مهراب دشتی – باما مثل برده رفتارمی کنند پای صحبت یک کارگر مهاجر ایرانی

باما مثل برده رفتارمی کنند
پای صحبت یک کارگر مهاجر ایرانی
مهراب دشتی
٢٨ ساله است . این را خودش می گوید ولی چهره اش ١٠ سال بیشتر نشان می دهد . فوق دیپلم معماری دارد . متاهل است وخانواده اش درگنبد زندگی می کند . بعداز سربازی ، یک سال دریکی از شرکت های ساختمانی درایران کار می کرده و مدتی است که دراستانبول ترکیه کارمی کند .
-چی شده که سر ازاستانبول درآوردی ؟
– پیشنهاد یکی از همشهری هایم بود .
– درآن جا چی کارمی کنی ؟
– در یک کارگاه بزرگ رنگرزی کارمی کنم .
– مزدت خوبه ؟
– روزی ٣٠ لیرمی گیرم .
– چند ساعت کار می کنی ؟
– شب کارم .از٦ غروب تا ٦ صبح . یعنی ١٢ ساعت . بعضی وقت ها اضافه کاری هم می کنم . روزهای یک شنبه که اون جا تعطیله ، من که جایی ندارم برم . کارمی کنم . ساعتی ٢ لیر بابت اضافه کاری می گیرم .
– بیمه هستی ؟
– نه . اول که اومده بودم ازبالای سکو افتادم پایم شکست ، ارباب مرا برد ” شفاخانه ” بعدا پول درمان را از مزدم کسر کرد .
– چقدر خرج می کنی ؟
– با چندنفر یک اتاق اجاره کردیم ٨٠٠ لیر اجاره می دهیم . برای هرنفر ٢٠٠ لیر می افتد. ٣٠٠ لیر هم خرج غذایم می شه . از مزدم فقط ٥٠٠ لیر می مانه . می فرستم برای زنم .
– حساب بانکی داری ؟
– نه ، ماهی یک بار می رم محله آکسارای ، همشهریام که می آن خرید لباس برای فروش ، پول را می دم به اون ها که به زنم بدهند .
– چند وقته این جایی ؟
– ٩ ماهه که خانواده ام را ندیدم . دلم خیلی براشون تنگ شده . فقط هفته ای یک بار تلفن می زنم . همسرم ، پشت تلفن فقط گریه می کنه .
– سخت نیست ؟
– مجبورم . قرارداد یک ساله بستم . اگه زودتر برم ، مزدم رو نمی ده . گرو گرفته . همیشه دوماه مزدم پیش ارباب می مانه .
– راضی هستی ؟
– هیشکی راضی نیست . مثل برده ازمان کارمی کشه . ١٥ دقیقه برای چایی خوردن استراحت داریم و نیم ساعت هم برای شام . از وقتی که اومدم ١٠ – ١٢ کیلو وزن کم کردم . ( کمر شلوارش را می کشد . مشتش لای آن جا می گیرد .) لباسام برام گشاد شدند .
– لاغر شدن که بدنیست . الآن همه دوست دارند لاغر بشن !
– من که چاق نبودم که بخواهم برای خوش تیپ شدن لاغر بشم . لاغر که بشم ، دیگر جان ندارم کارکنم . قوت بدنم آب شده …
– چند نفر دراین کارگاه کارمی کنین ؟
– ٩٠ نفر . عرب و افغانی و ایرانی و ترکیه ای . حالا عرب ها دارن زیاد می شن . ٤٠ نفر شب کار وبقیه روزکار .
– رفتار کارفرما با شما چه طوره ؟
– چه طور باید باشه ؟ اون اربابه و ما برده شیم دیگه . بیشتر ما را با ” هی ” صدامی زنه . اگر بریم برای چایی یا دستشویی ویک دقیقه دیر برگردیم ، داد وفریاد می کنه .
– با کارگرهای دیگه درد دل هم می کنی ؟
– کم . آخه وقت نداریم . اون قدرخسته ایم که حال وحوصله ای برای مون نمی مونه .
