سیاوش دانشور -اعتصاب غذا سُنت مبارزه کارگری و اجتماعی نیست!

 

اعتصاب غذا سُنت مبارزه کارگری و اجتماعی نیست!

سیاوش دانشور

در روزهای هفته گذشته، مانند بسیاری دیگر عمیقا نگران وضعیت بُغرنج سلامتی جعفر عظیم زاده بودم. همینجا مجددا اعلام میکنم که بسیار خوشحالم که جعفر زنده است و آرزوی پلید جمهوری اسلامی که سیاست نابودی امثال عظیم زاده را دنبال میکند تحقق نیافت. اکنون که جعفر عظیم زاده موقتا آزاد شده و اعتصاب غذای او پایان یافته است، وقت آن رسیده که در فضائی سالم و رفیقانه در مورد اعتصاب غذا و بیگانگی آن با سُنت مبارزه کارگری و اجتماعی اظهارنظر کرد. نقد مُجدد سیاست اعتصاب غذا، بویژه از آنرو ضروری است که متاسفانه هنوز مستقیم و غیر مستقیم توسط موافقین اش تقدیس میشود. لااقل کمونیستها و فعالین جنبش کارگری و جنبش های اجتماعی پیشرو موظف اند که نگذارند اعتصاب غذا به روش نُرمال اعتراض زندانی تبدیل شود. طی اعتصاب غذای عظیم زاده، یک سیاست بشدت غیر مسئول و فرقه ای، که اینجا و آنجا در اشکال مختلف بچشم میخورد، لاقیدی سیاسی ای بود که فکر میکرد مُردن عظیم زاده طی این اعتصاب غذا لازمه مبارزه است و یا احترام به تصمیم فردی اوست. این سیاست یا با سکوت در مقابل وضعیت بحرانی عظیم زاده، یا با تشویق و تمجید و همراهی، و در اشکال صریح تر آن دفاع از اعتصاب غذا تا به آخر خود را بیان میکرد.

حرف اساسی و نکته مرکزی در بحث من اینست که این روش اعتراض، یعنی اعتصاب غذا، نه تنها سُنت مبارزه جنبش کارگری نیست، بلکه سُنت جنبش ها و مبارزات اجتماعی و ریشه دار در جامعه نیست. رایج شدن این سیاست و غیر انتقادی بودن نسبت به آن توسط فعالین کارگری و کمونیستها، قبول یک عقبگرد سیاسی و تحمیل ضرباتی غیر قابل جبران به جنبش کارگری و مبارزات اجتماعی آزادیخواهانه است. باید تاکید کرد که بحث درباره این یا آن فرد اعتصاب کننده نیست بلکه در باره یک روش و سُنت مبارزاتی است. متقابلا، موافقین اعتصاب غذا باید زحمت بکشند و صبورانه فواید این روش را در پیشروی مبارزه کارگری و اجتماعی و همخوانی آنرا با سُنتهای جنبش جهانی طبقه کارگر توضیح دهند. اما اگر قرار است جنبش طبقه و مکانیزمهای اعتراض آن بکناری گذاشته شود و صرفا موضوع را در چهارچوب معادله زندانبان- زندانی و شرایط ویژه زندان توضیح دهیم، هنوز چیزی نگفته ایم و صرفا به توجیه این سیاست و تاکتیک غیر کارگری درغلتیده ایم.

روشهای مبارزه سیاسی

در فرهنگ سیاسی رایج و بخشا مسلط در زندانهای ایران٬ که میراث سُنتهای قدیمی و اجتماعا منسوخ است، برخی روشهای مبارزه سیاسی و تاکتیک ها ثابت مانده اند. یکی از این روشها اعتصاب غذا است. فرض عمومی و اعلام نشده فرهنگ سیاسی رايج اینست که اعتصاب غذا هم روش و تاکتیکی است مانند تظاهرات و اعتصاب و کم کاری. عنوان میشود که اعتصاب غذا بخودی خود نه خوب است و نه بد. این ضرورت است و یا حتی مبارزه جوئی است که دست بردن به اعتصاب غذا را الزامی میکند. اما اين فرض عميقا نادرست است. اولین سئوال اینست که چرا مثلا اعتراض و اعتصاب کارگری که بويژه اشکال قدرتمند و رادیکال آن نفس ها را در سینه بورژوازی و دولتش حبس میکند، امید و اعتماد بنفس در جامعه می آفریند، اما اعتصاب غذای انسان معترض و از جان گذشته تنها نگرانی و یاس ایجاد میکند؟ سئوال دیگر اینست آیا سُنتهای مختلف اجتماعی و طبقاتی روشهای مبارزه شان یکسان است؟ آيا کارگر و بورژوا، کمونیست و سوسیالیست و لیبرال و مذهبی به یک روش مشترک اعتراض میکنند؟

