سیاوش دانشور- در باره تبلیغات ضد چپ،سوسیالیسم تنها راه رهائی مردم ایران است

در باره تبلیغات ضد چپ،

سوسیالیسم تنها راه رهائی مردم ایران است

 

سیاوش دانشور

 

به نظر میرسد در متن راستگرائی جهانی و قدرتگیری فاشیستهائی از جنس ترامپ، گسترش جنگها و تنشهای منطقه ای و جهانی، تحرکِ مجموعه جریانات راستِ ایران، فضای مناسبتری برای تسلیم طلبی و کوبیدن کارگر و کمونیسم و انسان حق طلب فراهم آورده است. از رسانه های جمهوری اسلامی و برنامه های بسیار “ویژه” که تلاش دارند تفکر انتقادی و آلترناتیو را در درون سیستم هضم کنند، شبکه هائی که برای روشنفکر خرده بورژوا و نگرشهای تسلیم طلب و خسته ماتریال و “خوراک” فراهم میکنند، تا اُرکستری از عناصر بیرون حکومتی و اپوزیسیونی که تسلیم سیاهی و تباهی و خشونت سرمایه در جهان و ایران شده اند، همه و هر کدام بنوعی از “شکست چپ”، “ایران چپ ندارد”، “انقلاب اشتباه چپ بود”، “سازمانهای چپ در سر کار آوردن خمینی و جمهوری اسلامی نقش داشتند” سخن میرانند و جملگی مشغول ترورِ کاراکتر و نگرشِ اجتماعی چپ اند.

بر حکومتی ها و سیستم اطلاعاتی و امنیتی شان برای حفظ نظام اسلامی حرّجی نیست، آنها تاکنون به همین روشها سرپا مانده اند. کار اینها در کنار ترور و امحای فیزیکی و سرکوبِ خونین، ترور معنوی و اجتماعی شخصیتها و جریانات چپ ایران است. بدون این تروریزه کردن چپ، حکومت اسلامی و راست نمیتواند سلطنت کند. جریانِ اصلاح طلبِ حکومتی که براستی از موذی ترین دشمنانِ مردم و امر آزادی در ایران است، بشمولِ خیلِ وسیعی از “صاحبنظران و کارشناسان و تحلیلگران” و رسانه ها در داخل و خارج کشور، در پُمپاژ این یاوه های ضد چپ و ضد تحرک مستقل مردم از جناحهای حکومت نقش بسیار مهمی ایفا میکنند. اصلاح طلبان حکومتی اگر نه بیشتر از خامنه ای ها و ارگانهای سرکوب شناسنامه دار و بی شناسنامه که به همان اندازه در حفظِ موازنه قدرت بنفع حکومت اسلامی و ضدیت با چپ و افقِ بیرون سیستمی نقش ایفا کرده اند. اصلاح طلبی حکومتی از آنجا که هدفش ایجاد مُستمرِ یک ضربه گیر و یک حائل برای نظام است، هیچ پرنسیپی ندارد. بدون نظام اسلامی، اصلاح طلب آن نظام معنی ندارد و برای اینکه نان بخورد باید از نظام فاسد و استثمارگر اسلامی دفاع کند و سهمش را بگیرد. لذا یکروز میتواند علیه خامنه ای و رفسنجانی باشد و روز دیگری مجیزگوی آنها و خواستار آشتی و همکاری با آن. اصلاح طلب بیرون حکومتی نیز، که بخشی شان از صادر شدگان داخل به خارج اند و بخشی در اپوزیسیون بنا به منافع سیاسی و بعضا اقتصادی شان همواره همراه آنها بوده اند، مجموعا یک اُرکستر گوشخراش و واپسگرا را تشکیل میدهند که کارشان تزریق سمّ به جامعه است. مهمترین و مرکزی ترین نکته و سیاست برای جنبش ملی اسلامی، کنترل اعتراض جامعه در چهارچوبهای حکومتی، تقابل با چپ و هر راهِ حلِ انقلابی، تولید انبوه تبلیغات دست راستی علیه عمل اعتراضی و ضد حکومتی مردم زحمتکش، و “خشونت” نامیدن تفکر و عملِ انقلابی است. این طیف از درون دخمه های وزارت اطلاعات تا بندها و سلولهای زندان اوین، از برنامه های تلویزیونی و شبکه رسانه ای موازی و دست ساز حکومتی تا کاخ ریاست جمهوری، از استودیوی بی بی سی تا کسانی که هنوز زیر فشار پسا استالینیسم کمر راست نکردند و محافل و عناصر دیروز چپ و بی افق و تسلیم طلب در داخل و خارج که مرعوب اوضاع کنونی و این تبلیغات شده اند، همه و هر کدام بنوعی از “شکست چپ” سخن میگویند.

