشان به کمک شما احتیاج دارد و در نتیجه بعداً پاسخ مثبت به شما خواهد داد. امیدوارم که هرگز پژمردگی شما را نبینم.
و اما اکنون به وظیفه کمونیست ها بر گردیم. آیا فکر میکنید که کمونیست ها مجازند و یا قادرند از دور به کارگران فرمان دهند و انهم به کارگرانی که در سازماندهی اشان هیچ دخالتی نداشته اید و در یادداشت قبلی به بهانه روشنفکری که میخواهد در کنار کارگران آنهم از “بند” برگشته عکس بگیرد، به سندیکا و هیئت مدیره آن پریدید و به نادرست زمینه های این فکر توطئه نیروهای امنیتی را ایجاد کردید. اگر از همان زمینه تئوری توطئه دیگران هم حق داشته باشند حرکت کنند آیا این زمینه چینی ها و حمله های غیرمستقیم و سپس مستقیم نمیتواند معنای خاصی داشته باشد و به صورت های بدی معنا شود. چرا ما به خود اجازه میدهیم که دیگران را متهم به توطئه کنیم بدون آنکه اطلاعات درستی داشته باشیم و تا جائی پیش رویم که یک تشکل را در پای یک فرد سلاخی کنیم. اینکه اقای اسانلو کیست و چه کرده است و چه میخواهد بکند نقداً مسئله ما نیست و نمیتواند باشد، ولی این دفاع فردی از او و فدای همه در برابر او و انهم چنین برافروخته در حد کسی که میخواهد از منافع طبقه حمایت و در جهت آن مبارزه کند، نادرست است. تو در این دفاع فردی ات آنچنان همه مسائل را قاطی کرده ای ـ از اینکه چنین واژه ای بکار برده ام مرا ببخش، چون در این رابطه واژه دیگری نیافتم ـ که آدم نمیداند آنرا به حساب عصبانیت تو بگذارد یا آنکه به تو تذکر دهد که اکنون دیگر ما در جهان سرمایه داری صنف* نداریم و منافع صنفی دیگر مطرح نیست و کارگران را نمیشود در چارچوب صنف دسته بندی کرد و اینکه کارگران اگر از زاویه نظر بعضاً آدمهائی مقدسند، بهیچوجه به معنای آن نیست که دیگر هیچ ارزشی ندارند و ما محقیم بدانان چنین بی محابا حمله کنیم وآنها را چون در عرصه سیاسی وارد نمیشوند و یا دل و جرأت وارد شدن را ندارند، بکوبیم. تو گفته ای که “یکی از احکام از روی تقدس و پرستش موقعیت صنفی کارگر صادر شده است. به این معنی چون تصمیم منتسب به هیات مدیره سندیکای “کارگران” شرکت واحد است” آیا فکر میکنی که کارگران واحد اعضای صنف راننده هستند و در نتیجه سندیکای آنها سندیکائی صنفی است و انچنان که بعضاً افراد ناآگاه به مسائل علمی، هنوز که هنوز است از منافع و خواسته های صنفی کارگران حرف می زنند، حتی اکنون که سندیکای خود را برپا کرده اند صنف هستند و حتماً سندیکا نیز خود صنف و اصلاً سیستمی بنام سرمایه داری وجود خارجی ندارد و این صنف قادر است ده ها هزار کارگر را سازماندهی کند. حال فرض میکنیم که اصلاً چنین باشد و عده ای نیز از پس تقدس این صنف و اعضای آن به چنین دفاعی به پردازند، چرا شما چنین توده ـ حال هر قدر هم ناآگاه ـ بدین وسیعی را جلو پای یک فرد قربانی میکنید و همه جا اسم انها را در گیومه میگذارید. این کارگران “صنف و صنفی کار” کجا باید پالایش شوند. حتماً بایستی در محضر من و تو این پالایش صورت گیرد، یا آنکه در حرکت خود و به دست خود این پالایش صورت میگیرد. بگذار آنها حتی نفوذ نهادهای امنیتی را هم تجربه کنند، بگذار بخاطر کوچکترین اشتباهات اجتناب ناپذیر سالها در زندان بمانند، بگذار بارها بیفتند و برخیزند، بگذار شکست بخورند، ولی خود بیاموزند و اگر تفکری و یا جهتی را انتخاب میکنند، خود انتخاب کرده باشند. من بعداً به این بحث بر می گردم، ولی در اینجا اجازه بده اضافه کنم که این تفکر طرح شده از جانب من ـ چون من اصلاً نمیدانم طرف مقابل در یاداشت تو کیست ـ اصلاً کارگر زدگی نیست، تقدس و پرستش موقعیت “صنفی” کارگر نیست. ما میدانیم که کارگران نه تنها مثل سایر اکثریت مردم جامعه سرمایه