شروع یک پایان، آغاز یک شکوه

شروع یک پایان، آغاز یک شکوه

یاشار سهندی

بار دیگر، این بار بسیار قدرتمند تر و وسیع تر توده مردم در خیابان حضور یافتند. توده به جان آمده این بار بسیار شفاف تر و صریح تر خواستار برچیده شدن بساط جمهوری اسلامی شدند.

مفسران و کارشناسان بورژوازی خودشان را به گیج سری زدند که منشا اعتراضات را پیدا کنند و البته هر چه میگردند ظاهرا بیشتر گیج میشوند! البته آنها گیج و خنگ نیستند کاملا آگاهانه در جهت حفظ حاکمیت سرمایه در ایران در تلاش هستند. هر جوری هست تا اطلاع ثانوی منشا اعتراضات را به جناح اصولگرا و کسی مانند رئیسی جلاد( البته زبان ایشان برای گفتن صفت واقعی او نمی چرخد، لابد چون خشونت کلامی دارد، صرفا به عنوان یک کاندیدای ساده انتخابات یاد میکنند که گویا بازی را باخته حالا دارد جِر زنی میکند!) چسباندن؛ که گویا قصد داشته حالی از حسن روحانی بگیرد اما آتشی که برافروخته دامن خودآقا و کل حکومت جمهوری اسلامی را گرفته است. البته این تا زمانی است که مطمئن شوند که دیگر جمهوری اسلامی قادر به کنترل امور نیست . دارند مزه مزه میکنند که ببینند میتوانند پسر شاه را این بار در ماه بنشانند تا شاید این بار شاه را به جای شیخ به ما مردم تحمیل کنند.

این را دیگر مفسران بورژوازی هم قبول دارند که در آن کشورهای که دیکتاتوری فردی سرمایه حاکم است خاصیت این دیکتاتوریها منجر به انفجارهای اجتماعی میشود که قابل کنترل نیست و اولین کسی قربانی میشود خود فرد دیکتاتور است. البته این را هم با غصه های هزار و یک شبی بیان میکنند که اطرافیان نالایق امور دنیا را موافق طبع دیکتاتور جلوه میدهند و وقتی دیکتاتور میفهمد که کار از کار گذشته است. از صفات شخصی دیکتاتور یا شیطان می سازند یا دلقک خبیث که او دوست دارد دنیا را آن جور دوست دارد ببینند و اطرافیان هم موافق امر ایشان دنیا را به ایشان نشان میدهند. از بیماریهای روانی شخص دیکتاتور هم پرده برمیدارند که دچار توهم دشمن است و همه چیز را توطئه می بیند و ضمنا یک بدل هم دارد! و صد البته دوام طولانی مدت دیکتاتور همه تقصیر مردم است چرا که این دیکتاتور حرفهای را میزند که مردم دوست دارند بشنوند. و واضح و مبرهن است دیکتاتوری که یک جورهای دولت اش پسوند سوسیالیسم و دموکراتیک و کمونیسم داشته باشد بی شک فردی است که همه خصوصیات بالا را دارد اما برعکس دیکتاتورهای دیگر حرف دل مردم را نمیزند بلکه دشمن شماره یک مردم است.

اما منشا اعتراضات اخیر نه خلع الساعه بوده نه گرانی تخم مرغ، منشا این اعتراضات برمیگردد به فردای ٢٢ بهمن سال ٥٧ که حکومت اسلامی با یاری همه دول غربی به مردم ایران تحمیل شد تا مردم را ازکرده خوده پشیمان سازند. منشا اعتراضات اخیر به ٤ دهه فساد و تباهی و جنایت و اعدام و اسید و حجاب و کودک آزاری و گرسنگی و بی حقوقی مطلق کارگران و زنان و کودکان بر میگردد. انفجار اجتماعی کنونی قابل پیش بینی بود، همانگونه که ما کمونیستهای متشکل در حزب کمونیست کارگری همیشه بر آن تاکید کردیم. بهانه ای لازم بود، بهانه ای بسیار کوچک برای یک اتفاق بزرگ.

