سلام زیجی -نه می بخشیم! نه فراموش می کنیم! (چند کلمه به مناسبت فرا رسیدن سالگرد فاجعه تاریخی ٣٠ خرداد سال ٦٠)

نه می بخشیم! نه فراموش می کنیم!

(چند کلمه به مناسبت فرا رسیدن سالگرد فاجعه تاریخی ٣٠ خرداد سال ٦٠)

سلام زیجی

 به سالگرد یک فاجعه بزرگ تاریخی  داریم نزدیک میشویم. به جنایت  هولناکی که به ٣٠ خرداد سال ٦٠ معروف شده است. جنایت عظیمی که فراموش شدنی نیست!

نسلی که درآنزمان هنوز متولد نشده بودند باید بدانند جنایت و سرکوبگری وقوانین قرون وسطی که امروز جاری است، ادامه و محصول یک روند تاریخی و فجایع و تراژدی مهمی در ایران است، رژیمی که  جامعه ایران را به سیاهی،  فقر، زندان و استبداد و به افسارگسیختی قوانین و فرهنگ و خزعبلات اسلامی تبدیل کرده است، همان رژیم قرون وسطی و زالو سفت که  چندروز پیش بر پیکر ١٧ نفر از شریفترین انسانهای جامعه،  یعنی کارگران “آق دره”   احکام ضد انسانی شلاق و تازیانه بر پشت آنها فرود آوردند، همان نظام حیوان سفت  و قرون وسطی که همین هفته ٣٥ جوان دختر وپسر را به جرم شادی و جشن و رقص، در ملا عام و به هر کدام  ٩٩ ضربه شلاق می زنند، رژیمی که  فعالین کارگری و زنان را در زندان مورد شکنجه و تحقیر و هتک حرمت قرار میدهد، رژیمی که در ابعاد میلیونی بیکاری، فقر، اعتیاد ، تن فروشی، کارتن خوابی و کودکان کار وخیابانی  به جامعه تحمیل کرده است، رژیمی که  هر روز چند نفر را اعدام میکند، رژیمی که  با شادی و رقض و تمدن در ستیز است، با تحمیل فشار و استیصال هر روزه ٤ تا ٥ نفر را مجبور به خودکشی میکند، و موارد بیشماران دیگر، بله چنین رژیم فاسد و قاتل و جانی  نه محصول انقلاب سال ٥٧ که  بر عکس محصول به خون کشاندن همان انقلاب و کشتار دها هزار انسان در چند شبانه روز در بیرون و درون زندانها و به ویژه در روز٣٠ خرداد سال  ٦٠ است.

سرکوب انقلاب ١٣٥٧ در ایران توسط ضد انقلاب اسلامی به قدرت رسیده، یک جنايت عظيم و يکى از فجايع و تراژديهاى مهم  قرن بيستم بود .شبیه سرکوب و کشتارهای آلمان نازی . سی ام خرداد سال ٦٠  نقطه اوج این جنایت و شروع  سرکوب خونین و سیستماتیک روند آزادیخواهانه انقلاب ٥٧  و تلاش برای خفه کردن آن بود. بعد از جنایت ٣٠ خرداد، یعنی نزدیک به ٢ سال و نیم که از شروع انقلاب ٥٧ میگذشت، ارتجاع اسلامی حاشیه جامعه با اتکا به اینکه غرب خمینی را به عنوان “رهبر” در بوق و کرنا کرد، توانست خود را با زور گلوله و سرنیزه  و اتکا به همان ارتش و نیروی باقی مانده از نظام استبدادی شاهنشاهی، اتکا به یک قشر از مردم مرتجع و همچنین همراهی کردن خمینی مرتجع از جانب چند گروه و سازمان عقب افتاده و مرتجع چون جبهه ملی، مجاهدین، نهضت آزادی، حزب توده و اکثریت،  این اعزامی های امریکا و دولتهای غرب و آماده شده در “گودالوپ”، توانستند خود را به جامعه و انقلابیون مترقی و سکولار و چپ و کارگران  انقلاب کننده  تحمیل کنند.

