حسن رحمان پناه – کاک “فواد” قابل مصادرە نیست ؟

کاک “فواد” قابل مصادرە نیست ؟
حسن رحمان پناه
هر ساله با آغاز روزهای اولیه شهریور ماه، تحرکات زیادی در جهان مجازی و کانال های اطلاع رسانی در صفوف فعالین مخالف رژیم جمهوری اسلامی و بویژه کسانیکە در صفوف “کومەله” فعالیت کردە یا می کنند، در حد فاصل ١٠ روز ، در روزهای ٤ ، ٩، ١١ و ١٣ شهریور آنجام می گیرد. ٩ شهریور سال ١٣٥٨خورشیدی سالگرد جانباختن رفیق فواد مصطفی سلطانی، ٤ شهریور ١٣٦٨سالگرد جانباختن رفیق غلام کشاورز،١١ شهریور١٣٦٢سالروز تشکیل حزب کمونیست ایران و ١٣ شهریور ١٣٦٨ سالروز جانباختن رفیق صدیق کمانگراست . چهار روز قبل از آغاز شهریور ماه ، خمینی رهبر و بنیانگذار جمهوری جنایتکاراسلامی، فرمان جهاد علیە مردم کردستان در ٢٦ مرداد ١٣٥٨ را صادر کرد. دو روز بعد و در ٢٨مرداد همین ماه، لشکر الله سرازیز کردستان شدند. متعاقب این فرمان ، جنایات متعددی علیە مردمان این دیار آنجام گرفت کە تا کنون نیز ادامه دارد و در کردستان زبان زور، سرنیزە ، زندان ، شکنجە و اعدام کماکان زبان و سیاست غالب است.
جدا از بیان این حقیقت کوتاە از تاریخ ٣٦ سال گذشتە ،در شهریور ماه سال ١٣٥٨ و شهریور سال ١٣٦٨ رهبران و شخصیت های در این ماه و با فاصلە ١٠ سال جانباختەاند کە به گواه تاریخ و حتا به شهادت جانیان سرکوبگر جمهوری اسلامی کە تمام توان و نیروی خود را جهت حذف فیزیکی آنان به کار گرفتند، از تآثیرگذارترین رهبران آن دوران تا کنون در جنبش سوسیالیستی ، انقلابی و سرنگون طلب جمهوری اسلامی در کردستان و ایران بودەاند . از بهار سال ١٣٥٨ کە با اولین یورش جمهوری اسلامی به شهر مقاوم و مبارز سنندج، کە اولین نبرد خونین رژیم علیه مردم کردستان آغاز شد، تا کنون هزاران رزمندە انقلابی ، قدم در راە و مسیر این رهبران برداشتە و متآسفانه جانباختەاند. اگر چه تمام جانباختگان گرامی و سرمایەهای هر انقلابی هستند، زیرا هرآنچه کە دارند و از جمله جان عزیزشان را در طبق اخلاص رهایی بشریت گذاشتە و فراموش نشدنیند، اما در میان جانباختگان راه رهایی بشریت ، رفقایی حضور دارند که به دلیل توانایی و موقعیت معنوی و اجتماعی کە در رآس و هدایت حرکات و جنبش های مبارزاتی و اجتماعی قرار می گیرند ، از توجە و جایگاه ویژەتری برای جبهه انقلاب و همچنین ضدانقلاب به هدف نابود کردن برخوردار شدەاند. در صفوف کومەلە و بعدن حزب کمونیست ایران نیز رفقای جانباختە از جمله فواد مصطفی سلطانی ، دکتر جعفر شفیعی، غلام کشاورز و صدیق کمانگر جزو رفقا و رهبرانی بودند کە موقعیت و جایگاه فراسازمانی و حزبی در جنبش انقلابی و سوسیالیستی کردستان و ایران یافتند. این رفقا و البتە رفقای زیاد دیگری نیز نه تنها به اعتبار موقعیت و اتوریتە تشکیلاتی، در موقعیت رهبران جنبش انقلابی و طبقاتی سعود و قرار گرفتند، بلکه توانایی ، رزمندگی ، موقعیت و اتوریتە شخصی آنان کە حاصل سالها تلاش و فداکاریشان بود ، به سازمان و تشکیلات محل فعالیت آنان نیز اعتبار و نفوذ اجتماعی و مبارزاتی بخشید. چنین رهبران و رزمندگانی تبلور کمونیسم و انسان اگاه و خودساختە و اهداف و امیال آنان ، زندگی سیاسی و تشکیلاتیشان، در اذهان تودەهای تحت ستم ، جامعە ایندە مورد نظر را تداعی می کرد و به همین اعتبار کارگران و رنج دیدەگان به آنان عشق و علاقە می ورزیدند و عزیز و گرامی بودند.
