نوشته عبدالله مهتدی تحت عنوان «پلاتفرمی مشترک جهت همکاری با کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران» ناشی از بن بستی که پروژه اش با آن مواجهه شده!

نوشته عبدالله مهتدی تحت عنوان «پلاتفرمی مشترک جهت همکاری با کومله سازمان کردستان حزب کمونیست ایران» ناشی از بن بستی که پروژه اش با آن مواجهه شده!

( قسمت اول و دوم)

ناصر بابامیری

30.06.2016

مقدمه

سال 2000 میلادی عبدالله مهتدی در راس گرایشی با هدف “احیای کومله” تحت نام «سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران» از کومله منشعب شد. سالها قبل از این انشعاب و اعلام موجودیت مواضع و سیاست بروز این میل بشدت راست و ناسیونالیستی از سوی گرایش کمونیستی و مسلط درون کومله مورد نقد قرار گرفت و آنزمان در نشریات و اسناد مربوطه حزب کمونیست ایران و کومله بازتاب داده شده بود.

اصولا زمینه سر بر آوردن این گرایش معین را هم نمی شود از قواعد تقابل و تناقضات سیاسی مبارزاتی، ایدئولوژیکی و در کل از توازون قوای موجود در جامعه ایران، منطقه و جهان در آندوره مستثنا کرد. کماینکه اگر کسی بخواهد به یک شناخت واقعی از دلایل اصلی به راست چرخیدن گرایشات بخشا چپ و سوسیالیست آندوره پی ببرد، بایستی در متن شرایط آندوره که سرمایه داری پسا جنگ سردی با استراتژی ” نظم نوین جهانی” بخوانید استراتژی سلسه جنگهای خونین و لشکرکشی های در این منطقه و جهان(به منظور دست یازیدن بر ثروت و سامان آن) گسیل دادند به بررسی داده های آن بپردازد. پایان دهه هشتاد میلادی مصادف شد با خاتمه یافتن جهان دو قطبی. اینبار قطبهای سرمایه جهانی هر کدام به نوعی خواستن پروژه نیمه کاره و به فرجام نرسیده چندین دهه جهان دو قطبی را مبنی بر جا انداختن سرمایه داری دولتی بلوک شوروی، بجای کمونیسم تکمیل و به افکار عمومی حقنه کنند. وقتی در غرب فروپاشی بلوک شوروی را “سقوط کمونیسم” قلمداد و برایش جشن برپا شد، بورژوازی این فرصت را غنیمت شمرد که نباید وقت تلف کند. بر مبنای همین تبیین بود زرادخانه های جنگ تبلیغاتی هم بدون وقفه از طریق ایدئولوگهای خود در بوق و کرنا دمیدند تا ناسیونالیسم عظمت طلب استالینی و سرمایه داری دولتی برژنف، خروشچف و گورباچف را که تحت نام چپ و کمونیسم از بالای سر مردم، حاکمیت خود را بیش از نیم قرن اعمال کرده بودند، به عنوان فروپاشی کمونیسم به جهان بقبولانند.

به بهانه فروپاشی «کمونیسم بلوک شوروی» در ابعاد بسیار وسیعتر از پیش، موج تازه‌ای از تعرض و جنگ روانی، تبلیغاتی علیه کمونیسم، سراسر میدیاهای بورژوازی را فوق اشباع نمود، بنوعی که افق مبارزات بخش چشمگیری از احزاب، سازمانهای بزرگ و کوچک در منطقه را دستخوش تغییر جدی قرار داد. معادلات سیاسی با شتاب عجیبی از این روند تاثیر پذیرفتن. خصوصا احزابی که در اقمار اتحادیه جماهیر شوروی بودند افق اشان بشدت تیره و تار شده بود. بخشا احزاب چپ هم که از قدیم در یک تبانی اعلام نشده با لیبرالیزم در کمین نشسته بودند زمینه از همیشه بیشتر برایشان فراهم شده بود که ماهیت واقعی خود را قطعیت ببخشند. بعبارتی تنها جریاناتی که به واقع کمونیست و سوسیالیست بودند توانستند در مقابل این هجمه تبلیغات و هجوم و لشکرکشیها به این سو و آنسوی جهان همچون کوه استقامت کنند و افق کمونیستی خود و مبارزه علیه وضع موجود را تا حد زیادی از گزند حوادث مصون بدارند.

حزب کمونیست ایران یکی از زمره جریاناتی بود که نه تنها افتخار مصون ماندن از این حوادٍث را در کارنامه مبارزات سیاسی خود در این مقطع سرنوشت ساز را دارد بلکه قطبنمای بخشی دیگر از جریانات کمونیستی ایران و بخشا عراق هم شد که زیر موج این روند نفس گیر از پا در نیایند. چرا که دنیای پسا جنگ سرد، مملو از کشمش و تقابل و تناقضات سیاسی، اقتصادی و ایدئولوژیکی بود.

