وریا ابراهیمی – آموزش و پروش و نظام جمهوری اسلامی

آموزش و پروش و نظام جمهوری اسلامی

وریا ابراهیمی

چرا جامعه ایران با تمام پتانسیلهای موجود و برخورداری از نیروی جوان، در انزوا قرار دارد و در جامعه جهانی در هر چهارچوبی جایگاه پائینی دارد؟ چرا جامعه ايران هر روز با بحرانهای مختلف ريز و درشت مواجه است؟ شاید هر کسی جوابی برای این پرسش داشته باشد یا فکر کند که این جزو خصوصیات سنتی جامعه ایران است. اما دلایل متعددی برای پاسخ این پرسش وجود دارد که چرا ایران با این همه جمعیت جوان و تنوع سنی امروزه در انزوا و بحران قرار گرفته و هر روز بیش از پیش دچار معضلات اجتماعی می شود که میتوان به کودکان کار، ستم بر زنان، تبعیض جنسيتی، دختران فراری، ازدیاد معتادین به مواد مخدر در تمام سنین مختلف، فساد مالی در تمام سطوح جامعه، محرومیت بسیاری از کودکان از تحصیل بخصوص دختران، فقر، جنایت و بسیاری از موارد دیگر که هر روزه شاهد آنیم و به طور عملی با آنها برخورد داریم، اشاره کرد.

من به عنوان یک معلم، نقش نظام برده داری نوین را اينطور بازگو می کنم که آموزش و پرورش نقش ابزاری این نظام است که به آموزش برده داری، ترويج آن برای اسارت انسان به دست انسانی دیگر در ابعاد وسیع آن، بردگی اندیشه و استفاده این نظام از هرنوع وسیله و ابزاری برای پیش برد این هدف استفاده می کند. نظامی که به عقیده من ترویج و اصرار آن بر مذهب نقش اصلی را ایفا میکند و پیامد آن خشک شدن اندیشه، خلاقیت های انسانی و تعیین سرنوشت فرد فرد انسانهای جامعه را به دست عده ای محدود میدهد تا جایی که در این جبر ماليخوليايی فاقد اختیار و انتخاب آزاد باشند و تبدیل به ابزاری در دست نظام حاکم شوند.

از آغاز بر سر کار آمدن حکومت سرکوبگر اسلامی در ایران به رهبری خمینی و گذشت ۳۶ سال حکومت ننگین باز شاهد بیش از پيش جنایات این رژیم در تمام ابعاد علیه جامعه ایران هستیم. من اینجا به مواردی که بعد از انقلاب ۵۷ در حوزه آموزش و پرورش به وقوع پیوست و یکی از مهمترین ابزارهای رژیم برای تثبیت حاکمیت خویش بوده، اشاره می کنم و به عنوان کسی که در بخشی از این جامعه به طور عملی با مشکلات و معضلات جامعه برخورد داشته، نظرم را بیان میکنم.

“انقلاب فرهنگی” و طرح اسلامی کردن دانشگاه های کشور با عنوان “وحدت حوزه و دانشگاه”، یک مرحله مهم از سرکوب انقلاب و چپ بود که هدف اصلی آن خاموش کردن صدای معترضان و انقلابیون و انسانهای آزادیخواه جامعه و از میان برداشتن تمام مخالفان این رژیم در مراکز علمی و آموزشی بود. سیاستی که تا به امروز توسط بانیان و جیره خواران رژیم جنایت کار اسلامی به طرق مختلف ادامه داشته است. در طی این دوران محتوای بسیاری از کتابهای درسی ادبی و علمی طبق دیدگاه موجود “شورای انقلاب فرهنگی” مورد بازبینی قرار گرفت و به شیوهای مختلف مطالب بی محتوا و غیر علمی جایگزین مطالب علمی و ادبی شد. ديدگاه های چپ از دانشگاه ها حذف شد. هم چنین تغییراتی با هدف اسلامی کردن دانشگاه و اجرای شریعت اسلامی در دانشگاه ها اعمال گردید. این سلسله برنامه ها تأثیرات زیادی بر ساختار فرهنگی و علمی ایران به همراه داشت. خمينی در فروردین سال ۵۹ در پیام نوروزی خود بر تصفیه دانشگاه ها تأکید کرد و گفت باید انقلاب اسلامی در تمام دانشگاه های ایران به وجود آید تا اساتیدی که در ارتباط با شرق و غرب اند تصفیه گردند و دانشگاه محیط سالمی شود برای تدریس علوم عالی اسلامی. او بر عدم وابستگی دانشگاه و دانشجو به احزاب کمونیستی و مارکسیستی اشاره نمود.

بلافاصله سرکوب دانشگاهها شروع شد. دانشجویانی در تهاجم حکومتی ها به قتل رسیدند، عده زیادی دستگیر و اعدام و زندانی شدند، بسیاری اخراج شدند، بسیاری از اساتید ممنوع التدریس و دانشجویان آزادیخواه ممنوع التحصیل شدند. برای اسلامی کردن دانشگاه به سیستم گزینش های عقیدتی، سیاسی جدا از تخصص و توان متکی شدند. در کنار این سرکوب همه جانبه، محدودیت تحقیق در دانشگاه ها و حتی ممنوعیت در حوزه هائی اعمال شد و تهیه و انتشار مقالات علمی بشدت کاهش یافت. اما با تمام اینها ناچارند هنوز در دانشگاهها سرکوب کنند و معنی آن اینست که در اینراه شکست خورده اند و نمیتوان برای همیشه خرافه را بر علم حاکم کرد.

و اما ما کسانی که براین باوریم که دیگر زمان، زمان ایجاد تغییر است، تغییر برای برچیدن نظم کهنه و ارتجاعی که همه چیز را به سمت اسارت اندیشه و آزادی می برد، چه وظیفه ای داریم؟ ما نباید تماشاگر باشیم و فقط برای خود تأسف بخوریم و یا منتظر “ناجی غیبی” از ناکجا آباد باشیم. ما باید دست به دست هم داده و متحد شویم. تلاش کنیم که در این برهه زمانی نقشی اساسی ایفا کنیم و در مقابل همه این کهنه پرستی ها خود را متشکل سازیم و با افقی روش و بینشی دقیق با قاطعیت تمام بایستیم.

سخن من به پدران و مادران و تمام کسانيست که به نحوی در زندگی کودکان معلم هستند و نقش اساسی در امر آموزش این نسل را به عهده دارند: نسل جوان سرمایه واقعی آینده هر جامعه است. وقت آن رسیده که با اتحاد همه جانبه برای پایان دادن به حاکمیت جهل و خرافه و برچیدن نظام طبقاتی، برای سامان دادن به یک آینده بهتر تلاش هایمان را گسترش دهیم. *