متاسفانه در ٩ شهریور سال ١٣٥٨ رفیق فواد مصطفی سلطانی از بنیانگذران کومەلە، رهبر فکری ، معنوی و عملی این تشکیلات و جنبش نوپا و جوان کردستان ، کە تنها ١١ ماه از فعالیت علنی ایشان بعد از آزادی از زندان می گذشت در یک نبرد نابرابر با سپاهیان جهل و خرافه اسلامی در مسیر جادە سقز_ مریوان جانباخت. مرگ کاک فواد خلاء بزرگی در کومەله، جنبش انقلابی و سوسیالیستی کردستان و ایران ایجاد کرد کە بعد از ٣٦ سال هنوز پر نشدە است. ٤سال بعدتر(٧آبان١٣٦٦) دکتر جعفر شفیعی یار و همفکر کاک فواد، از فعالین سوسیالیست و مبارزین اولیە کومەلە و از بنیانگذارن حزب کمونیست ایران کە در عرصەهای مهم و مختلفی کمبود حضور ایشان را تا حدود زیادی جبران کردە بود در یک رویداد ناگوار تصادف ماشین و در حال آنجام یک مآموریت حزبی جان باخت. در ٤ شهریور١٣٦٨ که ماه فاجعە باری برای جریان کومەله و حزب کمونیست ایران است، رفیق بهمن جوادی(غلام کشاورز) از چهرەهای برجستە و تآثیرگذار جنبش کارگری و کمونیستی ایران و از بنیانگذاران حزب کمونیست ایران در یک عملیات جنایتکارانه و از پیش طراحی شدە رژیم اسلامی، ترور و جانباخت. تنها رویداد مهم و تاثیرگذار ، امید بخش و وحدت آفرین برای تشکیلات کومەله و بخش مهمی از چپ ایران در ماه شهریور ، ایجاد حزب کمونیست ایران در ١١ شهریور ١٣٦٢ بود. اما متاسفانه و به فاصله تاریخی ٢ روز (١١شهریور تا ١٣شهریور)و با تفاوت ٦ سال(١٣٦٨) یکی دیگر از رفقای برجستە، از فعالین هستە اولیە کومەله ، از رهبران، سخنگویان، مبلغین و آژیتاتورهای کم نظیر کمونیست ، از فرماندهان جسور و توانای نظامی و از بنیانگذاران حزب کمونیست ایران، رفیق صدیق کمانگر نیز در یک توطئە از پیش طراحی شدە جمهوری اسلامی که سران این رژیم عمیقن از ایشان وحشت و ترس داشتند، ترور شد.
این رفقا و رهبران ، چهرەهای تودەای ، سوسیالیست ، تاثیرگذار و انقلابی در جنبش کردستان و ایران بودند. اگرچه شخصیت و جایگاه آنان فراتر از قالب و چهارچوب تشکیلات ما است و قدردانی و ادای احترام به آنان کمترین وظیفە هر انسان مبارز و انقلابی است ، اما آنان را باید انطور که بودند ، زندگی و مبارزە کردند ، با فکر، آرمان، ایدئولوژی و جهان بینی کە داشتند و طبقەای کە به آن متعلق بودند، معرفی و شناساند ، نه مطابق حال و هوای سیاسی و فکری امروز هر جریان یا فرد . در غیر این صورت ستم و جفای بزرگی علیە آنان و تاریخی صورت گرفتە کە این رهبران برای آن مبارزە نمودە و در ایجاد و سازماندهی آن معمار بودەاند. نمی شود و ممکن نیست از نام کاک فواد و رفقایش سوء استفادە نمود ، اما آرمان و اهداف سیاسی و طبقاتی آنان را خاک کرد. آنان رهبر هر نوع حرکت و جنبشی نبودند. “دیپلمات های” در حال گدایی از بارگاه این حزب و آن جریان دست راستی و بورژوای ، این نهاد و آن دولت های امپریالیستی و سرکوبگر نبودند. عضو هر جمع و محفلی و یار و دوست هر سیاست فروش و نان به نرخ روز خوری نبودند. برای آنان “سیاست نه هنر روز” و با هر “نسیمی رقصیدن” بلکه هنر سیاسیون، تعلق و پایبندی به ایدئولوژی ، آرمان ، جهان بینی ، برنامه ،اخلاق مبارزاتی و فردی و طبقە گورکن نظم فاسد کنونی برای تغییر جهان وارونه سرمایەداری بود . در یک کلام آنان کمونیست و به طبقە کارگر و محروم ، قطب سوسیالیست ، انساندوست و انترناسیونالیست جامعە تعلق و وفادار بودند و پایبند ماندند و جان عزیزشان را نیز در این راه فدا کردند. تاریخ زندگی ، مبارزه ، فداکاری و جانبازی آنان روشن ، شفاف ، غیرقابل دستکاری و متعلق به افراد و جریانی است کە بر ادامه راه ، آرمان و اهداف آنان استوار، ثابت قدم و وفادار هستند .
