سیاوش دانشور-“دو قطبی شورا- سندیکا” واقعیت نیست، انتخاب است!

“دو قطبی شورا- سندیکا” واقعیت نیست، انتخاب است!

سیاوش دانشور

دوست قدیمی و رفیق عزیزم اصغر کریمی، در بحثی با عنوان “زمینه های ایجاد تشکل های توده ای کارگری در ایران”، نکاتی مانند “دو قطبی شورا سندیکا” و مطلوبیت دورانی مجمع عمومی طرح کرده که مایلم نظرم را راجع به آن بگویم. در این یادداشت وارد نکات مطرح شده در بحث “زمینه های ایجاد تشکل های توده ای کارگری در ایران” نمیشوم، بلکه محدود به نکته مورد اشاره است.

“دو قطبی شورا- سندیکا”

اصغر کریمی مینویسد: “اولین نکته این است که با دید بازتری باید به تشکل توده ای نگاه کنیم. مجمع عمومی یا دو قطبی شورا اتحادیه بحث محدودی است و باید خیلی فراتر از این به مساله نگاه کنیم. حتی متمرکز شدن به چهارچوب محیط کار و کارخانه ما را از برخورد سازنده به مساله تشکل های کارگری محدود میکند”. تاکید از من است.

یعنی فرض رفیق اصغر اینست که تاکنون با “دید محدود دو قطبی شورا اتحادیه” به مسئله تشکل کارگری نگاه شده است و ضروری است که “دید بازتری” نسبت به موضوع داشت. این فرض، حتی اگر بنادرست درک تعدادی از کادرهای کمونیست کارگری بوده باشد، در واقعیت و از جانب هواداران سنت شورائی و در خود بحث شورا و مجمع عمومی، مطلقا چنین دو قطبی ای تعریف نشده است. این دو قطبی دست ساز است. این دو قطبی دلیل و هدف سیاسی داشته و دارد. کسانی که میخواستند در هر حال سیاست شان را با سندیکالیسم و قانونگرائی و امکان گرائی کوک کنند، علیه این “دو قطبی” ناموجود موضع گرفتند تا از سنت شورائی کارگری فاصله بگیرند. البته رفیق اصغر در همین یادداشت چند جا بر مجمع عمومی و شورا تاکید کرده است اما طی طرح نکته ای برای “بازتر دیدن مسئله تشکل” صورت مسئله ای را پذیرفته است که نمیتواند مبنای خوبی برای متشکل کردن کارگران و مردم زحمتکش باشد.

در بحث منصور حکمت برسر شورا و سندیکا و در اسناد مصوبی که هنوز جزو اسناد رسمی حزب کمونیست کارگری است، مطلقا چنین دو قطبی ای وجود ندارد، اصولا چنین نقطه عزیمتی وجود ندارد. بحث برسر دو سنت مبارزاتی متمایز از جانب دو گرایش متمایز در جنبش کارگری برای تشکل و اتحاد کارگران است. نقد از موضع کارگر کمونیست و سوسیالیست به خط مشی سندیکالیسم و رفرمیسم است و نه تقابل با خود “سندیکا یا اتحادیه” بعنوان سازمان کارگری. در همان بحث و اسناد دیگر بر تشکیل سندیکا در کارگاههای کوچک و صنایعی که سندیکا شکل مناسب تری برای تشکل کارگران است تاکید شده است. لذا این “دو قطبی” در بحث منصور حکمت و اسناد مصوب وجود ندارد.

برای یادآوری اذهان به موردی از برخورد منصور حکمت در مباحثات زمستان سال ۱۳٦٦ در حزب کمونیست ایران به سندیکا توجه کنید و با این “دو قطبی” درآوردن های اختیاری مقایسه کنید:

” … در مورد سنديکا و ايده “يک چيزى بگوييد که بشود گرفت” چند کلمه بگويم. اولا، سنديکا آلترناتيو شورا نيست، شورا هم مزاحم ايجاد سنديکا نيست. اينکه چرا در ايران سنديکاى مستقل از دولت نداريم، سؤالى است که پاسخش را بايد جنبش سنديکايى پيدا کند و براى همه ما توضيح بدهد. اگر از من بپرسند، ميگويم در ايران سنديکاليسم پا نميگيرد براى اينکه سنديکا، بخصوص در دوره و زمانه ما محصول جنبش عمل مستقيم کارگرى نيست، بلکه جزئى از يک مدل ادارى- سياسى در جامعه است. سنديکا بخشى از يک توازن و حتى توافق وسيعتر در جامعه ميان دو سوى خريد و فروش نيروى کار در بازار است. سنديکا بعنوان بخشى از يک رژيم و نظام سياسى خاص امکان شکفتن و تداوم داشتن دارد. بدون پارلمان، بدون سوسيال دموکراسى، بدون تقدس بازار، بدون سنت قوى قانونگرايى بورژوايى در جامعه، بدون ثبات سياسى و بطور خلاصه بدون يک مجموعه روابط سياسى، ادارى و حقوقى در جامعه که اتحاديه کارگرى بخش موجّه و پذيرفته شده‌‌اى از آن تعريف شده باشد، سنديکاسازى راه بجايى نميبرد. حتما بعضى در نقد اين نظر مثال سنديکاهاى انقلابى در برخى کشورهاى ديکتاتورى و يا اتحاديه‌هاى آفريقاى جنوبى را پيش خواهند کشيد. اما اين مثالها مربوط نيست، چون قرار بود دوستان سنديکاساز ما شدنى بودن و “قابل گرفتن” بودن سنديکاهاى متعارف را نشان بدهند. شک دارم کسى بتواند اجازه سنديکاى انقلابى را از مسئولين و مامورين تقسيم معجون جامعه مدنى در ايران بگيرد.

 

با اينحال هر فعال جنبش کمونيسم کارگرى مدافعان سنديکا را تشويق ميکند که اگر چيزى را ميشود “گرفت” حتما بگيرند. قبلا هم گفته‌ام، ما هيچ دو خشتى که کارگران روى هم گذاشته باشند را بر نميچنيم. ما آلترناتيو خود را تبليغ ميکنيم و ميکوشيم کارساز بودن و عملى بودن آن را نشان بدهيم، کارى که انتظار داريم سنديکائى‌ها هم بکنند. بنظر من ابدا ما نبايد برخوردمان را به اتحاديه‌گرايى در کشورهاى جهان سوم تند کنيم. يادمان باشد داريم در مورد طبقه کارگرى حرف ميزنيم که در قلمرو سياسى و اقتصادى بشدت تحت سرکوب و حمله است و به زور از حداقلى از تشکل براى ابراز وجود صنفى و سياسى برخوردار است. نشان دادن ناتوانى تاريخى اتحاديه‌ها بنظر من بايد با ارجاع به سنت اروپا و آمريکا انجام بشود…”.

حرف منصور حکمت روشن است و هیچ دو قطبی هم از آن نمیتوان بیرون کشید. با اینحال این “دو قطبی” از کجا آمده است؟ این دو قطبی را قبلا کسانی طرح کردند که در مقابل بحث جنبش شورائی گفتند: “شورا مال دوره انقلاب است و الان سندیکا باید ساخت”. این دو قطبی را کسانی بوجود آوردند که گفتند: “مجمع عمومی که تشکل نیست”. این دو قطبی را چپ ایران بوجود آورد تا دفاع از سندیکالیسم را توجیه کند. احزاب و افرادی که بحث “شورا – سندیکا” را یک “دو قطبی روشنفکرانه” نامیدند، چپی که با سنت عمل مستقیم کارگری اگر صریحا مخالف نباشد، اما سندیکا را ترجیح میدهد و ایجاد تشکل کارگری را اساسا معادل ایجاد سندیکا میداند. حتی آنجا که کارگران به مجمع عمومی متکی میشوند و دستجمعی در امرشان دخالت میکنند، از گفتن این موضوع بنظر میرسد که آگاهانه امتناع میکند. یا در بهترین حالت میگوید: “مجمع عمومی در حین مبارزه تشکیل میشود اما تشکل نیست”. و تلاش هم نمیکند که این مجامع عمومی را گسترش دهد و منظم کند و به شورا ارتقا دهد. فعال این سنت سیاسی و مبارزاتی نیست. دو قطبی “شورا – سندیکا” در جوهر مباحث مجمع عمومی – شورا وجود نداشت اما توسط کسانی که مخالف آن بودند ایجاد شد. این دوقطبی کاذب لااقل این خاصیت را برای گویندگانش داشت که از نظر سیاسی موئتلف سندیکالیسم شود و علیه گرایش رادیکال و شورائی بایستد بدون اینکه زیاد توی ذوق بزند.