ممکن است مطرح شود که اعتراض و تظاهرات و اعتصاب و غيره، اشکال و روشهاى مبارزه اند که همه جنبشها اتخاذ میکنند، مُهم اینست که هر کسی در این اعتراض چه میخواهد و چه میگوید. در اين استدلال میتوان حقیقتی یافت اما نه تمام حقیقت. این استدلال بویژه در مورد اعتصاب غذا صدق نمیکند. بعنوان مثال تظاهرات نیروهای دست راستی و فاشیستها با خواستهاى ارتجاعى و يا تظاهرات اسلامیون با خواست ایجاد قوانین شریعه را نمیتوان با تظاهرات کارگران و مردم آزادیخواه برای ممانعت از تصویب سیاستهای دست راستی دولتها و يا براى گسترش حقوق فردى و اجتماعى يکی فرض گرفت. تنها اشتراک اینها کلمه “تظاهرات” است. نه شعارها، نه خواستها، نه سنتهای مبارزه، نه ترکیب نیروها و نه اهداف در اين تظاهراتها یکی نیستند. یکی پرچم میسوزاند و نفرت قومی و ملی و مذهبی تولید میکند و دیگری از آزادی و برابری و ارتقا حُرمت انسانی سخن میگوید. یکی نماینده ارتجاع تاریخ است و دیگری نماینده مدنیت سوسیالیستی. جنبش راستها و سفیدها با جنبش کمونیستى و سُرخ ها نمیتواند دارای سُنت و روش و تاکتیکهای یکسان باشند.

کارگران و “حماسه بابی ساندز”

تاکتيک اعتصاب غذا، اگر بسیار عقب نرویم، در اعتصاب غذاى ۶۵ روزه بابی ساندز عضو ارتش جمهوريخواه ايرلند در سال ١٩٨١ که منجر به مرگ وی در زندان “مِيز” بلفاست شد، مورد توجه جهانی قرار گرفت. بدنبال این واقعه و در متن هژمونی چپ ناسيوناليست و رونق جنبش چریکی در سطح بین المللی، تلاش شد “حماسه بابی ساندز” اینجا و آنجا تکرار شود. در ایران سُنت اعتصاب غذا در زندانهای رژیم سلطنتی در اعتراضات زندانیان سابقه داشته است. در زندانهای رژیم اسلامی و برای مقابله با فشار و تعّدی زندانبانان، بارها زندانيان سياسى عمدتا بصورت دستجمعی٬ دست به اعتصاب غذا زده اند. باید تاکید کرد که جمهوری اسلامی در هر شرایطی مسئول حفظ جان زندانیان است و سیاست کمونیستها و آزادیخواهان بدون هیچ اما و اگری باید این باشد که از حقوق زندانی سیاسی در مقابل جمهوری اسلامی دفاع کنند. اما تا به بحث اعتصاب غذا برمیگردد ظاهرا از اسلامیون و اکبر گنجی تا مُجاهد و ناسیونالیست و سوسیالیست در این تاکتیک اعتراضى “اشتراک” دارند. متاسفانه در سالهای اخیر تاکتیک اعتصاب غذا خود را به جنبش کارگری و فعالین کارگری هم تحمیل کرده است. فضای زندان بگونه ای است که اگر زندانی اعتصاب غذا نکند چیزی ایراد دارد و ما با این پدیده روبرو هستیم که بصورت پریودیک همواره تعدادی از زندانیان در اعتصاب غذا بسر میبرند. ظاهرا نمیشود در زندان با این تاکتیک و سُنت مُخالف بود. تا جائی که از نوشته ها و اظهارات زندانیان میتوان فهمید، از جمله اظهارات بهشتی لنگرودی، خود جعفر عظیم زاده نیز مُخالف اعتصاب غذای ایشان بوده است. اما وی در متن همین فضا بجائی میرسد که همراه با اسماعیل عبدی اعلام اعتصاب غذای نامحدود کنند!

