سعید مدانلو -آمریکا و ایران چهره عوض میکنند!

سعید مدانلو                                                     دوم فوریه ۲۰۱۷

آمریکا و ایران چهره عوض میکنند!

سرمایه آمریکا برای خلاصی از شر بحران و سودآور نمودن آن و رهایی از عواقب “دهشتناک” و معینِ ادامه بحران و انباشت بدهی و میداندار شدن شرخرهای خانه برانداز بجای بانکهای وامپرداز و کردیت کارتهای رنگارنگ که کمتر این روزها در فروشگاه ها دست بدست می شوند، دو راه بیشتر در جلوی پایش نداشت. یا می بایست سیاست ناسیونالیستی انزوا طلبی را در پیش میگرفت و یا با یک رفرم قابل ملاحظه، تنش های آتی تعمیق بحران را عقب می انداخت. دعوا فیمابین دو رقیب به نحوی گذشت که راه حل رفرمیستی دمکراتها در میان ناباوری همگان دست را به دار و دسته ای از نمایندگان سرمایه باخت که سیاست انزوا طلبی را بهترین راه برون رفت از بحران هرچه تعمیق یابنده تر سرمایه در آمریکا می دانند. در تاریخ آمریکا بویژه بعد از پایان جنگ جهانی دوم سیاست سرمایه در آن هرگز بر اساس انزوا طلبی نگذشته است. برای هردو جناح سیاسی قدرتمند در آمریکا “احترام به ادیان” یکی از موازین کلی سیاست حاکمیت سرمایه آمریکا در قبال گردش جهانی سرمایه است. خارج از اینکه جزو مفاد قانون اساسی آمریکا باشد یا نباشد، هرگونه تخطی از سیاست “احترام به ادیان” در دایره قدرت سیاسی حاکمیت سرمایه آمریکا خارج از موازین مشارکت سرمایه آمریکا در گردش جهانی سرمایه محسوب شده و “غیر قانونی” است. دمکراتها دارند خودشان را از این بابت تکه پاره میکنند. ترامپ و شرکایش را تا حد کاراکترهای یک فیلم کمدی کلاسیک به مردم جلوه می دهند. جمهوریخواهان سعی میکنند تامیتوانند ترامپ را راست و ریست کنند و افسارش بزنند. در حقیقت  آنها به راحتی دارند اعتبار سیاسی کل حاکمیت سرمایه آمریکا را در انظار دنیا، رقبای سواحل دیگر و قطبهای دیگر سرمایه جهانی پائین میکشند. این روزها مردم آمریکا بیشتر با جوکهای ترامپیستی حال میکنند.

ترامپ قبل از اینکه بتواند در مقابل جمهوری اسلامی بیشتر از حد لازم عرض اندام کند، در داخل مجموعه دستگاههای قدرت سیاسی سرمایه آمریکا حتی در بخش اجرایی آن شدیداً در معرض گسترش عکس العملهای متمردانه نسبت به سیاستهای بنیادی دولت خود است. ذهنیات سیاسی جیمز مَتِس “وزیر دفاع” و مایکل فلین “مشاورامنیت ملی” (قبلی) آمریکا مملو از تلقیات “ضد اسلامی” است. فلین میگوید: “اسلام یک عقید مذهبی نیست یک ایدئولوژی سیاسی است”. فلین درست میگوید. منتها تنها اسلام نیست که یک ایدئولوژی سیاسی است. هرمذهبی بدون استثاء یک ایدئولوژی سیاسی است. مذهب از ابتدای بنیادش یک ایدئولوژی سیاسی بود که بمثابه مهمترین و کارآمدترین ابزار سیاسی و اجتماعی هرگونه حکومت طبقاتی درتاریخ بشردرهرشکل و شمایلی که حضور داشته و درهر شرایط اجتماعی که قرار گرفته بطور بلافصل در خدمت حاکمان برمردم بوده است.

