من در صف دشمنان کارگران ایستادم، پس هستم!

من در صف دشمنان کارگران ایستادم، پس هستم!

یاشار سهندی

با آزادی جعفر عظیم زاده مبارزه ای که او و اسماعیل عبدی با بیانیه تاریخی شان شروع کرده بودند به قول خود جعفر عظیم زاده به یک نقطه عطف در مبارزه کارگران و معلمان تبدیل شد و این مبارزه همانگونه عظیم زاده در گفتگوبا رادیو ندا تاکید میکند در این مرحله به پایان نرسیده :” من فکر می کنم که هنوز ما در آغاز راه هستیم. درسته که سر مطالبه ی پایان دادن به امنیتی کردن اعتراضات صنفی کارگران و معلمان و برداشته شدن اتهامات امنیتی از پرونده های فعالین صنفی و مدنی یه جنبش عظیم به واقع شکل گرفته ولی واقعیت اینه که هنوز به لحاظ قانونی هیچ اقدام در خور تاملی برای رسیدگی به این موضوع انجام نشده. …. به این معنا من فکر می کنم که این جنبش تازه در آغاز راهیه که نهایتا بایستی به نظرم به اونجایی ختم بشه که این اتهامات از پرونده فعالین کارگری برداشته بشه. کارگران در ایران همچنین در نقاط دیگر دنیا قادر بشن تجمع بکنن، اعتصاب کنن، راهپیمایی کنن، تشکل های مستقل خودشون رو داشته باشن، بدون اینکه با اتهامات امنیتی و زندان های طویل المدت رو به رو بشن. به هر حال از نظر من این جنبش ادامه خواهد داشت.”

 و همین ادامه دار بودن این جنبش است که  هراس به دل برخی افکنده. اما اینکه حکومت هراسان شود کاملا منطقی می آید. بهرحال مبارزه ای به راه افتاده که هدفش این است چماق سرکوب به بهانه “به خطر افتادن امنیت ملی”  را میخواهد از دست حاکمان بگیرد و حکومت هم البته دست روی دست نگذاشته و جعفر عظیم زاده را دوباره به اتهامات واهی امنیتی این بار در بیدادگاهی دیگری در شهر ساوه احضار کرده تا به زعم خود تاکید کرده باشند چیزی تغییر نکرده است! اما اینکه یک کسی تحت عنوان “فعال کارگری” از این مبارزه هراسان شود و خود را به در و دیوار بکوبد که ثابت کند هیچ چیزی تغییر نکرده و هیچ دستاوردی مبارزات اخیر نداشته در نگاه اول اصلا طبیعی نیست. اما “فعال کارگری” که به زبان سرمایه داران و سرکوبگران سرمایه حرف میزند نشانگر این است که طرف میتواند “فعال کارگری” باشد اما جلو خواست و مبارزه کارگران بر سر آن خواست بایستید. اگر به پدیده “فعال کارگری” به عنوان یک امر مقدس نگاه نشود طرف میتواند فعال کارگری باشد اما مجیز گویی دولتی مانند احمدی نژاد باشد، آنگاه مخالفت خوانی و بیشتر از آن دشمنی صریح اش  با مبارزات اخیر فعالین کارگری  کاملا طبیعی به نظر خواهد رسید. رضا رخشان نمونه گویایی از دشمنی یک “فعال کارگری” با مبارزات کارگران است.

همانطور که انتظار میرفت کسانی پیدا شدند مبارزات کارگران و معلمان را تخطئه کنند اینجاو آنجا نوشتند “که این مبارزه منجر به این نشده که کارگران کارخانه ای اعتصاب کنند، باعث حرکتی میان توده کارگران نشده، این حرکت برای مطرح کردن فردی بوده و در بهترین حالت تشکل معینی را میخواهند بزرگ جلوه بدهند.” اما رضا رخشان گویا در خلوت خودش قسم خورده یک تنه جلو مبارزات کارگران بایستد، خودش را جلو انداخته تا به چشم بیایید برای همین همه حرفهای که دیگران یواشکی میگفتند ایشان با داد و فریاد بیان میکند که شاید جلو مبارزات اخیر را بگیرد و بدین گونه خودی نشان داده باشد.  برای همین  مبارزه بر سر لغو اتهامات امنیتی را  مبارزه فردی جعفر عظیم زاده معرفی میکند که با اعتصاب غذا در پی اعاده دادرسی پرونده خودش بود  و جعفر عظیم زاده گوشه چشمی به این دارد که برود خارج از کشور مانند اکبر گنجی!؟ و نهایتا هم به خودش و البته دیگران(!) مژده دادند : چه خوب که طبقۀ کارگر ایران این مبارزه را مبارزه خود ندانست و پیروزی و شکست خود را به آن وصل نکرد.” خب اگر واقعا اینگونه است که مبارزه اخیر به طبقه کارگر مربوط نیست معلوم نیست چرا ایشان این قدر برافروخته هستند که نام جعفر عظیم زاده بر این دوره مبارزه کارگران میدرخشد؟ و هیچ دستاوردی برای کارگران نداشته؟ چرا به شیوه وزارت اطلاعات میخواهد القا کند که نهایتا این پرونده سازی است تا “در آن سوی آبها” پناهندگی بگیرد! گیرم که اینگونه باشد همین فردا صبح همگان مطلع شوند که جعفر عظیم زاده به خارج رفته است. کسی که برای حکومت اسلامی سینه چاک میکند باید هم به چشم کارگران خاک بپاشد تا مجبور به اعتراف نشود که  همه کسانی که مجبور به ترک ایران شدند بخاطر این بود که دیگر نمی توانستند در ایران کاری بکنند و بدتر از آن جان شان در خطر بود  تا سازمان دهندگان شکنجه و کشتار را تطهیر کرده باشند. گیرم که به هر دلیلی همین امروز جعفر عظیم زاده برود خارج یا کلا این مبارزه را ترک کند اما همانگونه که خود جعفر باور دارد این مبارزه فردی و خصوصی نبوده بلکه مبارزه جمعی بود که تاکنون موفق بوده هر چند در اول راه است.

