یک دیوار، یک سرود ؛ یادی از کمون پاریس

یک دیوار، یک سرود ؛ یادی از کمون پاریس

یاشار سهندی

 

دیواری غریب در گوشه ای از جهان یاد آور خاطره ای دردناک در عین حال باشکوه است. “دیوار کمونارها” در گوشه ای از گورستان پرلاشز پاریس تنها یادگار فیزیکی به جا مانده از یک اقدام باشکوه کارگران در ١٤٦ سال پیش است که برای دو ماه سرنوشت خویش را بدست گرفتند و در پایان کشتار عظیم در پای این دیوار برای “اولین حکومت کارگری جهان” پایانی دردناک را رغم زد. “دیوار کمونارها” سندی گویا از انتقام کور بورژوازی از کارگران است که برای دو ماه باور کرده بودند که انسان هستند و می توانند آنگونه زندگی کنند که میخواهند و پایداری کارگران تا آخرین نفس چیزی نبود جز دفاع از نفس زندگی یعنی رهایی و انسان بودن. در “روز هجدهم مارس شهر پاریس با فریاد پرشکوه« زنده باد کمون» از خواب بیدار شد.”وارتش بورژوازی در “… عصر روز ٢٨ می‌ آخرین مبارزان را نیز پای دیوار تیرباران کرد.این البته پایان قتل‌عام کمونارها نبود. در طول جنگ ٢٠ تا ٣٥ هزار کمونار به قتل رسیدن و بیش از ٤٣ هزار نفر زندانی شدند. بعدها در دادگاهی انقلابی صدها نفر به مرگ محکوم شدند، ١٣٠٠٠ نفر زندانی شدند و ٤٠٠٠ نفر به نیو کالدونیا تبعید شدند.”

روی این دیوار اکنون شبحی از انسان های که پای این دیوار کشتار شدند برجسته شده است. شبحی از یک قدرت عظیم که وقتی به فعل در می آید لرزش مرگ بر پیکر نظام سرمایه داری می اندازد. این اشباح اما واقعی هستند. ٤٦ سال بعد از این واقعه کارگران در گوشه ای دیگر از جهان قدرت را به کف آوردند و در آنجا هم همه قدرت مخوف و ویرانگر بورژوازی بکار افتاد که کارگر را خاموش سازند و این هم ممکن نگردید مگر با سازماندهی کشتاری عظیمی که تنها تفاوتش با کمون پاریس این بود که اینبار به نام انقلاب وکمونیسم وکارگر از کارگران وکمونیستها از کشته پشته ساختند.

بسیار شنیدم که بورژوازی نگران خشونت است و از اقدامات خشن خودش را مبرا میداند و انقلابات را زائده خشونت میداند اما دیوار کمونارها دلیل بسیار محکمی است که چگونه به خشونت بار ترین شکل ممکن مردم تهیدستی که جرات میکنند مظهر شونیسم را پایین میکشند و” …بخشش کرایه خانه‌ها برای کل زمان محاصره (که در طول آن اجاره خانه‌ها به طور قابل توجهی توسط صاحب‌خانه‌ها افزایش یافته بود)، الغای شب‌کاری در صدها نانوایی پاریس، الغای حکم اعدام (و سوزاندن گیوتین‌ها)، در نظر گرفتن حقوق برای هم‌سران اعضای گارد ملی که در طول نبرد کشته شده بودند و فرزندان احتمالی آنان، بازگرداندن مجانی همهٔ ابزار کار کارگران از انبارهای وثیقه‌گذاری دولت (این وسایل در طول دوران محاصره و جنگ به زور از کارگران گرفته و به این انبارها فرستاده شده بود)، به تعویق انداختن مهلت بازپرداخت همهٔ وام‌ها و قرض‌ها (و الغای سود مضاف بر آن‌ها…کمون، نظام وظیفهٔ اجباری را ملغی کرد و ارتش دائمی را با گارد ملی که از هر شهروندی که توان حمل سلاح داشت تشکیل می‌شد عوض کرد.طبق قانون کلیسا از دولت جدا شد و تمام دارایی‌های کلیسا به دولت بخشیده شد و مذهب از مدارس حذف شد. کلیساها فقط در صورتی مجاز به ادامهٔ فعالیت مذهبی خود بودند که عصرها درهای آن‌ها به روی جلسه‌های سیاسی باز باشد. این کلیساها را عملاً به مراکز سیاسی کمون بدل کرد. بقیهٔ قانون‌های مصوب مربوط به اصلاحات تحصیلی بود که تحصیلات عالی و آموزش فنون کار را برای همه و به صورت رایگان تامین می‌کرد.فشار زیاد کار با عوامل بسیاری آسان‌تر گشت. گرچه اعضای شورا (که «نماینده»ی مردم نبودند، بلکه وکلایی به حساب می‌آمدند که با ارادهٔ فوری انتخاب کنندگانشان می‌توانستند برکنار شوند) علاوه بر وظایف معمول قانون‌گذاری مجبور به اعمال وظایف اجرایی بسیاری هم بودند اما وجود چندین و چند سازمان تک کاره که در دوران محاصره برای تامین نیازهای اجتماعی در محلات شکل گرفته بود (غذاخوری‌ها، ایستگاه‌های کمک‌های اولیه) و پیشرفت و وسعتی روزافزون داشتند و با کمون همکاری می‌کردند کار را آسان تر کرده بود. در همین حال همین مجالس محلی اهداف خود را که معمولاً تحت نظر کارگران محل تعیین می‌شد دنبال می‌کردند. ..”( ویکی پدیا-فارسی) همین ها کافی بود تا خشم طبقات فرادست را برانگیزد و دولتهای که تا دیروز دشمن خونی هم بودند ارتش و تسلیحات در اختیار هم قرار بدهند تا تکلیف پابرهنگان را روشن کنندو این تکلیف جز با خشونت وسیع و بی حد و حصر ممکن نشد. دیواری کمونارها شاهدی گویا است که بورژوازی تنها به این شکل نظم ستمگرانه خویش را حفظ میکند.