و به همین دلیل که مذهب یک ایدئولوژی سیاسی است، سرمایه داری آمریکا هرگز از مزایای بی بدیل سیاسی و اجتماعی آن خود را محروم نمیکند. “احترام به مذهب مردم” را بمثابه یکی از مهمترین قوانین تخطی ناپذیر برای حضور دائمی خود در گردش جهانی سرمایه بحساب میاورد. از این نقطه نظر اسلام سیاسی تنها متعلق به ملاها و مکلاهای حاکم بر آن مملکت و یا مردمی با شناسنامه  “مسلمان” که از اسلام متنفرند، نیست. همان کارگر هپکو یا آن کارگری که شلاق میخورد شب به خانه میروند، بالا و پائین اسلام را که به آنها مثل یک برده نگاه میکند، یکسره میکنند.

سال سی دو، کودتا را به کمک ارتش و اسلام بثمر رساندند. در ۵۷ با اسلام خمینی را روی کول انقلاب مردم سوار کردند. القاعده و داعش را با اسلام و آیات الهی تربیت کردند. سران سیاست سرمایه آمریکا از خامنه ای بهتر میدانند که در قرآن و فقه اسلامی چه مطالبی و چگونه آمده و تا چه اندازه جنس اسلام جَلَب است. آنها نمیایند این ابزار کار آمد ایدئولوژیک و اهرم موثر و *انعطاف پذیر* سیاسی حاکمیت سرمایه را کنار بگذارند. آنها این ستم را به خودشان و به منافع سرمایه آمریکا روا نمیدارند.

خارج از اینکه تا چه اندازه ترامپ و شرکا در داخل اهرمهای متعدد قدرت سیاسی سرمایه آمریکا اوضاع اغتشاش آمیز و درعین حال مبارزه طلبانه ای دارند و شاخ و شانه کشیدنهایش به جمهوری اسلامی تا چه اندازه میتواند شکل عملی بخود بگیرد، منتها نیاز مبرم کل حاکمیت سرمایه آمریکا در درجه اول برای تحتِ فشارهای هرچه فزاینده تر و خُرد کننده تر قرار دادنِ جمهوری اسلامی بمراتب بیشتر از هرزمانِ دیگری است.

دولت ترامپ در ادعای نا موفق بودن “توافق اتمی” (برجام) از جانب دولت اوباما و عدم حصول نتایجی که هر دو جناح سرمایه از بابت آن توافق داشتند، در برابر سیاست دستگاه اجرایی سرمایه آمریکا کاملاً حق بجانب است. در ماجرای “برجام” آنها نتوانستند جام زهر را به خامنه ای بنوشانند. “توافق اتمی” قرار بود به خامنه ای و سران سپاه پاسداران “پوزبند اطاعت” بزند. توافقات حاصله بابت مذاکرات “برجام” قرار نبود نتیجه مذاکرات را به آنچه تا کنون حاصل شد ختم کند. قرار بود “آقا” جام زهر را در “فتح تکریت” از دست قاسم سلیمانی ستانده و بالا برود. “توافق اتمی” (برجام) در تکریت شکست خورد. سردار قاسم سلیمانی که پنه تا و مک کین اسم و رسم داران هر دو جناح قدرتمند سرمایه در آمریکا، انتظارشانِ برای افتخار ملاقات داشتن با او را علناً ابراز میکردند بعد از جاخالی دادن “آقا” سرِ بزنگاه و غیب شدنش در شروع “حمله مشترک پنتاگون و سپاه پاسدارن به داعش” در تکریت توانست داغی ابدی و التیام ناپذیری  را بر دل  “دولت شیک دمکراتها” در آمریکا بنشاند. “توافق اتمی” از نقطه نظر منافع کلی و مشترک کلیه جناحهای سرمایه در آمریکا در تکریت شکست خورد و خامنه ای جام زهر را برای بالا رفتن بدست رئیس جمهور روحانی به نمایندگی از جانب  جماعت سبز و بنفش و اصلاحطلب داد. حالا دولت روحانی هر روز یک جرعه اش را بالا میرود و چاره ای نیز جز این برایش باقی نمانده. “برجام” برای دولتهای روحانی و اوباما در واقعیت امر یک بازی “باخت – باخت” بود.