شما این “دو قطبی” را فرض گرفتید و آنرا چه بسا بعنوان درک خودتان پذیرفته اید و از آنجا که واقعا مبتنی بر درکی فرقه ای است، آنرا “محدود دیدن” نام گذاشته اید و خواسته اید با “دیدی بازتر” بسراغ مسئله بروید. من میگویم خود آن “دو قطبی” و “محدود دیدن” ساختگی بود، از موضع سندیکالیسم و بخشا جامعه مدنی بود و ربطی به “محدود بودن” دیدگاه مجمع عمومی – شورائی نداشت تا الان لازم باشد با “دید بازتری” به آن برخورد شود. اگر کسی معتقد است که دیدگاه و سیاست مجمع عمومی و شوراهای کارگری محدودیتی دارد، درست تر است بیاید و همان محدودیت را مستقلا توضیح دهد.

مجمع عمومی و “اختناق”

در ادامه پذیرش این دو قطبی کاذب، رفیق اصغر نکته دیگری را طرح میکند که اذعان میکنم برای من جدید بود. نوشته اید: “بیست سی سال قبل مجمع عمومی شاید تنها ظرف تشکل یابی بود، راه دیگری نبود نه میشد سندیکا درست کرد نه مثلا کانون صنفی معلمان و غیره“. آیا میگوئید که بیست سی سال پیش چون اختناق زیاد بود مجمع عمومی مطلوبیت داشت؟ یعنی شما هم مثل آنها که شورا را به دوره انقلاب حواله میدهند، مجمع عمومی را به دوره اختناق حواله میدهید؟ از این تز رابطه “تشکل- فضای سیاسی” این در می آید که برای هر دوره ای نوعی تشکل ضروری است و مسئله صرفا امری فنی و موسمی و تابعی از تمپوی سیاست است. یعنی بحثی برسر تقابل گرایشات اجتماعی، سنتهای سیاسی و مبارزاتی و تمایزهای تاکتیکی در میان طبقه کارگر مطرح نیست، بلکه این اختناق است که دامنه و نوع تشکل را تعیین میکند. بحث مجمع عمومی و شورا در زمان طرح آن هیچوقت نقطه عزیمتش این نبود که چون فضا مختنق است و هیچ تشکل دیگری نمیشود درست کرد، لذا مجمع عمومی مطلوبیت دارد و “میشود” مجمع عمومی درست کرد. همانوقت عده ای میگفتند شورا مال دوره انقلاب است، مجمع عمومی هم نمیشود و سندیکا میشود، چیزی بگوئید که “بشود گرفت”. شما امروز عکسش را میگوئید، دارید میگوئید مطلوبیت مجمع عمومی در آنزمان اینبود که “راهی دیگر مثل ایجاد سندیکا و کانون صنفی نبود” و حالا هست. بطریق اولی مجمع عمومی امروز دیگر آن جایگاه و مطلوبیت بیست سی سال پیش را ندارد، چون امروز راه حلهای دیگر هم هست. به همین دلیل شما علیرغم تاکیدهای مختلف بر تبلیغ مجمع عمومی در طول صحبت تان؛ آخرش جایگاه و نقش مجمع عمومی را اینطور محدود تعریف میکنید: “حتی مجمع عمومی هم در مقطع کنونی در دل مبارزه ایجاد میشود“. آیا شما از تشکیل مجامع دیگر در صنایع و نه ضرورتا حین مبارزه اعتصابی خبر ندارید؟ به گوشتان نخورده که در کجاها و چطور کارگران مجمع عمومی تشکیل دادند؟ حتی شورا ایجاد کردند؟ چرا ایجاد و تشکیل مجمع عمومی را به حین مبارزه محدود میکنید؟

یک جای دیگر اشاره دارید به تغییر فاکتورهائی مثل ازدیاد رهبران عملی، رشد اعتراضات کارگری و پتانسیل تشکل یابی، و نتیجه میگیرید که: “اینها فاکتورهای مهمی در بحث سازمانیابی کارگران است. بیست سال قبل این فاکتورها یا اصلا وجود نداشت و یا خیلی ضعیف بود“.

من مطمئن نیستم که منظورتان از این یکی “بیست سال” همان “بیست سی سال” قبلی در مورد زمان طرح مجمع عمومی است یا نه؟ اگر منظورتان همین است، باید گفت بحث مجمع عمومی و جنبش شورائی براساس فقدان یا ضعف این فاکتورها تئوریزه نشد بلکه برای ترسیم و تدقیق و جا انداختن سنت سیاسی و مبارزاتی یک گرایش معین درون طبقه کارگر، گرایش کارگران سوسیالیست و کمونیست طرح شد. زمانی که جنبش کارگری علیرغم اینکه از یک سرکوب سیاسی بیرون آمده بود اما درگیر مسائل متنوعی بود و گرایشات مختلف درون طبقه راه حلهای خود را داشتند.

