شباهنگ راد -چاره و درمانِ مفاسد اجتماعی در زیر سلطۀ نظام

چاره و درمانِ مفاسد اجتماعی در زیر سلطۀ نظام

شباهنگ راد

آسیب ‏های اجتماعی در جوامع‏ سرمایه ‏داری، در ابعادی غیر قابل تصور، رو به فزونی ‏ست. تعرض نظام‏ ها به دست ‏آوردها، یکی پس از دیگری، مولدِ صدها بلایای اجتماعی‏ ای هم‏چون، اعتیاد، فحشاء و غیره است. زمانی‏ که حاکمان، هر دم، فکر و ذکرشان، چپاول دست‏مایه ‏های میلیون ‏ها انسان ندار است، طبعاً وقوع هزاران حوادث و رخ‏دادهای ناهنجار، غیر طبیعی و نامتعارف نیست. در این میان دو نکته را می‏ بایست در بررسی این موضوع اهمیت داد و آن این‏که، مناسبات تحمیل شدۀ سرمایه به جامعه، عامل اصلیِ بدبختی ‏های اجتماعی ‏ست، و دیگریُ، تحت هیچ شرایطی به صلاح نیست، تا اشک تمساح ریختن‏ های دولت‏مردان و سرکرد‏گان نظام‏ های امپریالیستی را جدی گرفت، و نام آنانرا، در صف مردم، دل‏سوزان انقلاب و یا از زمرۀ مخالفین آسیب‏ ها و بلایای اجتماعی نوشت.

به عبارتی حقیقی‏ تر، در غلطیدن مردان، زنان، جوانان و کودکان به سمت ‏و ‏سوی بلایا و مصائب اجتماعی، نه غریزی و بنابه خواست و میل‏ شان، بلکه نهفته در سیاست و اقتصادی ‏ست که دولت‏مردان به جامعه دیکته – کرده و – می‏ کنند. در تمامی جوامع – و من ‏حیث المجموع – آسیب ‏های اجتماعی، مشابه و واحد است و به‏ دنباله، میلیون ‏ها انسان و قربانیان نظام‏ های امپریالیستی، دارند برای تهیۀ تکه نان و سر پناهی، به مسیرهای ناخواسته، روی می ‏آورند؛ مسیرهایی که جز، تشدیدِ زند‏گی وخیم و دردناک شان نیست. دنیا غرق در فساد شده است و در ادامه، تأثیرات و عواقب بسیار غم ‏انگیز آن، دارد بر شانه ‏های محروم‏ ترین اقشار جامعه سنگینی می ‏کند. وجود هزاران معتاد و روی آوری کودکان به خیابان‏ ها و هم‏ چنین ازیاد و گسترد‏گی فحشاء، انعکاس مناسبات تعیین شدۀ جامعه‏ ای ‏ست که میلیون‏ ها انسان، بالاجبار، به دُور آن‏ ها حلقه زده‏ اند. متأسفانه طول و عرض این ‏دست ناهنجاری ‏ها، و آن‏هم در زیر سلطهۀ سرمایه، قابل اندازه ‏گیری نیست و روز به روز دارد، بر گسترۀ آن ‏ها افزوده می‏ گردد و خیل عظیمی از آنان دارند، پای، به میدان و دنیای بدون چشم ‏انداز و پُر از تلاطم می ‏گذارند. زمانی ‏که سرمایه فراکشوری، فرامنطقه ‏ای و جهانی عمل ‏می‏ کند، طبعاً، فقر و بدبختی، اعتیاد، فساد و دیگر مفاسد اجتماعی هم، فراکشوری و جهانی خواهد شدُ، تردیدی در آن نیست، که عامل اصلی همۀ این‏ها، نظام‏ های امپریالیستی ‏اند و روشن است که، با وجود مناسبات ظالمانانه، نه تنها ریشۀ مصائب اجتماعی بر چیده نه‏ خواهد شد بلکه گسترده و گسترده‏ تر هم خواهد گردید.

چند وقت قبل، شبکه اطلاع رسانی دانا در یازده اردیبهشت نود و پنج از طرف خامنه‏ ای نوشته است که “ما مردم را باید عائلۀ خودمان بدانیم. ما مسئولین کشوریم دیگر …. این ملت، این کشور، این مرزها، این فضای زندگی، عائله ما است. به مسئلۀ آسیب های اجتماعی در سطح کشور جوری نگاه کنیم که اگر این آسیب در داخل خانوادۀ خود ما بود، آنجور نگاه می کردیم. اگر بنده یک بچۀ معتاد داشته باشم چه حالی دارم؟ اگر کسی در خانه یک دختر فراری از خانه داشته باشد چه حالی دارد؟ تصورش را بکنید، اگر این دختر از خانۀ دیگری هم فرار کرد، ما باید همان احساس را به خودمان تلقین کنیم ولو طبیعتاً نداشته باشیم …. ما باید به این قضیه در سطح جامعه حساس باشیم و به فکر علاج باشیم …. ما در واقع اهتماممان به وضعیت مردم مثل اهتماممان به داخل خانوادۀ خودمان باشد”…