به انقیاد در نیامدن دستگاه نظامی و سرکوب جمهوری اسلامی و بی حاصل بودن همهٔ نامه نگاریهای اوباما به “آقا”

بابت “همکاری نظامی برای زدن داعش”، و بدون شک معوق ماندن بسیاری “وعده ها”ی داده شده به “آقا”، سیاست ناموفق هشت ساله ای  را در قبال جمهوری اسلامی در پروندهٔ اوباما ثبت کرد. تا آنجایی که به سیاست کلی و اهداف سیاسی هردو جناح قدرتمند سرمایه در آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران مربوط می شود، منقاد کردن و بصورت متحدِ حرف گوش کن و به قدر تعیین شدهٔ خود، “صاحب سهم” در آوردنِ آن، یک هدف استراتژیک است.
اوباما و شرکا دربرآورده نمودن  این شرط مهم و لازم الاجراء موفق عمل نکردند و جمهوری خواهان هم از قبل در این مورد پرونده ای مفتضح تر از دمکراتها داشتند. این بود که راه برای ترامپ و شرکا به عنوان “راه حل سوم” باز شد و آنها از شانس بدست گرفتن قدرت اجرایی حاکمیت سرمایه آمریکا برخوردار شدند. وگرنه پرونده  اوباما در مورد امور داخلی آمریکا  و ظاهر نتایج  برجام نیز کاملاً موفق و قابل دفاع می نماید.

ترامپ در پاسخ به روحانی که او را گویا “ناوارد” تلقی میکند، میگوید: که او بهتر است مواظب باشد.

روحانی از ضعفهای همه جانبه دولت ترامپ اطلاع کافی و وافی دارد. او میداند زمان کافی لازم است تا اعضای شرکت سهامی – سیاسی ترامپ با واقعیتهای موجود روی زمین و تواناییهای اقتصادی و میلیتاریستی و علی الخصوص روحیه جنگاوری پرسنل ارتش آمریکا بعد از شکست طرحهای اجرا شدهٔ میلیتاریستی آن آشنا شوند. با حکومتی که سردارش بی تعارف در انظار دنیا دوبی و امارات را با تریلیونها دلار سرمایه با موشک تهدید میکند، این ترامپ است که باید مواظب باشد. جمهوری اسلامی بروز هرگونه جنگ خارجی و یا داخلی را به سرنگون شدن بدست جنبش مردم ترجیح میدهد. این جمهوری اسلامی است که بنای جنگ طلبی را گذاشته است. ترامپ جمهوری اسلامی را یک حکومت قدرتمند و با نفوذ در منطقه میداند. او هم مثل اوباما بمثابه رئیس جمهور آمریکا آرزوی افسار انداختن به گردن این “ارتش قدرتمند منطقه” را در سرش دارد. این جمهوری اسلامی است که حاضر است زیر بار جنگ با آمریکا “هرگونه دشمن خارجی – ترجیحاً کشورهای عربی حاشیه خلیج” برود تا این اتفاق “خانمان برانداز” یعنی یوغ اتوریته میلیتاریسم آمریکا به گردن سپاه و ارتش جمهوری اسلامی نیافتد. درست است که اسلام یک مذهب انعطاف پذیر است. منتها حکومت اسلامی چون با تهدید سرنگونی بدست جنبش مردم روبروست تبدیل آن به “اسلام رحمانی” یک امر امکان ناپذیر خواهد بود و هیچکس بهتر از خامنه ای قادر به درک این واقعیت نیست.