کاک فواد ، اهداف ، آرمان و رفقایش هرگز قابل مصادرە نیستند.
در شهریور سال ١٣٩٠ مطلبی تحت عنوان “نامت بر تارک تاریخ خواهد درخشید” (٣٢ سال بعد از مرگ کاک فواد) نوشتم و در تعدادی از سایت ها پخش شد . چیز بیشتری از این مطلب در گرامیداشت و تجلیل از این انسان بزرگ ، تاثیرگذار و رهبر کمونیست ندارم . در سالگرد این خزان پاییزی ، بار دیگر آنرا در اختیار خوانندگان و علاقەمندان می گذارم .
یاد رفیق فواد مصطفی سلطانی و پراتیک تحول بخشش، همیشە امیدبخش راه و اهداف مان خواهد بود.
٩شهریور ١٣٩٤
* * *

نامت بر تارک تاريخ خواهد درخشيد (٣٢ سال بعد از کاک فواد)
حسن رحمان پناه
٣٣ سال قبل در روز ٩ شهريورماه ١٣٥٨ خورشيدی “فواد مصطفی سلطانی”، کمونيست برجسته، از بنيانگذاران کومه له، استراتيژسين دورانديش، تاکتيک گذار لايق و والا، از برجسته ترين رهبران جنبش انقلابی کردستان و کسی که می رفت در جنبش کارگری و کمونيستی ايران و منطقه جايگاه رفيعی پيدا کند، در جنگی نابرابر در منطقه “سرشيو” در مسير جاده سقز – مريوان، جان باخت.
باور کردن مرگ “کاک فواد” نه آن زمان، بلکه اکنون هم برای بسياری از ياران و دوستانش، برای زحمتکشان کردستان و برای همه کسانی که نور اميد رهايی را در نگاه، افکار و پراتيک فواد ميديدند، همچنان دشوار و سنگين،سنگين تر از گورستان “تاله سوار” که در قلبش آرام گرفته و سنگهايی است که بر مزار اين رزمنده کمونيست گذاشته اند. نه فقط ما ياران و رهروانش دوست نداريم مرگش را باور کنيم، بلکه دشمنانش نيز از جسد بی جانش وحشت دارند،چون تا بحال چندين بار سنگ مزارش را شکسته اند، زيرا وحشت دارند آثاری از او، از روئيدن گل و گياه و حيات برجای باشد، مبادا بار ديگر فواد برويد.
فواد ،کمونيستی عاصی از ستم، اسطوره مقاومت و سرکشی،يار زحمتکشان و دشمن ستمگران، نامش، آوازەاش بعد از ٣٢ سال هنوز تازه و امروزی است و بی شک نسل ها و قرنها خواهد ماند . او نور اميدی بود که در تاريکی سرزمينی که هميشه جولانگاه ستمگران و عصيانگاه خروش ستمکشان بوده و وعده رهايی آنها را داده بود، کوتاه ،اما پرنور درخشيد . فواد نامی بود که بعد از مرگش وسيعاً توده گير و عمومی شد ،اين نشانه محبوبيت و جايگاه والای او در قلبها است. کاک فواد که شغل و منصب و آسايشی داشت و می توانست به رياست و وزارت و مقام برسد، خوشه چين زحمات خود و خانواده باشد، به همه پشت پا زد و يار قلم و تفنگ و توده های زجر کشيده گرديد ، ساده زيستن و برای تغيير مبارزه و فداکاری کردن، انقلابی انديشيدن و انقلابی ماندن، رمز محبوبيت کاک فواد در ميان ياران و تودههای ستمديده بود. مرگش ياران و مردم زيادی را در غم و اندوه و تآثر فروبرد، بر مرگش گريستند و عذاب ديدند و دشمنان و قاتلانش از مرگش سرمست و مژده پايان جنبش را دادند!؟ اما زنده ماندن کاک فواد در گرو زنده ماندن اهداف و آرمانی است که در راه آن فداکاری کرد و جانباخت.
