امیر پیام-یادداشت های جنبش کارگری: رفسنجانی، دولتمرد سرمایه داران و کارگزار ارتجاع

یادداشت های جنبش کارگری:

رفسنجانی، دولتمرد سرمایه داران و کارگزار ارتجاع

اگر چه خبر مرگ رفسنجانی در مقابل قتل و جانباختن روزانه هزاران و دهها هزار انسان بیگناه توسط دستگاههای سرکوب و جنگ ها و مصائب نظام سرمایه داری جهانی که خود او یکی از دولتمردان و کارگزاران این نظام بود مطلقا بی اهمیت و فاقد ارزش توجه است، اما مرگ وی به تحرک وسیعی در درون طبقه حاکمه ایران انجامیده و به انواع تجلیل و تحلیل از نقش و جایگاه او و جنبه های «مثبت» و منفی آن میدان داده است.

وجه مشترک این تحلیل ها به دلیل خاستگاه طبقاتی و سیاسی شان یعنی تعلق فکری تحلیلگر و رویکرد تحلیلی او به نظام سرمایه داری و نظام سیاسی حاکم بر ایران، اینست که اولا موقعیت مادی و طبقاتی رفسنجانی در مناسبات سرمایه داری را حذف می کنند، دوما نقش وی را در ایجاد و حفظ یک ارتجاع تمام عیار و خونبار از نظر دور می سازند، و سوما در خدمت بررسی منافع و منویات و موقعیت حال و آینده اقشار مختلف سرمایه و جناحهای حکومتی بدنبال مرگ وی قرار دارند.

اما رفسنجانی که بود؟ او پیش از هر چیز از مهمترین دولتمردان طبقه سرمایه دار ایران بود. او از معماران حفظ این نظام از تعرض انقلاب بالقوه چپ گرایانه 57 و درهم کوبیدن مبارزات ضد سرمایه داری طبقه کارگر برخاسته از آن انقلاب بود. با برپایی جنگ ایران و عراق که از هر دو سو توسعه طلبانه و ارتجاعی بود ابتدا برای صدور «انقلاب اسلامی» اش و پیروزی توسعه طلبی تواما ارتجاع اسلامی شیعه و عظمت طلبی ناسیونالیسم ایرانی کوشید و سپس با روند رو به شکست ایران خاتمه جنگ را طراحی نمود. در همین دوره با سرکوب وحشیانه جنبش های حق طلبانه خلق کرد و زحمتکشان ترکمن صحرا و کشتار و پاکسازی زندانیان چپ و آزادیخواه در دهه شصت زمینه را برای بازسازی نظام سرمایه داری ضربه خورده از انقلاب 57 مهیا نمود.

رفسنجانی سرمایه داری ایران را بر پایه یکی از ضد انسانی ترین مدل های اقتصادی آن یعنی نئولیبرالیسم، و بر پایه تحمیل فقر و فلاکت و ناامنی و بی حقوقی و بی حرمتی مطلق به طبقه کارگر از یکسو، و باز تولید طبقه سرمایه دار و افزودن اقشار جدید به آن و فربه نمودن این طبقه از سوی دیگر، و نیز با رونق گسترده و هژمونیک ارزش های ضد انسانی سرمایه داری نظیر خودخواهی و فردگرایی و رقابت و منفعت طلبی و حق خوری و ضعیف کشی و  رفتار ستمگرانه با زیر دست و همه دیگر عناصر فرهنگ ضد اجتماعی بورژوایی، بازسازی نمود. در یک کلام او نظام سرمایه داری ایران را بر مبنای همان بنیادهای همیشگی اش یعنی استثمار نیروی کار ارزان طبقه کارگر بواسطه اعمال سلطه استبداد سیاسی طبقه سرمایه دار که برای حفظ و تحکیم این نوع استثمار و تحمیق طبقه کارگر ضروری است توسعه داد و مدرنیزه نمود. از اینروست که رفسنجانی نه فقط برای جمهوری اسلامی بلکه برای کل طبقه سرمایه دار ایران در داخل و خارج و برای بورژوازی جهان شخصیتی مهم و برجسته در تاریخ سیاسی معاصر ایران است.

اما رفسنجانی نه یک دولتمرد معمول نظام سرمایه داری که از نوع ویژه آن بود. او از بنیانگذاران و  کارگزاران و پدران معنوی یکی از ارتجاعی ترین و خونبار ترین نظام های سیاسی سرمایه داری معاصر یعنی نظام جمهوری اسلامی ایران بود. به همین اعتبار نگاه وی به انسان و زندگی و جامعه، و نیز ارزش ها و اخلاقیات و ایدئولوژی و فلسفه سیاسی اش یکسره ارتجاعی و خونین و جنایت بار است. جمهوری اسلامی ای که نزدیک به چهار دهه  شاهدیم، یعنی جمهوری کارگر ستیز و  زن ستیز و انسان ستیز و آزادی کش، یعنی جمهوری فقر و فلاکت و بی حقوقی و بی حرمتی و  اعدام و شکنجه و تجاوز و ترور و فساد و دروغ و جنایت، تا آنجا که به سهم رفسنجانی مربوط می شود حاصل زندگی اوست. او در همه سیاست ها و تصمیمات و اعمال و جنایات جمهوری اسلامی نقش کلیدی و تعیین کننده داشت. تا پیش از سالهای اخیر که نبرد قدرت بین جناح وی و جناح رقیب اش بر سر تعیین سهم شان از قدرت و ثروت موجود شدت گرفت، اتخاذ و عملی نمودن تصمیمات کلان نظام بدون موافقت وی با مشکل مواجه بود. حامیان رفسنجانی و «اصلاح طلبان» و امیدواران «تغییر نظام از درون» اختلافات رفسنجانی با خامنه ای را شیادانه «همراهی وی با مردم» می نامند و مذبوحانه می کوشند تا این حقیقت را پنهان کنند که برای کل این طیف «همراهی با مردم» چیزی جز تبدیل همین مردم و نیازهای برحق شان به سکوی پرش خوشان به قدرت و کسب سهم بیشتری از آن نیست.

