مجيد حسينی – حمله ۲۸ مرداد ۵۸، 
 نقش حزب دمکرات کردستان ايران!

 
حمله ۲۸ مرداد ۵۸، 
 نقش حزب دمکرات کردستان ايران!
رويدادهای بعد از قيام ۵۷ دو روند عمومی را در اوضاع آن روز ايران در برابر هم نشان می داد. در يک طرف خمينی و جريان ضد انقلاب اسلامی، که برای سرکوب انقلاب به قدرتش رساندند، در طرف ديگر مردم بپا خواسته ای که نظام استبدادی شاهنشاهی را در هم شکست و برای آزادی و رفاه اجتماعی انقلاب کرده بود قرار داشت. ماموريت دولت اسلامی تازه بقدرت رسيده بازسازی نيروهای ارتجاع و سرکوب انقلاب بنام انقلاب بود. قرار بود کار ناتمامی را که رژيم شاهنشاهی با کشتار ۱۷ شهريور ميدان ژاله از عهده اش بر نيامده بود، اين دولت به انتهايش برساند. به سرعت دست به کار شدند و حمله وسيع و همه جانبه ای را در سه جبهه عليه مردم انقلاب کرده آغاز کردند. پروسه سرکوب خونين انقلاب را با حمله به تشکلهای توده ای، سازمانهای سياسی چپ، دانشگاه ها، زنان و روزنامه ها در سرتاسر ايران آغاز کردند. هر چه خرافه و حماقت اسلامی در حاشيه جامعه و کنج تکايا و مساجد بود زنده اش کردند و خيل آيت الله های ريز و درشت، موعظه گران قرآن و احاديث اسلامی را به جان مردم انداختند. بازار جهل و نادانی را در مقابل آزاديخواهی و فضای چپ جامعه حاصل از انقلاب، گرم کردند. خون ريختند، کشتار بيسابقه مردم را به راه انداختند، اعدام شريف ترين انسانها در دادگاه های صحرايی فضيلت و قاطعيت اسلامی بود و به رخ جامعه کشيدند و به نرم تبديل کردند تا فضای ترس و حشت را بر جامعه حاکم کنند. با اتکا به ارتش تازه «اسلامی» شده، بسيج و پاسدار، زندان و شکنجه، ترور و به جولان انداختن جلادانی چون خلخالی و چمران و …. جبهه سرکوب و حمله به دستاوردهای انقلاب را به پيش بردند.

پشتيبانی کشورهای غربی از خمينی و ياری دادنش در ايجاد حکومت اسلامی و بکار انداختن تبليغاتی وسيع در اين رابطه در راديو، تلويزيون، روزنامه ها و ديگر رسانه های پرقدرتشان، بر افکار و آرا مردم اثر جدی گذاشت. اين هم جبهه ای عليه انقلاب بود. در اين ميان راديوی جيره خوار بی بی سی نقش بسيار مخربی را بازی کرد. کشورهای غربی برای تقابل با شرق و ايجاد کمر بند سبز، پشت جنبش اسلامی و خمينی رفتند به آن پرو بال دادند. تحميل اين حکومت اسلامی بر مردم حاصل دوران جنگ سردی هم هست.

