عباس گویا-روح سرگردان انجمن فرهنگی

ایرج فرزاد عزیز، خوشحالم كه به یادداشت اخیرم، “پس از دو سال و اندئ” عكس العمل نشان دادی. هدفم همین بود كه درباره موضوع مورد نقدم، ساختار مطلوب تشكیلات كمونیستی، بحثی دربگیرد و از اینجهت سپاسگزارم كه تو آنرا شروع كردی. از انتقاد تند و تیز استقبال میكنم اما متوجه نشدم كه لزوم بكار بردن حجم چشمگیری از كنایه و نیش و متلك در یادداشت كوتاه سیاسی ات چی بود؟ نمیگم نباید اینكار را میكردی. اینكه تو حرفت را چطور میخواهی بزنی كاملا بخودت مربوطه اما همزمان نمیتونم حیران نشم كه بالاخره هدفت از عكس العمل به نوشته من چی بود؟ در هر رو، جوابیه زیر در برخورد به شیوه نگارشت خنثی نیست. بقول معروف چیزی كه عوض داره گله نداره اما تلاشم را كردم كه نٌقلی جواب بدم، از اصل موضوع دور نشم.

عباس گویا

روح سرگردان انجمن فرهنگی

“اقتباس بدون ذكر منبع” یادداشت كوتاه ایرج فرزاد عملا یك دفاع كافكائی ایرج ازخود است. كافكائی را اینجا من بمعنی پوچ گرائی از سر استیصال میدانم. یادداشت ایرج برخلاف ظاهر آن، دفاع از حزبیت ـ با قدر مطلق از جناح چپ و راست آن ــ نیست. دفاع از ناحزبی ایرج است. قبل از ادامه باید به ایرج یادآوری كنم كه موضوع استعفای من ربطی به ساختار حزبی نداشت، اگر داشت كه باید تا امروز صبر میكردم. قبلا گفتم « نمیتوانستم بپذیریم در تشكیلاتی باقی بمانم كه تقریبا با تمام مواضعش اختلاف پیدا كرده ام. از آن جدا شدم.» آنچه كه ایرج دقت نمیكند، تفكیك و تاثیر متقابل اتوریته در قلمروهای متفاوت است.هیچكس نمیتواند اتوریته تئوریك كسی را از او بگیرد چرا كه تئوری در قلمرو فرد فعال میشود، امری جمعی نیست. اتوریته سیاسی میتواند هم فردی و هم جمعی باشد. اما اتوریته تشكیلاتی، صرفا در قلمرو جمعی معنا پیدا میكند، جمع عددی واگذاری درجه ای از اختیار انسانها به یك واحد تشكیلاتی است. حال چه كسی است كه نداند كه در درون یك تشكیلات، بعنوان یك اصل، نظر سیاسی فردی كه اتوریته تشكیلاتی دارد بر نظر سیاسی فردی كه اتوریته تشكیلاتی ندارد میچربد. با این فرض، من با حككا بعنوان یك ظرف كه پتانسیل نمایندگی خط سیاسی ام را داشته باشد مشكل نداشتم، با برنامه و تئوریهای پایه ای آن مشكلی نداشتم، اما خام هم نبودم كه بخواهم با یك دهه كلنجار تشكیلاتی تلاش كنم خط سیاسی ام را به كرسی بنشانم. این لب مطلب رابطه سیاسی جدائیم با مكانیسم های تشكیلاتی آن بود.