منشا این اعتراضات را باید در مبارزات ٤ دهه کنونی بر علیه جمهوری اسلامی جستجو کرد. مبارزه ای در همه وجوه زندگی از نوع لباس پوشیدن تا مبارزه برای یک لقمه نان بخور و نمیر. از مبارزه برای شاد بودن در یک روز برفی یا وسط چله داغ تابستان. از مبارزه برای گفتن ساده دوست دارم در گوش دلبری تا شنیدن یک موسیقی که به قلبت خسته ات آرامش ببخشد،  تا مبارزه برای داشتن یک زندگی ساده اما پر از آرامش برای یک انسان متمدن. مبارزه برای بیان حرف دلت. این ها هیچکدام فراهم نبوده و نیست برای هر بخشی از این خواسته ها هزینه بسیار سنگین داده شده است.

کارشناسان خبره بورژوازی خیلی اگر بخواهند به عقب بروند تا به منشا اعتراضات جاری پی ببرند تا سال ٨٨ بیشتر عقب نمی روند. البته از همه تلاشهای مبارزاتی بین سال ٨٨ تا ٩٦ هم میپرند و از همه شکوه مبارزات سال ٨٨ هم فقط به انتخابات کذایی حکومتی اشاره میکنند. اما به واقع اگر از هم وقایع چهار دهه بگذریم در فاصله هشت ساله گذشته مبارزات کارگران در سطح وسیع هر چند پراکنده ادامه داشته که اوج آنرا را در هپکو و آذر آب و هفت تپه مشاهده کردیم. جنبش کارگری در همه این سالها با تلاش زیاد پرچم مبارزه بر علیه وضع موجود را برافراشته نگه داشته است.

بورژوازی به شدت در تلاش است که رهبری خودش بر جنبش سرنگونی تحمیل کند. چپ سنتی بار دیگر هنوز در شش و بش چگونگی جنبش سرنگونی کنونی مانده است و شرط و شروط دارد میگذارد اگر اینجور باشد و آنجور نباشد این مبارزات بر حق است. فرصت تنگ است ما تنها بخشی از این مبارزه نباید باشیم بلکه باید رهبر این جنبش شویم. جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر باید رهبری جنبش سرنگونی بر عهده گیرد. این جنبش متحزب هم هست و حزب خودش یعنی حزب کمونیست کارگری را دارد. فعالین کارگری حتما این روزها با این سوال کارگران که به شدت خودش را مطرح کرده است روبرو شدند که رهبر این اعتراضات چه کسی است و بعد از سرنگونی چه میشود؟ جواب باید روشن و صریح باشد.

 دارند مقدمات یک مسلخ دیگر را فراهم میکنند این بار نباید بگذاریم تلاش های فداکارانه بسیاری از رفقای ما به هدر رود. به سرانجام رسیدن جنبش سرنگونی که روز به روز دارد وسعت میگیرد و توده ای میشود فقط از دست سوسیالیستها و کمونیستها بر می آید. برای این امر لازم است شعار آزادی و برابری در دهان هر معترضی جاری شود و مشخصه جنبش کنونی شود. موقع دست دست کردن نیست. گرایش سوسیالیستی جنبش کارگری یکبار برای همیشه باید حساب خودش را چپ سنتی جدا کند. چپ سنتی در سطح نظری از چپ مدرن شکست خورده است اما در چنبش کارگری هنوز به حیات خود ادامه میدهد و زنجیری شده بر پای این جنبش. جنبش کارگری اگر ادعای رهبری دارد امروز،  روزش است. جنبش سرنگونی وقتی به نتیجه میرسد که به انقلاب منجر شود  و انقلاب امری است که فقط خواسته ما کارگران است. با انقلاب است که امر طبقه کارگر پیش میرود. مبارزات جاری شروع یک پایان است و باید شروع،  آغاز شکوه انقلاب کارگری هم باشد.