 بعداز کسب این حمایتها و  فراهم کردن ملزومات سرکوب شروع کردند به گرفتن و بستن و کشتن. جمعهای هزاران نفره را در گورهای دسته جمعی دفن کردند. جانشین نظام سلطنتی شدند  وانسانهای بیشماری را اعدام کردند.  بر عکس روایتهای سطحی که به بازبینی علل شکست انقلاب ٥٧ میپردازند و مدعی اند گویا علت روی کار آمدن جمهوری اسلامی، مذهبی بودن جامعه و وجود زمینه اجتماعی و فکری برای پذیرش جریانی ارتجاعی مانند خمینی بود، علت به قدرت رسیدن جریان کپک زده اسلامی، مذهبی بودن جامعه نبود و مذهب آن درجه از نفوذ و قدرت را در حیطه تعیین تکلیف سیاست در ایران نداشت. نه تنها جریان اسلامی یک نیروی قدرتمند نبود و خمینی رهبر هیچ انقلاب و تحولی نبود، بلکه تنها با حمایت و همکاری بی دریغ  دول غربی و مرتجعین داخلی و انجام کوهی از جنایت و کشتار بیسابقه بود که توانستند انقلاب را شکست دهند و خمینی را” رهبر” و حزب جمهوری اسلامی را “صاحب انقلاب” کنند.

بدین ترتیب حمایت غرب از ارتجاع اسلامی و خمینی در مقابل چپ جامعه در حال انقلاب، و متعاقب آن سرکوب وحشیانه و سیستماتیک جبهه انقلاب توسط این ارتجاع به قدرت خزیده، شکست انقلاب ٥٧ و پیروزی ضدانقلاب اسلامی را توضیح میدهد. و بالاخره اینکه انقلابی که در آن خواست و پرچم چپ جامعه، آزادیخواهی انقلابی و آرمان برابری و عدالت و رفاه دست بالا داشت، چرا و چگونه مقهور و مغلوب این ضدانقلاب بورژواامپریالیستی شد، را تنها میتوان با ناآمادگی فکری و سیاسی و سازمانی صف پیشروان طبقه کارگر در پیشاپیش اردوی انقلاب و نیروهای دفاع از آزادی و انقلاب، دست نبردن سازمانیافته و توده ای به اسلحه در مقابل یورش وحشیانه اسلامیون، و همچنین وجود توهم گسترده در چپ و غالب بودن پوپولیسم عریان  و “خلق”گرائی و “ملی” گرائی مضحک  درصفوف چپ و دنباله روی از  یکی ازجناح بندیهای رژیم، چیزی که امروز هم دامن  بخش عمده چپ ایران را گرفته است،  و سر آنجام  پیوستن و حمایت بخشی از جریانات شرکت کننده در “انقلاب ٥٧ “به جریان اسلامی و رفتن زیر عبای خمینی و شراکتشان در کشتار انقلابیون  میتوان شکست انقلاب و قدرت گیری خمینی و همراهان جلادش را توضیح داد.

وقتى رژيم شاه از سرکوب انقلاب ناتوان ماند، ارتجاع اسلامى به عنوان آماده ترین و دم دست ترین کاندید بورژوازی برای منحرف کردن، به بیراهه کشاندن و سرانجام شکست دادن و خفه کردن انقلاب، جواز ورود به صحنه کسب قدرت را از نشست گوادلوپ قدرتهای امپریالیست گرفت. يک جريان مرتجع ضد مدنیت، ضد زن، ضد سکولاریسم و ضد هر نوع صدای آزادیخواهانه چپ و کارگری به میدان آورده شد. این قدرتها همانطوری که “داعش” را در عصر جدید به میدان آورده اند نوع شیعه گری خمینی آنرا در همان سال ٥٧ به عنوان آلترناتیو موجود خود به جان کارگر، و زن و جوان در ایران انداختند. ماموریت ژنرال هویزر از طرف دولت آمریکا با هدف ملحق کردن ارتش به خمینی و جریان اسلامی بخش مکمل نقشه شکست دادن انقلاب و انقلابیون بود. همچنانکه گفته شد همزمان بخش بزرگى از اپوزيسيون ملى و سنتى رژیم شاه از جبهه ملى و حزب توده و مجاهدین و غيره به جريان اسلامى اعلام وفادارى ميکنند و جريان اسلامى به اين ترتيب به صدر “مبارزه عليه سلطنت” رانده ميشود.