 

رفیق اصغر، بنظر من مشکل بحث شما اینست یک صورت مسئله جعلی را در باره تقابل کاذب شورا و سندیکا از مخالفین مختلف آن پذیرفته ای و تلاش دارید با نقد این “محدود بینی” به دید “بازتری” برای تشکل یابی کارگران برسید. سپس در ادامه مجمع عمومی و مطلوبیت آنرا به دوره اختناق بیست سی سال پیش که “چیزی ممکن نبود” نسبت میدهید و بالاخره ایجاد آنرا در شرایط کنونی به “حین مبارزه” محدود میکنید. نظر به اینکه هیچکدام از اینها نه واقعیت دارند و نه تعریف و دلیل طرح و فرموله کردن دیدگاه مجمع عمومی و شوراهای کارگری اند، دلیل این عقب نشینی از دیدگاه شورائی چیست؟ بنظر میرسد که در بحث شما فشاری منعکس است، فشاری که دیدگاه تعدادی از فعالین کارگری در داخل کشور است که طور دیگری کار میکنند، در مرزبندی ای با بحث شورا و مجمع عمومی قرار دارند، همین دو قطبی کاذب را تکرار میکنند، بعضا تعامل با قانون و قانونگرائی را به منافع کارگران مربوط تر میدانند تا بحث شورا و مجمع عمومی کارگران. در جائی میگوئید: “اگر متناسب با ویژگی بخش های مختلف کارگران حرف نزنیم این ما را از بخش پیشرو در بسیاری از این بخش ها جدا میکند و ما را به آنها بیربط نشان میدهد. یعنی آنها راه خودشان را میروند و ما بی تاثیر میشویم”.

بدون تردید باید با حرکت و تلاش کارگران پیشرو و مبارز برای تشکل و اتحاد کارگران مربوط بود. اما اگر مشغله این کارگران و لایه پیشرو، آنطور که از بحث شما استنباط میشود، اینست که مجمع عمومی و شوار بدرد نمیخورد و راه های دیگری هست، من در پیشرو بودن آنها تردید جدی دارم. تردید دارم که این کارگران با این دیدگاه و این گارد در مقابل هم طبقه ایهای خود که راه حل دیگری را پیشنهاد میکنند، بتوانند منشا تشکل و اتحاد کارگران باشند. یک شرط پیشروی جنبش مجمع عمومی و شورائی در گرو پاسخهای عملی به مسائل همین امروز کارگران و مقابله با استنباطات ناموجهی است که به این دیدگاه برای مصارف سیاسی سندیکالیستی نسبت داده شده است. مشکل از ابتدا نه اینبود که شورا ممکن نیست و سندیکا ممکن است، نه اینبود که شورا تحمل نمیشود و سندیکا تحمل میشود، نه بحث مجمع عمومی و شورا ویژه دوره انقلابی بوده و نه ویژه دوره اختناق، اینها و استدلالهائی از این دست طرح شدند تا یک سنت مبارزاتی در جنبش کارگری جابیافتد، تا سندیکالیسم به حرف اول و آخر “کارگر ایرانی” تبدیل شود.

بحث مجمع عمومی و شورا یکی از ارکان هویتی کمونیسم کارگری و بخش رادیکال و سوسیالیست طبقه کارگر است. این یک سنت جهانی است و ربطی به شرایط سیاسی و توازن فکری در جنبش کارگری ندارد. دست بالا داشتن یا نداشتن این سنت در جنبش کارگری دلائل و تاریخ خود را دارد و در کشورهای مختلف یک مسیر را نداشته است. در ایران جنبش شورائی کارگری تا مرکز سیاست توانست جلو بیاید و در مرحله ای ابتکار عمل از دستش گرفته شد و سپس سرکوب و درهم کوبیده شد. امروز نه فقط در ایران بلکه در کشورهای آمریکا و اروپا نیز، این سنت عمل مستقیم کارگری و توده ای است که جای خود را باز میکند و این قانونگرائی و سندیکالیسم و فعالیت در چهارچوب وضع موجود است که علیرغم مقاومت ها و اعتراض ها در خیلی جاها در کنار بورژوازی می ایستد. *

۲۷ فوریه ۲۰۱۷