رضا رخشان هشدار میدهد:”به راستی اگر کارگران این مبارزه را مبارزه طبقه خود بدانند به جز ناامیدی هیچ نتیجه ای نخواهند گرفت.” باز هم معلوم نیست مبارزه ای که به گفته ایشان نتیجه آن “کوچکترین بهبودی به نفع طبقه کارگر” نداشته و ایشان آمار میخواهد که چند درصد از کارگران درگیر این اعتصاب غذا شدند وپرسیده  درکدام کارخانه در پی اعتصاب غذا تشکل کارگری شکل گرفته چرا دارد  خودش را از ته پیراهن بیرون میکند تا به کارگران هشدار دهد که این مبارزه را متعلق به خود ندانند که جز ناامیدی نتیجه ای ندارد؟ آیا جز این است که مبارزه در میان کارگران و معلمان به کمک شبکه های  اجتماعی منعکس شد و  همین هم باعث شد که صدای کارگر در جهان  پژواک وسیعی یابد و بزرگترین اتحادیه های کارگری به پشتیبانی از اعتصاب غذای جعفر و اسماعیل برخیزند و برای اولین بار به صراحت مطرح کنند که جمهوری اسلامی باید از ILO  اخراج شود. یکی برود در گوش ایشان (جوری که ایشان پس نیفتد) به آرامی بگوید: “روزی که توده کارگران برای حمایت از کسی مانند عظیم زاده به میدان بیایند و مثلا اعتصاب کنند دیگر آن روز جای برای حکومتی مانند جمهوری اسلامی باقی نمی مانند که ایشان در حمایت از رئیس جمهور مهر پرور آن سینه چاک کند و برای رئیس جمهوری کلید ساز آن نامه تظلم خواهی بنویسد.” اگر ایشان واقعا در پی این است که بداند انعکاس این مبارزات در میان کارگران چگونه است بهتر از جمهوری اسلامی بپرسد چرا مجبور شد ولو به طور موقت عظیم زاده را آزاد کند. و نه شاید بهتر باشد از خودش بپرسد مبارزه ای که به زعم ایشان در میان کارگران انعکاسی نداشته چرا به خودش و دیگرانی مانند خودش دلداری میدهد که “چه خوب که طبقۀ کارگر ایران این مبارزه را مبارزه خود ندانست و پیروزی و شکست خود را به آن وصل نکرد” و خود را مجبور میبیند که اینگونه رسوای عالم سازد که من در صف دشمنان کارگران ایستادم، پس هستم!

 حقیقت این است که در طی مبارزات اخیر خیلی چیزها تغییر کرده. بخصوص اینکه جنبش کارگری در سطح رهبران آن چهره تعرضی جنبش کارگری را به نمایش گذاشت. این مبارزات ثابت کرد که رهبران کارگران و معلمان میتوانند به عنوان رهبر جامعه مطرح باشند دیگر صحنه مبارزه در سطح رهبری جامعه فقط مختص علما و فضلای بورژوازی نیست بلکه اکنون طبقه کارگر سخنگوی خودش را دارد که اتفاقا صدایش خیلی بلند است. مبارزه اخیر که با اعتصاب غذایی عظیم زاده و عبدی شکل گرفت بر سر نفس اعتصاب غذا نبود بلکه  اعتراض عمیق و انسانی به حکومتی سرکوبگری بود که میخواهد صدای کارگر( چه در نقش کارگر کارخانه چه درنقش معلم و …) را خاموش سازد. و این دور از مبارزه ثابت کرد که صدای کارگر در ایران خاموش شدنی نیست بلکه روز بروز رساتر هم میشود. اگر این صدا رضا رخشان را ناراحت میسازد ما راه حلی برای ایشان نداریم جز یک توصیه دوستانه که یک نگاهی به خودش بکند که چرا هر روز بیشتر از دیروز دارد در صف دشمنان طبقه کارگر جا خوش میکند؟