کینه طبقاتی سرمایه فاجعه ای دیگر آفرید

کینه طبقاتی  سرمایه فاجعه ای دیگر آفرید

یاشار سهندی

آتش کینه طبقاتی سرمایه داری جان جمعی دیگر از همکاران را، این بار در معدن یورت، مفت از ما گرفت. کشتار کارگران در پناه “حوادث کار” امری است که هر ساعت درسراسر جهان بی وقفه از ابتدایی شکل گیری این نظام ستمگر در جریان بوده است.این در واقع یک نسل کشی است که قرنها است ادامه دارد و نه تنها در پی حل آن نیستند بلکه بوسیله قوانین سفت و سخت به آن رسمیت میدهند و هر کس هم معترض باشد کارش به بازداشت و شکنجه و اعدام می کشد. “حوادث کار” بروز علنی این کینه طبقاتی است. تعیین حقوق چندین برابر زیر خط فقر، کش دادن سن بازنشستگی تا آستانه مرگ  انسان کارگر، به کار کشیدن کارگر با تهدید اخراج به کمک قراردادهای که هیچ تاریخی در متن آن نیست، پرداخت نکردن حقوق، زدن از خدماتی مانند بیمه، تعیین کمترین خدمات بهداشتی و پزشکی برای کارگران، نبود مسکن مناسب، دغدغه بی پایان فقر و گرسنگی و رنج …. و تضمین همه این ها به کمک خشن ترین نیروهای انتظامی وامنیتی و تصویب قوانینی نوشته و نانوشته که کارگر را وادار میکند همه جانش را بگذارد تا سود سرمایه تامین شود شکل مخفی ومحترمانه کینه طبقه ای است که انگل وار از جامعه تغذیه میکند.

کینه طبقاتی را میتوان در وزیری سراغ گفت که کار شریف قبلی “بازجویی فنی” بوده که خشن ترین راههای ممکن را برای در هم شکستن زندانیان سیاسی بکار میبرده و اولین عکس العمل اش در قبال کشتار معدنچیان یورت آزاد شهر این بود که اعلام کند که “سهل انگاری” خود کارگران موجب این فاجعه شده است. دیگر نمی گوید کارگر از طرف کارفرما چنان تحت فشار است که مجبور است دست به کارهای خطرناک بزند. ” من نمیدانم این کار باید بشود!” آن دستوری است که از شلاق برده دار دردناک تر است.  سعی در ایمن کرد محیط کار از سوی کارگر یک جور “سوسول بازی” محسوب میشود که ظاهرا کارگر به این بهانه قصد دارد از زیر کار در برود. تهدید دائمی از دست دادن کار، کارگر را مجبورمیکند به خطرناک ترین کارها متوسل شود، که  مصیبتش را خود کارگر میکشد. کینه طبقاتی در آن جا میتوان سراغ گرفت که همه راهها را به روی کارگر می بندند و هیچ چیز برایش باقی نمیگذارند جز اطاعت محض که نتیجه ای ندارد جز نیستی خودش.کینه طبقاتی را میتوان در ردی شلاق دید که به دلیل اعتراض به شرایط کار و دریافتی اش در پشت کارگر بخت برگشته می نشیند. کینه طبقاتی را میتوان در وعده های دید که مسئولان حکومتی مثلا برای التیام درد کارگران و خانوادهایشان بیان میکنند که تا شش ماه بیمه بیکاری به ایشان پرداخت میشود بخصوص اینکه تاکید میکند این معدن به دولت مربوط نیست و اینگونه بر سر کارگر مصیبت زده و خانواده زخم خورده منت میگذارند. بعد از شش ماه چی میشود؟ هیچی. خود بیمه بیکاری چقدر است درصدی از حقوق دریافتی کارگر است که چندین برابر زیر خط فقر بوده.کینه طبقاتی سرمایه داری را میتوان در ساعات کار ١٦ ساعته در معدن در ازای ٧ هزار تومان لمس کرد.کینه را در آن تونل معدنی میتوان حس کرد که جاده یک طرفه است به طرف مرگ. کینه طبقاتی طبقه سرمایه دار آنجا میتوان دید که به جای تهیه کردن بهترین امکانات برای نجات کارگران و درمان آنها فوجی از یگان ویژه را به محل فاجعه گسیل میکند که مبادا کارگری صدایش را بالا ببرد و از ته دل فریادی بکشد.

