شباهنگ راد -سرکوبِ نظام، بر گُردۀ جامعه

سرکوبِ نظام، بر گُردۀ جامعه

شباهنگ راد

فلسفۀ وجودی نظام های سرمایه داری همچون نظام وابستۀ جمهوری اسلامی، در سرکوب و در قلع و قمع اعتراضات کارگری – توده ای ست. ترسیم و به رسم نمودن اوضاع در هم ریختۀ دنیا و همچنین طرح و بیان زندگیِ وخیم میلیون ها انسان دردمند، بطور قطع و تماماً، قابل انتقال نیستُ، در این میان سرمایه داران جهانی، بهمراهِ دار و دسته های شان، همه جا و با اتخاذ سیاست های سرکوبگرایانه، در پی تخطئۀ هرگونه درخواست و مطالبات مردمی اند. حاکمان به بند می کشند و به اموال عمومی جامعه یورش می برند، تا عمرِ مناسبات سرمایه داری درازتر گردد. عملکرد سرمایه داران – در همه جا -، و علیرغم تفاوت های چند، ماهیتاً یکسان است و به همین دلیل صحیح نیست، تا تعاریف گونه گونه و یا نامتجانسی از آنان ارائه داد. در حقیقت دنیا در دست عدۀ بسیار قلیلی تمرکز یافته است و دارند کشورها را یکی پس از دیگری، مورد آزمایش و مطامع خود قرار می دهند و بدنبالۀ آن میلیون ها انسان فقیر را، به کام مرگ می کشانند تا امنیت سرمایه بیشتر تضمین گردد.

به دیگر سُخن، قدمت حاکمان، مترادف با چپاول و با گستردگی فاصله های طبقاتی ستُ، چند دهه ای ست که قدرت مداران بین المللی با راه اندازی جنگ های خانمانسوز، دنیا را به کام محروم ترین اقشار جامعه تلخ و میلیون ها تن دیگر را از خانه و کاشانۀشان آواره نموده اند. گستاخی ها و یورش به اموال جامعه و مردم، هر روزه شده استُ، در این مابین، نظام هایی از نوعِ نظام جمهوری اسلامی، پیشاپیش دیگر همپالگی های شان قرار گرفته اند. به تعبیری فضای سیاسی جامعۀ ایران بمانند دیگر جوامع وابسته – و بنابه ده ها دلیل روشن -، بسته و در چنبرۀ بی حقوقی کامل قرار گرفته است. متعاقباً شواهد و بیلان چندین دهۀ سردمداران ایران هم، در خلاف این نظر نیست که رژیم جمهوری اسلامی، دارد مردم را به اشکال متفاوت مورد تعدی و تعرض قرار می دهد و هرگونه مخالف و مخالفتی را دستگیر، شکنجه، سرکوب و به تازیانه می بندد. روشن است که سُخن گفتن از آسودگی فکری – زیستی برای محرومان پوچ و بیهوده است. نه امنیت شغلی در درون جامعۀ ایران حاکم استُ؛ نه زنان، از بدیهی ترین آزادی های انسانی برخورداراندُ؛ نه کارگران از حقوق اولیۀ خویش بهره مندند و نه میلیون ها کودک، از آیندۀ روشنی برخورداراند. براستی در جامعه ای که کارگر را به جرم اعتراض، به شلاق می بندند، طبعاً آن جامعه را نمی توان، از زمره جوامع انسانی برشمرد. چرا که بانیان و مدافعین چنین جامعه ای، فاسد و متعفن اند و باید و می بایست به زیر کشیده شوند تا آسایش و امنیت برای توده های ستم دیده و کارگران برقرار گردد.