داری ـ حال در جمهوری اسلامی بویژه ـ افرادی برآمده از مناسبات طبقاتی که همواره در معرض آلوده شدن به تمام کثافات این مناسبات هستند، بلکه در هیبت طبقه مورد حمله خاص و تخریب کننده ویژه نظام نیز هستند. سیستم سرمایه داری در پهنه جهان سرمایه تمام سعی خود را میکند که برای حفظ و نکهداری این اکثریت عظیم از جامعه و ممانعت از به “انحراف” رفتنش تمام پادزهر ها، همه حصارها و خلاصه همه ابتکارات را به کار گیرد که مبادا این طبقه را از دست دهد. انواع و اقسام ایدئولوگ ها را به خدمت میگیرد، انواع و اقسام کارشناسان را اجیر میکند تا بتواند کارگران را در جای خود زنجیر کند چون به درستی میداند که اگر این طبقه خود را رها کند بمعنای آن است که جهانی را از شر سرمایه رها خواهد کرد. طبقه سرمایه دار در این کوشش میخواهد نظام خود را حفظ کند و در این رابطه میخواهد همزادش را با خود نگاه دارد ولی همزادش آنتی تزی است که حرکتش در جهت نفی نظم موجود است و در این رابطه حتی تولید ارزش اضافی که توسط این طبقه صورت میگیرد نیز در جهت بر انداختن سرمایه است. کارگران در حرکت خود در جهت فرا روی از وضع موجود دست به انواع و اقسام حرکات می زنند و سندیکا سازی منهای سندیکالیسم که زائده ای بورژوائی بر حرکت کارگران است، نیز در این رابطه معنا میدهد. سندیکا سازماندهی باز و آشکار است که در نتیجه میتواند به هزار و یک شکل مورد تعرض سرمایه قرار گیرد. این تعرضات از حمله به جلسات و افراد تا نفوذ امنیتی را در بر میگیرد. سرمایه در تثبیت خود بیکار نمی نشیند افراد را تهدید میکند، سعی میکند آنها را بخرد، قول جاه و مقام دهد و الخ. بنابراین ما نباید مبهوت شویم که چنین اتفاقاتی بیفتد. افرادی که رأس سندیکا قرار میگیرند میتوانند دارای راست ترین دیدگاه ها باشند و سندیکالیسم را، همانطور که قبلاً اشاره کردم دیگاهی بورژوائی است، بر حرکت کارگران حاکم کنند آنها میتوانند افرادی جاه طلب باشند و شاید به راحتی خریداری شوند. این در طبیعت اینگونه حرکات است. مسئله بر سر این است که چه میتوان کرد و در اینجاست که وظیفه کمونیست ها تعیین کننده می شود. آیا بایستی این حرکت را که از بطن زندگی کارگران سرچشمه میگیرد به حال خود گذاشت و با یک نامگذاری رفرمیستی و اکونومیستی از کنار آن گذر کرد، آیا باید از دور نظاره گر پاسیو باشیم، آیا باید تأئید کننده دربست و تمامی آن باشیم و آیا باید قیم مآبانه بدان برخورد کنیم و بدون نزدیکی بدان به آنها دستور دهیم و در نبود این فرمانبری آنها را تخطئه کنیم. به نظر من کمونیست ها دخالتگر ترین نیروها در جامعه هستند و این دخالتگری اشان آگاهانه و در جهت کمونیسم است. کمونیست ها کارگران را سازماندهی سوسیالیستی میکنند و این کار را بر هر زمینه ای و در هر شرایطی میکنند و یکی از این شرایط و زمینه ها سندیکاست یعنی محل تجمع کارگران. تنها گذاشتن کارگران در سندیکا و عدم دخالتگری در آن، زمینه را برای رشد سندیکالیسم و دیگر تفکرات رفرمیستی و بورژوائی اماده میکند. تأکید هزارباره بر تفکر انتقادی، مبارزه با سالار سازی، برخورد فعال با مسائل، ایجاد و تشویق روحیه دخالتگری در مسائل. مبارزه با تثبیت گرائی و کرنش در مقابل اوضاع موجود، فرا خواهی و فرا روی از وضعیت حال کنونی. مبارزه با رخوت و از خود بیگانگی و ترس جا افتاده در دل کارگران و خیلی حرکت های دیگر، که تماماً در چارچوب همان سندیکا ممکن است و لازم برای آنکه کارگران تحت تأثیر فضای حاکم بر آن برهوت قرار نگیرند، که براحتی میتوانند مبهوت هر کس شوند و بتوانند بدین درک رسند که این آنهایند که صحنه گردان حرکت خود هسنتند و نه کس دیگر. کمونیست ها میتوانند با رایج کردن