محمدرضا پویا – کودکان بی تخته سیاه

کودکان بی تخته سیاه
محمدرضا پویا

فصل مدارس فرا رسید. اول مهر بی شک همواره بمانند یک ماشین زمان، ما را به خاطرات دوران مدرسه میبرد. همه وقایعی که در زمان وقوعش برخی برایمان شیرین و برخی تلخ بودند، اما امروز کل آندوره بمانند فیلم شادی است که لبخند بر لبانمان می آورد. آن دوره یک مقطع مهم در زندگی هر انسانی است: چه سالی به دبستان رفتم، کی به دبیرستان رفتم، کی دیپلم گرفتم، دوره داشنگاهم چگونه بود؟ اینها همه توضیح دهنده بخشی از تاریخ زندگی هر آدمی است. دوره ایی که (صرفنظر از چگونگی آن) مهر خود را بر ذهن همه ما زده است و چه بسا در شکلگیری دوره های بعدی زندگیمان هم حتی نقش بازی کرده است. یک عنصر همواره در کل خاطرات این دوران حاضر و ثابت است: تخته سیاه. تخته ای که حافظه ندارد اما میلیاردها مسئله ریاضی و فیزیک ، نمودارهای اقتصادی، شعر و انالیز را در خود جای داده است. تخته سیاه سمبل این دوران است که با گذشت زمان، سیاهی آن در ذهنمان به شادترین رنگهای دوران کودکی امان، تبدیل میشود. چند روز پیش اول مهر بود اما هفت میلیون کودک از لذت این دوره محرومند. هفت میلیون کودک هرگز تخته سیاه را نخواهند دید. هفت میلیون کودک از به دست گرفتن قلم و سواد آموزی محروم شده اند. هفت میلیون کودک هرگز خاطره ای بنام دوران مدرسه را در ذهن خود جای نخواهند داد. هفت میلیون کودک قرار نیست در سالهای بعد مقاطع زندگی خود را با مقطع تحصیلی اش توضییح دهد. هفت میلیون یعنی سی و هشت در صد کودکان جامعه ایران از رفتن به مدرسه محروم شده اند. این تازه شروع فاجعه است. همه این کودکان بمانند همه ما دوست دارند در اول مهر با لباس نو، کیف نو، با دفترهای خط کشی شده و کتابهای جلد گرفته به مدرسه بروند. والدین همه این کودکان تمامی عمر زحمت کشیدند تا بلکه بتوانند چنین دوره ای را برای فرزندانشان مهیا کنند، اما جمهوری اسلامی قدم بقدم این امر کاملا بدیهی را به یک غیر ممکن تبدیل ساخت. رژیمی که کل ثروت اجتماعی جامعه را برای ادامه حیات خود، به درون ماشین جنایت اسلامی پمپاژ میکند، شرایطی را برای میلیونها خانواده کارگر و زحمتکش جامعه بوجود آورده است که امکان مدرسه رفتن فرزندان این خانواده ها از بین رفته است. جمهوری اسلامی امر تحصیل و اموزش را از دسترس فرزندان کارگر دور ساخته است، زندگی مردم را به خط مرگ رسانده است و به ان خط فقر میگوید. میلیونها خانواده توانایی تامین هزینه تحصیلی فرزندان خود را ندارند. پله بعدی خیابان است. کودکان کار و خیابان ، کودکان همین خانواده ها هستند که برای زنده ماندن خانواده مجبورند از دوره کودکی کار کنند. شیشه شوری، خشونت، گلفروشی، کتک، واکس زنی، توهین، قاچاق، تجاوز و مرگ، همه اینها در خیابان در انتظار این کودکان است. اینها را برای به غلیان اوردن عواطف خواننده، نگفتم. محروم شدن هفت میلیون کودک از حق تحصیل خود فاجعه ای است که قلب هر انسان شریفی را بدرد می آورد. کل این تصویر نکاتی را برای همه ما روشن میکند: اولا هر روز ادامه حیات جمهوری اسلامی برابر است با یک فاجعه برای مردم، ثانیا جمهوری اسلامی شرایطی را بر جامعه حاکم کرده است که حق زنده ماندن از مردم دارد سلب میشود، منظورم کشتارها و اعدامها و سرکوبها نیست، بلکه تحمیل شرایطی است که منجر به گرسنگی مردم به معنای اخص کلمه و محرومیت از اولیه ترین مایحتاج زندگی، شده است. و ثالثا، برای بمیدان اوردن مردم جهت سرنگونی سرطان اسلامی، حرفهای متر نکرده، کلی و گنگ نمیشود زد، مردم نمی پذیرند، مردم گرد پرچمهای پر ابهام جمع نمی شوند، اگر زنان جامعه برای بر اندختن حجاب، در خیابانها قربانی میدهند، این بدین معناست که باید تکلیف را با مسئله حجاب یکسره کرد. حجاب اخیتاری اش خوب است ، اجباری اش بد است، رنگی اش خوب است، سیاهش بد است، حرفهای گز نکرده ای است که کسی را بحرکت در نمی آورد. حجاب اختیاری هم سمبل بردگی است، همه نوعش نمایانگر بیحقوقی زن است. اگر مردم همین چهار سال پیش در اثنایی که فرصت یافتند علم و کتل عاشورا را به اتش کشیدند، این بدین معناست که باید تکلیف را با مذهب یکسره کرد. مذهب ارتجاعی است، توحش و بربریت است، زمانیکه هم به قدرت برود آدمکش است. حضور مذهب حتی بعنوان امر خصوصی ادمها نشان دهنده عقب ماندگی یک جامعه است . یعنی اینکه جمهوری اسلامی تنها تحت یک پرچم ضد مذهبی سرنگون خواهد شد. عقب راندن مذهب از قدرت سیاسی تنها باید شروع پروسه ایی باشد که در انتها ی ان مذهب از جامعه جارو شود. باید تا در سالن موزه توحش مذهب را دنبال کرد. اگر مردم برای زنده ماندن و در دفاع از حق حیات خود، در دفاع از حق تحصیل فرزندان خود اعتصاب میکنند، اعتراض میکنند، بعلت گرسنگی در مقابل طویله مجلس اسلامی دست به خود سوزی میزنند، بدین معناست که باید تکلیف را در مورد مسئله رفاه و نان مردم همین امروز تعیین کرد. حرفهایی از قبیل اقتصاد بعدا شکوفا میشود، روابط را با کشورهای دیگر خوب میکنیم، دنیا گل و بلبل میشود، دیگر کسی را بحرکت در نمی اورد. مردم همین امروز میخواهند تکلیف نان خود را روشن کنند. این روشن بینی در جامعه ایران وجود دارد و به آگاهی عمومی تبدیل شده است. تبلیغ برای سرنگونی جمهوری اسلامی در این ابعاد و در این عرصه باید صورت بگیرذ.