حسین مرادبیگی – در مراسم تحقیر خود شرکت نکنید

در مراسم تحقیر خود شرکت نکنید

حسین مرادبیگی

هفتاد درصد کارگران ایران زیر خط فقر زندگی میکنند. این خبری نه چندان جدید از پورموسی دبیرکل شورای عالی اسلامی کار جمهوری اسلامی است که چند روز قبل در بعضی از سایتهای وابسته به جمهوری اسلامی و همچنین سایتهای فارسی زبان در خارج کشور منعکس شد. ایشان با توجه به این از نمایندگان کارفرمایان تقاضا کرده اند که حداقل معیشت خانوار ۴ نفره کارگری را برای دستمزد سال ۹۴ لحاظ کنند! حداقلی که سال گذشته در شورای عالی کار و در همکاری و هماهنگی با شوراهای اسلامی کار ۶۰۸ هزار تومان تعیین شد در حالیکه قبل تر کمیته مزد کانون شوراهای اسلامی کار، هزینه یک خانوار چهار نفره را حدود یک میلیون و ۷۰۰ هزار تومان اعلام کرده بود. علیرضا محجوب، رئیس فراکسیون کارگری مجلس اسلامی هم چندی قبل گفته بود که ۹۰ درصد جامعه کارگری ایران زیر خط فقر زندگی می‌کنند و ۱۰ درصد باقی ‌مانده نیز با خط فقر فاصله چندانی ندارند. پورموسی همچنین در قسمتی از سخنان خود با اشاره به تبعات کمبود دستمزد کارگران، افزوده اند که ۱۹۹۴ کارگر سال گذشته در اثر حوادث ناشی از کار جان باخته اند. گفته اند که یکی از عواملی که باعث بروز مشکل برای کارگران می‌شود خستگی ناشی از کار زیاد است. وزارت کار جمهوری اسلامی هم پیش از این در این مورد اعلام کرده بود که سال گذشته حدود ۱۳هزار حادثه مرتبط با کار رخ داده است که بیش از ۱۸۰۰ مورد آن منجر به مرگ شده‌ است! این آمارها، هرچند گوشه هایی از آنچه را که بر طبقه کارگر و خانواده ها کارگری در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی میگذرد، نشان میدهد، اما کیست که نداند که بانی این وضعیت دولت اسلامی، نهادهای مختلف آن، سرمایه داران و کارفرمایان اند که در بند و بست با شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر و غیره هر روز و هر ماه و هر سال زیر این لفاظی های در ظاهر طرفداری از کارگر ناچیزترین دستمزد و سخت ترین شرایط کار را به طبقه کارگر در ایران، تحمیل کرده و تحمیل میکنند.

بنری که در متن عرضه این آمارها دست یک عده از کارگران داده اند و روی آن نوشته اند: “کارگران عامل اصلی اقتصاد مقاومتی هستند” شورای اسلامی شرکت شیراز مرغ! به تنهایی تمام دغل کاریها و بند و بست شوراهای اسلامی کار و خانه کارگر را در چند دهه گذشته و اکنون در تعرض به کارگر و دست بستن کارگر و انداختن کارگر زیر چرخ ماشین استثمار و سرکوب سرمایه و دولت بورژوازی بالاسر آن، جمهوری اسلامی، به نمایش میگذارد.

“اقتصاد مقاومتی”! که این روزها ورد زبان سران حکومت اسلامی شده است اگر وجود خارجی داشته است، ثمره آن برای طبقه کارگر و خانواده های کارگری در سی و پنج سال گذشته همین وضعیتی است که گوشه هایی از آن، سران و عوامل و مجریان جمهوری اسلامی را ناچار از بیان آن کرده است. کافی است سری به همین شرکت شیراز مرغ زد تا شرایطی چند برابر بدتر و دردناکتر از آنچه که اینها برای فریب کارگر مجبور به بیان آن میشوند در مراکز مختلف کار و شرکتهای مشابه شیراز مرغ روی کاغذ آورد و نشان داد که جمهوری اسلامی و کارفرمایان و سرمایه داران در ایران چه به روز طبقه کارگر و خانواده های کارگری آورده اند. “اقتصاد مقاومتی” پوچ ترین و بی معنی ترین بیان اقتصادی در مورد اقتصاد که خامنه ای هر بار و به هدف سیاسی معینی به آن پناه می برد و هیچ بار هم قادر به بیان “معنای” آن به اوباش اسلامی خود نیست که چگونه آن را به “گونه ای” سازمان دهند که “تکانه های جهانی در آن اثرگذار نباشد”!، اگر معنی داشته و یا داشته باشد تنها عبارت از کشیدن بیشتر طناب بر گرده بخش شاغل طبقه کارگر در ایران، تحمیل بی حقوقی بیشتر و اخراج و بیکارسازیهای بیشتر از میان کارگران است. سناریوئی که هر روز شاهد آنیم؛ سناریوئی که امثال شوراهای اسلامی کار تحت نام “اقتصاد مقاومتی” و فرستان کارگر دنبال نخود سیاه سالهاست در بند و بست با دولت و کارفرمایان به قیمت نابودی نسلهایی از طبقه کارگر پیش برده و پیش می برند.