این همه کارشناس “شکست چپ” برای چه بمیدان آمده اند؟ آیا این اردوی بشدت متناقض دارند یکصدا از واقعیتی سُخن میگویند؟ یا در پسِ این جست و خیزها وحشتی نهفته است که البته خود را به برخی ناکامی ها و شکست های تاریخ نسلهای قبل هم متکی میکند؟ تردیدی نیست که میتوان با بررسی تاریخی و تجارب معین راجع به زمینه ها و دلائل شکست یک حرکت، یک قیام، یک انقلاب، یک جنبش سخن گفت. این بدیهی ترین عمل برای یک پراتیسین انقلابی است که همچنان برای تغییر تلاش میکند و نیازمند رُجوع به تاریخ برای درس گرفتن از تجاربِ مثبت و منفی پیشینیان است. اما نداشتن پروژه ای برای تغییر انقلابی و حمله به چپ و تاریخ چپ و چپ مُتشکل، سیاستی عمیقا راست است. این کاری است که حکومتی ها و جنبشهای دست راستی بطور روتین مشغول آن هستند اما در باره تکرار آنها توسط کسانی که خود یا چپ بوده اند و یا هنوز خود را چپ و سوسیالیست و کمونیست معرفی میکنند، چه میتوان گفت! کسی که در آمریکا و انگلیس مسئول روی کار آمدن ترامپ و یا واقعه برگسیت را کارگر آمریکائی و انگلیسی “سفید” معرفی میکند، درست مانند کسی که رای احمدی نژاد در ایران را به کارگران منتسب میکرد، نه فقط بی آلترناتیوی در جامعه را “جُرم” کارگر معنی میکند بلکه دارد فاشیسم و تعرض امروز سرمایه را تبرئه میکند. این نوع موضعگیری فی النفسه راستها را تقویت میکند. از کارشناس بی بی سی تا تحلیلگر و فعال سیاسی ای که براین باور است که “چپ ها جمهوری اسلامی را سر کار آوردند یا نقش مهمی داشتند”، عملا موضع سلطنت طلبان و راست های ایران و خود جمهوری اسلامی را در وقوع “انقلاب اسلامی” پذیرفته است و از همین موضع دست راستی علیه چپ سخن میگوید. اینها نه وجدان علمی دارند و نه به حقایق تاریخی پایبندند. اینکه این نوع اظهار نظر تحریفِ تمام قدِ تاریخ است و هر کسی میتواند با یک رجوع ساده به تاریخ انقلاب ۵۷ ایران پوچ بودن آنرا بفهمد، تردیدی نیست. مسئله تسلیم طلبی ای است که بعنوان میوه این راستگرائی جهانی، حتی از صفوف چپ قربانی میگیرد. چپ ها انواع نحّله ها و سُنت های سیاسی مختلف داشتند و دارند و داشتنِ تمایز و تفاوتِ فکری و سیاسی امری بسیار طبیعی است. اما ضدّ چپ بودن اگر برای راست جامعه و حاکمیت اسلامی در ایران معنای استراتژیک دارد، برای چپی که میخواهد ادای رادیکالیسم دربیاورد اما با زبان و ادبیاتِ بی بی سی و اصلاح طلبانِ حکومتی و سلطنت طلبان حرف میزند، دیگر تراژیک است. معنی این اتفاق چیزی جز این نمیتواند باشد که بورژوازی و راست جامعه از اردوی مقابل نیرو میگیرد. رای هر تعداد کارگر در آمریکا و انگلستان به راست افراطی به هر دلیلی، نهایتا ریختنِ رای کسانی علیه خود و علیه جنبشِ طبقاتی خود است. قبول تبئین و تحلیلِ راست از انقلاب و عمل انقلابی و رویدادهای انقلابی معین، توسط هر تعداد فرد دیروز چپ و یا هنوز با ادعای چپ، تنها بیانگر قبول چکی و غیر انتقادی یک دروغ و جعل تاریخ نیروهای راست در متن استیصال و بی افقی سیاسی است. انقلابیگری کمونیستی همواره در مقابل موج و فشار نیروهای بستر اصلی بورژوازی ایستادگی کرده و رفتارش تابع “روزهای آفتابی” نبوده است. اما “کمونیسمی” که دنیا را سیاه می بیند و تسلیم ادعاهای واهی راست در مورد چپ میشود، قبلتر تسلیم وضع موجود و اینکه نمیشود کاری کرد شده است. قبول تبئین راست در باره تاریخ چپ سرآغاز این سقوط است.