اکنون بیش از سه دهه از جنایت ٣٠ خرداد میگذرد. بیش از سه دهه جنایت و کشتار و به تباهی کشاندن زندگی کارگر و زن و جوان آن مملکت ریشه در تاریخ آن رویدادها و مسیر جنون آمیز و خونینی دارد که جمهوری اسلامی  بر بستر آن به قدرت رسید. اکنون اکثریت مردم، نسلهای بعد از آن انقلاب، فاجعه عظیم  ٣٠ خرداد را  ندیده اند یا یادشان نيست. به نسل امروز در ايران و جهان باید  آن جنایات و تاریخ را یاد آور شد. چنانچه  عمیقا از  کم و کاستیهای آن زمان درس گرفته نشود ارتجاع جهانی و ایرانی میتوانند  تحولات امروز ایران را دوباره و در اشکال دیگری به تکرار نظیر همان تجربه تلخ تاریخ سوق دهند.

اگر جریانات مترقی و کمونیست، اگر نیروی رهبران طبقه کارگر و پیشروان آزادیخواهی جامعه خطیر بودن آن را جدی نگیرند، جامعه ممکن است با اتفاقاتی نظیر ٣٠ خرداد و حتی هولناکتر از آن روبرو شود. آمریکا و دولتهای غربی و جریانات رنگارنگ بورژوایی باز بوی حضور و قدرت کمونیسم و کارگر و آزادیخواهی را در ایران کشیده اند. دوباره دارند آلترناتیو سازی میکنند. “برجام” اگر چه حاصل توافق طرفین بورژوا هست، اما هر دو می دانند راه پایانی معضلی به عنوان “جمهوری اسلامی ایران”نه در داخل و نه در خارج کشور نیست! از بدو بستان “برجام “به نوعی به عنوان سیاست “جدید” در جهت “تنش زدائی” و در واقع “آلترناتیو سازی” از درون و به نفع “دمکراسی” مضحک’ و حتی تغییر ساختار جمهوری اسلامی، تصور میکنند و به خورد جامعه می دهند. این تصور کودکانه ی بیش نیست، وقت خریدن برای همدیگر و فریب افکار عمومی است. از انجا که کل صورت مسئله یعنی موجودیت کلیت رژیم از جانب طبقه کارگر و اکثریت جامعه قابل قبول نیست و فاقد مشروعیت است، از آنجا که حتی ‌همسو شدن جمهوری اسلامی با مناسبات و منافع بورژوازی جهانی بنا به ماهیت و تناقضات خود رژیم تقریبا غیر ممکن است، غرب و بورژوازی ایران مجبورند، از نو و بعداز پایان تاریخ مصرف “برجام” و تامین منافع خود در جنگهای نیابتی ویرانگر در منطقه در فکر نقشه های دیگری باشند برای رفع “خطر جامعه” و چگونگی کمک به ادامه بقا ی رژیم و تامین منافع سرمایه داران و تداوم به انقیاد کشاندن  بیشترطبقه کارگر.

