ایرج فرزاد-ایران به کجا میرود؟

ایران به کجا میرود؟

نگاهی به اوضاع تظاهرات چند روز اخیر در شهرهای ایران این مساله را که ایران به کجا میرود، در مقابل هر کس که رابطه ای مستقیم و یا غیر مستقیم با آن جامعه دارد، گذاشته است. بحث از تغییرات در حال وقوع، بسیار جدی و واقعی است.

اما اگر “وجود” و قابلیت لمس بودن و پیوستن به “فیزیک” یک حزب انفلابی کارگری از سوی این مردم شجاع و یپاخاسته، فرض بود و “داده” و جزئی از معادلات سیاسی جامعه ایران، این سوال میبایست چنین طرح شود:

“ایران را به کجا میبریم”

و همین معضل “بی تاثیری” کمونیسمهای موجود است که علیرغم هر تصویر غیر واقعی که مدعیان از خود دارند، انسان را به فکر فرو می بَرَد. به نظر من با از دستور خارج شدن سوال “ما ایران را به کجا میبریم”، مدح و ثناء خیزش مردم در بهترین حالت چبزی جز همان “دنباله روی از توده ها” و احضار ارواح مردگان منشویسم و پوپولیسم ایران سالهای آخر دهه ۱۳۵۰ نیست. بنابراین پیشاپیش باید اذعان کنم که من در فقدان یک آلترناتیو انقلابی و سیاسی، از گسترش دامنه اعتراضات ” ذوق زده” نیستم  و به هیجان نیامدم.

همینجا یک پرانتز باز کنم که ناسیونالیستهای کرد من را در این ذوق نزدگی با خود شریک نکنند. در جریان اعتراضات وسیع این روزها و نیز در جریان خیزش سال ۱۳۸۸ کردستان سوت و کور بود. چرا که به “کوردها” مربوط نبودند و نیستند. در حالی که برای جریان کوبانی و “رژو آوا” آنهم در آنسوی مرزها، علیرغم اینکه “گردانهای مدافع خلق” در کردستان سوریه رسما متحد آمریکا و توسط آن حمایت تسلیحاتی و مالی میشدند، خیابانهای شهرهای کُردستان شلوغ شد. هر چه بود، اینجا هم از “کُرد” و منفعت آنان سخن به میان آمده بود. معلوم شد که ناسیونالیسم کُرد از توان بالائی برای ایجاد تفرقه بین مبارزات مردم ایران علیه رژیم اسلامی برخوردار است. و نکته قابل تامل این است که فعالان مدنی و حتی کارگری و جنبش محیط سبز و مدافعان حقوق حیوانات در کردستان در برابر ناسیونالیسم کرد، گاردشان باز است.

از این گذشته، واقعیت تغییرات پیش رو تشابهات و تفاوتهائی با دوران بحران انقلابی سالهای دهه آخر ۱۳۵۰ دارد. تفاوتها این است که تمامی لایه ها و طیفهای جنبش ملی – اسلامی، با فروپاشی دیوار برلین همه علائم و نشانه های کمونیسم عاریه ای را از خود کَنده اند. اینها صفی هستند که دیگر سالهاست در پس ویرانه های به تعبیر نیش دار آنها “سوسیالیسم واقعا موجود” در  پشت دیوارهای سالن بورس “دمکراسی” نوبت گرفته اند. و اتفاقا همه طیفهای وسیع آن “گرایش” که از جناح اصلاح طلب و دو خردادی تا جریانات سیاسی و ادبی مُتکی به سنت توده ایستی، و تا باورمندان به “جامعه چند ملیتی” ایران و قدیم مائوئیستها و سابقا چریک ها را شامل میشود، جاده صاف کن و “توپخانه” پشت جبهه بورژوازی راست پرو غرب اند. منظورم از بورژوازی پرو غرب الزاما رضا پهلوی و پرسنل “دفتر” شاهزاده یا فلان ژنرال “در تبعید” رکن دو ارتش شاهنشاهی و یا رئیس اسبق ساواک شاه نیست. چه، به نظر من اعاده حکومت سلطنت اگر نه از محالات، که اتقاقی بسیار نامحتمل است. بورژوازی پرو غرب ایران، حکومتهای بورژوازی نو پا، و تصادفا بی فرهنگ و مافیا صفت، که در پی سقوط اردوگاه شوروی سابق، در “انقلابات” مخملی و زرد و سیاه و رنگی در خود روسیه و کشورهای اروپای شرقی به قدرت رسیدند، را به عنوان مُدل و نمونه تیپیک پیش رو دارد. این نو کیسه ها، اصلا لازم نیست به یک معنی حتی “سیاسی” باشند، میتوانند شخصیتها و پرسوناژهای خود را از میان دکتر های “روانشناس”  و فعلا گمنام و یا فلان ثروتمند “ایرانی” که مالکیت فلان باشگاه ورزشی را دارد، “یکهو” به صحنه سیاست بیاورد. این نوکیسه ها، پرورده همان اقتصاد “آقازاده” ها هستند که “جنبش پورشه سواران” را در ایران راه انداخته اند. ظاهرا خود را فعلا از جنگ جناحهای رژیم اسلامی در تلاش برای بقاء  و به یک معنی از سیاست کنار کشیده اند. اما در هر حال سفت و سخت از هواداران “دمکراسی” اند و طرفدار آزادی کامل و بدون کنترل دولت بر سرمایه داران خصوصی. غرب و رسانه هایش با این نوکیسه ها هستند که بهر شکل عبور از اسلامیت رژیم بدون کله شقی ها و جفتک پرانی های جناح اسلام سیاسی صورت بگیرد. چه بسا، ترجیح بدهند که دوایری از درون سپاه پاسداران، بدون اینکه کار از کار بگذرد، و بدون اینکه تکلیف رژیم اسلامی در خیابان تعیین شود، وارد معرکه شوند و ضمن به خانه فرستادن مردم و یا حتی در همراهی با آنها در خیابان، اسلام سیاسی را به “حوزه” های آخوندها و طلبه ها برگردانند. اینکه “شایعه” ساز کردند که امام جمعه مشهد، محرک اعتراضات بوده است، و حتی بحث احضار او توسط “دادگاه ویژه روحانیت” به میان آمد، چندان هم بی پایه نیست. سعی میکنند به عنوان ثبت نام در لیست پس قراولان بورژوازی نوکیسه ایران، در مقام اپوزیسیون ظاهر شوند. نمونه قشقرق هائی که احمدی نژاد راه انداخت و داستان “بست” مشاوران او در “حرم” شهر ری، خیلی گویا است. یک نکته را هم باید دقت کرد: صف این بورژوازی نوکیسه بسیار طولانی و از امکانات زیاد و یک زّرادخانه “ایدئولوژیک” ضد کمونیستی برخوردار است. یکی از کارهای “تحقیقاتی” وزارت اطلاعات رژیم که “روشنفکران دینی” و ژورنالیستهای دو خردادی نیز از آن تغذیه میکنند، زیر ابهام بردن مارکس و کاپیتال و مانیفست و ناهمخوانی “مارکسیسم” با کشورهایی با “تمدن اسلامی” و “ساختار سنتی و قومی” است. سوال این است که آیا کمونیسم و آزادیخواهی اجازه میدهد که در ایران نیز در پی فروپاشی “حکومت توتالیتر مُلایان”، قشری از بورژوازی نوکیسه، بی فرهنگ، عقب مانده و فاسد حتی از نظر موازین رایج بورژوائی برای ما “دمکراسی” ارمغان بیاورند؟