سرکوب کمون پاریس و کشتار در پای دیوار پرلاشز یادآور یادآور به صلیب کشیده شدن بردگان ( یاران اسپارتاکوس) است . یکی مظهر برده داری باستان و دیگری مظهر برده داری مدرن است.  همانگونه که سردار رومی افتخار جنگ با بردگان را نمی خواست و اکنون نیز سرمایه داری با ندید گرفتن این بخش از تاریخ سراسر خونین خود نمی خواهد افتخار جنگ با پابرهنگان را در یادها بماند که چگونه دست به قتل و عام انسانهای زد که چیزی جز حق تعیین زندگی خود را نمی خواستند.

از کمون اما تنها نماد کشتار باقی نمانده است.سرودی در انتهای این بخش از مبارزه طبقاتی مانده است که هر گاه کارگران آزادانه دور هم جمع میشوند ( به هر زبانی) آنرا فریاد میزنند و این سرود نماد اتحاد جهانی کارگران است:

“برخیزید، دوزخیان زمین!/ برخیزید، زنجیریان گرسنگی!/ عقل از دهانۀ آتشفشان خویش تندر وار می‌غرد/ اینک! فورانِ نهائی‌ست این./ بساط گذشته بروبیم،/ به‌پا خیزید! خیل بردگان، به‌پا خیزید!/ جهان از بنیاد دیگرگون می‌شود/ هیچیم کنون، «همه» گردیم!/ نبرد نهائی‌ست این./ به‌هم گرد آئیم/ و فردا «بین‌الملل»/ طریق بشری خواهد شد./ رهانندۀ برتری در کار نیست،/ نه آسمان، نه قیصر، نه خطیب./ خود به رهائی خویش برخیزیم، ای تولید گران!/ رستگاری مشترک را برپا داریم!/ تا راهزن، آنچه را که ربوده رها کند،/ تا روح از بند رهائی یابد،/ خود به کورۀ خویش بردمیم/ و آهن را گرماگرم بکوبیم! نبرد نهائی‌ست این./ به‌هم گرد آئیم/ و فردا «بین‌الملل»/ طریق بشری خواهد شد./ کارگران، برزگران/ فرقۀ عظیم زحمتکشانیم ما/ جهان جز از آن آدمیان نیست/ مسکن بی‌مصرفان جای دیگری است./ تا کی از شیرۀ جان ما بنوشند؟/ اما، امروز و فردا،/ چندان که غرابان و کرکسان نابود شوند/ آفتاب، جاودانه خواهد درخشید/ نبرد نهائی‌ست این./ به‌هم گرد آئیم/ و فردا «بین‌الملل»/ طریق بشری خواهد شد.”