برای من که در طول حياتم کاک فواد را دو بار از نزديک ديده ام و با او گفتگو کرده ام (يک بار در جمعيت سقز بهار ٥٨ و بار دوم بعد از راهپيمايی از سقز به مريوان در حمايت از کوچ تاريخی مردم آن شهر)، چهره بشاش و دوست داشتنی اش را هرگز فراموش نمی کنم.
کاک فواد در طول حيات کوتاه اما پرثمرش آنچنان نقش و جايگاه والايی پيدا کرد که ابداً در قالب محدود تشکيلاتی نمی توان او را ارزيابی و مورد سنجش قرار داد. البته اين تنها ويژگی رهبری چون فواد نيست، بلکه تمام جنبش های اجتماعی اصيل چنين رهبرانی را در صفوف خود پرورش و آنها را پيشتاز حرکت خود نموده و جنبش توسط آنان هدايت و در همان حال آنان را نيز صيقل می دهد. اگر در مقطعی افرادی همچون کاک فواد ايجاد تشکيلات برايشان هدف می شود، در مرحله ديگر و در شرايط زمانی ديگر، در صفوف چنين کسانی، افرادی پيدا می شوند که خود محور تشکيلات و آينه معرف آن می گردند،کاک فواد از زمره چنين محدود رهبرانی بود. امروز نام و ياد کاک فواد تنها نام و خاطره يک فرد با تعلق معين تشکيلاتی و فکری نيست، بلکه نامی است به ابعاد يک حرکت، يک جنبش و يک خط فکری و سياسی معين در دل يک طبقه و يک جريان وسيع اجتماعی. سنگ بنای اجتماعی شدن کمونيسم در کردستان مديون فواد و ايشان معمار آن بود. به همين خاطر در هر گام و پيشروی اين جنبش، کاک فواد همچنان پيشقراول آن آست.
کاک فواد انسانی نبود که تنها به تفسير رويدادها و پديده ها بپردازد، همچنين شخصی ارادەگرا و يا نظارەگر جهان پيرامونش نبود، بلکه او رزمندەای بود که اساساً برای تغيير فعاليت می کرد. اين ويژگی اش او را بيشتر به مارکسيزم نزديک و عامل مهمی در شناخت پديدەها و جهان پيرامونش بود و فاکتور مهمی در کسب اتوريته و اعتماد دوستان و توده های زحمتکش به ايشان بود. در نظر و پراتيک کاک فواد، انسان در پرده روابط و مناسبات اجتماعی، نه موجودی بی اختيار و منفعل، بلکه عنصری فعال و پويا است که قادر به تغيير جهان پيرامونی خود و پايان دادن به جدايی اش از ابزار خودساخته ای است که به حکم شرايط توليد بر او حاکميت می کند و عنصر اصلی در پايان دادن به اين جدايی و از خود بيگانگی، خود انسان بود. برای او انسان محور تغيير و در همان حال تغيير انسان را نيز می سازد. از همين زاويه بود که دخالت فواد در مسائل ريز و درشت جامعه از سياست، اقتصاد و امور اجتماعی تا مسائل فرهنگی و آموزشی برای تغيير نامطلوب به مطلوب،در خدمت انسان بود. او آغازگر ابتکار نو، برای برپايی جهانی نو بود که انسان محور آن بود.