برای سیاست آمریکا و غرب هرگونه تغییر حاکمیت اسلامی باید از بالا و بدون دخالت مردم وبویژه کنترل شده با “حفظ حرمت اسلام و سایر ادیان” صورت پذیرد. ترامپ هم مثل اوباما و یا هر دولت دیگری در آمریکا هرگز از این قاعده مستثنی نیست که تضعیف هرچه بیشتر حاکمیت اسلامی در ایران بدون فراهم بودن زمینه های لازم دربخش قابل اتکایی از کلیت قوای نظامی و سرکوب در آن مملکت برای پذیرش اتوریته سیاست آمریکا و غرب، میتواند به سرنگونی جمهوری اسلامی بدست جنبش مردم به رهبری نیروهای چپ و کمونیست منجر شود. در واقعیت امر جنبش سرنگونی طلب مردم و سیاست آمریکا و غرب دردو جبهه، سرنگونی انقلابی جمهوری اسلامی و یا “رژیم چنج سناریو سیاهی”  با یکدیگر رقابت میکنند.

خبر استعفای فلین مشاور امینتی ترامپ بعلاوه به محاق رفتن دستور “غیر قانونی” جلوگیری از ورود “مسلمانان” از جانب او را باید بحساب پیروزی مخالفان بویژه حزب دمکرات بحساب آورد. اتفاقاً آنکه باید هدف بی امان نقد و افشاگری قرار بگیرد همان سیاست به اصطلاح چپ و اسلام پناه دراپوزیسیون دولت ترامپ است. دولت ترامپ در کار خودش مانده است. موقعیت مناسبی برای “اکشن” در خلیج و یا داخل ایران در اختیار ندارد مگر اینکه سپاه پاسداران به سیم آخر بزند و از حد مقتضی فراتر برود. وانگهی جامعه آمریکا دارد چهره عوض میکند. گرایشات طبقاتی در جامعه به نحو محسوسی صورت آشکارتری به خود میگیرد. به نظر نمیرسد سیاستمداران و نمایندگان سرمایه در آمریکا بتوانند این مملکت را به موقعیت گذشته داخلی و خارجی اش بازگردانند. سرِکار آمدن ترامپ بیشتر به آغاز دوران فروپاشی نظم سرمایه در قدرتمندترین و با نفوذ ترین قطب آن شبیه است. هرچند که سیاست سران آمریکا در اینچنین وضعیتی میتواند بسیار خطرناک برای همه دنیا نیز بشود منتها سَمتگیری تحولات سیاسی داخل خود جامعه آمریکا بنحوی است که اکثریت بسیار بالایی از این مردم نه تنها تن به ناسیونالیسم ترامپی و سرازیر شدن به مراحل فاشیستی آن نخواهند داد بلکه بشدت جلوی آن خواهند ایستاد. آنچه که اتفاقاً برای این مردم بمثابه یکی از اعضای مهم  جنبش جهانی ۹۹% حائز اهمیت است عبور از حزب دمکرات بویژه لیبرالیسم چپ شکل گرفته در آن و اتوریته سیاسی و معنوی “تریْد یونیونیسم” که تنها یازده در صد طبقه کارگر آمریکا را شامل میشود است. در حال حاضر در آمریکا نه تنها زمینه های سیاسی و اجتماعی برای تشکیل احزاب رادیکال و مستقل از دو حزب حاکم وجود دارد بلکه کمونیسم سنتی آمریکا نیز از هر نحله و تفکری که بوده و هستند، بشدت زیر سوال است. این روزها برای ما بطور اخص سینه زنی لیبرالهای چپ و انعکاس جهانی “خود مسلمان خوانی” کاراکترهایی  مثل مایکل مور و امثالهم و کوبندگان مُهر اسلام به شناسنامه مردم ایران و چند کشور دیگر در خاورمیانه و شمال آفریقا، موضوعی فوق العاده قابل اهمیت و بسی مهمتر از کار و بار ترامپ جلوه میکند. ترامپ میتواند در ادمه کارش کل جمهوری اسلامی و خود اسلام را در مقابل جنبش سرنگونی طلب به “خطر” بیاندازد منتها مخالفین راستش از هر قماش از دو حزب حاکم هنوز بفکر تداوم کار بسبک گذشته و دست به عصا رفتن هستند. تا کنون در باب قانون “احترام به ادیان و در شرایط حاضر بویژه احترام به اسلام” توانستند در دو مورد مشخص ترامپ را وادار به عقب نشینی کنند.

