عبداله دارابی- نقاط عطف یک تاریخ و تجربه کمونیست ها نگاهی گذرا به سابقه مبارزات اجتماعی و توده ای مردم مریوان بخش سوم

 نقاط عطف یک تاریخ و تجربه کمونیست ها

نگاهی گذرا به سابقه مبارزات اجتماعی و توده ای مردم مریوان

بخش سوم

عبداله دارابی

تأسیس اتحادیه دهقانان مریوان:

ایده ایجاد اتحادیه دهقانان مریوان،  ابتدا در اسفند ماه سال 1357، توسط جمعی مطرح شد که  فواد مصطفی سلطانی هم یکی از اعضای برجسته آن بود. اعضای این گروه عبارتند بودند از: فواد مصطفی سلطانی، حسین پیرخضری، مراد امینی، عبداله کهنه پوشی، عثمان روشن توده، امین مصطفی سلطانی، عبداله مصطفی سلطانی، طاهر خالدی و من، عبداله دارابی، که در دوره پر جوش و خروش قیام 57، در فقدان یک حزب کمونیستی مسئول و جوابگو تأسیس یک نیروی مسلح تحت نام “اتحادیه دهقانان مریوان”، در دستور کار  آن قرار گرفت  و به کمک و یاری بیدریغ مردم آزادیخواه شهر و روستا های مریوان بویژه نسل جوان کمونیست و مبارز آن دوره عملا راه اندازی و  سازمان یافت.

  ایجاد نیروی مسلح اتحادیه دهقانان مریوان، مهر یک دوره معیین تاریخی را بر خود  دارد  که اساسا ناشی  از یک ضرورت سیاسی اجتماعی خاص دوره قیام 1357 ایران بود که رد شدن کنارش به بهای گزافی برای مردم منجر  می شد. درک درست از شرایط آن دوره  ایران، عدول کردن از چنین کاری را  بر نمی تافت. چون یک رژیم هار اسلامی تازه تحمیل شده با شروع کارش به هیچ چیزی غیر از کشتار قیام کنندگان و تثبیت سیاسی خویش فکر نمیکرد. در نتیجه،  مردم کردستان نیز به عنوان بخشی از جامعه ایران، به این سیاست آدمکشی جمهوری اسلامی تن  نداد و با ایحاد نیروی مسلح دفاع از خود در برابر مزدوران رژیم ایستاد و قاطعانه مقاومت کرد. رژیم استبدادی شاه با انقلاب کارگران و مردم آزادیخواه ایران ساقط شده بود و میرفت تا منافع جهانی سرمایه را در این جغرافیا با یک خطر جدی روبرو سازد.  به همین خاطر،  آمریکا و دول غرب، به یک نیروی بغایت ضد انقلابی دیگر نیاز داشتند تا انقلابیون را از سر راه بر دارد  و  مسیر استثمار و سرکوب جدید را هموار سازد. این نیروی ضد انقلاب، جمهوری اسلامی بود که به کمک ناسیونالیسم زبون و بظاهر “ضد امپریالیست” ایران آندوره چون جبهه ملی، حزب توده، چریکهای فدایی خلق شاخه اکثریت، و نیروی اسلامی مجاهدین خلق، آنرا  بر گرُدۀ مردم  انقلاب کرده ایران سوار کردند. این تلاش ضد کارگری و ضد انسانی و این عقبگرد بغایت ارتجاعی ملی و اسلامی، ورق را به نفع ارتجاع اسلامی بر گرداند و  در پرتو آن، بلافاصله تلاش برای تسلیح  نیرو های سرکوبگر رژیم آغاز گردید.  در چنین شرایطی، دفاع از دستاورد انقلاب و برقراری امنیت در جامعه به صدر خواست های مردم منجمله مردم کردستان رانده شد. دوره ای فرا رسید  که امنیت و آسایش جامعه کردستان توسط اوباشان و مرتجعین مسلح قومی و اسلامی، از جمله فئودالها و مزدوران مسلح مفتی زاده و…در معرض خطر و تهدید قرار گرفته بود. ایجاد نیروی مسلح اتحادیه دهقانان مریوان، پاسخی بود  به آن شرایط بمنظور حفظ و برقراری امنیت مردم کردستان از جمله کارگران و دهقانان و مردم آزادیخواه. با توجه به آن،  برای راه اندازی و چگونگی این امر، ابتدا به کارگران کم زمین یا بی زمین و بخشی از دهقانان مبارز چندین روستای مریوان، از جمله دارسیران،  گاگل، بیلو، سرنجمار و روستا های چور و ننه، مراجعه شد و  طی جلسات متعددی با آنها، ایجاد نیروی مسلح دهقانان مریوان مورد بحث و تبادل نظر قرار گرفت که بدلیل  پختگی و کارآمد بودن و سابقه مبارزاتی آنها با اسقبال گرم روبرو گشت. حمایت مردم زحمکتش از  ایجاد تسلیح میلیشیای مردمی، امری خلق الساعه نبود. علاوه بر شرایط انقلابی آندوره، پیشینه و کارنامه مبارزاتی موفقیت آمیز 7 ساله مردم دارسیران و بخش وسیع مردم  شهر و  روستا های مریوان و کارگران فصلی و  معلمان کمونیست و جوانان آزادیخواه آندوره  را  با خود داشت. بهمین خاطر، در کم ترین زمان ممکن تشکیل یک میلیشیای توده ای در سطح  شهر و روستا های مریوان عملا رسمیت یافت. این میلشیای توده ای که “اتحادیه دهقانان مریوان”نام داشت همراه با  تغییر شرایط جامعه، سرانجام به مبنای اصلی  ایجاد نیروی مسلح کومه له نیز تبدیل گردید.