فواد در نوجوانی به سياست پا گذاشت، در اوايل جوانی ابزار تحقق افکارش را ساخت، جوان ٢١ ساله ای بود که کومه له را بنيان گذاشت.سياست و کار سياسی در کشورهای استبدادزده و خفقان آلود، امری طبيعی و استبداد فرد را به سوی سياست سوق می دهد، خلاف آن قدری غير نرمال است. اما فواد در اين ميان از محدود استثناها بود. او يکی از آغازگران مارکسيزم دهه ٤٠ و جنبش طبقاتی کارگران بود. فواد به درستی اين جمله داهيانه مارکس را دريافته بود که “کارگران فردی استثمار می شوند، اما دسته جمعی رهايی می يابند” که معنايش چيزی جز اتحاد، ايجاد تشکيلات و مبارزه سازمانيافته و آگاهانه برای تغيير و رهايی نبود و نيست. به درستی معتقد بود که بدون تئوری انقلابی عمل انقلابی ممکن نيست و عمل انقلابی هم برای سازماندهی توده ای کارگران و بردگان سرمايه جهت نيل به سوسياليسم به حزب انقلابی نياز دارد. او در سال ١٣٤٨ خورشيدی به ايجاد تشکيلاتی همت گذاشت که بعد از آزاديش از زندان ساواک در پاييز سال ٥٧ و شرکت در اولين کنگره آن ،نام “سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ايران_ کومەله” را بر آن نهادند. تا زمانيکه در قيد حيات بود، آن را پاس داشت، صيقل داد، به پيش برد، و به ابزار مبارزه انقلابيون حرفه ای،کارگران اگاه،زنان عاصی ازستم و ستمديدگان نظام طبقاتی، جهت نبرد برای رهايی از شر نظام موجود تبديل کرد. در آن زمان که تشخيص خوب از بد، هنوز کار آسانی نبود، کاک فواد با شم تيز طبقاتی و با چراغ مارکسيزم ، راه را از بيراهه تشخيص داد. با نگرش های انحرافی در جنبش چپ از جمله خيانت و تسليم طلبی حزب توده و نوکری و وابستگی اين جريان مرزبندی و مشی چريکی جدا از توده های زحمتکش را مردود و نشان داد که “موتور کوچک توان حرکت موتور بزرگ را ندارد”. با ديد انتقادی به جنبش مسلحانه سالهای ٤٦،٤٧ کردستان که توسط “کميته انقلابی حزب دمکرات کردستان ايران” برپا شده بود مينگريست و آن را پشت سر گذاشت.
هنوز بيش از چهار سال از تشکيل کومه له نگذشته بود که دستگير و روانه زندان و شکنجه گاه مخوف ساواک شاه گرديد. زندان برای او عرصه نوينی از نبرد، گاه فردی و گاه دسته جمعی با دشمن بود. در زندان آبديده شد، اگر اسمش “فولاد ” بود در زندان “فولاد آبديده” شد. در ميان ياران با عزت و احترام و بازجو و شکنجەگر از او حساب می بردند. سلولهای انفرادی و جمعی و تاريکخانه های زيادی را تجربه کرد و عذاب جسمی و روحی فراوانی تحمل نمود،اما رضا به قضا نداد و تسليم دشمن نشد و نهايتاً اعتصاب غذای ٢٤ روزه زندانيان سياسی زندان سنندج را رهبری و به پيروزی رساند. سازماندهی و پيروزی اين حرکت، توان غير قابل انکار او را در رهبری حرکت جمعی به دوست و دشمن نشان داد و مغز مبتکرش حرکتهای تودەای عظيم بعد از قيام ٥٧ را در تاريخ جنبش انقلابی کردستان برای اولين بار به اسم او و تشکيلاتی که او رهبرش بود،ثبت نمود.
در قيام ٥٧ و سازماندهی آن، بە ويژه در مناطق جنوب کردستان،همراه يارانش شرکت فعال و سازمانده داشت. اما قيامی که همه اقشار و طبقات اجتماعی در راه تامين منافع خود به حرکت و جنب و جوش درآورده بود، با فاصله گرفتن از ٢٢ بهمن روز پيروزی آن،تضاد منافع واقعی، روز به روز بيشتر صف به هم فشرده قيام کنندگان را از هم جدا ميکرد. ضد انقلاب اسلامی ميرفت تا هرچه زودتر دست آوردهای قيام را بازپس گيرد و آنچه را که رژيم شاه در به سرآنجام رساندن آن ناکام مانده بود،يعنی سرکوب قيام کنندگان و بازگشت ايران به جزيره آرامش سرمايه را بر جامعه ايران حاکم کند. کاک فواد و يارانش با تشخيص اين واقعيت و بدون توهم به رژيم اسلامی به استقبال شرايط جديد رفتند. آنان به درستی دريافته بودند ،حاکمان جديد که شمشير اسلام در دست و توهم تودههای مذهبی را پشت سر داشتند، مصممند فضای گورستانی بر جامعه در حال جوش و خروش ايران حاکم و آن را تنها راه سد انقلاب در داخل و رو به منطقه ميديدند .اين طرح و توطئه حاکمان تازه به قدرت رسيده اسلامی، از حمايت کشورهای امپرياليستی و ارتجاع منطقه نيز برخوردار بودند.