– چی می گین به هم ؟
– از غریبی ، از دلتنگی ، ازخانواده ، از هرچی که پیش بیاد دیگه …
– از فشار وسختی کار با هم حرف نمی زنین ؟
– می زنیم ولی چی فایده ؟ کارگرای ترک اگه دردی داشته باشن می رن به اداره کار خبرمی دن ولی ما جرات نداریم به کسی بگیم . چون که غیر قانونی ! هستیم . اگه ببینند بیرون مان می کنند . کارگرهای ترک هم چشم ندارند ما رو ببینند . می گن شما ها اومدین کار ما رو خراب کردین . اضافه کاری مون کم شده …
– دقیقا بگو چه کارمی کنی ؟
– روی دستگاه رنگ کار می کنم . رنگ ها را توی آن می ریزم . مواظبم که غلظت رنگ ، کم وزیاد نشود. رنگ ها توی یک لوله می رن به نقاله مانندی که ” تی شرت ” ها وجوراب ها و بلوزها از زیرش رد می شن . قبلن ، شابلون می زدم . کارش سخت تر بود . چون همه ش با دست بود . ولی مسئولیتش کم تر بود . هر شابلونی که می دادن ، می زدم روی لباس ولی کارکردن روی ماشین راحت تره ولی مسئولیتش بیشتره . اگه رنگ ها بهم بریزه ، یک هو یک عالمه لباس خراب می شه . آن وقت ارباب ما را جریمه می کنه .
– تا حالا جریمه هم شدی ؟
– آره .ولی گناه من نبود . دستگاه خراب بود . ارباب بهانه می کنه که از مزدمان کم کنه . یک بار ١٠٠ لیر ازم کم کرد . خلاصه ماهی نیست که ١٠ – ٢٠ لیر کم نکنه !
– آخرین باری که با همسرت حرف زدی ، کی بود ؟
– همین چند روز پیش بود .
– چی بهش گفتی ؟
– ( می خندد ) گفتم … دارم می آم
– خوشحال شد ؟… چی گفت ؟
– گفت : چقدر داری می آری ؟!
– خب ، چقدر می خوای ببری ؟
– خیلی که بشه ٢ – ٣ میلیون !
– همه اش ؟!
– خرد خرد هم براش می فرستم . دستکم ماهی ٧٠٠ – ٨٠٠ هزار تومن ! اون هم که یک نفره . خرج کن نیست . جمع می کنه که یک آلونک بسازیم . من هم که دارم می برم . ٥٠٠ – ٦٠٠ هزارتومنش که می ره پای جریمه . بقیه ش می مونه برای خانه .
– جریمه دیگه برای چی ؟
– اقامتم ٣ ماهه است . من ٦ ماه قاچاقی موندم . توی مرز جریمه ام می کنن . ٣ ماه بعد بازهم می تونم برم ترکیه .
– فکرمی کنی چندنفر ایرانی اون جا کارمی کنند ؟
– بگم ١٠٠٠ نفر ؟ ٢٠٠٠ نفر ؟ شایدم خیلی بیشتر : ١٠ – ١٢ هزارنفر می شن .
– چه کارمی کنند ؟
– خیلی هاشون دستفروشی . بعضی ها مثل من توی فابریکا کار می کنند . خیلی ها ، توی ” مرتر و آکسارای ” و بازار فروشنده اند . خیلی ها هم گارسون و آشپزند . توی هتل ها ومسافرخونه ها کارمی کنند . ما مثل افغانی ها ی توی ایرانیم . با اونا چه جوری رفتار می شه ؟ با ما ها هم می شه . تازه بدتر از اونا . با مهاجرین افغانی توی ایران خیلی بهتر رفتارمی شه .
– پس چرا به قول تو اربابا دوست دارند کارگرهای غیرترک استخدام کنند ؟
به دوردست ها نگاه می کند: چون که می خوان مزد کم بدهند . بیمه نکنند . بیشتر کاربکشند .
– دوباره به ترکیه برمی گردی ؟
– اگه تو ایران کار باشه می مونم . چون که بچه ام داره دنیا می آد . اون جا ( ترکیه ) هم وضع داره خراب می شه . گرونی شده . داره بهم می ریزه . دیگه صرف نمی کنه . دیگه گذشت اون روزهایی که می رفتند ژاپن کارمی کردند یا استرالیا ویا همین جا ( ترکیه ) و دلار می بردند ایران . اون جا هم بهم ریخته . همه جا حرف از جنگ وخونریزیه . کلا دنیا بهم ریخته …