علاوه بر معضلات بنیادی  رژیم در داخل کشور، تحولات سیاسی ایران را در این دوره نمیتوان بدون نادیده گرفتن  تحولات جهانی، به ویژه تحولات به شدت ضد انسانی و وجود باطلاق خونین تحمیل شده به جوامع سوریه، عراق، لیبی،  افغانستان، فلسطین ، یمن و ترکیه ، که  نقش جنایتکارانه ودست خونین جمهوری اسلامی  نیز در اکثر این سناریوهای ضد مردمی بر همگان عیان است، به چگونگی روند تحولات سیاسی ایران برخورد کرد.  ما با یک روند به شدت دشوار و پیچیده روبرو هستیم و خواهیم بود. بکارگیری  همه جانبه  تجارب علل چگونگی تحمیل کردن جمهوری اسلامی به  “انقلاب” ٥٧ وجامعه ایران کمک خواهد کرد که دوباره همان اشتباهات را، حداقل از جانب طبقه کارگر و کمونیستها تکرار نگردد، در بطن این تجربه بررسی مجدد و عمیق ناتوانی چپ و نقد همان سنت و آرمان چپ ٥٧ ی که به درست منصور حکمت در دوره خود آنجام داد، که کارگر و چپ و کمونیزم دنبال این و آن  جنبش و جریان مرتجع نروند، که صف مستقل خود را سازمان و متحد کنند و بدون درنگ ابزارهای کسب قدرت  را تدارک دیده و اقدام گردد، از جمله درسهای آن تجربه میتواند باشد. بدون چنین تجربه و افقی به ویژه در بطن تحولات منفی جهان امروز و تناسب قوای نامساعد برای طبقه کارگر و صف آزادیخواهی چنانچه جمهوری اسلامی هم سرنگون یا ساقط گردد خود به خود به معنی دستیابی جامعه ایران به آزادی، خوشبختی، رفا و امنیت نخواهد بود! تنها  شکلی ازسرنگونی و  انقلاب کردن می تواند به یک ایران آزاد و خوشبخت منجر گردد، که  ماهیت و مطالبات روند سرنگونی و انقلاب و خیزشهای توده ای و کارگری ضروری است از لحظه تولد، در همان قدم اول، متکی باشد به پرچم و سیاست و سازمان و حزب و رهبری سوسیالیستی و کمونیستی  خود. متکی باشد به بسیج نیروی  جنبش طبقاتی خود. کسی که سیاست موج سواری  و یا همه با هم بودن را در پیش میگیرد همان دوره ٥٧ را  دارد تکرار میکند که عمیقا  فریبنده و ضد کمونیستی است. روند آزادیخواهانه و سرنگونی طلبانه از جانب جنبش توده ای و کارگری باید بتواند چنان سیاست روشن و قدرت اجتماعی و سازمانی داشته باشد که استقرار یک نظام سوسیالیستی بر ویرانه های جمهوری اسلامی برای جامعه را ممکن و تضمین کند.  این یعنی درس گرفتن از سال ٥٧!

 در هر حال چنانچه تجربه شکست انقلاب ٥٧ توسط کمونیستها و رهبران طبقه کارگر به درستی درک و فهم نشود، روند سرنگونی جمهوری اسلامی و تحولات پیشارو میتواند باز به شکست و ناکامی منجر گردد. یاد آوری ٣٠ خرداد بخشی از روند آگاهگری و درک و فهم تجربه شکست انقلاب ٥٧ است. منادیان دو خرداد و فعالین ارتجاع سبز، و سازندگان اصلی دولت “اعتدال” جزئی از صف یاران و همقطاران خمینی بودند و مستقیما در فاجعه نسل کشی ٣٠ خرداد ٦٠ و کل دهه شصت دست داشته اند و لازم است به عنوان جزئی از عاملان و قاتلین آن رده بندی شوند. از ٣٠ خرداد و شهریور ٦٧ تا  کهریزک و کشتار کارگران و شلاق زدن کارگر و جوانان ،از به فقر و نابودی کشاندن طبقه کارگر، تا اسید پاشی ها و “گشت های نامحسوس”، از سازماندهی شبکه های ترور و قمه کشی واعدامهای پی در پی، تا   جنگ افروزی در کشورهای منطقه و هزینه کردن ثروت جامعه در جنگهای تروریستی و کشتار مردم بی دفاع، از تداوم آپارتاید جنسی و فشار و سرکوب  مداوم زنان و به قهقرا بردن امید و خواست و آرزوی نسل جوان همه و همه  زنجیره جنایتها ی غیر قابل چشم پوشی و بخش تفکیک ناپذیری از تاریخ نفرت انگیزی است که بر پیشانی این حکومت بورژوا اسلامی حک شده است.

همه جناحهای دیروز و امروز آن رژیم در آن  تاریخ و جنایت ٣٧ ساله سهیم  بوده و دست داشته اند. واضح است که ابعاد کارکرد ماشین جنایت جمهوری اسلامی و مسئولیت و شراکت سران همه جناحهای آن در قبال فجایعی نظیر ٣٠ خرداد، تنها با بیان حقایق تاریخی این فجایع روشن نمیشود. ابعاد واقعی این جنایات عظیم تنها با نابودی این حکومت جنایتکار برای جهانیان روشن  ترخواهد شد همانگونه که بعداز شکست آلمان نازی و مرگ هیتلر کلیه ابعاد آدمکشی های آن دوره بر ملا گردید .

جنایت عظیم ٣٠ خرداد سال ٦٠ فراموش شدنی نیست!

گرامی باد یاد قربانیان ٣٠ خرداد ٦٠


نابود باد جمهوری اسلامی

s_zijji@yahoo.se

١٢ خرداد ١٣٩٥

١ جون ٢٠١٦