  خارج از عقبه، وصل و یا قرار دادن خود در سمت ‏و ‏سوی مردم، سئوال این است‏که، علل و بانی چنین اوضاع و اتفاقات ناگوار اجتماعی را می بایست به کدامین سیاست و مناسبات مربوط دانست؟‏ مگر به‏ غیر از این است‏که زمانی می ‏توان، از تعلق خود و یا وابستگی نظام، به مردم، سُخن به‏میان آورد که بیلان کار نظام و عناصر متشکلۀ درون آن، برخاسته از افکار و اعمال جامعۀ انسانی و آرای مردمی باشد؟ آیا به ‏غیر از این است ‏که نظام و سردمداران جمهوری اسلامی را در «کنفرانس گوادلوپ»، امپریالیست ‏ها انتخاب و بر سر کار گمارده ‏اند، تا مانع جنبش ‏های اعتراضی درونِ جامعه گردند؟

حیات بناحق رژیم جمهوری اسلامی و به دنباله، عمل‏کرد نزدیک به چهار دهۀ سردمداران نظام، موید این حقیقت است ‏که این نظام و اعوان و انصارش، کوچک‏ترین تعلق و وابستگی ‏ای به ‏مردم ندارند و همۀ هم و غم‏ شان، تضمین و حفاظت از منافع‏ طبقۀ سرمایه ‏داری ‏ست. سرکوب مداوم و پی در پی جنبش‏ های اعتراضی کارگری – توده ای و هم‏ چنین اعدام‏ های فله‏ ای و قطع دست و پا قربانیان نظام امپریالیستی، بیانگر ماهیتِ نظامِ سراسر جنایت ‏باری ‏ست که جامعۀ ایران، با آن دست به گریبان می‏ باشد. در حقیقت عده‏ ای جانی و سودجود، را به جان مردم انداخته ‏اند و هر روزه و هر لحظه، در پی عملی نمودن نقشه‏ های شوم، و هم‏چنین در فکر پایه ‏ریزیِ سیاست بهتر و روانتر، و هم‏چنین تعرضِ گسترده ‏تر به پائین ‏ترین معیشت کارگران و زحمتکشان ‏اند. مگر بی دلیل است که صاحب منصبان و قداره ‏بندان نظام، از حقوق‏ های چند صد میلیونی برخورداراند و در عوض، حقوق کارگر و آن‏هم با دست ‏و‏ دل بازی ‏های دولت “تدبیر و امید”، از 712 هزار تومان به 812 هزار تومان رسانده ‏اند؟! افزایش حقوقی که طبق آمار و ارقام اعلام شده از سوی دم و دستگاه‏ های حکومتی، خط فقر در ایران، به 3 میلیون و 500 هزار تومان رسیده است. بر مبنای چنین تفاوت‏ های عظیم طبقاتی‏ ست که فقر و نداری و تن ‏فروشی افزایش یافته است؛ فقز و تفاوت‏ هایی که تجلی آنرا می ‏توان این روزها در تمامی میادین و بویژه در شیوۀ زندگی سرمایه‏ داران و توده‏ های ستم ‏دیده و هم‏چنین در خیابان‏ ها و در کوچه پس کوچه ‏های ایران به عینه مشاهده نمود. بی ‏دلیل هم نیست که مردم از دست این نظامُ، دار و دسته‏ های ‏شان کلافه ‏اند و در انتظار نابودی و به زیر کشیدن مناسبات گندیده و آن‏هم به ‏همراه سردمداران ریز و درشت آنند.