اما این تلاشهای حکومتی و بیرون حکومتی و دست راستی از حمله به چپ، که متاسفانه از میان چپها در داخل و خارج هم قربانیانی گرفته است، چه اهدافی دارد و منعکس کننده کدام واقعیات است؟ اولا باید تاکید کرد که کمونیست ها همواره بر توضیحِ تفاوتِ دیدگاهها و سیاستهای خود در مقابل راست جامعه و دیگر سُنت ها و جریاناتِ سیاسی چپ تاکید میکنند، اما هیچ کمونیسم سیاسی نمیتواند ضدّ چپ باشد. ضدِّ چپ بودن پلاتفرم و سیاست کمونیسم نیست، پلاتفرم جریانات راست است حتی اگر توسط کمونیست ها بدست گرفته شود. پلاتفرم کسانی است که از ایده آلهای آزادیخواهانه و برابری طلبانه چپ وحشت دارند و ناچارند هر روز علیه چپ جامعه سخن بگویند تا همچنان آنرا در حاشیه سیاست نگاهدارند. پلاتفرم کسانی است که از واقعیت اجتماعی چپ وحشت دارند. از پتانسیل اعتراضی کارگر و جنبش کارگری، از پتانسیل رادیکال زنان و برابری طلبی سوسیالیستی آنها وحشت دارند. از به بن بست رسیدن اصلاح طلبی اسلامی، تشدید شکافهای طبقاتی و نارضایتی عمومی و برگشتن سرها به سمتِ عملِ انقلابی وحشت دارند. کسانی که میدانند اگر این پتانسیل اجتماعی با افق احزاب و جریاناتی از اردوی کمونیست و چپ تلاقی کند و جوش بخورد، همه چیزشان به باد میرود. آنتی چپ برای این راست، نه رجوع به دیروز و توضیح مشی چریکی یا خانه تیمی و یا توضیح “شکست کمونیسم کارگری” در ایران و عراق و یا توضیح شکست احزاب چپ، بلکه مسئله ای امروزی و حیاتی در تداوم بقایِ رژیم و کنترل مردم و اعتراضشان در همان چهارچوبهای حکومتی و از طُرق مضحکه های انتخاباتی است. این ضدِّ چپ بودن نه نقد تاریخی است و نه از موضعِ اجتماعی رادیکال و کارگری طرح میشود، بلکه از موضعِ اجتماعی راست و با هدف مِهارِ پتانسیل چپ و کارگر و کمونیسم در جامعه است.

در آستانه مضحکه انتخابات

واقعیت اینست که روحانی تاکنون چهار سال دیگر برای حکومت وقت خریده است اما کلید او هیچ قفل و گره این نظام را باز نکرده است. برجام نه تنها به مِفرّی برای حکومتِ اسلامی تبدیل نشد، بلکه همانطور که ما قبل از این توافق پیش بینی و ارزیابی کردیم، از پولهای آزاد شده و رفع تحریمها چیزی عاید کارگران نخواهد شد. جوش و خروش وسیع کارگران در چهارگوشه ایران، بمیدان آمدن بخشهای مختلف اردوی کار در دفاع از حُرمتِ و معیشت و آزادی خود، طرح شعارهائی که تداعی کننده و بعضا شعارهای دوره انقلاب ۵۷ هستند، نشان میدهد این همه عِرق ریختنِ اصلاح طلبان “خشونت ستیز” و بی بی سی و چپهای عاقل شده که حّب تبلیغات دست راستی را قورت داده اند، بجائی نرسیده است. تشدید بحران حکومتی بناگزیر جامعه را بسمت تلاقی های تعیین کننده میبرد و گوش کسی بدهکار تبلیغات پوچ اردوی راست علیه چپ و انقلاب و انقلابیگری نیست.