در پی حمله اشغال کویت و حمله به عراق مواضع و سیاست حزب کمونیست ایران نشان داد که مغلوب این هجمه تبلیغاتی نه تنها نشد بلکه توانست با اتکاء به استراتری کمونیستی و ناظر بودن آن بر سیاست و پراتیک انقلابی در این مصاف یک جریان پیشرو و سرافراز بیرون بیاید. جنگ افروزیهای خونبار را بدرسست محکوم کرد. همین اتکاء به تحلیل اصولی و طبقاتی از شرایط عامل اصلی بود آنرا در موقعیت دفاعی یا توجیه گر قلدری های قطبهای سرمایه نیاندازد. حزب روشن کرد که غرب و در راس همه امریکا چشم اندازی که در استراتژی “نظم نوین جهانی” با ژاندارم شدن منطقه برای خود ترسیم کرده اند چیزی جز دست یازیدن بر سرمایه این کشورها نیست. این جنگ ، جنگ علیه دیکتاورها نیست. پیامد این جنگ دمکراسی نیست. سیاست و مواضع اصولی این حزب بدرست انگشت بر این گذاشت که جنگ افروزی این پروژه قبل از همه دود آن مستقیما به چشم مردم و توده های کارگر و محروم این منطقه و جهان فرو خواهد رفت.

کم نبودند نیروهایی که بعد از اتمام جنگ سرد و شروع سلسله جنگهای خونین در منطقه منافع خود را با این استژاتژی جنگی همسو کردند که شاید از اینطریق جایگاهی برای خود بتوانند دست و پا کنند. طیفی از چپ های متاثر از فروپاشی بلوک شوروی تا کنون هم نتوانستند خود را از زیر بار این آوار بیرون بکشند. طیفی هم که توانستند این امواج را تا حدودی از سر بگذارنند اینبار از راست سر در آوردند و در بهترین حالت یک سوسیال دمکرات نیم بند از آب در آمدند. مهتدی محصول سرخوردگی چپ این دوره است. و سالها بعد تسویه حساب فکری و سیاسی قطعی با کمونیسم کرد و نه تنها چپ نماند بلکه از راست راست سر درآورد و به همین اعتبار هم سیاست و پروژه ای که با ماهیت جدید و به اسم کومله بدان دلبسته بود به بن‌بست خورد.

* * *

(قسمت اول)

عبدالله مهتدی در نوشته ِ «زیر چتر پلاتفرم مشترک» روشن است به چه دلیل قبل از اینکه لب به سخن بگشاید این نکته را « کاه کهنه زیاد به باد نکینم » متذکر گردیده تا روحیه وحدت طلبی را سرلوحه شعار پروژه عقیم مانده اش کند. روحیه وحدت طلبی بخودی خود ایرادی در آن نیست. اما وقتی انگیزه و اهداف پشت وحدت نمایان میشود نشان میدهد این وحدت به چه منافعی خدمت میکند. برای نمونه وحدت راستها برای اینکه سر آزادیخواهان و کمونیستها را بتوانند زیر آب کنند هم وحدت است! و این استراتژی اشاره شد متحدین جهانی قسم خورده پشتش است. هر چند برای مهتدی دردناک باشد اما نمی‌توان تاریخ را به ریشخند گرفت و به این سادگی تحریف نمود و به دیگران هم توصیه کرد شرایط کنونی اقتضاء میکند برای اثبات «روحیه وحدت طلبی» گذشته را میشود زیر فرش کرد. پرده برداشتن از ماهیت خط فکری و گرایش سیاسی ایشان و همفکرانش نیازمند این است اندکی به عقب برگردیم تا برسد به دوران انشعاب از کومله و حزب کمونیست ایران.

مهتدی زمانی که دفتر سیاسی حزب کمونیست ایران بود پست دبیر اولی کومله را هم در اختیار داشت،

گرایش و سیاست متمایز و متناقض اش با دیگر اعضای دفتر سیاسی وقت در مورد “نظم نوین جهانی» و به تبع آن جنگ افروزی در خاورمیانه لااقل در دو نوشته نسبتا طولانی بعنوان قرار و قطعنامه در اختیار دفتر سیاسی وقت حزب کمونیست ایران قرار گرفت و رای نیاورد. نوشته اول تحت نام «تحولات عراق پس از جنگ خلیج و سیاست ما» و نوشته دوم «تحولات کردستان عراق و روش برخورد ما» مباحثی که آندوره بر سر آن در گرفته و انرژی زیادی را هم بخود معطوف نموده بسیار خواندنیست. و بلاخره نوشته سوم تحت عنوان «پیامدهای منطقه ای جنگ خلیج». هر سه نوشته البته اکنون هم در اسناد داخلی و سایت حزب کمونیست ایران به احتمال زیاد برای همه قابل دسترسی است. علاقمندان به خواندن این تاریخ را به این منابع و مباحث غنی حول آن ارجاع میدهم.