به عبارتی دیگر، جامعه‏ ای که در آن بیش از 6 میلیون بیکار فارغ ‏التحصیل وجود دارد؛ جامعه ‏ای که بیش از 14 میلیون نفر آن فقیراند؛ جامعه‏ ای که سن شیوع سیگار به 10 سالگی رسیده است و غیره، طبعاً آن جامعه، جامعۀ مریض و جامعۀ مطلوب مردم نبوده و نه ‏خواهد بود. به این دلیل که توزیع ثروت در درونِ جامعه عادلانه نیست؛ به این دلیل که عده‏ ای سودجو و منفعت‏ طلب و آن‏ هم به یُمن ارگان‏ های سرکوب دارند، اموال عمومی را به جیب می ‏زنندُ، در عوض سازند‏گان اصلی آن، ناتوان از تهیۀ بدیهی‏ ترین زندگی خویش ‏اند. با این تفاصیل، نه مردم کمترین ارزشی برای حرف ‏ها و اشک تمساح ریختن ‏های خامنه‏ ای قائل ‏اند، و نه، نام و عمل‏کرد وی را، از کارکردِ، دیگر مدافعین نظام مجزا می ‏سازند. مردم در این چندین دهه و در عمل دریافته ‏اند که هر زمان برای مطالبات به‏حق‏ شان به میدان آمده ‏اند، در مقابلِ ارگان‏ های وابسته به طبقۀ سرمایه‏ داری، قرار گرفته‏ اند. به تخریب کشاندن زندگی میلیون‏ ها انسان دردمند از جانب “رهبر” جمهوری اسلامی و دیگر دار و دسته‏ های ‏اش، بسیار و بسیار آشکار استُ، هم‏چنین روشن است ‏که، در درون جامعه، دو منفعتِ کاملاً متضاد از هم، در برابر هم قرار گرفته ‏اند، که یک سوی آن، با در دست داشتن اهرم‏ های قدرت، در صدد حمله به خواسته‏ های بنیادی مردم است و سوی دیگر آن، محرومان و تهی ‏دستان ‏اند؛ دو سویی که، همواره و همواره و در میادین متفاوتِ طبقاتی و آنهم از زمان به قدرت رسیدن نظام جمهوری اسلامی زنده بوده است و دمی از روند واقعی خود باز نه ایستاده است.

علاوه بر این‏ ها و به جرأت می ‏توان گفت که یکی از محسنات و یا مزایای مردم، رویارویی با سیاست ‏های چپاول و سرکوبگرایانۀ سردمداران نظام جمهوری اسلامی ‏ست، بنابراین سئوال این است‏که مگر چنین عکس ‏العمل‏ ها و همچنین اعتراضات متعدد درون جامعه، نشاندهندۀ آن نیست که مردم، سران نظام را از زمره “خانوادۀ” خود به حساب نمی‏ آورند و خواهان نابودی همۀ آنانند؟ در حقیقت حال و روزگار، و زندگی بهتر سردمداران و بویژه “رهبر” جمهوری اسلامی، با تخریب بیش از بیش زندگانی میلیون‏ ها انسان محروم و کودکان دردمند، گره خُورده است و پُر واضح است‏که کمترین قرابتِ منفعتی، مابین مدافعین نظام با مردم نیست. چرا که همۀ هدف نظام جمهوری اسلامی، در رواج بیش از این فقر، و در سمت ‏و‏ سو دادن افکار نسل جوانِ امروزی به اعتیاد می‏ باشد؛ همۀ تلاش جانیان بشریت، در غارتِ اموال عمومی و همچنین در به تباهی کشاندن زندگی زنان است. این نظام، زن را به بند می ‏کشد تا سیاست ‏های ارتجاعی ‏اش را دنبال کند؛ بر دامنۀ فحشاء می‏ افزاید تا سرمایه‏ های بیشتری به چنگ زند؛ حقوق کارگر را نمی ‏دهد تا کارفرما را سیراب ‏تر کند؛ مخالف را به زیر تیغ می ‏کشاند تا صدای آرادی‏ خواهی را در نطفه خفه سازد؛ این آن نظامی ‏ست که دارد بر میلیون‏ ها انسان دردمند حاکمرانی می‏ کند، نظامی که کمترین پایگاه ‏ای در میان مردم نه ‏داشته و بنابه هزاران اسناد و شواهد، وجود ثانیه ‏ای آن، برابر با تخریب بیش از این زندگی کارگران و زحمت‏ کشان است و بر خلاف یاوه‏ گوئی‏ های خامنه‏ ای، مردم با تمام وجود خواهان نابودی نظام جمهوری اسلامی و دار و دسته‏ های ‏اش می‏ باشند. تنها در چنین شرایط، یعنی بعد از نابودی حاکمیت امپریالیستی در ایران و بر سر کار آمدن حاکمیت کارگران و زحمت ‏کشان است که می ‏توان، شاهد جامعه‏ ای فارغ از فقر و بدبختی انسان‏ ها، و همچنین جامعه ‏ای بدور از روی آوری جوانان به اعتیاد و دیگر آسیب‏ های اجتماعی بود. این آن جامعه‏ ای‏ست که دنیای انسانی بدنبال، و در پی آن می ‏باشد.

برگرفته از پیام سیاهکل شمارۀ 33 – سازمان نوزده بهمن

اردیبهشت 1395

ژوئن 2016