مسئله آزار دهنده تر اینست که برخی از نزدیکان جعفر عظیم زاده، شاید علیرغم میل وی، تلاش کردند در ایندوره از وی “بابی ساندز” دیگری بسازند و از او بعنوان “بابی ساندز ما” نام بردند. این تلاش نه لطفی در حق عظیم زاده بعنوان یک فعال کارگری بلکه تحمیل یک عقبگرد به وی بود. ضمن احترام به مبارزه جوئی چریکها در مقابل دولتهای ارتجاعی، حقیقت اینست که دوران بابی ساندز سپری شده است! جنبشی که فرد حماسه ساز و “قهرمان” موتور مُحرکه آن بود در یک مقیاس جهانی شکست خورد. در بسیاری از کشورها که جنبشهای چریکی هژمونیک بودند، با رشد جنبش کارگری و تفوق سنتهای کارگری، حتی همان چریکهای سابق هم از روشهای مبارزه چریکی دست کشیدند. واضح است که تاريخ مقاومت و نه گفتن به ارتجاع بسيار متنوع بوده است. در اين تاريخ٬ اعتصاب غذا تا مرگ، یعنی از اعتصاب تر به اعتصاب خشک و نابودی خود، گوشه بسيار بسیار کوچکى از اشکال مقاومت در مقابل ارتجاع را بخود اختصاص داده است. در بیرون زندان تاکتیک اعتصاب غذا را جنبشهای اسلامى و ناسیونالیستی اتخاذ میکنند. همه دیده اند که طرفداران عبدالله اوجالان و يا مسعود رجوى در مراکز شهرهای اروپا بارها با پهن کردن رختخواب به اعتصاب غذا متوسل شده اند. همه دیده اند که جریانات چپ ناسيوناليست وقتی میخواهند اعتراض شان را “رادیکال” کنند به تاکتيک اعتصاب غذا و خودسوزی و انتحار متوسل ميشوند. در مواردی ديده ايم که پناهجويان در آستانه ديپورت براى دفاع از خود دست به اعتصاب غذا زدند و بعضا اقدام به دوختن لب و پلک چشمان خود کردند. برخی عنوان “ماراتن مرگ” را براین سياست نهادند! اصلاح طلبان مغضوب حکومتی “روزه سیاسی” میگيرند. نام اسلامی اعتصاب غذا.

یک بحث دیگر ممکن است این باشد که بیرون زندان تاکتیک اعتصاب غذا روش مناسبی نیست اما در زندان و برای زندانی ای که ناچار است با انواع فشار و شکنجه روبرو شود، اعتصاب غذا تنها راهی است که میتواند صدایش را به بیرون برساند و وضعیت را به نفع خود عوض کند. اين کاملا قابل درک است و براى بسيارى از زندانیان سیاسی حتى تجربه شخصى است که زندانى بعنوان يک اسير و محروم از حقوق واقعى، در شرايطى که تحت فشار ويژه اى قرار گرفته است٬ براى دفاع از خود کارى بکند و راههاى بسيارى برويش باز نيست. اما از وضعيت غير انسانى زندان و زندانى و شرايط تحميل شده توسط  ارتجاع سياسى٬ نميتوان روش و تاکتيک و سُنت اعتراضى عام استنتاج کرد. سُنتهاى مبارزاتى اگر در چهارچوب جنبشهاى اجتماعى ماديّت پيدا نکنند بناچار منقرض و دستکم بدون تاثير و حتى مُخرب ميشوند. هر تاکتيکى در هر شرايطى و بعنوان “نُسخه اى براى تمام فصول” جواب نميدهد. اعتراض در زندان اگر ميخواهد موثر باشد بايد امتداد اعتراض در جامعه و گوشه اى از آن باشد. چون خود زندان و نفس وجود زندانى سياسى ادامه و نتيجه مناسبات سرکوبگرانه اى است که مُستقر است.

زندان ایستگاهی است که در طول مبارزه سیاسی ممکن است بارها در آن توقف داشت. زندان از مراکز قدرت دشمنی است که جنبش کارگری در حال جنگ با آن است. نه با اسارت تعدادی از نیروهای اردوی آزادی و برابری و نه با کشتار آنها این مبارزه متوقف نمیشود. اگر اين حقيقت ساده مورد توافق است که مبارزه امری اجتماعی است٬ آنوقت روشهای این مبارزه هم باید اجتماعی و در توان توده مردمی باشد که تغییر میخواهند. زندانها و دادگاهها و قوه قهریه اساس قدرت طبقه حاکم است. اگر زرق و برق کابینه و پارلمان و سیستم سياسى – اداری را کنار بزنید به اساس قدرت طبقه حاکم یعنی زندان و دادگاه و پلیس و قوه قهریه میرسید. به همین دلیل در دوره های انقلابی، دولت و قدرت فائقه بدون تعارف و در شکل عُريان سرکوب در مقابل جامعه و جنبش طبقه کارگر قرار میگیرد. اما چه تاریخا و چه اثباتا دندان این قدرت را تنها مبارزه متشکل و قدرتمند اجتماعی جنبشهای رادیکال میتواند بکشد نه سیاست نابودی فردی.