 نا گفته نماند در همین رابطه، قبل از راه اندازی اتحادیه دهقانان مریوان،  بین کمونیستها و آزادی خواهان وقت شهر و روستا های مریوان که همه همدیگر را می شناختیم اختلافاتی شکل گرفت که اشاره به آن شاید درس و تجاربی برای  نسل امروز  و آینده در بر داشته باشد.

نسل جوان آندوره از جمله دست اندرکاران این امر، علل عموم  رو ایجاد یک نیروی مسلح بمنظور دفاع از دست آورد های انقلاب و ایجاد امنیت و آرامش در سطح شهر و روستا ها تا حدودی توافق داشتیم. ولی با توجه به ناروشنی در زمینه چشم انداز آینده جامعه ایران، روی نحوه چگونگی ایجاد یک نیروی مسلح عمومی اختلافاتی وجود داشت که متاسفانه در مرحله اول شروع کار ما را از انرژی تعدادی از رفقا محروم ساخت. ما(بخش وسیع و دست اندر کاران ایجاد نیروی مسلح دهقانان مریوان)، روی این نکته توافق داشتیم که باید یک نیروی مسلح عمومی و همه گیر  ایجاد شود تا به کمک آن دفاع از امنیت و منافع مردم زحمتکش آسانتر  شود  و بدینوسیله دست اوباشان مسلح از سر  زندگی مردم کوتاه گردد. این ایده و این روند  از طرف اکثریت قابل توجه کمونیستها و آزادیخواهان آندوره  پاسخ مثبت گرفت و ایجاد نیروی مسلح حول همین سیاست  میان مردم عملی و جاری شد. بخش دوم رفقا هم بر این باور بودند که اهالی هر روستایی در حیطه روستای خویش مسلح شود و از امنیت و منافع خویش دفاع نماید  و…این ایده، در عمل به جای نرسید و شکست خورد.  ولی بعد از راه اندازی و فعالیت موفقیت آمیز یک دوره نیروی مسلح اتحادیه، این بخش از رفقا هم در یک نشست عمومی و بزرگ نمایندگان شهر و روستا های مریوان در روستای وله ژیر واقع در حومه شهر مریوان، با انتقاد از خود عملا به صف نیروی مسلح اتحادیه دهقانان پیوستند.

آغاز فعالیت علنی نیروی مسلح اتحادیه دهقانان مریوان:

