اقتصاد در کما

اقتصاد در کما
یاشار سهندی
“به نظر من اقتصاد ایران به مثابه بیماری است که دچار ضربه مغزی شده و در کُما به سر می برد و در طول سالیان اخیر مجموعه ای از بیماری ها گریبانگیر آن شده است.” این توصیف یک “اقتصاددان” جمهوری اسلامی از وضعیت امروز اقتصاد این حکومت است. این روزها کم از این اظهار نظرها از سوی “خبرگان اقتصادی” شنیده نمی شود. آخرین مجادله ای که شاهدش هستیم این است که دولت احمدی نژاد مدعی است در طول هشت سال گذشته، ٧ میلیون شغل ایجاد کرده است و کارشناسانی از جنس “دکتر وحید محمودی استاد دانشگاه و کارشناس مسائل اقتصادی” که اظهارات بالا را در مصاحبه با سایت حکومتی فرارو بیان داشتند، میگویند این ارقام ساختگی است. بنابه به گزارش “مرکز آمار ایران” در هشت سال دولت احمدی نژاد تنها ٥٤٢ هزار شغل ایجاد شده است و در این مجادله مشخص شده که یک ٧٥ هزار میلیارد تومان دیگر که برای ایجاد مثلا شغل قرار بوده مصرف شود، مانند پولهای دیگر “منحرف” شده! این که “اقتصاد ایران” بیمار است هر کسی در ایران میداند. لازم نیست حتما اقتصاددان بود تا آنرا فهمید. بیکاری، گرانی چیزی نبوده که “هر ایرانی” آنرا متوجه نشود. و بیشتر “ایرانیان” میدانند مسبب همه این فلاکت حکومت جمهوری اسلامی است. بنا به آمار مغشوش همین حکومت، بیشترین درآمد نفت در طول تاریخ معاصر در همین هشت ساله اخیر بدست آمده اما امروز همگی میگویند که خزانه خالی است! و نکته جالب اینجاست که خبرگان اقتصادی از همینجا شروع میکنند که ما مردم را متهم کنند که تنبل هستیم و چشم به یارانه نقدی نفتی داریم و مشکل گویا همین در آمد نفت است که جامعه را مصرف گرا کرده است و مردم تن به کار نمی دهند. چرا که با وجود در آمد نفت لزومی نمی بینند که تولید کنند! تا حالا چند باری هم “مقام معظم رهبری” به باعث و بانی کاشف نفت در ایران لعنت فرستاده است!
مشکل اما نفت نیست، لااقل برای این حکومت هیچگاه این نبوده است. بلکه برعکس نفت منبع بسیار مهمی برای حکومتها حاکم بر ایران بوده تا خود را از هر جهت مسلح کنند و همه گی شان از پول زیاد ندانند با آن چکار کنند. باند های تبهکار حکومتی بسیاری در تاریخ معاصر ایران شکل گرفته است که هرکدامشان سعی شان این بوده که از “ودیعه الهی” سهم بیشتری داشته باشند. برای اینکار هر باندی به حکومت رسیده است تصمیماتش بر همین اساس بوده است که تا وقت باقی است سهم بیشتری به یغما ببرد. و تلاش اقتصاددانان از جنس دکتر محمودی، فریب توده مردم بوده است که گویا قدرت تصمیم سازی وجود نداشته است. “شاید مهم ترین مسئله امروز ما این است که بتوانیم قدرت تصمیم گیری، تصمیم سازی و نهادسازی اقتصادی را احیاء کنیم…” و بعد “ملتمسانه” میخواهد:” بنده به عنوان یک تحصیلکرده اقتصاد در کنار عموم اقتصادیون ملتمسانه از سیاست مداران می خواهیم که سایه سنگین و فربه سیاست را از روی اقتصاد بردارند و اجازه دهند اقتصاد نفس بکشد، اجازه دهند کارکردهای اقتصاد رفاه ایجاد کند یا به عبارتی رفاه اجتماعی از لابه لای کارکردهای اقتصادی بیرون بیاید و فضای سنگین سیاست داخلی و بین المللی را به گونه ای تلطیف کنند که جا برای اصحاب اقتصادی و کارشناسی وجود داشته باشد و آنها بتوانند روی یک پلت فورم اصولی و منطقی ساماندهی اقتصادی انجام دهند” اگر بخواهیم به زبان بشری حرفهای ایشان را ترجمه کنیم حرف ایشان این است که دزدیها و غارتگریها باید کنترل شود و سازماندهی داشته باشد. نهادی باید باشد ( مانند سازمان برنامه و بودجه که احمدی نژاد منحلش کرد و قرار است دوباره احیا شود) که تعیین کند که هر نهاد حکومتی چقدر سهم دارد و تهش اگر چیزی ماند برای “رعیت” خرج شود.