وکینه طبقاتی را میتوان از زبان کارشناسان بورژوازی شیند که واژه گانی مانند “فاصله طبقاتی”، “مبارزه طبقاتی” کهیر به جان کارشناسان بورژوازی می اندازد و از شنیدن و خواندن آن دچار تشنج می شوند. اکبر گنجی معروف به “اکبر پونز” سخنان مارکس را در بیان جلادانی مانند رئیسی و قالیباف کشف میکند و آنها را متهم میکند عوام فریبانی هستند که به مارکسیسم پناه بردند! الحق که هرکدامشان از دیگر شیادتر هستند و گویا مسابقه مردم فریبی گذاشتند. موسی غنی نژاد که نانش در روغن است تا راه کارهای بیابد که چگونه جیب سرمایه داران پر پول تر گردد  همان سخنان گنجی را به شکل دیگری بیان میکند.ایشان هیچ کک شان نمی گزد که یک عده انسان در آتش سود اندوزی طبقه ای  میسوزد که روزگار را بر نسل بشر سیاه کرده اند. یک جای یکی از اساتید بورژوازی ( فریدون خاوند) به سرمایه گذار خارجی یادآوری کرده بود که “مردم ایران با کیفیتند “؛ این اشاره راز آلودی بود به همین شرایطی بود که به طور نمونه در معدن یورت حاکم است که بیمه کارگر معدن تحت عنوان بیمه آرایشگری رد میشود. ونمونه اخیر دیگر که عیان گردیده است میتوان به مورد ذوب آهن اصفهان اشاره کرد که  در روز ١٠ اردیبهشت صدای اعتراض کارگران ذوب آهن را نیز بلند کرده: “هزاران کارگر سابقا شرکتی و اکنون قراردادمستقیم کارخانه که در مشاغل سخت و زیان آوری چون آتشکاری، ریخته گری، نسوزکاری و…اشتغال داشته اند، باوجود ٢٠سال سابقه کار مداوم امکان بازنشستگی طبق قانون تامین اجتماعی را ندارند؛ و علت آن است که در طی سال هایی که به عنوان نیروی شرکتی وبعدا قراردادمستقیم کار کرده اند با وجود آنکه حق بیمه مشاغل سخت و زیان آوراز حقوق شان کسر شده ولی در لیست های ارسال شده به تامین اجتماعی عناوین مشاغل عادی مثل کارگر ساده و بعضا  عنوان ((فاقد شغل))  برای آنها درنظر گرفته شده است.”

 کینه طبقاتی را میتوان در گزارش های  رسانه های بورژوازی نشان داد که از همه این حادثه این نتیجه گیری را کرده اند تقصیر خصوصی سازی از نوع جمهوری اسلامی است: “شاید فاجعه معدن یورت را از جهاتی بتوان با ساختمان پلاسکو مقایسه کرد، مالکیت متعلق به نهادی است که در عمل نه خصوصی است نه دولتی. ….آنها که در جلسه تعیین سود سهام این شرکت‌ها مدعی درجه اولند در هنگام حادثه‌های این‌چنینی که محصول مدیریت ناکارآمد و سود محوری محض است، ناگهان ناپدید می‌شوند.” این مشت نمونه خروار، تحلیل یک کارشناس بورژوازی به نام مهبد ابراهیمی است که در بی بی سی مشغول خدمت رسانی به سرمایه است.

در این ایام که نمایش کریه مثلا انتخابات در جمهوری اسلامی در جریان است و رسانه ای مثل بی بی سی آب خوردن و راه رفتن یکی از شش تبهکار تایید شده از سوی نظام به دقت رصد میکند و کارشناسان را به چالش میکشند که تفسیر کنند ریاست جمهوری برای شخص رئیس جمهور چه حسنی دارد در هنگام پخش خبر کشتار کارگران معدن یورت صلاح ندانست جز پخش یک گزارش خنثی دست به اقدامی دیگر زند تا اینکه یکی از همکارانشان کشف کرده بود همه مشکلات به خصوصی سازی برمیگردد! چرا که میدانند حتی کارشناس “مسائل کارگری” مورد تایید شان ( یکی مثل اسانلو یا مهدی کوهستانی) ممکن است معترض شرایط کاری شود که بر کارگران تحمیل شده است.

کینه طبقاتی سرمایه داری، کینه ای به طول تاریخ سرمایه داری است و آنجا که مذهب هم مستقیما به مددش میرسد این کینه ورزی بی نهایت خشونت بار است. در نظام سرمایه داری کارگر یک نفر است نه یک انسان که حق دارد زندگی کند، در رفاه باشد، شادی کند، از بودن خودش لذت ببرد، در این نظام  کارگر حکم مورچه را دارد که میشود راحت زیر پا لهش کرد. برای سرمایه در معدن یورت ٣٥ انسان نابود نشده اند بلکه نفراتی کشته شده اند که براحتی میتوانند با گروگان گرفتن زندگی کارگران جایگزین نفرات کشته شده کنند چون اگر به اندازه سر سوزنی برایش جان انسانها مهم بود برای یک بار هم شده به هشدار کارگران توجه میکردند که معدن ناایمن است و بوی گاز همه جا را گرفته و یا در عمق معدن یک موتور یدکی آماده کار نگه میداشتند که کارگر مجبور نشود جانش گرو کارش بگذارد.

مقصر این فاجعه خود سرمایه است.آن حکومتی که چنین نظم ستمگرانه ای را پاسداری میکند که انسان برایش هیچگاه مفهومی نداشته و گر نه پرونده اش این چنین با قتل و عام انسانها عجین نمی شد و این پایان نمی گیرد الا به اینکه نقطه پایانی بر این نظام ستمگر گذاشته شود.