جمهوری اسلامی جبهه سوم را در حمله به دستاوردهای انقلاب ۵۷ و خفه کردن توقعات حاصل از آن را به همراه خود داشت. اپوزسيون سنتی ايران و خيل شخصيت های ملی آن دوره از سنجابی، سحابی، بازرگان، فروهر، مدنی يزدی و بنی صدر گرفته تا سازمانها و احزابی چون سازمان مجاهدين خلق، اکثريت، حزب رنجبران، حزب توده، اتحاديه کمونيستها، سازمان توفان، اکثريت جريان فدايی و نهضت آزادی به نوبه خود در سرکوب انقلاب رژيم اسلامی را ياری دادند. همکاری اين افراد و جريانات ملی و مذهبی با رژيم به خاطر گول خوردن و يا در نتيجه اشتباه تاکتيکی و سياسی آنها نبود، بلکه کل اين طيف آرمانهای سياسی و اجتماعی خود را در وجود جمهوری اسلامی يافتند. در همان دوره مهره های اصلی دوخردادی اصلاح طلب، چون خاتمی، حجاريان، خلخالی، گنجی، جلايی پور و محتشمی و …. از مهره های اصلی و صاحب نقش رژيم در کشتار و سرکوب مردم بودند.
اکنون که مردم برای به گور سپردن جمهوری اسلامی و آغاز انقلابی ديگر به ميدان آمده اند، دوخرداديها، اپوزسيون سنتی مجاز و غير مجاز و انواع و اقسام شخصيت های ملی و مذهبی به کار افتاده اند تا اين بار از راهی ديگر و با آرايش جديدی جلو انقلاب را بگيرند. فعلا که دوخرداد و نوع داخلی و خارج رژيمی آن و طرفداران شعار رفراندوم در اولين تعرض مردم به رژيم زمين خوردند. شکی در این نیست که مردم آزاديخواه و انقلاب کرده ایران علیه دم و دستگاه استبدادی شاه جمهوری اسلامی را تحمل نخواهد کرد. اپوزیسیون بورژوائی هم بیکار نخواهد نشست و شعار و آلترناتيو اصلی تر جريانات راست پرو غرب در راه اند و همان جبهه بنديها اينبار در وسعت و فرم های ديگری، در کمين نشسته اند. اما مردم هوشيارتر با تجربه تر از گذشته اند و حزب کمونيست کارگری ايران را دارند و اين حزب مجال تکرار سناريوی انقلاب ۵۷ را نخواهد داد.

حلقه ای از يک تعرض عمومی!

در امتداد يورش به خواستها و آزاديهای سياسی مردم در ايران، جمهوری اسلامی حمله ۲۸ مرداد به کردستان را آغاز کرد. اين حمله حلقه ای از تعرض عمومی و وسيعتر رژيم برای استقرار کامل نظام ضد انقلاب اسلامی بود.
اما جمهوری اسلامی دو بار بطور سراسری به کردستان حمله کرد، بار اول در ۲۸ مرداد ۵۸ بار دوم در اواخر بهار سال ۵۹. تا آنجايی که به تبليغات ناسيوناليسم کرد و نيروهای ناسيوناليست بطور مشخص به حزب دمکرات کردستان ايران بر می گردد، زمينه ها و حتی چگونگی وقايع اين حملات رژيم به کردستان را تحريف می کند. در ادبيات آنها علل واقعی نا کامی حمله اول و ضرورت يورش مجدد رژيم در بهار ۵۹ فاکتور گرفته می شود. بی حاصلی حمله ۲۸ مرداد ظرف چند ماه آشکار شد، رژيم برای بدست آوردن فرصت تدارک حمله دوم عقب نشست. ناکامی اين حمله به دليل وارد کردن ضربات پيشمرگان به نيروهای سرکوبگر و مقاومت جداگانه مردم کردستان در برابر  با رژيم نبود، بلکه اساسا بعلت زنده بودن ديناميسم انقلاب و مبارزه سراسری مردم در ايران که مبارزه و مقاومت مردم در کردستان جزيی از آن بود رژيم وادار به عقب نشينی گردید.کوهی از روزنامه، کتاب، مقاله و رساله از ايدئولوگهای ناسيوناليست، استاد دانشگاه، محقق و فلان دکتر و جامعه شناس بورژوايی هست که نشان دهند، حمله به کردستان و عقب نشينی از آن امری ابتدا به ساکن، کردستانی و بدون ربط به سوخت و ساز جامعه ايران بوده است. شغل شريف شان صيقل دادن اين دروغ بزرگ و تلاشی ارتجاعی برای زدن رنگ محلی و کردستانی نه تنها به سياست، به هنر و ادبيات و گوشه و زوايای زندگی مردم بزنند.