قصد ما تحقیر کردن این جنابان نیست. اما جملات قلنبه سلمبه ای مانند “اجازه دهند کارکرده های اقتصاد رفاه ایجاد کند یا به عبارتی رفاه اجتماعی از لابه لای کارکردهای اقتصادی بیرون بیاید” به تجربه بسیار تلخ خودمان میدانیم که کارکرد های اقتصادی برای ما جز استثمار و فقر و فلاکت بیشتر هیچ مفهومی دیگر ندارد. سرمایه داری نه خوشی اش مانند آدمیزاد است نه بدبختی اش. به وقت خوشی اش سهم ما کار بیشتر و بیشتر است به وقت ناخوشی اش هم باز هم همین حکایت است. کسانی مانند همین دکترای اقتصاد از سیاست مداران میخواهند سایه سنگین و فربه سیاست را از روی اقتصاد بردارند به نمونه مالزی و ماهاتیر محمد اشاره میکند و تاکید میکند:” ماهاتیر محمد (نخست وزیر سابق مالزی که بیست سال حاکم آن کشور بود)… برای اقتصاد مالزی کاری نکرد جز اینکه آرامش و ثبات را به جامعه بازگرداند و یک بستری ایجاد کرد که این بستر توام با آرامش، ثبات، همدلی و اعتماد بود…” این استاد محترم دانشگاه از قول ماهاتیر محمدمیگوید: هندوها و مسلمانان و بوداییان و مسیحیان دست به دست هم دادند و کشور خویش را به مهر کردند آباد! ما کارگران اما اصطلاحات مانند “بستر توام با آرامش و ثبات و…” را بهتر از هر کسی درک میکنیم. زمانی، دوران محمد رضا شاه این کشور جزیره ثبات و بهشت سرمایه نام گرفته بود اما خاطرمان نرفته که انبوه حاشیه نشینان شهرهای بزرگ و فقر وسیعی که حاکم بود و خوب میدانیم که این جزیره های ثبات را با خواهش و تمنا و قربون صدقه رفتن مردم ایجاد نمی کنند بلکه به ضرب و دستگاهی مانند ساواک تامین کردند.
این را اقتصاددان ما خوب میداند برای همین تاکید میکند :” من معتقدم حل مسائل اقتصادی را باید در دالان های سیاست جستجو کرد و این مطالبه ما و خواسته جامعه اقتصادی کشور به نمایندگی مردم از اصحاب سیاست می باشد.” این البته هیچ تناقضی با گفته قبلی ایشان ندارد که خواستار کنار رفتن سایه سنگین و فربه سیاست از اقتصاد است. تمام هم و غم ایشان این است که اصحاب سیاست باید هدفمند و روی یک پلت فورم معین پیش بروند و نه اینکه هر کسی توانی یافت و باندی تشکیل داد به غارتگری بپردازد. در مالزی به گفته خود، ماهاتیر محمد کاری مهمی که کردند این بود که امنیت سرمایه گذاری را تامین کردند( داستان گویی ایشان که تکنولوژی غرب را مال خود کردیم قسمت فریبکاری ماجرا است) و به گفته ایشان کاری کردند که سرمایه خارجی به مالزی هجوم آورد و سرمایه خارجی امنیت میخواهد، امنیت سرمایه و سودش را. و این امکان پذیر نیست جز با تضمین کارگر ارزان. ماهاتیر محمد هنرش این بوده که با قدرت سرکوب نهادهای نظامی و امنیتی توانسته این امنیت را تامین کند ( همدلی مسیحیان و مسلمانان و غیره قسمت بی مزه داستان است! کارگر مسلمان و هندو و …. باید تن به استثمار دهد، بقیه اش یاوه گویی بورژوازی است.) جمهوری اسلامی هم قرار بود اینکار را انجام دهدد؛ اقتصاد توحیدی، اقتصاد اسلامی، اقتصاد بدون نفت، علم بهتر یا عقل، تعهد یا تخصص، اقتصاد کوپنی، اقتصاد سردارسازندگی، اصلاحات اقتصادی از نوع چینی و ترکیه ای، اقتصاد مهر، همه اینها نهایتا شد، سیاست شکست خورده هدفمند کردن یارانه! اینها همه هنرهای جمهوری اسلامی بود که از مغز همین اساتید محترم اقتصاددان تراوش میکرد تا شاید کارگر ارزان وخاموش را تامین کند. اولی را توانسته اما هیچگاه نتواسته با همه دستگاههای اطلاعاتی موازی و غیرموازی، سرخود و تابع قانون، بسیج و نیروی انتظامی، سپاه و ارتش، دومی، یعنی خاموش بودن کارگران را تامین کند.
