پویان.م – آذربایجان دروازه‌ی سوسیالیسمِ ایران/ با این ستم ملی چه باید کرد؟

آذربایجان دروازه‌ی سوسیالیسمِ ایران/ با این ستم ملی چه باید کرد؟
نویسنده: پویان.م
و اما ایراد کار از آنجا آغاز گشت که گروه‌های زبانی چندین و چند ده میلیون نفری نامیده شدند و نه یک “ملت”، حال آنکه ما زبان مشترک داشتیم و نه پدر مادی و معنوی مشترک.
ایران به ملت آذربایجان به جهت رشد هزاران و هزار انقلابی که کمونیسم و علی الخصوص بلشویسم را به خلق‌های تحت ستم ایران هدیه کردند مدیون است! کردستان نیز! و اینها را تنها بلشویک‌ها و انقلابیون می‌فهمند.
تو از شاه و خمینی و خامنه‌ای و شاهانِ خود بگو، من از حیدرعمواوغلی کبیر و پیشه وری و ستارخان و صمد بهرنگی و بهرزو دهقانی ها. این چنین است تفاوت وقتی پای تفاوت رهبران ما و آنها پیش می‌آید و آری ما به وجود چنین تاریخی مفتخریم، آنچنان که کوردها، اعراب و دیگر ملل تحت ستم نیز به تاریخ مبارزات خویش در برابر ارتجاع شیخ و شاه مفتخر هستند.
در این شکی نیست که از میان خلق فارس نیز بسیار در مسیر پیشبرد مبارزات انقلابی جانفشان شده‌اند اما هیچ وقت مشت نمونه‌ی خروار نیست! این‌ها، یعنی عمده‌ی فعالین سیاسی فارس در نهایت واداده‌های تبلیغات ملی گرایانه‌ی پان ایرانیستی‌اند، حال آنکه ما سعادت را در نابودی این نظم میجوئیم، نظمی که ناعدلانه است، و این ناعدلتی بزرگترین شکنجه گاه‌ها و مراکز اعدام دسته جمعی خود را نه در کردستان و نه در آذربایجان ساخته است. تهران، اصفهان، یزد، مشهد و قم مرکز تسلط ایدئولوژیک، اقتصادی و نظامی این حکومت‌اند، و قدرت طبقاتی حاکم در این مناطق آنچنان احساس امنیت می‌کند که عمده‌ی مراکز امنیتی و مالی و فرهنگی، سیاسی خود را در آنها بنا داشته، میگوئید نه! از خود بپرسید که چرا حوزه‌های علیمیه‌ی جمهوری سرکوبگر حاکمین در کردستان نیست، چونکه ایشان سنی مذهب‌اند؟ چرا در تبریز از این سازوکار خبری نیست؟ چونکه حکومت در این مناطق نه نیرویی خودی که عمیقاً نیرویی غریبه و فاقد پایگاه توده‌ای مستکم است، چرا که حکومت از ملل در حاشیه ترسان است، آنچنان که از امپریالیسم نیز هراسان!
البته بسیاری از اولترا کمونیست‌ها خواهند گفت که این جنبش به انقلاب منتهی نخواهد شد، و تنها باید به هویت و مبارزه‌ی طبقاتی تکیه کرد؛ این انفعال و تنزه طلبی است، این اکونومیسم است؛ چرا که درک نمی‌کنند مبارزه‌ی برای رهایی از ستم ملیِ پدید آمده از درون جامعه‌ی طبقاتی، تاثیر مستقیم دارد بر مبارزه‌ی طبقاتی. اگر تضاد عمده در ایران تضاد فی ما بین ستمگر و ستمبر و یا استثمارگر و تحت استثمار باشد، اما تضاد میان ملل تحت ستم و ملت در حاکمیت نیز از تضادهای خاص جامعه‌ی ایران است و وجود عینی دارد! واقعاً کدام ابلهی می‌تواند اذعان دارد که در ایران ستم ملی نیست؟ حال آنکه در این مناسبات خفت‌بار حتی کارگران افغانستانی که فارس زبان هستند نیز تحت بدترین انواع ستم نژادی قرار می‌گیرند و این نهایت بلاهت ملی گرایی پان‌ایرانیستی است.
اما از منظر کمونیست‌ها تضاد طبقاتی، تضادی ستیزگونه و تضاد بین خلق تضادی غیر از این است که با آگاه‌گری توده‌های تحت ستم از هر دو جهت قابل حل است، فارس‌ها در ایران چنانچه حکومت و این وضعیت مشقت بار غیردموکراتیک را تاب ندارند، ناگزیر باید از حق ملل تحت ستم حمایت نمایند، چرا که خواست ملل و خلق‌های تحت ستم مبنی بر داشتن سازوکار اداری و دولتی بومی و حق تحصیل به زبان مادری از پایه‌ای‌ترین و سطحی ترین حقوق اجتماعی هر گروه و ملتی است. پس مردمان فارس تنها از این طریق می‌توانند مانع از گسست توده‌های تحت ستم از یکدیگر ‌گردند، چرا که آنگاه صف خود را از صف دشمنان خلق – که عاملین تولید و بازتولید انواع ستم که ستم ملی نیز نوعی از آن انواع است – جدا می‌سازند، و اما چنانچه چنین امری اتفاق نیافتد که تا کنون نیز رخ نداده، هیچ عجیب و غیر دموکراتیک نیست اگر ملتی برای خود تصمیم گرفته و بخواهد ساز و کار ملی خود را داشته باشد، منتظر ننشسته و بخواهد خود را از این وضعیت ستم بار رهایی بخشد و در این مسیر آشوب به پا دارد!
شورش بر علیه مترجعین بر حق است، اما اینکه این شورش تا چه حد حالتی مترقی یا ارتجاعی می‌گردد بسته به عیار فعالیت کیفی و کمی ما انقلابیون در کل و کمونیست‌هابه طور خاص است. و اما بزرگترین اشتباه یک انقلابی در چنین شرایطی هرگونه خار شمردن یک ملت و مبارزه آنها بوده و تنها به ضرر مبارزه‌ی انقلابی و طبقاتی – که پاسخ به ستم ملی و … را هم در خود دارد – است و ایشان باید به ملت آذربایجان و دیگر ملل تحت ستم با کار ترویجی اثبات نمایند که ستم روا داشته شده بر شما که ریشه در منافع ملی حکومت طبقاتی ایران دارد، تنها و تنها نوعی از انواع ستم‌های طبقاتی در جامعه است، و باید آنرا در همبستگی با دیگر جنبش‌های برخواسته از مناسبات طبقاتی به پیش برند! چرا که در خصوص بیکفایتی تورک زبان کاسب کار در بازار تهران و تبریز و یا فلان جریان وابسته به عناصر خارجی و امپریالیستی برای به سرانجام رساندن این مبارزه شکی نیست، چنانچه که می‌شود گفت فلان نماینده‌ی زنِ حاضر در ساختار قدرت جمهوری اسلامی با هر عنوانی، نمی‌تواند نماینده و رهبر مبارزات رهایی بخش زنان باشد، پس بازاریون و آنکسانی که خود در شکل دادن به این مناسبات ستم‌بار چه از خارج و چه از داخل نقش داشته اند دل نبدید! خشم کوچه تنها و تنها در مشت توست.
آذربایجان تاریخ خود را به یاد آر!
زنده باید همبستگی خلق‌ها برای در هم کوبیدن ارتجاع در تمامی شئون آن!
زنده باید دموکراسی نوین خلق‌ها
زنده باد انقلاب سوسیالیستی
لینک منبع: http://www.shouresh-iran.com/2015/11/blog-post_12.html