فعال کارگری و شاه پیامبر هخامنشی

فعال کارگری و شاه پیامبر هخامنشی

یاشار سهندی

روز هفتم آبان جمعیتی زیادی بر سر مقبره کوروش شاه هخامنشی در پاسارگارد شیراز جمع شدند و به این بهانه خشم و نفرت خود را از حکومت اسلامی بیان کردند. در آنجا شعارهای نژاد پرستانه ای مطرح شد که ظاهرا قرار بود بر سر مقبره کسی که “حقوق بشر” را با دست خودش در ٢٥٠٠ سال پیش نوشته است از این گونه شعارها داده نشود، اما بیان شد. در این روز کوروش “پدر” خوانده شد. قبل از آن مهدی خزعلی که زمانی به کمک سعید اسلامی ( قاتل معروف وزارت اطلاعات که بدست همکارانش به طرز فجیعی کشته شد) و حسین شریعتمداری در حال توطئه و زمینه چینی برای قتل نویسندگان و هنرمندان بود، به کمک “آیات قرانی و احادیت معتبر شیعی”  ثابت کرده بود که کوروش نه تنها شاه که یکی از صد و بیست چهار هزار پیامبران است و پرستش او واجب و طواف مزار اومستحب و میتواند موجب محشور شدن مومنین با ابا عبدالله در روز محشر شود. خدا را چه دیدید اما سیزدهم که منفور شده شاید این شاه پیامبر هخامنشی موجبات ذخیره شدن توشه بیشتری برای آخرت شود!

این روز اما برای یک “فعال کارگری” نیز توشه ای فراهم کرده تا نفرت عمیق خود را از کمونیسم و چپ ابراز دارد. ایشان راست و دروغ را بهم بافته تا ثابت کند “… جریانات مختلف چپ،…مشتی پیر وپاتال و بازمانده از قدیم” هستند و نیز اینکه در زمان کوروش”…خیلی از حق حقوقی که در ان زمان به کارگرها داده میشد برای کارگر امروزی ،رویا ودست نیافتنی به نظر می رسد….!” ایشان در ستایش کوروش نوشته اند:”… ،با اینکه خود یکتا پرست بود،دست بت بزرگ بابل (بل مردوک)را بوسه زد. شرف و مردانگی او سرآمد روزگار خود…(بود)” اما اینکه کوروش کی بود و کجای تاریخ قرار دارد موضوع بحث من نیست. همینقدر کافی است اشاره شود وقتی کسی خودش را شاه بداند لابد بعد از خودش همگی نوکر و رعیت هستند . اما آنجا که فعال کارگری به دروغ لغو برده داری را منتسب به این شاه پیامبر میکند جای حرف است.