تحلیل گران «اصلاح طلب» رژیم در داخل و مفسران اپوزیسیون بورژوایی رژیم در خارج نگران تضعیف موقعیت جناح خودشان یعنی همان صف «اصلاح و اعتدال» و تقویت بیش از پیش جناح حاکم هستند. به این ترتیب آنها مرگ رفسنجانی را به معنی سخت تر شدن اوضاع به  ضرر توده های مردم قلمداد می کنند و می کوشند تا آنرا به وسیله ای برای جلب حمایت آنان بدل سازند. اما این تلاش ها تغییری در این حقیقت نمی دهد که اینان دو جناح ارتجاع سیاسی هستند که هر دو برای حفظ و توسعه نظام سرمایه داری و نظام استبدادی حاکم و سهم خودشان از قدرت و ثروت موجود رقابت می کنند و «مردم» برایشان بازیچه ای بیش نیست. طبعا در این نزاع تقویت و تضعیف هر یک به نفع یکی و به زیان دیگری خواهد بود اما چنین نتایجی از هر سو و در همه حال هیچ نفعی برای تودهای کارگر و زحمتکش نخواهد داشت.

هم اکنون با مرگ رفسنجانی جناح «اصلاح و اعتدال» پشتوانه و تکیه گاه اصلی خود را از دست داده و از مزیت بی بدیل حضور او در سطوح بالای قدرت محروم گشته و نخواهد توانست جایگزینی برای وی پیدا کند. نه خاتمی و نه موسوی و کروبی (با فرض خروج از حصر) و نه حسن خمینی و نه روحانی هیچیک جایگاه و وزن رفسنجانی را برایشان نخواهند داشت. اما تضعیف اینچنانی  اینها الزاما به معنای تقویت جناح حاکم که خود یکدست نیست نبوده و می تواند به آشفتگی در بین آنان نیز منجر شود. حذف رفسنجانی کل این جناح را از امکان تقابل با وی که بعضا منسجم کننده آنان و بعضا نیز امکانی برای امتیاز گیری از یکدیگر بود محروم نموده است. بویژه دستگاه رهبری خامنه ای که اقتدار خود را در بین جناحها و محافل دورن حکومت با مانور بین رفسنجانی و جریانات تندتر درون سپاه و مصباح ها و احمدی نژادها تامین می نمود در موقعیت متزلزلی قرار خواهد گرفت. اما این تغییر توازن قوا در بین دو جناح ارتجاع تاثیری بر وضعیت توده زحمتکش و بویژه طبقه کارگر ندارد. تغییر وضعیت توده زحمتکش و طبقه کارگر و نیز تغییر شرایط سیاسی به نفع و یا به زیان آنان به تغییر توازن قوا بین دو جناح ارتجاع مربوط نیست، بلکه به توازن قوای طبقاتی بین دو طبقه اجتماعی یعنی طبقه کارگر از یکسو، و طبقه سرمایه دار و کلیت حاکمیت سیاسی آن از سوی دیگر مربوط می شود.

در طول حیات جمهوری اسلامی همه جناح های آن برای تحمیل یک زندگی برده وار به طبقه کارگر متحدا تلاش کردند و از این نظر نیز مورد حمایت اپوزیسیون سکولار و بورژوایی رژیم بوده اند. اگر چه جمهوری اسلامی در این زمینه دستاورد زیادی برای طبقه سرمایه دار داشته و اکنون طبقه کارگر ایران یکی از فقیرترین و بی حقوق ترین بخش های طبقه کارگر جهان است، اما این پیشروی ضد کارگری در همه لحظاتش با مقاومت و مبارزه کارگری مواجه بوده و اجازه نیافت تا به همه اهداف خود علیه طبقه کارگر دست یابد.

تا آنجا که به طبقه کارگر مربوط می شود باید یادآور شد که تحولات درون صف دشمنانش تاکیدی بر این حقیقت است که طبقه کارگر نه با افراد و عناصر این صف، هر قدر هم که مهم و تعیین کننده باشند، بلکه با کلیت نظام و مناسبات اقتصادی و سیاسی و فرهنگی سرمایه داری و حکومت طبقاتی آن مواجه است. رفسنجانی مُرد، همانطور که خمینی مُرد. اما نظام به راه خود برای حفظ و تحکیم و تشدید استثمار و برده گی طبقه کارگر ادامه خواهد داد تا اینکه توسط انقلاب همین طبقه به زیر کشیده شود. تا آنروز و برای آن روز باید آماده شد. باید توانست با تشکل یابی توده ای کارگران و برپایی دهها و صدها سندیکا و شورای کارگری مستقل در محیط های کار و نیز تحزب یابی کمونیستی طبقه کارگر در این مسیر رهایی بخش متحد و منسجم  گام برداشت.

امیر پیام

25 دی 1395

14 ژانویه 2017

amirpayam.wordpress.com

 

******************************************