اما ورای سهم و منفعت حزب دمکرات در تلاش اين روشنفکران، اين حزب به جعل تاريخ مبارزات مردم در کردستان و سابقه همکاری با جمهوری اسلامی و بفراموشی سپردن نقش مخرب خود در آن دوره، برای امروز نياز دارد. چرا چون فضای جامعه کردستان در آن دوران چپ بود و امروز چپ تر است. کمونيسم و افکار راديکال و ترقی خواهانه در کردستان گسترش پيدا کرده و هر اندازه حزب دمکرات مجبور به توجيه و يا پرده پوشی سياستها و اعمال خود گردد، فشار جنبش چپ بر گرده اين حزب را منعکس می کند.

روندهای تعيين کننده بعد از انقلاب ۵۷ در کردستان، همان روندهای سراسری بودند، يعنی مقاومت مردم، حمله جمهوری اسلامی. تفاوت کردستان با بقيه ايران در وجود ستم ملی و وجود احزاب مسلح در آن بود. در اين جبهه بندی سياسی و طبقاتی حزب دمکرات با مرتجعين محلی و دارودسته مفتی زاده به راحتی کنار می آمد، همراه آنها بود، عملکردها و سياستهايش در رابطه با مبارزه آزاديخواهانه و مقاومت مردم در کردستان خصمانه و منفی بود. اين حزب در رديف سازمانهای ياری دهنده و فعال آن دوره رژيم بود. درجه بالای همکاری اين حزب با خمينی و ضد انقلاب اسلامی، قابل مقايسه با نقش بسياری از سازمانهايی که با اين رژيم همکاری کردند نيست. در اين زمينه حزب دمکرات به نسبت بقيه پيشتاز تر بود. اگر جمهوری اسلامی سازمان همکاری را از خود می راند و در نتیجه آن سازمان خارج از رژيم قرار میگرفت و «اپوزیسيون» می شد و به کار خود مشغول بود، جمهوری اسلامی ده ها بار اين سياست را در مورد حزب دمکرات بکار برده ولی اين حزب دست بر دار نبود و هنوز که هنوز است دامن رژيم  را گرفته و چشم امیدش را بدان دوخته است. در اپوزسيون بودن اين حزب، مسلح بودن آن و جنگ مسلحانه اين سالها امتيازی برای اين حزب نيست، دليل برحق بودن آن نيست، نشانه ماهيت جنايتکارانه و سرکوب گری جمهوری اسلامی است که تحمل چنين حزبی را هم ندارد. اين حزب در صف آرايی سياسی کارگران، جوانان و مردم و از جمله در جريان حمله ۲۸ مرداد، در صف مردم و به همراه مقاومت مردم نبود و بيشتر به جمهوری اسلامی نزديک بود و با آن سرو سری داشت. اين ادعا اتهام نيست، نتيجه حاصله از يک تحليل نيست، اين را گفته ها و نوشته های رهبران اين حزب داد می زنند.

زمانی که هنوز خمينی در نجف بود و تازه رسانه های غربی آنرا زير نور افکن گرفته بودند تا بعنوان رهبر انقلاب به مردم قالب کنند، رهبران حزب دمکرات اوضاع را بو کرده و به نزد خمينی شتافتند. توجه کنيد به نوشته رهبر کنونی اين حزب در اين باره.
« هنوز آقای خمينی در نجف بود که دفتر سياسی هيئتی را به نمايندگی به نجف پيش خمينی فرستاد». پس از اين ادامه می دهد که هيئت با هر زحمتی بود خود را به محل اقامت خمينی رساند و خواستار ملاقات با وی شد. آمده است «« نامبرده (يعنی خمينی) اين خواست را قبول نکرد و نماينده ای به نام «محمود دعايی» را نزدشان فرستاد. معلوم است اين نماينده هيچ اختياری نداشت، بغير از اينکه به حرفهای نمايندگان حزب گوش داد و آنها را ياداشت کرد.» از (کتاب نيم قرن مبارزه عبدالله حسن زاده، صفحات ۱۳۰ تا ۱۳۲).

اما زمانيکه خمينی را از نجف به پاريس انتقال دادند و احتمال تحميل اين جنايتکار بر مردم بيشتر شد، حرص ساخت و پاخت رهبران حزب دمکرات با اين ديکتاتور بيشتر بالا رفت. اينبار هيئت بالاتری را به همراه قاسملو به نزد خمينی فرستادند. در جمله ای پايين تر چنين ادامه داده است.