رضا رخشان براساس خط ٢٦ لوح گلی منسوب به کوروش می نویسد:” خط ٢٦. من برده داری را برانداختم. به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و آنان را نیازارند. فرمان دادم که هیچ کس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند. مردوک از کردار نیک من خشنود شد” کافی است یک جستجوی ساده در ویکی پدیا داشته باشیم تا متوجه شویم که خط ٢٦ در ادامه خط ٢٥ آن لوح گلی است که در آن به ظلم های پادشاه بابل در حق مردم بابل اشاره کرده و در خط ٢٦ تاکید میکند:” . از بند رهایشان کردم و به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم…” از کجای این می شود چنین استنتاج کرد که  فرمان لغو برده داری صادر شده است کاری است که از دست کسی بر می آید که میخواهد به کارگران یک شاه ارائه کند که از شاه بودن خودش هم ناراضی است، چرا که  همانگونه که اشاره شده حداقل زیر دستان و بخصوص توده مردم باید نوکر و رعیت و برده محسوب شوند تا او شاهی خود لذت ببرد. لازم هم نیست که زیاد در کتابهای تاریخ پرسه بزنیم همین ویکی پدیا اشاره میکند که چرا مردم به تنگ آمده از دست شاه قبلی شان به کوروش به چشم نجات دهنده نگاه کردند. لزومی هم نداشت شهر غارت شود و به آتش کشیده شود، شهر تسلیم شده بود چون قبلا از درون از هم پاشیده بود. بهرحال رضا رخشان ادامه میدهد که نه تنها برده داری لغو شده بلکه کارگران کاملا راضی بودند و حقوق مکفی می گرفتند و ما باید حسرت آن روزگار را بخوریم:”… از خصائص برجسته او( کوروش) که تا زمان داریوش وخشایارشاه وبقیه سلسله تداوم یافت اینکه در ایران قدیم بکلی مناسبات برده داری برافتاده بود و حتا کسانیکه در ساخت تخت جمشید مشارکت داشتند ،کارگرانی بودند که در ازای کارشان حقوق مکفی دریافت می کردند….کارگرها  اساس دستمزدشان بر مبنای طبقه بندی مشاغل بوده است .یعنی کسانی که مهارت بیشتری داشتند حقوق بالاتری دریافت می کردند وکسانی که دستمزدشان کم بود با جیره های غیر نقدی ،ترمیم میشد. زنان کارگر ، سه ماه قبل از بارداری تا شش ماه بعد بارداری حقوق و مواجب دریافت می کردند. مهد کودکهایی ایجاد شده بودند جهت نگهداری کودکان زنان کارگر،نگهداری ونوع غذاهایی که به بچه ها داده میشد همه درین لوحه ها( لوح های گلی  ) که در اصل بایگانی ساخت و نگهداری تخت جمشید بوده اند وجود دارد “دروغ که حناق نیست! اما برای دیدن “تداوم” کار کوروش اگرمدرک میخواهید یک سر به بیستون کرمانشاه بزنید تا پی ببرید چگونه داریوش”بردیا” را که در نبود کمبوجیه شاه دوم هخامنشی سعی کرده مناسبات موجود را بر هم زند و داریوش، اول سر کمبوجیه زیر آب کرده و بعد به سراغ بردیا آمده است. (چنانچه خواننده مایل باشد میتواند به سخنرانی شاملو در این مورد مراجعه کند که چگونه کسانی برای منافع شان تاریخ را هم دستکاری میکنند) در کتیبه بیستون کرمانشاه که به فرمان خود داریوش ایجاد شده برای اینکه قدر قدرتی خود را نشان دهد شورشیان که ظاهرا همه چیز را تقسیم کرده بودند زیر پایش انداخته و دست بسته در انتظار فرمان ملوکانه هستند که سر از بدنشان جدا شو.

روز هفتم آبان تظاهری بود هشدار دهنده که بار دیگر مردم به جان آمده را میتوانند به سردابی دیگر هدایت کنند که جز کینه و نفرت قومی و بی حقوقی توده زحمتکش مردم چیزی دیگری در پی ندارد و رضا رخشان این وظیفه را به عهده گرفته است که علیه کمونیستها قلم فرسایی کند تا در این کار سهمی داشته باشد. چون که ظاهرا در ایام عید نوروز از تلویزیون حزب کمونیست کارگری نشنیده است که عید را تبریک گفته باشند! یا تلویزیون کومله ” خلیج همیشگی فارس” را به زبان نمی آورد. اگر کوروش یا هر شاهی دیگری که اینگونه ادعا میکنند بوده ما به چه زبانی بگویم نه شاه میخواهیم نه شیخ چون بیش از هر چیزی این القاب یعنی پست بودن توده مردم از نظر کسی که به آنها ایمان دارد. یعنی اینکه که توده مردم بدون اجازه ایشان حق نفس کشیدن ندارند ما خیلی ساده میخواهیم زندگی کنیم بدین معنی که شاد باشیم با شاه و شیخ این ممکن نیست این را دیگر بارها تاریخ ثابت کرده است. البته تاریخ واقعی نه تاریخی که شاهان بر لوح های گلی حک کردند و کسانی در دنیای امروز برای تداوم بساط استثمار این لوح های باستانی را علم میکنند.