اینها بیانگر این واقعیت است که کفگیر اصلاح طلبی اسلامی به ته دیگ خورده است و محافظه کاری اسلامی رفسنجانی- روحانی نیز قالبی برای ادامه این سیاستها نیست. ارمغان روحانی برای مردم رکورد داری اعدام، اسید پاشی به زنان، بیکاری گسترده تر، فقر و تنگدستی و گرانی بیشتر بوده است. روحانی نان را هم از سفره کارگران ربود و تلاش کرد جامعه را با ارائه آمارهای من درآوردی و جعلی راجع به “رشد اقتصادی” و کاهش تورم و بستن پرونده هسته ای و پایان تحریمها، در صبر و انتظار نگاه دارد. دولت اعتدال با حمایت خامنه ای چهار سال برای جمهوری اسلامی وقت خرید اما جامعه را به خاک سیاه نشاند. دولت روحانی برای کارگران جز فقر و فلاکت حاصلی نداشت. حزب حکمتیست قبل از توافق برجام اعلام کرد “به نتیجه رسیدن در پرونده هسته ای هم چیزی عاید مردم کارگر و زحمتکش نمیکند. این هم برای بالائی ها و هم برای مردم کارگری که گرسنگی و سو تغذیه به بخش لاینفک زندگی شان تبدیل شده روشن است”. زنان و جنبش آزادی زن جوابشان را از روحانی با اسید و چاقو و حمله روزافزون اوباش و بند کردن به حجاب گرفتند، اگرچه معاون و سخنگو کردن چند حاج خانم توسط روحانی برای پیشبرد سیاستهای ارتجاعی و ضد زن اسلامی، تعدادی از خانمهای جنبش ملی اسلامی و همیشه مجیزگوی “اسلام رحمانی” را به آرزویشان رساند.

جدالهای واقعی در ایران بیش از پیش در قالب تقابل با فقر و بیکاری و گرانی و برای نان و معیشت و برابری شکل میگیرد و هر روز بر ابعاد آن افزوده میشود. برخلاف تسلیم طلبی برخی از چپ ها، تقابل با جمهوری اسلامی بیش از پیش ماهیتی رادیکال و ضد تبعیض بخود میگیرد. احتمالات زیادی میتوانند سر راه تحولات ایران باشند که مسیر آزادی و رهائی جامعه را با دست انداز مواجه کند. اما امروز بیش از هر زمان روشن شده است که سوسیالیسم تنها راه حل واقعی برون رفت از بحران در جامعه ایران است. اقتصادِ ورشکسته و به گِل نشسته ایران هیچ راه حلی جُز راه حلِ سوسیالیستی ندارد. محیط زیست در حال نابود شدن ایران هیچ راه حلی جُز سوسیالیسم ندارد. تبعیض و فقر و شکاف وسیع طبقاتی در ایران فقط میتواند با سوسیالیسم پاسخ بگیرد. نیروی سوسیالیسم در ایران قوی است. سُنت سیاسی سوسیالیسم در ایران قوی است و دشمنان حرفه ای خود را نیز دارد. کل این تبلیغات دست راستی، اگر گرد و خاک ها را کنار بزنیم و پای آنها را بر زمین واقعی و امر واقعی و منفعت واقعی روز قرار دهیم، برای بورژوازی چیزی جز تقابل با سوسیالیسم نیست. بورژوازی بیشتر از چپی که اعلام شکست میکند بر “خطر” سوسیالیسم واقف است. این جنبش بدون تردید کمبودهای خود را دارد و در سطوح مختلفی باید پاسخ بگیرند. اما این یک جنبش سیاسی و یک حرکت اجتماعی وسیع و یک تفکر انتقادی علیه راست جامعه و راه حلهای آنست که هر روز و با تشدید بحران، خود را بروز میدهد. حزب حکمتیست در دفاع از این تمایلات ریشه دار و تاریخی و طبقاتی و جهانی، علیه راست جهانی و راست ایران، با افتخار پرچم سُرخ کارگری و کمونیستی را برافراشته تر و برای یک پیروزی سوسیالیستی تلاش میکند. سوسیالیسم تنها راه رهائی مردم ایران است. *

۲۳ فوریه ۲۰۱۷