ما در آخرین نشست حضوری خودمان در مریوان، تصمیم گرفتیم با بیرون رفتن واحدی از شهر،  موجودیت اتحادیه دهقانان مریوان را بصورت علنی رسمیت دهیم و دیگر رفقای باقیمانده نیز برای تهیه  تدارکات این واحد، کسب اخبار و اطلاعات روزانه، سازماندهی و تسلیح افراد جدید برای ورود به صف  اتحادیه و …در شهر که هنوز دست مردم بود باقی بمانند. طبق این تصمیم، تیم مسلح 11 نفره در بهار سال 1358بمنظور علنی کردن اتحادیه دهقانان از شهر خارج شدند  که اسامی آنها عبارت بودند از: فواد مصطفی سلطانی، عزت دارابی، عبداله کهنه پوشی، ماجد مصطفی سلطانی، عبداله محمدی مشهور به شوانه، مامه نسه اهل روستای کولان، امین مصطفی سلطانی.  این واحد مسلح، با پشت سر گذاشتن یازده روز  آموزش اولیه نظامی در جنگل های پشت روستای گاگل،  فعالیت رسمی و علنی  خود را آغاز کرد. اهالی  روستای گاگل،  طی آن 11 روز، بلحاظ تدارکاتی و امنیتی این واحد مسلح را یاری دادند. همینجا به اسامی تعدادی از رفقای باقیمانده  در شهر نیز اشاره میکنم که عبارت بودند از: حسین پیرخضری، عبداله دارابی، صالح سرداری، علی ناصرآبادی، احمد امیری، محمد علی بهمنی، حسین مصطفی سلطانی و… که بصورت روزمره با این واحد در ارتباط بودند. حسین پیرخضری و محمد علی بهمنی و من،  با ماشینی که حه مه علی راننده اش بود چند بار تدارکات  لازم را  برای آنها حمل کردیم.  اولین ابراز  وجود علنی واحد مسلح اتحادیه در روستای گاگل صورت گرفت که من و فواد مصطفی سلطانی راجع به سیاست و مبانی نیروی مسلح اتحادیه برای اهالی صحبت کردیم و آنها نیز ضمن استقبال گرم، تصمیم گرفتند هر چند  ماه یکبار بصورت داوطلبانه و دوره ای چند نفر از اهالی را  در اختیار نیروی مسلح اتحادیه قرار دهند. بدنبال آن، نیروی داوطلب و دوره ای برای پیوستن به نیروی اتحادیه آغاز شد. در اولین درگیری نیروی مسلح اتحادیه دهقانان با مالکین روستای خانگاه جوجو کوماسی، افراد مسلح داوطلب  روستای گاگل حضور داشتند. جا دارد همینجا اشاره کنم که من(عبداله دارابی)، به مدت سه سال در این روستا معلم بودم، علاوه بر محصلین، با همه اهالی روستا  آشنایی نزدیک و صمیمانه داشتم که تا حال نیز ادامه دارد.

در رابطه با بخشی از این تاریخ، جا دارد بعنوان کسی که فقط11 ماه با فواد مصطفی سلطانی، آشنایی و فعالیت سیاسی داشته ام نکات کوتاهی را در برخورد با هویت تراشی  سیاسی کاذب و اجحافاتی که توسط برخی از رفقای سیاسی قدیمی واداده  به او نسبت داده اند،  چند کلمه ای را برای ثبت در تاریخ بنویسم.

 با اینکه فواد اهل یکی از روستا های مریوان بود، اما آشنایی عادی و سیاسی من با او  متاسفانه از یازده ماه بیشتر نبود. آنهم بعد از آزاد شدنش از زندان در مهر ماه 1357 تا شهریور ماه 1358. طی چند سال اخیر، برخی از رفقای دور و نزدیک قدیمی فواد،  بی پروا همسو با چرخش های سیاسی خود شفاها و کتبا در مورد فواد جانباخته دست به هویت تراشی سیاسی کاذب و جعلی زده اند تا در پس آن بتوانند اولا خودشان را با او تداعیِ و تشبیه کنند، ثانیا در داد و ستد های روزمره خود با هم طبقه ای های جدید شان بتوانند پیشینه کمونیستی خویش را  از تن بزدایند تا بدون مانع با آنها همدم و هم ساز شوند. این واداده های مرتجع، از سرِ ضعف و زبونی خود به عناوین مختلف کوشیدند تا  ناسیونالیسمی که  به آن رجعت کردند به کسانی چون فواد و صدیق کمانگر و دکتر جعفر و صد ها جانباخته کمونیست دیگر نسبت دهند. این بی خردان نشان دادند که گروکشی و ارزان فروشی در حقِ جانباخته گان امری مجاز و رواست!  .