کارگر در نظام سرمایه داری برای سرمایه داران و کارفرمایان مفت و مجانی کار میکند. مطلقا مفت و مجانی! آنچه که سرمایه دار بعنوان دستمزد، حداقل معیشت روزانه کارگر، در شکل پولی آن به کارگر میدهد تا چند ساعت در روز نیروی کار کارگر را در اختیار داشته باشد، قبلا توسط خود کارگر با کار اضافی بی مزد و مجانی او، ارزش اضافه، در اختیار سرمایه دار گذاشته شده است و سرمایه دار آن را به شیوه ای که ظاهرا نمیتوان آن را لمس کرد و نمیتوان رد آن را نشان داد، از کارگر تصاحب کرده است. هر پول و هر مایملکی که سرمایه دار چه دولتی و چه غیر دولتی در اختیار دارد، هر شاهی و هر ریال آن ارزش اضافه ایست که سرمایه دار از کارگر تصاحب کرده و دزدیده است. کارگر در پروسه تولید نه تنها دستمزد روزانه خود را به سرمایه دار باز میگرداند، نه تنها معادل کار خود ارزش مصرف جدید تولید میکند، بلکه مقداری از کار روزانه خود را نیز مجددا مفت و مجانی در اختیار سرمایه دار میگذارد، سرمایه دار آن را تصاحب کرده و با آن کارگران دیگری را مجددا مفت و مجانی به کار میگیرد. کارگر به کار مرده مادیت یافته در ابزار تولید و مواد خام با کار زنده خود جان میدهد و ارزش آنرا به محصول کار در پروسه تولید انتقال میدهد. بقول مارکس، که آنهم چیزی نیست جز کار روز قبل، جز کار هفته قبل، جز کار ماه قبل و سال قبل خود کارگر. کار خود کارگر که از آن بیگانه شده است و کارگر از کار بیگانه شده خود بعنوان ابزار تولید که به کمک دولت بورژوازی، با حمایت دادگاه آن، وسیله دستگاه زور وسرکوب آن، با پاسدار و کمیته و غیره آن در اختیار عده ای مفت خور و بیکاره به نام سرمایه دار و کارفرما نگاهداشته اند تا آن را علیه خود کارگر و در خدمت دربند نگاهداشتن او به کار برند. در مورد دستمزد هم، یعنی حداقل معیشت روزانه کارگر، از دویست و چند سالی که از پاگرفتن سرمایه داری در شکل کلاسیک آن میگذرد، تمایل همه سرمایه داران و دول و سخنگویان ریز و درشت اقتصاد سرمایه داری این بوده است که این حداقل را هر روز که میگذرد کاهش دهند، چرا که میخواهند با آن کارگر را بعنوان کارگر برای سرمایه دار نگاهدارند. چرا که کارگر در چشم سرمایه دار ماشینی است که تنها بدرد انباشت سرمایه او میخورد. لذا خرج حداقل روغن کاری روزانه او را بسته به شرایط هر کشوری تامین میکند تا روز بعد پروسه انباشت روز قبل را برایش تکرار کند. اگر لازمش نبود او را بیکار میکند، یا جای او را با کار کودکان عوض میکند.

این ها امروز به بخشی از داده های کارگران آگاه و کمونیست تبدیل شده است و حتی اکنون هر کارگری با غریزه طبقاتی خود در موقعیت کارگر باید آن را لمس کرده باشد. بنابراین کارگر نیازی به رفتن به دریوزگی دولت و کارفرمایان که کارگر را با طناب نامرئی بردگی مزدی نگاهداشته اند نداشته و ندارد. آنچه که کارگر فعلا برای بهبود شرایط کاری خود از دولت و سرمایه داران و کارفرمایان میخواهد، بخش ناچیزی از آن ثروت اجتماعی است که خود آن را تولید کرده است و آنها آن را در ابعاد میلیاردها دلاری به زور تصاحب کرده اند.