یادداشت ایرج را میتوان به دو بخش تقسیم كرد

بخش اول: ایرج متاسفانه بدلخواه و بعمد درك نازل و بیربطی از شورا را به عباس سنجاق میزند تا با مردود شمردن آن مفهوم خود انتخاب كرده، ایرج را قهرمان بحث نشان دهد. اومیگوید « بدیل او در قالب “شکل شورائی”، اقتباس از آئین نامه و اساسنامه انجمن های فرهنگی عمدتا در سوئد است که در سنت و میراث سوسیال دمکراسی و ّردیه ای در برابر کمونیسم و ساختار هرمی آن، یعنی “سوسیالیسم دمکراتیک” است.» اولا كه عباس هیچ آشنائی با اساسنامه و آئین نامه انجمن های فرهنگی سوئد یا هر انجمن فرهنگی دیگری درهیچ نقطه دیگر از دنیا ندارد. ثانیا، درست بلافاصله پس از سنجاق زدن بالا، ایرج نقض فرضیۀ خود را برایمان آشكار میكند: «واقعیت، اما، تا جائی که به مکانیسمهای “حزب سیاسی” برمیگردد این بود که از همان دوره، سوسیال دمکراسی، بر ساختار “هرمی” به عنوان ابزار دخالت در صحنه سیاست، انتخابات پارلمانی و نیز انتخابات شهرداری ها، استوار ماند و هنوز هم هست.»
بالاخره كدامیك از این دو صحت دارد؟ از آنجا كه ایرج بدرست میگوید كه احزاب سوسیال دمكرات (بگذارید كلیت دهم، تمام احزاب سیاسی) ساختاری هرمی دارند، آیا عباس مبلغ ساختار شورائی حزبی بوده است یا ساختار هرمی؟ فرض ایرج (ساختار شورائی از جنس سوسیال دمكرات مابانه اش) و نقض آن (ساختار عملی هرمی احزاب سوسیال دمكرات)، هردو دستپخت ذهن ایرج اند، هر چه باشد این ایرج است كه بنظر میاید با اساسنامه و آیین نامه های انجمن های فرهنگی و احزاب سوسیال دمكرات و اتحادیه های سوئد آشنائی كامل دارد. اما تناقض سوسیال دمكراسی ــ كه ایرج چاره ای به جز اقرار به آن ندارد ــ همزمان پوچی ادعای ایرج در نسبت دادن سنت های “شورائی” سوسیال دمكراسی به عباس را نشان میدهد، چرا كه عباس در هیچ كجا وارد مضمون شورا نشد، تنها و تنها آنرا در رابطه با قدرت ــ اختیار زندگی اجتماعی داشتن انسان ــ تعریف كرد. ایرج بنظر میاید با “رای” مشكل دارد. باید از ایرج پرسید شیوه تصمیم گیری در نهاد ایده آل او چیست؟ امر و نهی مربی تیم ورزش است؟ این ما را به بخش دوم یادداشت ایرج میرساند.

بخش دوم: قسمت اثباتی نظر ایرج، ظاهرا در تقدیر از اتوریته تشكیلاتی حزبی، یا دقیقتر آن بخشی از اتوریته حزبی است كه عباس با نام هرم قدرت از آن نام برده است. ایرج حرفی سر راست را در زرورقی از ادبیات ملال آور(احتمالا متاثر از ادبیات انجمن فرهنگی سوئد) پیچیده است. میگوید « این مُربّی است که تصمیم میگیرد آرایش تیم چگونه باشد.» این تمام استدلال فرزاد در دفاع از هرم قدرت تشكیلاتی است! باید والت دیسنی بود تا بجای صراحت كلام در بحثی به این سر راستی تلاش كرد كه استعاره های میكی ماوس مانند را بكار برد: ایرج از اتوریته مربی تیم ورزش به این نتیجه میرسد كه چون احزاب كمونیستی مربی ای كه ایرج سیاست شان را بپذیرد نمایندگی نمیکردند، او از حزب كمونیستی كناره گیری كرد. حكم ایرج فقط یك حكم بی استدلال است: اعمال اتوریته از كانال هرم قدرت تشكیلاتی خوب است! همین و بس. اما نه، ایرج “استدلال”ش را با گیومه مطرح میكند، با هر چه مخالف است آنرا در گیومه میگذارد و ظاهرا ما باید با دیدن گیومه، پیچش گیومه را دریابیم.

در هر صورت، مسئله همچنان بر سر جای خود باقیست: مجموع احزاب و تشكلات هرمی كمونیستی، غیر نٌنٌر و نالوس، سی و پنج سال است كه با وجود فعالیت آزاد در خارج از ایران، در همان سوئدی كه ایرج با انجمن فرهنگی اش دم خور است، نتوانسته اند تعدادی كمتر از یك هزارم جمعیت گریخته و متنفر از جمهوری اسلامی را در خود جای دهند، بگذریم از اینكه خود ایرج هم دل خوشی از هیچ حزبی ندارد.
********