ولی باید گفت، تلاش و برخورد مزورانه تان در حقِ فواد  و صدیق کمانگر و دکتر جعفر و …زیادی مضحک و خنده دار است. اگر چه متاسفانه کار و فعالیت هنگفت روزمره آندوره و مرگ نابهنگام فواد مجال نداد که بنویسد. ولی تاریخ فعالیت کمونیستی 11 ماهه آخر او، کارنامه درخشان کم نظیری است که در دل  تاریخ ثبت شده  و دیگر این آب ریخته شده به کوزه ناسیونالیستها بر نخواهد گشت. بعد از مرگ فواد، هر یک از شما جعل کنندگان تاریخ فواد و…، نزدیک به یک دهه در رده های بالای حزب کمونیست ایران قرار داشتید چرا در آن دوره، راجع به هویت تراشی جعلی فواد و دیگر رفقای جانباخته، لام تا کام حرف نزدید؟! چرا وقتی خودتان را کمونیست میدانستید چنین جعلیاتی را در حقِ آنها بکار نگرفتید. مگر میشود مرده ای را در دل خاک کمونیست یا ناسیونالیست کرد؟! این “حقِ خدا گونه محصول کدام اجتهاد شماست؟! یکی از اینها بمناسبت سالروز مرگ فواد گفته:”  هیچوقت از او نشنیده واژه های کمونیست یا سوسیالیسم را بکار ببرد، برای مخاطبین خود همیشه از کلمه”مردم”استفاده کرده است و…. عجب استدلال متهورانه ای! دادن این چک سفید ناسیونالیستی به  مردم  پیشکش خودتان.

کارگران و جوانان مبارز و انقلابی!

 این نوشته، سومین نوشته ای است که تا حال دو بخش آن تحت عنوان “نقطه عطف یک تاریخ و تجربه کمونیست ها”، در نشریه اکتبر منتشر شده که تیتروار  فعالیت  یکدهه کمونیستهای شهر مریوان را  به تصویر کشیده است. بی تردید مشابه این نوع فعالیت ها کم تا زیاد در  شهر های دیگر نیز اتفاق افتاده که اگر در دسترس نسل جوان امروز قرار بگیرد حتما مورد استفاده قرار خواهند گرفت.  این نوشته تاریخی هم بهمین منظور  منتشر شده که امیدوارم از آن به نفع مبارزات امروزتان استفاده کنید. هر سه بخش این نوشته، دربرگیرنده مبارزات جدی یک نسل در تقابل با دو رژیم مستبد و هار سرمایه داری ایران است که تداوم آن برای براندازی رژیم دوم(جمهوری اسلامی)، همچنان در جریان است.

ماحکمتیست ها بسهم خود تعهد داریم در کنار نسل امروز هم با تمام توان و تجارب مان در راه سرنگونی این رژیم، و ایجاد جامعه ای نوین و بهتر برای مردم ایران به راهمان ادامه دهیم. کنار کذاشتن جمهوری اسلامی از اریکه قدرت یک ضرورت سیاسی-اجتماعی است که اجتناب کردن از آن غیر ممکن است. چون عملکرد ضد کارگری و ضد انسانی 37 ساله خودِ این رژیم، جایی برای توضیح و آگاه گری باقی نگذاشته است. در این زمینه خودِ مردم  بیش از هر کسی دیگر به این امر خطیر واقف هستند و میدانند که به سربردن یک زندگی عادی و نرمال و عمر را با خوشی و شادی گذراندن با این رژیم، به هیچ وجه امکان پذیر نیست. بهمین خاطر باید رو راهکار های هدفمند برای سرنگون کردن این رژیم فوکوس کرد و جلو رفت. بر عکس دوره ما،  مبارزات طبقه کارگر و نسل جوان امروز علیه رژیم، یک مبارزه  روزمره  و علنی است. ولی اگر  به سمت تشکل و تحزب سوق داده نشود ، تغییر محسوسی در توان و قدرت اجتماعی جنش کارگری پدید نخواهد آمد. بحث من ندانستن نیست. بر عکس، تلاش کردن برای ایجاد آن است. چون هستی و نیستی طبقه کارگر در گرو قدرت شکل یافته اجتماعی او است. در غیر اینصورت، این طبقه، بصورت برده برای همیشه باقی خواهد ماند و  از همه نعمات آفریده خود نیز بی بهره خواهد شد. این حرکت هدفمند تنها راهی است که باید پیمود. تحرکات توده ای و اجتماعی  در محل کار و زیست به امر تشکل کارگران و آزادیخواهان کمک میکند.

حزب حکمتیست، در این راه با تمام توان همراه و همکار شماست. می توانید بعنوان حزب طبقاتی خود در پیشبرد  مبارزات روزمره خودتان به آن تکیه نمایید.