البته این نوکیسه های نازپرورده روی ظرفیت جنون ضد کمونیستی رژیم اسلامی و دوایر ایدئولوژیک آن حساب کرده اند و  فقط از روی سناریو همقطاران بی فرهنگ در اروپای شرقی، کپی برداری نکرده اند. اینها قدرت خود را مدیون کشتارها و قتل عامهای سیاسی میدانند. آگاه اند که حکومت “ولی امر مسلمین” در بی سابقه ترین جنایات و در خط دار ترین حرکت ضد کمونیستی توانسته است تا حد زیادی مردم و طبقه کارگر ایران را از داشتن یک حزب سیاسی کارگری کمونیستی محروم کند.

بعلاوه، با توجه به لطماتی که کمونیسم کارگری خورده است، تلاش برای ساختن حزب بسیار مشکل تر شده است، اما مطلقا غیر ممکن نیست. میتوان پایه های چنین حزبی را ساخت. شکل دادن به محافل و هسته ها و تشکلهائی که ضمن شرکت فعال در اعتراضات جاری، بر پروسه “حزب سازی” خَم میشوند، به نظر من ممکن است. و اصلا تعجب نکنید که در چنین حالتی همان محافل کوچک، اما در هر حال سیاسی و اکتیو، بسرعت از سوی جامعه وادار میشوند که حزب را بسازند. کومه له یک محفل بود با بینش سوسیالیسم دهقانی و فئودالی، اما در هر حال با ادعای “کمونیسم” وارد معادلات سیاسی روزهای انقلاب ۵۷ شد. توده وسیع روشنفکران و تحصیلکردگان شهری و کارگران سوسیالیست، گروه فشار عظیمی بودند بر کومه له که دایره موهومات ارتجاعی “کنگره اول” را مُهر و موم کند و در کنگره دوم خود، با مارکسیسم انقلابی یک فاکتور مهم در تشکیل مهمترین حزب کمونیست ایران از فاصله انقلاب مشروطه تا آن سالها باشد.

در فقدان یک حزب سیاسی که جسم آن برای جامعه قابل رویت است و میشود در محله و کارخانه و شهر و روستا به آن پیوست، آینده جامعه ایران و محصول مبارزات مردم را، هر اندازه شجاعانه و قهرمانه و واقعا قابل تحسین، بورژوازی نوکیسه و پرو غرب که موجودیت اش را مرهون ضدکمونیسم اسلام سیاسی میداند. درو خواهند کرد. همچنانکه انقلاب ۵۷ را شهر راه انداخت اما این سکون و حماقت روستا و ارتجاع مسجد و مراکز اسلامی بود که در ردا و عبای صاحب و حاکم بر مُقّدرات آن؛ جامعه را به ریشخند گرفت. شهروندان ایران و فعالان سیاسی چاره دیگری ندارند جز اینکه که به اتکاء آثار منصور حکمت که قابل دسترس اند، آستینها را بالا بزنند و دست اندر کار ساختن ابزار دخالت مردم در سیر تحولات، یعنی حزب سیاسی بشوند. اگر نه، این مردم شریف و معصوم و رئوف، که منطق زندگی در لحظه و نه دورنمای سیاسی و اجتماعی یک دنیای بهتر، مُحّرک جنب و جوشهای آنان است، چون دوره بحران انقلابی سالهای ۵۷ بار دیگر خود را فریب خواهند داد.

اول ژانویه ۲۰۱۸

iraj.farzad@gmail.com