کاک فواد برای مقابله با تشکيلات سازمانيافته حکومتی چيزی جز سازماندهی توده ای در اختيار نداشت. او به درست دريافته بود که برای اين امر خطير تنها سازماندهی حزبی کافی نيست، بلکه به سازماندهی توده ای در ابعاد ميليونی نياز هست.به همت و ابتکار کاک فواد و فداکاری بی دريغ يارانش، نهادهای انقلابی و توده ای از جمله “جمعيتهای دمکراتيک” و “اتحاديه های دهقانی” در همه شهرهای کردستان ايجاد شد. نهادهای مدافع حقوق کارگران و زنان نيز در بسياری از مناطق شکل گرفت. ستمگران که عليه ستمديدگان دندان تيزکرده، مسلح شده و ارگانهای ضدمردمی از قبيل “شورای عشايری” ايجاد کرده و عليه جان و زندگی زحمتکشان مدام در حال دسيسه و توطئه بودند، بلافاصله در برابر آنان به سازماندهی زحمتکشان و مسلح نمودن آنان پرداخت و کومه له را نيز در پيشاپيش آنان مسلح کرد و از دست آوردهای قيام مردم انقلابی کردستان ، مسلحانه دفاع نمود. فواد مظهر اراده انقلابی و سازماندهی توده ای بود.
در اولين بهار آزادی بعد از سرنگونی حکومت شاه ، که به بهار خونين سنندج معروف شد و حاکمان تازه به قدرت رسيده اسلامی مردم مقاوم و مبارز اين شهر را به خاک و خون کشيدند،کاک فواد و يارانش نقش اساسی در سازماندهی مقاومت مردم و هدايت نبرد عليه جمهوری اسلامی در اين شهر برعهده گرفتند.اين اولين زورآزمايی رژيم اسلامی و مردم کردستان بود.هنگام مذاکره با هيئت رسمی جمهوری اسلامی که همه چهره های تاثيرگذار آن به جز خمينی شرکت داشتند و شورای شهر سنندج و نمايندگان برخی از سازمانها و احزاب طرف مذاکره آنان بودند، رفيق صديق کمانگر، مبلغ و سازمانده برجسته، زبان برا و کوبنده انقلاب و شورای شهر سنندج، باوصف اينکه آنزمان در کومەله مسئوليت مشخص تشکيلاتی بر عهده نداشت و کاک فواد رهبر کومه له بود، اما شخصآ محافظت از کاک صديق را بعهده گرفت. اين رفتار و تواضع را با رفتار کسانی که بخاطر موقعيت شخصی، آرمان و اهداف کومه له را زيرپا گذاشتند و امروز ادعای دوستی و شاگردی کاک فواد را دارند، مقايسه کنيد، تا دريابيد که اينان چقدر حقير و کوچک هستند.
مضحکه اولين “انتخابات” جمهوری اسلامی که با رای گيری جمهوری اسلامی ” اره يا نه ” در ١٢ فروردين ٥٨ معماری شده و در آن جعبه جادويی، اژدهای هفت سر حکومت ترور و شکنجه را بعنوان حکومت “مستضعفين” جار زدند و به مردم ايران قالب کردند، کاک فواد و يارانش بدون توهم در مقابل آن حقه بازی و کاهبرداری اسلامی ايستادند و آنرا افشا و مردم کردستان، يک صدا آن نمايش مضحک را تحريم و رسوا کردند. حرکتی که سنگ بنای اتحاد و مبارزات دسته جمعی آينده شد و اکنون هم بعنوان يکی از برگه های زرين جنبش انقلابی کردستان از آن ياد ميشود.
در جريان مذاکرات سنندج و مهاباد با هيئت های مذاکره کننده رژيم اسلامی که قطعنامەهای ٢٤ماده سنندج و ٨ماده مهاباد در آن تنظيم شد،نقش کاک فواد بسيار برجسته و مورد اذعان دوست و دشمن قرار گرفت و مخالفينش نيز چه آنزمان و چه اکنون هم، به فرهيختگی و شم و توان رهبری فواد اعتراف ميکنند. رهبران جمهوری اسلامی نيز در اين مذاکرات و در جريان رهبری کوچ تاريخی مردم مريوان و گفتگوهای رودررو بيشتر او را شناختند و از ايشان وحشت داشتند.
کاک فواد که از نيات ضد انسانی رهبر و سران جمهوری اسلامی در سرکوب خونين دست آوردهای قيام ٥٧ ترديد نداشت،در صدد سازماندهی نبرد توده ای، از جمله مقاومت مسلحانه همگام و با اتکا به نيروی مردمی بود. سنگ بنای اين نيرو را در سازماندهی نيروی مسلح پيشمرگ کومەله ديد و بی درنگ به ايجاد آن همت گماشت و اولين آموزشگاه نيروی پيشمرگ کومەله را در روستای “گۆرەمەر”ناحيه سردشت سازمان داد. در برابر نگرشات و توهمات تسليم طلبانه تسليم نشد و بر ضرورت مقاومت مسلحانه از دست آوردهای قيام در برابر ضدانقلاب اسلامی تاکيد نمود. تاريخ حقانيت او را در ٣٢سال گذشته به درستی نشان داد.