«وقتی هم خمينی در «نوفل لوشاتوی» پاريس بود، دکتر قاسملوی شهيد به ملاقاتش رفت و تلاش کرد با وی صحبت کند. اينبار هم هر چند دکتر توانسته بود به «تکيه امام» برود اما خمينی موافقت نکرده بود به تنهايی او را ببيند و معلوم است صحبتهای دکتر قاسملو چيزی نبود که در مجلسی که افراد مختلف نشسته بودند، مطرح شود. چند روز بعد از باز گشت خمينی به ايران کميته مرکزی در يک نامه بسيار دوستانه پيروزی نيروهای انقلابی ايران را به وی تبريک گفت و به مبارزه قاطعانه نامبرده احترام گذاشت….» از همان (کتاب نيم قرن مبارزه عبدالله حسن زاده).

بدين ترتيب آشکار می گردد که حزب دمکرات از نجف تا پاريس و بعدا تا تهران، بدنبال خمينی شتافته تا اعتماد او را نسبت به آمادگی اين حزب برای خدمت گذاری به جمهوری اسلامی جلب نمايد. همين گوشه کوچک از کارنامه اين حزب برای ترد و رسوا کردن هر جريانی کافی است. ولی يک خاصيت و کار کرد ناسيوناليسم و عرق ملی، توجيه همين سياست ها و دشمنی های اين حزب با خواست و اراده مردم است. اما اين تلاشهای حزب دمکرات به همين جا ختم نمی شود، سياست ادامه داری است که از روز اول سر کار آمدن جمهوری اسلامی تا به امروز بدون وقفه از جانب رهبران اين حزب دنبال شده است.

به اقرار حسن زاده ديدار هيئت حزب دمکرات به سرپرستی قاسملو در قم با خمينی روز هشت فروردين سال ۵۸ بود سپس ديدار همين هيئت با بازرگان در تهران روز يازده فروردين ۵۸ بوده است. در باره مذاکره با بازرگان می گويد « قاسملو حمايت حزب دمکرات را از دولت موقت اعلام نمود…. بازرگان خوشحالی خود را از آن ملاقات اعلام نمود و ….» (نيم قرن مبارزه، حسن زاده، صفحات ۱۴۴ و ۱۴۵).

بايد توجه کرد که اين ديدارها، اين اعلام پشتيبانی از جمهوری اسلامی و قاطعيت «امام»، در روزهايی انجام گرفته که مردم در کردستان يکپارچه و همزمان «رفراندم تعيين نظام» را تحريم کردند، شعار مردم تداوم انقلاب بود. مبارزات کارگران، بخصوص کارگران بيکار، زنان، دانشجويان با سرکوب رژيم روبرو بودند. مردم در ترکمن صحرا و سنندج در برابر يورش گله های حزب الله و ارتش قرار گرفتند. در جامعه کردستان کشمکش ميان گرايشهای مختلف اجتماعی بر سر اداره کردستان و چگونگی آن درگير بود. سير اوضاع طوری بود که روز به روز حزب دمکرات در تنگنا قرار می گرفت و فضای انقلابی و چپ در جامعه گسترش پيدا می کرد. حزب دمکرات وحشت خود را از اين مبارزات به رژيم منتقل می کرد، اين مبارزات و ظرفيت ارتجاعی خود در مقابل آنرا برای کسب امتياز و گرم کردن بازار معامله به رخ رژيم می کشيد. اگر رهبران اين حزب رفتن به بارگاه «امام» و نامه نگاريهايشان را از مردم پنهان می کردند، روی ديگر اين سياست را نمی توانستند مخفی کنند. در مسئله رفراندوم تعين نظام در مقابل مردم و تحريم متحدانه آنها ايستادند و بدنبال آن از ورود نيروهای ارتش به کردستان که تدارک حمله رژيم بود استقبال نمودند. پيشمرگان اين حزب اسکورت ارتش، پاسدار، بسيجيان و نيروهايی را که کشتار و ويرانی در کردستان به راه اندختند، بعهده گرفت. اين حزب کومه له قديم را به خاطر اينکه مقاومت مردم در برابر حمله رژيم را سازمان می داد، هرج ومرج طلب خواند.