واضح است که این بنر معرف آنچه که در میان کارگران و رهبران کارگری و آنچه که در اعتراض و مبارزه و مقاومت هر روزه آنان در دفاع از حق و حقوق خود و علیه دولت اسلامی و کارفرمایان و سرمایه داران میگذرد، نیست. بویژه کارگران کمونیست که بخش مهم و فعال جنبش طبقه کارگر در ایران را تشکیل میدهند. بحث در این مورد و در این نوشته تاکید مجددی است بر گوشه کوچکی از واقعیت رابطه کار و سرمایه و اینکه کارگر در هچ موردی نیازی به رفتن به دریوزگی دولت و سرمایه داران ندارد. کارگر خود نباید در مراسم تحقیر خود شرکت کند. در کشورهایی که آگاهی طبقاتی کارگر بالاست، کارگر و رهبر کارگری هیچ وقت نرفته و نمیروند که از دولت بورژوازی و یا این یا آن مقام دولتی تعریف کنند تا شاید دل سرمایه داران و دول مربوطه را بدست یا “برحم” بیاورند. نمیروند بگویند که کارگران عامل اصلی اقتصادی هستند که دولت بورژوازی و کارفرمایان آن کارگران را یکی بعد از دیگری بیکار و اخراج و کارگر و فرزندان کارگر را به گرسنگی میاندازند. حتی وقتی که احزاب سوسیال دمکرات سرکار هستند، حرف طبقه خود را میرنند، حتی وقتی رهبر اتحادیه یا سندیکا در نقش واسطه عمل میکند، از اقتصاد و از دولت بورژوازی تعریف نمیکند. میگوید، دولت و سرمایه داران دستمزد کارگر را اضافه نمیکنند، میگوید از بیمه های بیکاری و اجتماعی کارگر میزنند. میگوید، پلیس و دادگاههای آنان در خدمت سرمایه داران و کارفرمایان عمل میکنند و غیره.

در ایران در کنار حکومت هار و ضد کارگر جمهوری اسلامی که کارگر و رهبر کارگری را به زندان میاندازد و یا از کار بیکار و اخراج میکند فقط به این خاطر که خواسته است و یا میخواهد سندیکا و یا اتحادیه مستقل از دولت را تشکیل دهد، محجوب ها و پورموسی ها نیز درهمراهی با این حکومت رفتند تا زبان کارگری را که میخواست سندیکای خود را تشکیل دهد، ببرند. خمینی در روزهای بعد از انقلاب پنجاه و هفت میگفت، اقتصاد پایه خر است! اقتصاد پایه خودش و همه آخوندها و آیت الله ها بود و اکنون نیز هست. نبض آخوند هم اینک هر روز با بالا رفتن دلار بالا و پائین میرود، اما خمینی میگفت، پایه خر است تا با آن مطالبات طبقه کارگر را بعد از انقلاب انکار و رهبران کارگران را با آن سرکوب کند. اشک تمساحی هم که شوراهای اسلامی کار و یا خانه کارگر و امثال محجوب و پورموسی برای کارگر میریزند تنها به هدف متوهم نگاهداشتن بخشی از کارگران به حکومت اسلامی و نهادهای ضد کارگری آن، به هدف رام کردن کارگر برای سرمایه دار و سرانجام تحقیر کارگر در مقابل دولت و سرمایه داران و کارفرمایان است. اینها جیره و مواجب خود را به خاطر این کار از جمهوری اسلامی میگیرند.

این وضعیت واضح است که معلول شرایط سخت و پلیسی، معلول بی حقوقی سیاسی و اقتصادی و اجتماعی طبقه کارگر، معلول ممنوع کردن حق تشکل و تحزب سیاسی کارگر در ایران است. بااینحال، شرایط هرچقدر سخت، شرکت کارگر در مراسم تحقیر خود را توجیه نمیکند. کارگر نباید و نیازی به رفتن به دریوزگی دولت اسلامی و سران و نهادهای آن ندارد. با این کار فقط طناب استثمار طبقه حاکمه و سرمایه داران را بر گرده خود محکمتر میکند. باید صف شیادان ضد کارگر را سریعا ترک کند. باید خود را متشکل و متحد کرد و دوش بدوش هم طبقه ایهای خود شرایط سخت را تغییر داد و حق و حقوق خود را از دولت و سرمایه داران و کارفرمایان مطالبه و نهایتا برای انقلاب کارگری به منظور پایان دادن به استثمار مبتنی بر کارمزدی، وارد میدان شد. سرمایه داری شرایطی است که کارگر در آن گیرکرده و زیر آن ذله شده است. بهمین دلیل کارگر باید با هر دار و نداری که دارد زیر رابطه کار مزدی بزند تا خود و دیگر افراد جامعه را همراه خود رها کند. *