کاک فواد اهل پنهانکاری و کار زير به زير نبود . هر آنچه آنجام ميداد شفاف ، روشن، قابل روئيت و حسابرسی بود. عميقآ به کارگران و محرومان علاقه و اعتقاد داشت. بر اين باور بود که تودهای کارگر و زحمتکش دريا و روشنفکران و پيشقراولان اگاه و واقعی، ماهی هستند که حياتشان به حضور در آن آب زلال بستگی دارد. در کوچ تاريخی مردم مريوان که شهری را در برابر زورگويی و قلدری پاسداران اسلامی بسيج و به بيرون شهر هدايت و رهبری کرد،در رآس کميته رهبری آن حرکت تاريخی قرار گرفت. در جريان مذاکره با نمايندگان حکومت اسلامی ،ضمن دفاع قاطعانه از خواست و مطالبات مردم ناراضی، گزارش کارکرد روزانه کميته را به اطلاع مردم ميرساند و با اين اقدام ضمن تقويت روحيه اتحاد و همکاری، توده های مردم را به سنت دخالت از پايين در آمور سياسی و اجتماعی ترغيب،تشويق و آموزش ميداد. از آنها نظرخواهی ميکرد و نهايتآ ايدهای پيشرو و انقلابی را برميگزيد و عملی ميکرد.با اين روش و ابتکار نوين، مردم ستمديد و مبارز را برای نبردهای اجتماعی بزرگ آماده ميکرد. همچون رهبری تيز بين که توان و ظرفيت و ميزان آمادگی مردم برای ادامه مبارزه و حصول پيروزی را در دست داشت،هنگاميکه متوجە ظاهرشدن روحيه خستگی در صفوف مردم کوچ کرده شهرمريوان از ادامه مبارزه در شکل کوچ شد ، بدون اراده گرايی ،به چگونگی به موفقيت رساندن آن مبارزه انديشيد و با جمعبندی از دست آوردهای بدست آمده و حرکتی که اثرات و ابعاد آن نه تنها بر مردم شهر مريوان و حتی کردستان محدود نماند، بلکه جنبش طبقاتی سراسری را در نبرد عليه ديکتاتوری تازه به قدرت رسيده را آموزش داد و تقويت نمود، مردم را به خانه و کاشانه و محل کار و زندگی خود سربلند و غرورآفرين رهنمون شد. کاک فواد تنها تعليم دهنده نبود، بلکه تعليم بيننده هم بود. او معلم تبديل نااميدی به اميد و پيروزی بود.
کاک فواد نه تنها در مبارزه با حکومت تازه به قدرت رسيده اسلامی ، بلکه در مبارزه و افشای ارتجاع و جريان سنتی کردستان نيز پيشتاز بود. کاک فواد و تشکيلاتی که او رهبرش بود با سنتهای فرسوده مذهبی،ضدزن و ارتجاعی در افتادند و کمونيسم، برابری طلبی و سکولاريزم را تبليغ کردند. در برابر بی ارادگی انسان و تبليغ سرنوشت از پيش تعيين شده ،که ابزار فرهنگ طبقات استثمارگر است و آنرا بر جامعه حاکم گردانيده اند،انسان با اراده و حاکم برسرنوشت خود را الگو قرار داد. فواد و يارانش علی رغم اينکه جوان و کم تجربه و تشکيلاتشان نو پا بود،اما در برابر حزب قديمی،سنتی و ناسيوناليست که خدا،مذهب و جمهوری و کادرهای قديمی و کارکشته در اختيار داشت، با اتکا به سياست درست و انقلابی و اتکا به نيروی پاينی جامعه ،يعنی کارگران و استثمارشوندگان و دفاع از منافع و مصالح آنان درافتاد، سريعآ و در مدت کوتاه تودەگير و اجتماعی شدند و چشم و چراغ جريان سوسياليستی و کارگری سراسری گرديدند.