آخوند جماعت هم نیز میداند ثروت بهتر از علم است بخصوص از نوع نفتی آن! آنقدر عقل معاش دارد که بداند که ثروت مدام باید باز تولید شود. میداند که پول را توی بالش نباید قایم کرد بلکه باید با آن ” کار” کرد. ارزش یک معدن را میشناسد و میداند که کارخانه منبع تولید ثروت است این را هم نداند با استخدام “دکترهای اقتصاد” اینرا میفهمد. اما حساب این است که آخوند جماعت هم درک کرده است که “حکومت آخوندی” کاری از پیش نمی برد و محکوم به فنا است. برای همین برای هیچکدام از کاربدستان این حکومت مهم نیست چه اتفاقی می افتد هر جا دست شان برسد میدزدند. نهاد، سازمان اقتصادی بکارشان نمی آید و تنها وقتی بدرد میخورد که با توکل به امام زمان حسابهای بانکی شان را پر و پیمان کند. میدانند که لوازم آرایش چه سود سرشاری دارد، علیرغم خرج فراوان برای نهی از منکر خود این لوازم را یا قانونی یا به صورت قاچاق به صورت انبوه وارد میکنند. جدیدترین سیگارهای تولید جهان به وفور در دکه های سیگار فروشی وجود دارد. آخرین نمونه موبایل ها در بازار به راحتی پیدا میشود. حتی دستگاه رسیور ماهواره که نیروی انتظای از سوی مصادره میکند، از سوی دیگر به راحتی در دسترس است. این ها را دیگر یک قاچاقچی خرده پا از امارات وارد نمی کند بلکه رسما با کشتی و هواپیما در بنادر خصوصی و فرودگاههای رسمی پیاده میشود. بسیاری از اقلام اساسی ( مانند دارو) در بنادر خاک میخورد تا به “قیمت واقعی” عرضه شود! و…. مواردی اینچنینی بسیار است و از حوصله این نوشته خارج. فقط خواستیم تاکید کنیم اگر “اقتصاد ایران” ( جمهوری اسلامی) در کُما است از نفس وجودی این حکومت منشا میگیرد. این حکومت برای خود بورژوازی نیز به مثابه یک حکومت انگلی است. اساس این حکومت زیر سوال است. ساختن نهاد تصمیم سازی و قس علیهذا پیشنهادی عبث از سوی اقتصاددانان نگران است، نگران از “شورش گرسنگان”. اینکه اقتصاد دان محترم از اصحاب سیاست میخواهد یک کاری بکنند بازتاب نگرانی ایشان است. علیرغم ادعای اقتصاددانان این اتفاقا سیاستمداران هستند که برای اقتصاد برنامه ریزی میکنند. این دولتها هستند که به عنوان مرکز تصمیم سازی سیاسی، سیاستهای اقتصادی یک کشور را تعیین میکنند. در سطح بین المللی این مثلا گروه بیست و یا جی ٨ و یا پیمانهای منطقه ای دولتها هستند که تصمیماتشان سرنوشت مردم را رقم میزنند و تماما هم بر ضد مردم. و نتیجه همه اینها شده ٩٩ درصد مردمی که هیچ کنترلی بر سرنوشت زندگی شان ندارند و شاهد هستیم هر گوشه ای از جهان گرسنگان در خیابان اراده خود را به نمایش میگذارند.
ایران هم از این قاعده مستثنا نیست. اقتصاد دانان ما هم از این جا و آنجا میشنود و میخواند که کارگران ایران ساکت نبودند و ننشستند. شاهد هست که با وجود همه وحشی گریهای اصحاب سیاست و امنیت، اعتصابات کارگری قطع نمی شود و فعالان کارگری امروز دیگر یک بخش مهم از فعالان اجتماعی هستند که نمیشود نادیده شان گرفت. جاسوسان حکومت در خانه کارگر و شوراهای اسلامی لابد مدام گزارش جوراجور تنظیم میکنند و امثال ایشان را باخبر میسازند که چه پتانسیل عظیمی در عمق جامعه در جریان است. ایشان آنقدر سواد دارند که بفهمند که شکایت علیه قانون افزایش دستمزدها ترفندی ساده لوحانه برای فریب کارگران است و قدرت جنبش کارگری آنقدر است که علیه یک نهاد رسمی و مورد قبول ایشان یعنی “شورای عالی کار” ( البته اقتصاددانان بدش نمی آمد این نهاد هم منحل میشد و همه چیز به کارفرما واگذار میشد و اگر میشد چه خوب بود!؟) شکایت صورت گرفته است. احتمال زیاد ایشان از طومار ٣٠ هزار امضا خبر دارند. ایشان شاهد بودند که سال گذشته اهالی نیشابور برای مرغ یک روز شهر را غرق کردند و دیدند که در اطراف بازار تهران به بهانه گران شدن دلار مردم مرگ بر دیکتاتور شعار دادند…. اقتصاد جمهوری اسلامی در کُما است و این نتیجه تزهای همین اساتید محترم دانشگاهی است که خواستند یک حکومت قرون وسطایی از نظر اقتصادی سرپا نگهدارند.
جمهوری اسلامی راه حل اقتصادی ندارد، بحران این حکومت سیاسی است و اصحاب سیاست خود مشکل هستند و برای رفع مشکل تنها یک راه است: سرنگونی این حکومت بدست مردم انقلابی و سازماندهی تولید برای رفاه توده مردم.