از جهتی دیگر، لحن اعتراضات اخیر کارگران بر سر دستمزدهایشان در جایجای ایران بویژه مطالبات ضرب العجل زیست محیطی و معیشتی مردم درمناطق جنوبی ایران حاکی از شروع دوران جدیدی از مبارزه مردم است. هرچند که مبنای اعتراضات بشدت حیاتی و معیشتی است منتها سطح ابراز مطالبات مردم نیازمند عبور از یقه گیری از به اصطلاح “مسئولان” محلی حاکمیت اسلامی در آن مملکت است. با توجه به فزایندگی لحن اعتراضات در میان مردم، میتوان در تداوم بخشیدن به آن، لحن اعتراضات را متوجه سطوع بالاتری از ارکان قدرت سیاسی جمهوری اسلامی کرد. از این نقطه نظر حنبش سرنگونی طلب مردم را میتوان جلوتر از نتایجی دانست که سیاست گویا جدید دولت ترامپ و شرکا قرار است برای آنها و برای مردم ایران  ببار بیاورد. تشدید مجازات اقتصادی بویژه تسلیحات نظامی و مسدود نمودن منابع مالی حکومت بویژه سپاه پاسداران و ژنرال سلیمانی محبوب دیروز و تروریست امروز، کاری است که ترامپ برای تنبیه این نیروی نظامی با ارزیابی خود،”قدرتمند با نفوذ و سرکش” در منطقه”، بدنبال انجام آن است. نه سران سیاست سرمایه آمریکا قادر به تغییر جمهوری اسلامی و رام کردن آن هستند و نه تاکنون سیاست غرب  برای ایجاد  کوچکترین تغییری در آن و مطلوبیت بیشتر بخشیدن به آن برای سرمایه غرب، موفقیتی در بر داشته است. هنوز صاحبمنصبان و نمایندگان زن و فمنیست دولت و حاکمیت سوئد باید خفّت روسری بسرکردن را جلوی مقامات اسلامی در آن مملکت تحمل کنند.

دولت ترامپ همچون گذشتگانش در سیاست آمریکا برخلاف سالهای سی دو و پنجاه هفت، آلترناتیوی برای جایگزینی جمهوری اسلامی در آن مملکت در اختیار ندارد. سیاست ترامپ در قبال جمهوری اسلامی هرچه بخواهد باشد همچون اسلاف خود چاره ای بجز بیرون کشیدن جایگزین آن از داخل ارکان سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی بویژه از داخل مجموعه قوای نظامی و سرکوب آن ندارد. بنابر این با افزایش سطح اعتراضات مردم و گستردگی آن، اِعمال  فشارهای درهم شکننده از طرف دولت ترامپ به جمهوری اسلامی برای حصول نتایج مطلوب خود، میتواند برای سرمایه غرب ریسک بزرگی محسوب داشته شود و جنبش مردم قادر شود مستقلانه جمهوری اسلامی را بر اندازد. با توجه به اوضاع سیاسی و اجتماعی حال حاضر درغرب بویژه در خودِ آمریکا و مورد تعرض بودن  حکومتهای غربی و دولت ترامپ از جانب مطالبات فزاینده موجود در جوامع غربی وآمریکا، نیروهای چپ و کمونیست در ایران زمینه و موقعیت بمراتب مناسبتری برای در دست گرفتن رهبری جنبش سرنگونی طلب مردم در پیش رو خواهند داشت.