در جريان فرمان جهاد خمينی در٢٦مرداد ٥٨ و آغاز يورش به کردستان در ٢٨مرداد و “سرکوب غائله کردستان” که ليبرالهای ريز و درشت به حمايت از آن برخواستند، فواد در راس کومەله، فرمان مقاومت تودە ای با همه امکانات موجود را صادر کرد و در بيانيه ای تحت عنوان “خلق کرد در بوته آزمايش” در رآس مقاومتی قرار گرفت که بعد از سه ماه شکست جلاد جماران با نوشيدن اولين “جام زهر” از مقاومت و استقامت مردم مبارز کردستان در ٢٦ آبان ٥٨ و اعلام تسليم و مذاکره به نتيجه رسيد. اما دريغا ديگر کاک فواد که لقب “چگوارا”ی کردستان و ايران را گرفته بود ، در قيد حيات نبود تا در آن مرحله حساس “مذاکره” جنبش مقاومت مردم کردستان را به جلو هدايت و رهنمون شود.در آن پاييز حزين به جای کاک فواد ، نامش و عکسهايش در هر تظاهرات و در هر کوچه و برزن و در هر پيروزی و موفقيت در دست معترضين و سرود “فواد چگوارای کردستان” ، بر لب مبارزين بود.
به شهادت تاريخ ميتوان اذعان کرد در مدت کوتاه زندگی کاک فواد از زمان آزادی از زندان تا روز جانباختنش ،هيچ رويداد مهم سياسی ،اجتماعی و مبارزاتی در کردستان نيست که مهر و تآثير رهبری داهيانه فواد بر آن حک نشده باشد. کاک فواد در شرايطی کومەله،جنبش کارگری و کمونيستی ايران و جنبش انقلابی کردستان را تنها گذاشت که از هر زمانی بيشتر به او ، به خلاقيت و توان و استعدادش نياز بود.
اما بايد اذعان کرد که فواد افسانه نبود، اسطوره بود، زندگی راز و رمزآميزی نداشت، بلکه ساده و خاکی و انقلابی بود. او انسان واقعی، انسانی کمال يافته، فردی در خود رها شده و آگاه به وجود هستی خود بود. از دام ناخودآگاه جهان و هستی وارونه رها شده بود. دوران آگاهی کاذب را پشت سر نهاده و به آگاهی علمی از دنيای پيرامونی خود دست يافته بود. فواد مفسر جهان نبود، بلکه معلم تغيير آن بود. به هر کجا که پا می گذاشت، به هر حرکتی که فکر می کرد، انسان محور حرکت او بود. انسان در نگرش او چيزی جز حرکت برای تغيير در خدمت انسان نبود. در فواد نظريه و پراتيک کاملاً و آگاهانه باهم انطباق پيدا می کردند. از نظر او انسان در درون طبقه می تواند جامعه و تاريخ را بسازد. به همين منظور کل هم و توان خود را معطوف سازماندهی و حرکت انسان برای تغيير جامعه و ساختن تاريخ نوين، تاريخی متضاد با آنچه در گذشته وجود داشت، صرف کرد. او طرفدار انسانی بود که بتواند سرنوشت و تاريخ خود را بسازد، اين کار از نظر او فردی نبود بلکه جمعی و طبقاتی بود.در پراتيک کوتاه مدت خود، بويژه بعد از آزادی از زندان ،در ٦مهر ٥٧ تا روز جانباختنش،٩ شهريور ٥٨، يعنی در مدت ١١ ماه آنرا به خوبی و روشنی پراتيک کرد .
بی شک طبقه کارگر،نسل نو و اميدوار به زندگی و آينده، کاک فواد و آرمانهای کمونيستی و انسانی او، برای تغيير را بهتر و بيشتر درک و پراتيک خواهد کرد. در برابر تفسيرات ناسيوناليستی و ليبرالی نان به نرخ روز خورها، بايد کاک فواد ، آرمانها و پراتيک طبقاتی و سوسياليستی او را آنچنان که بود ، نه آنچنانکه کسانی مطابق مصالح حقير فردی و امروزی خود ميخواهند ، معرفی و شناساند.
اکنون و در ٣٣همين سالگرد جانباختن اين گنجينه ارزشمند و وزين از انقلابيگری، پاکی، صداقت و فداکاری در راه رهايی طبقه کارگر و بشريت ستمديده، ياد او را نه با پرستش و تعظيم مذهبی و خرافی، نه با رياکاری و سواستفاده از نامش و خاک کردن آرمانهايش ، بلکه با بکار گيری همه ويژگيهای برجسته انقلابی و انسانی اش، پاس و گرامی می داريم.
نامش بر تارک تاريخ خواهد درخشيد.
شهريور/١٣٩٠