در حقیقت نزدیک به چهار دهه است که از عمر رژیم جمهوری اسلامی می گذرد و در این مدت، سردمداران نظام، هر آنچه را که در توان داشته اند علیۀ جامعه و توده های ستم دیده بکار بستند. کُشتندُ، غارت نموده اند تا چرخش مناسبات جامعۀ مطلوب شان باز نماند؛ تعرض نموده اند تا امنیت شان برقرار گردد؛ بر فقر، فحشاء و اعتیاد افزوده اند تا افکار انسانی، از درک و فهم حقیقی سرمایه داری باز ماند. به بیانی، نظامی که ماحصل آن در این چند دهه، 27 میلیون بیکار زن، میلیون ها معتاد، ده ها هزار زن تن فروش، بیش از 1 میلیون فارغ التحصیل بیکار، ازیاد ایدز و کودکان کار و خیابانی، بیکارسازی روزانه و تعرض به پائین ترین معیشت کارگران و سر آخر اجرای قوانین بغایت غیر انسانی و به شلاق بستن کارگران معترض و آنهم به بهانۀ اخلال در امنیت کشور می باشد را، نمی توان به عنوان نظامِ مدافع “مستضعفین” به حساب آورد. مگر بی دلیل بوده است که از همان آغاز، با شمشیرهای از رو بسته، به جنگ با مطالبات اولیۀ کارگران و دیگر اقشار ستم دیده برخاستُ؛ کُشت تا بردوام بماند و سرکوب را به جامعه حقنه نمود تا مناسبات طبقۀ سرمایه داری، محفوظ بماند. حملۀ سازمانیافته به بی قوله های دردمندان و زیر و رو نمودن بساط دست فروشان، قطع دست و پا قربانیان نظام امپریالیستی، اعدام های دسته جمعی کمونیست ها، مبارزین و مخالفین، توپ و خمپاره باران شهرها و روستاهای کُردستان و آنهم به بهانۀ “پاکسازی ضد انقلابیون”، سازمان دادن “انقلاب فرهنگی” تحت لوای پاکسازی دانشگاه ها از کمونیست ها و مبارزین و بدنباله، حمایت دائمی و روزانه از کارفرمایان و صاحبان تولیدی در برابر خواسته های بحق کارگران، مبین این حقیقت است که تا زمانی، سردمداران رژیم جمهوری اسلامی بر سر کاراند، اوضاع وخیم و رقت بار کارگران و زحمت کشان ادامه خواهد یافت و هر روز بر ابعاد و بر دهشتناکی آنها افزوده خواهد گردید.

چند دهۀ قبل، – قدرت مداران بین المللی و در کنفرانس گوادلوپ -، سردمداران نظام را با وظایف تعیین شده بر سر کار گمارده اند تا منافع طبقۀ سرمایه داری، با لطمات جدی رو در رو نگردد؛ مجریان جدید را بر سر کار گمارده اند تا جنبش های رایکال و اعتراضی را باز دارند و بی دلیل هم – نبوده و – نیست که سرکوب، در ردۀ بالای وظایفِ رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفته است. تمامی اوقات سردمداران رنگارنگ ایران، مملو از جنایت و چپاول مردم و اموال عمومی جامعه استُ مسلم است که کمترین تفاوت ماهوی ای مابین جناح ها و عناصر وابسته به حکومت نیستُ، مردم و در عمل دریافته اند که هیچیک از عناصر و دولت های وابسته به نظام و علیرغم جار و جنحال های دروغین، تفاوتی با یکدیگر نداشته و همۀ آنان، در تأمین و تضمین منافع طبقۀ سرمایه داری دارند، گوی سبقت را از یکدیگر می ربایند؛ همۀ آنان و از جمله دولت “تدبیر و امید” نشان داده اند که جرم و پاسُخ کارگران و زحمت کشان، نسبت به مطالبات اولیۀشان، چیزی جر دستگیری، شکنجه و شلاق نیست؛ همۀ آنان نشان داده اند که، حفظ نظام با سرکوبِ عریان گره خُورده استُ بدون کار بست دائمی آن، قادر به حکومت داری نیستند. باری، نبض نظام جمهوری اسلامی دارد با سرکوب می زندُ، در این میان و بر خلاف یاوه گوئی های این و آن، سئوال این است که چگونه می توان در برابر یورش ددمنشانۀ سردمداران جمهوری اسلامی ایستادگی نمود و جامعه را از شر حافظان سرمایه نجات داد؟ چگونه می توان توده ها را حول سیاست ها و تاکتیک های سازمانی – مبارزاتی بسیج نمود و بر هزینه ها کاست؟ و بالاخره وظیفۀ جنبش روشنفکری در قبال اوضاع ناهنجار و دردناکِ کنونی چیست؟