با قتل عام زندانيان سياسی در ۳۰ خرداد ۶۱ جمهوری اسلامی موقعيت خود را مستحکم کرد، سرکوب همه جانبه خود را شدت و گسترش داد. لشکر لشکر نيرو به کردستان فرستاد، قتل عامها و اعدامهای دسته جمعی و کشتار ويرانی براه انداخت. دوره رئيس جمهوری رفسنجانی و جنگ ايران و عراق دوره اوج تعرض و قدرت رژيم بود. رهبران حزب دمکرات در اين دوره هم تلاش کردند رژيم تحويلشان بگيرد، به مذاکره پنهانی روی آوردند سر رهبر خود قاسملو را فدا کردند. باز هم ول کن نبودند تا در خفا معامله خود را از بالا سر مردم با اين رژيم به جايی برسانند ولی حاصل بر باد دادن رهبر ديگر حزبشان صادق شرفکندی با چند نفر ديگر بود.

از اينها بگذريم و نگاهی مختصری به عملکرد حزب دمکرات در اين همين دوره حاضر بيندازيم. حکم دادگاه ميکونوس حزب دمکرات را زياد خوشحال نکرد، مانع در راه بند و بست و معامله آن با رژيم و در اين دوره نزديکی به دوم خرداديها را بوجود آورد. «ديالوگ تمدنها» اپوزسيون بورژوايی ايران را به دور «اصلاحات» خاتمی گرد آورد و قند در دهان حزب دمکرات آب شد و برای فرصتی می گشت که خود را بدان وصل کند. انتخابات شوراهات اسلامی شهر و روستا در اسفند ماه ۱۳۷۸ اين فرصت را فراهم کرد. اين حزب تبليغات وسيعی را برای شرکت مردم در اين انتخابات براه انداخت این در حالي بود که هنوز چند روزی از به خون کشيدن تظاهرات مردم در سنندج توسط این رژیم نگذشته بود. بدنبال آن انتخابات مجلس اسلامی پيش آمد و در ۱۸ آذر همان سال دفتر سياسی اين حزب اطلاعيه داد و به مردم توصيه کرد در اين انتخابات شرکت کنند و کانديداهای «واقعی و مستقل» خود را انتخاب کنند. بعد از انتخابات در بيانيه دفتر سياسی بتاريخ ۱۱_۱۲_۷۸ دو باره خوشحالی خود را از شرکت مردم به گوش رژيم رساند. در اين ماجرا نفس انتخابات و چگونگی آن و کسان انتخاب شده «واقعی و مستقل» بودند يا نه، کوچکترين اهميتی در نزد اين حزب نداشت، مسئله اصلی اين حزب نزديکی به رژيم و مشخصا جلب جناح دوخرداد و ترميم فاصله ای بود که بدنبال دادگاه ميکونوس در رابطه آن با جمهوری اسلامی پيش آمده بود. در ۱۱ فروردين ماه ۱۳۷۹ خبر مذاکره پنهانی اين حزب با ماموران رژيم، با ميانجی گری جلال طالبانی در روزنامه عربی زبان «الزمان» فاش شد و نشان داد که حزب دمکرات به اين هدف خود رسيده است.

با سر کار آمدن خاتمی ناسيوناليسم کرد در شهرهای کردستان در قالب جنبش فرهنگی حول دو خرداد فعال شد. بطور واقعی حزب دمکرات در انتقاد به رژيم به اين طيف هم نمی رسيد و به نسبت جناح دوخرداد باز هم عقب تر بود. يکی از علل طرح ايجاد حزبی قانونی و ناسيوناليست در آن دوره در وجود همين فاصله و عدم توانايی سياسی و ضعف اين حزب در جوابگويی به نيازهای آن دوره ناسيوناليسم کرد در کردستان ایران بود. سران اين حزب در براه انداختن اين ايده دخالتی نداشتند و از آن در وحشت بودند و عليه آن دست بکار شدند و اطلاعيه دادند.
آگوست ۲۰۰۳۰۸۱۱
مجيد حسينی