شیوه های شورائی در رابطه های تعیین کننده حرکت از پاگیری و تثبیت افراد و نظریه های سازشکار، اصلاح طلب، جلوگیری کنند. نظارتگری دائمی و خواست جوابگوئی و گزارش دهی مرتب مسئولین سندیکا و برخورد دخالتگر به این گزارش دهی اجازه نمیدهد که مسئولین سرخود و احتمالاً بنابر منافع فردی و یا گروهی خود تشکل را تصرف کنند و یا حداقل موارد ان را کم میکند. درک اینکه دفاع از مسئولین سندیکا در برابر کارفرما و حاکمیت نباید بهیچوجه این روحیه را در کارگران بوجود آورد که مسئولین بی هیچ عیب و نقصی هستند و انتقاد ناپذیرند. کارگران باید یاد گیرند که همچنانکه منشأء سرمایه که حالا بر انها حاکم شده است،آنهایند، منشأء قدرت رهبری سندیکا نیز آنهایند، پس این حق و قدرت را دارند که با پا پس گذاشتن هر عضو و یا کلیت این رهبری، از منافع انان، آنها را از پست خود خلع کنند. این توده کارگرانند که همواره طلبکارند و نه بدهکار. مسئولین برای پیش بردن مسائل آنها در رهبری قرار گرفته اند و نه برای خواست های خود و منافع گروهی. کسانی که چنین برداشتی از مسئولیت ندارند، بهتر است که کاندید چنین پستی نشوند و این وظیفه افراد انقلابی است که زمینه چنین روحیه و فضائی را در تشکل ایجاد کنند. و اگر چنین و بیشتر از آن نشود، آنگاه افراد خودخواه و فرصت طلب تشکل را ملک طلق خود تصور کرده و آنرا به راهی که خود میخواهند می کشانند. خرد فردی جایگزین خرد جمعی میشود، منافع فردی به جای منافع جمعی می نشیند و حاصل آن یا انحراف اساسی تشکل است و یا بحران دائمی در آن. به نظر من یکی از دلایل بحران سندیکای واحد، که با کنار گذاشتن منصور اسانلو خود را نشان داد، که در عین حال این کنار گذاری حاصل یک درگیری دیرپا بود، میتواند عدم دخالتگری و مسحور شدن اعضاء در برابر رهبری که در شرایط سرکوب به قهرمانانی فرا انسانی تبدیل شده بودند، میباشد. عدم نظارت دائمی اعضاء و واگذاری همه مسئولیت در کف رهبری، میتواند در برهه هائی به فاجعه تبدیل شود. ما باید یاد بگیریم و تجربه هایمان را به یاد بیاوریم، که ذوب شدن در رهبری ما را به توده هیچ کاره ای تبدیل میکند، که یا باید در هر شرایطی سرمان را پائین بیاندازیم و هر خفت و خواری را تحمل کنیم و یا پشیمان از کرده خود، پاسیو شویم و یا شورش کنیم. کمونیست ها با شرکت در این حرکت و یا کلیه جرکات محیط کار، با چنین روحیه و تفکری عملاً به همه همکاران خود نشان میدهند و می آموزانند، که میتوان در هر شرایطی انقلابی بود و برای فرا روی از وضع موجود میتوان عمل کرد و نه آنکه منکوب شرایط موجود شد.
ایرج عزیز بحران سندیکای واحد را به نظر من بایستی از این زاویه نگاه کرد. هتک حرمت یک نفر را نمیتوان با هتک حرمت جمع وسیعی از مخالفان جواب گفت، تهمت تأئید نشده به یک نفر را نمیتوان با اشاعه نظریه نفوذ نهادهای امنیتی در جمع، غیر مسئولانه پیش برد، با تکیه بر سوء استفاده ارگانهای تبلیغاتی حاکمیت، آب به آسیاب آنها ریخت و مواد لازمه برای تبلیغات آنها فراهم نمود. در مخالفت با افرادی که احتمالاً میخواهند با نزدیک شدنشان به سندیکا، بهره برداری های خاص خودشان را بکنند، نمی باستی افراد فعال این حرکت را به گند کشید و خیلی بیشتر از آن، و تو متأسفانه چنین کرده ای. آیا اینکه همه نوشته های تو در این رابطه بخاطر آقای اسانلو و هتک حرمت از اوست و یا نه، حداقل در نوشته ها و لحن تو خود را نشان نمیدهد. امیدوارم بتوانی جوابگوی برخورد هایت باشی.
کریم ـ دهم فوریه دوهزار و سیزده
*در رابطه با صنف قلمداد کردن طبقه کارگر خواننده را به نوشته رفیق بیژن شفیع که در فوریه ۲۰۰۵ در سایتهای مختلف از جمله سایت سیمای سوسیالیسم منتشر شد رجوع میدهم.