نکته دیگر، تلقی ای که فکر میکند میتوان نیروی سرکوب را با اعتصاب غذا پس راند، یک توهم را تسرّى ميدهد. اين توهم که ارتجاع سياسى بخاطر پیامدهای سياسى مرگ زندانی عقب نشینی میکند. این در موارد نادری و تحت تناسب قوای بسیار خاصی شاید درست باشد، اما بعنوان نقطه عزیمت تحلیلی متکی بر توهماتی است که نمیتواند توضیح دهد زندان و شکنجه گر و تکنولوژی “مدرن” شکنجه و اساسا قوه قهریه چرا وجود دارد؟

کمونيسم کارگرى و اعتصاب غذا

جنبش کمونیسم کارگری و سنت رادیکال سوسیالیستی طبقه کارگر٬ ضمن درک شرایط بغایت سخت زندانی زیر شکنجه، ضمن تلاش مستمر برای آزادى زندانیان و بهبود وضعیت و حقوق آنان، مخالف اعتصاب غذا بعنوان يک روش و تاکتیک اعتراضى است. این روش برای هر جنبش و سُنت سیاسی مناسب باشد، بدرد جنبش سوسیالیستی طبقه کارگر نمیخورد. ما مُخالف اين سياست و تاکتيک هستیم و آنرا نادرست میدانیم. چرا؟

۱- مبارزه کار توده طبقه کارگر، توده مردم زحمتکش٬ و تاکید میکنم مردم بسیار “عادی” است. توده عظیم طبقه کارگر و مردم ستمديده قادر به اعتصاب غذا نيستند. یعنی نمیتوانند وارد این سیستم از مبارزه سیاسی شوند چون با موجوديت اجتماعى و مکانیزمهای مبارزه آنها در تناقض عميق قرار دارد. همانطور که نمیتوان طبقه کارگر را از کارخانه ها بیرون کشید و به خانه های تیمی برد. اعتصاب غذا روشى الیتیستی و جدا از مردم است و بنا به مشخصات خود عمدتا دامنه مبارزه را محدود و مشروط ميکند. در بسیاری موارد که جان زندانی بخطر می افتد، مسائل اساسی و مطروحه حاشیه ای و فراموش میشوند و مسئله جدید بوجود آمده جای آنها را میگیرد. در مورد اعتصاب غذای جعفر عظیم زاده، بحث افزایش دستمزدها، بحث شلاق زدن به کارگران، اتحاد ایجاد شده حول مبارزات کارگری و حتی مفاد بیانیه مشترک عظیم زاده – عبدی، اساسا حاشیه ای شد و مسئله تهدید سلامتی و جان جعفر عظیم زاده به صدر رفت. امری که حزب ما در اولین بیانیه قبل از شروع اعتصاب غذا بدرست آنرا تاکید کرده بود. لذا اعتصاب غذا تاکتیکی تعرضی و رادیکال نیست بلکه تاکتیکی محدود کننده و در مواردی فلج کننده است.

۲- هسته اصلی هر مبارزه اجتماعی که خواهان تغییر است عنصر امید به ممکن بودن آینده ای بهتر است. همین امید و تلاش براى تغییر است که پايه اجتماعى دارد و در باورها و تلاش روزمره توده های مردم کارگر و زحمتکش ریشه دارد. اما سُنت و تاکتیک اعتصاب غذا متکی بر عنصر ياس و ناامیدی به تداوم مبارزه اجتماعی است. فرض اینست که “در این تاریکی یکی باید فریاد زند”! در آن اراده فرد جای اراده جمع مینشیند. فرد اتمیزه که در جامعه موجود، چه در زندان و چه در بیرون، فاقد قدرت است، جای قدرت اجتماعی و متشکل مینشیند. تاکتیک اعتصاب غذا تلویحا و اثباتا باور به تلاش جمعی را نفی میکند. آنجا هم که فراخوان حمایت میدهد، باید دیگران هم به اعتصاب غذا بپیوندند. امری که در روزهای آخر اعتصاب عظیم زاده در زندان و بیرون زندان در حال وقوع بود.