به طور یقین، انقلابات جهانی و همچنین جنبش های پیشرونده، پاسخُ بسیار صریح و روشنی به سئوالات فوق داده است و همچنین مرور و بازنگری به آن انقلابات، موید این حقیقت است که ضامت و پیشرفت هر جنبش حق طلبانه ای، با انتخاب سیاست ها و تاکتیک های تعرضی گره خُورده است. آن انقلابات نشان دادند که جنبشِ بدون هدایت سالم و متکی به پائین، ره بجائی نخواهد بُرد؛ نشان دادند که تنها در همراهی سازمان های مدافع جنبش های کارگری – توده ای ست که می توان ارگان های سرکوبگر نظام را از جان مال کارگران و توده های ستم دیده پس زد؛ همچنین به اثبات رساندند که نمی توان با منطق و با زبانی به غیر از منطق و زبان سردمداران نظام های سرکوبگر سُخن گفت و دست رژیم را، از دست درازی اموال عمومی جامعه، کوتاه نمود؛ به اثبات رساندند که نمی توان توده ها را مورد خطاب قرار داد و آنانرا حول مطالبات اولیۀشان بسیج نمود، مگر آنکه از سیاست تعرضی سود جست. مهمتر از همه به اثبات رساندند که نیروی سازمانیافتۀ نظام را با نیروی سازمانیافتۀ کارگری – توده ای می توان در هم شکست. با این اوصاف جمهوری اسلامی بردوام مانده است، به دلیل اینکه جامعه فاقد سازمانِ متشکلِ کمونیستی مسلح در درون است و بدون کمترین تردیدی، زمانی می توان بر میزان هزینه ها کاست و آنرا بر گردۀ طبقۀ سرمایه داری انداخت، که از قدرت انقلابی سود جست. با این وصف پیشرفت انقلاب، در گرو انتخاب چنین سیاستی ستُ، روشن است که جامعۀ سراسر اختناق و یک سویه، بیش از هر زمانِ دیگری، در انتظار، اعمال انقلابی از جانبِ جنبش روشنفکری – کمونیستی ست. واقعیت این است که مردم و جامعۀ ایران، بیش از اندازه صدمه دیده اند؛ بیش از اندازه کارگران و دیگر توده های ستم دیده مورد تعرض وحشیانۀ ارگان های نظام جمهوری اسلامی قرار گرفته اند. تلفات قابل شمارش و اندازه گیری نیستُ، ضربات وارده از جانب سردمداران نظام جمهوری اسلامی هم، فرا قشری – صنفی شده است و همه، مورد بی عدالتی و بی حرمتی سردمداران نظام قرار گرفته اندُ، در این میان پاسُخ نظام، به پائین ترین خواسته های مردمی، چیزی جز دستگیری، دار و شکنجه نیست. دیده شده است که نه آن دولت “سازندگی” بدرد مردم خُورد و نه می توان به دولت “تدبیر و امید” روحانی، دخیل بست. دولت “امید”ی که با تمام قوا، در صدد عملی نمودن سیاست ها و برنامه های بجا ماندۀ دولت های قبلی ست؛ دولتی که پیگیر اعدام قربانیان نظام امپریالیستی و به بند کشیدن مخالفین و به شلاق بستن کارگران در ملاءعام است؛ دولتی که بجای مقابله با گرانی و کاهش اقلام اولیه زندگی و آنهم بعد از توافق برجام، بر قیمت ها افزوده و مردم را در تهیۀ آنها ناتوان تر ساخته است. بنابراین و بنابه چنین ادله های روشنی، این نظام با تمامی جناح ها و دار و دسته های اش، بناحق بر سر کار و زنده اند، و لازم و ضروری ست، تا سقف چنین نظامی را بر سر مدافعین اش فرو ریخت و اجازۀ دست درازی بیش از این، به سرمایه های مملکتی و همچنین تعرض به تتمه های کارگران و زحمت کشان نداد. وظیفه‌ای که بر گُردۀ نیروی بالنده و کمونیستی ست و مسلم است که بدون دخالتگری های عملی مدافعین راستین انقلاب، نظام سرمایه داری به زیر کشیده نخواهد شد و جامعه، همچنان شاهد سرکوب و قلع و قمع اعتراضات کارگری – توده ای و آنهم به شکل دردناک تری خواهد بود.

15 ژوئن 2016

26 خرداد 1395