۳- هدف جنبش کمونيستى طبقه کارگر آزادی جامعه و برگرداندن جامعه به صاحبان اصلی آنست. این جنبشی انسان محور و بشدت حق بجانب و خوشبين است. ما نياز داريم مبارزمان مُحکم و اصولى باشد و جامعه در ابعاد وسیع با اشتياق وارد آن شود. یعنی روشها و تاکتیک های جنبش ما باید بتواند از جانب آحاد مردم کارگر و زحمتکش بسادگی قابل اتخاذ باشد. انقلاب کارگری با تمام جنگها و قیامها که میتواند در مسیرش رخ دهد، انقلابی متکی به امید و آرمان انسانهای بیشمار برای برپائی دنیائی آزاد و خوشبخت سوسياليستى است. روشها و تاکتیکهای این جنبش نمیتواند از اهداف و سیاستهای آن جدا و یا علیه آن باشد. اعتصاب غذا اما نوعی ابراز وجود عرفانی است. نوعی حمله به خود و خود زنی است که ضربات جبران ناپذيرى به اعتصابیون وارد میکند. اعتصاب غذا در اساس نقطه شروع گسترش مبارزات اجتماعی و کارگری نیست، بلکه اعلام ختم “شکوهمند” آنست. این سیاست خدمتى به پيشروى جنبش توده اى براى تحقق آرمانهای شریف و سوسیالیستی طبقه کارگر نميکند.

۴- رادیکالیسم سوسیالیستی، نه رادیکالیسم فرقه ای بلکه رادیکالیسم اجتماعی و طبقاتى و سياسى است. جنبش ما ناچار است روز معینی به نهادهای قدرت حمله کند، قیام سازمان دهد، خلع سلاح کند، بجنگد و با قدرت در این جنگ پیروز شود. مبارزه کارگری و انقلابی در دو قرن گذشته مملو از فداکاری و قهرمانی گردانهای طبقه کارگر جهانی بوده است اما محور این مبارزه اجتماعی و طبقاتی هیچوقت به قهرمانی و قهرمانسازی متکی نبوده است. اساسا عروج جنبش کارگری در جوامع سرمایه داری به معنی کوبیدن مُهر باطل بر قهرمانسازی جنبشهای طبقات دارا بوده است. میخواهم پیشاپیش پاسخ این دیدگاه رُمانتیست های انقلابیِ خرده بورژوا را داده باشم که میگویند “مبارزه هزینه دارد”! بله، کُموناردها هم هزینه دادند. معدنچیان انگلیس هم هزینه دادند. هزینه هائی که کمونیسم و کارگر در دو قرن گذشته در چهارگوشه جهان در دفاع از آرمان سوسیالیسم و یک دنیای بهتر داده است بیشمار است. رادیکالیسم خرده بورژوائی و روشهای آن با رادیکالیسم کارگری و کمونيستى تفاوت ماهوی دارد. هر مبارزه و پیروزی آن چهارچوب و مشخصات و الزاماتى دارد. سُنت سياسى ای که هر مبارزه را به “جنگ آخر” ارتقا میدهد، قصد پیروزی ندارد. نميخواهد موانع سازمانیابی و پیشروی را برطرف کند. قصد ندارد استراتژی پیروزی را ترسیم و عملی کند. تاکتیک و روش اعتصاب غذا بویژه توسط جنبش کمونیستی طبقه کارگر باید اکيدا کنار گذاشته شود. این سیاست و تاکتيک جنبش کارگری نیست.

۵- و بالاخره در چهارچوب معادله زندانبان – زندانی باید تاکید کرد که هدف زندانبان سرمايه درهم شکستن و نابودى زندانى و آرمانهاى سياسى و اجتماعى اوست. ضروری است مبارزه برای آزادی کلیه زندانیان سیاسی و رفع اتهامات امنیتی و پرونده سازی برای فعالین کارگری را وسیعا ادامه داد. زندانى را بايد وسيعا حمايت کرد و با اتکا به مبارزه اجتماعى ماشين سرکوب را عقب راند و زندانيان سياسى را به آغوش خانواده و جامعه بازگرداند. همین نجات موقت عبدی و عظیم زاده محصول تلاشهای پیگیر در داخل و خارج است. ما در اسارت دشمن راسا نبايد روشهائى را اتخاذ کنيم که توان فکرى و جسمى و سلامتى مان را محدود و نابود ميکند. بايد حتى در اسارت دشمن عنصر اميد و شعله هاى زندگى را روشن نگاه داشت. بايد حتی الامکان سالم ماند و براى پيروزى جنگيد. *

۴ جولای ۲۰۱۶