برغم همه جرح و تعدیل هایی انجام شده در نوشته اخیر «پیامدهای منطقه ای جنگ خلیج»، اما مبنای تحلیل آن با نوشته‌های اول و دوم به ذره تغییر نکرده. مهتدی با تفکیک دو مرحله‌ای که در رویدادهای خاورمیانه قائل شده به صرافت این افتاده بود که شاید بتواند با کاربست دوربندی نوشته، افکار ناسیونالیستی ناظر بر قرار و قطعنامه ارائه شده را کتمان کند. یکی دوره «تلاشهای جنگی و سپس جنگ آمریکا در منطقه» و دیگری دوره «قیام مردم در عراق». این دوربندی بخودی خود هر چند ایرادی نداشته تا جائیکه بر مبنای آن احکام معین بنا نشده.اما وقتی احکامی بنا گردید جایگاه سیاسی و طبقاتی و به همین اعتبار جایگاه سیاسی تحلیلگر بخوبی تعیین و لو می رود. همانا کاری که مهتدی کرد. پرداختن به جزئیات این نوشته‌ها و انتقاداتی که به آن شد از حوصله این نوشته خارج است. (اینجا بطور اخص استناد به مضمون بیانیه های حزب کمونیست ایران و کومله شده)

مهتدی با نظراتش و تناقضاتش در این نوشته‌ها زیر سایه حکا و کومله مترصد ماند و بقول خود ذهنش را درگیر کرده بود که یک تسویه حساب فکری و سیاسی با کمونیسم حیاتی است. و بخوبی بر این واقف بود این تسویه حساب در ذهن برای کسی که عرصه دیگری را برای زندگی شرافتمندانه بر میگزیند و زندگی سیاسی حرفه‌ای را کنار میگذارد راهی بسیار سر راست تر است، اما ایشان این راه را نرفت.

ایکاش مهتدی هم این راه را لااقل انتخاب می نمود و به سوابق مبارزاتی و پیشینه ای که داشت پشت نمیکرد.

اما وقتی شخص بخواهد ضمن پشت کردن به جنبشی عظیم و پیشینه مبارزاتی در آن، باز “رهبر و هدایتگر” باشد به طریق اولی بایستی این تسویه فکر و سیاسی در دنیا خارج از ذهن برای آن مابه ازایی مادی پیدا کند. اینجاست که دیگر کار سخت و تازه سخت‌تر می‌شود و تاریخ سرسختانه تر از هر عزمی که طرف جزم کرده در برابرش خواهد ایستاد.

میخواهم بگویم پروژه مهتدی تابعی از عروج نظم نوین جهانی بود که عزم جزم کرده بود جهان را به این سمت هدایت کند. پس تا اینجا در سطح بین‌المللی تکلیف خود را روشن کرده بود که در کدام سو ایستاده. به تبع همین نگرش در منطقه هم مواضع و سیاست خود را مدون داشت. مانده بود در کردستان ایران بطور اخص و در سطح سراسری در داخل و خارج کشور این مابه ازای مادی را میان شرکای ایرانی خود پیدا کند.

شرکای سراسری در ایران که تابع چنین استراتژی باشند میان چپ ها از کمترین شانش برخوردار بود، مگر چپی که سابقاً تحت تأثیر بلوک شوروی بود. البته بر کسی پوشیده نیست این طیف در همان روز اول بر سر کار آمدن رژیم جمهوری اسلامی در کنار آن ایستادند و زیر پای توده کارگر، مردم محروم و ستمدیده جامعه و آزادیخواهان و انقلابیون را خالی کردند و در به هزیمت بردن دستاوردهای قیام 57 با رژیم همدست و سهیم شدند.

.

البته بعداً در ادامه بحث به آن بر خواهم گشت که ایشان این کارت را هم بکار گرفت.

مهتدی برای یافتن شرکای خود در کردستان ایران با همان تبیین «قیام مردم عراق» در نوشته اخیرش که فوقا اشاره شد چشم به تجربه عراق و بطور اخص حزب مادر اتحادیه میهنی کردستان عراق دوخته بود.

هنوز جوارح و ویرانیهای جنگ خانمان برانداز ایران و عراق که بیش از دو ملیون انسان را گوشت دم توپ کرد و میلونها انسان را در به در و آواره نموده بود تمام نشده بود، جامعه عراق هنوز کمرش زیر بار مصائب این جنگ راست نگردیده بود، شعله جنگ دامنه دارتری منطقه را بر افروخت. رژیم بعث با حمله به کویت جان ده ها هزار انسان بی‌گناه دیگر را گرفت و ملیونها انسان دیگر خانه به دوش. آمریکا و متحدینش به بهانه تقابل با رژیم دیکتاتوری بعث در تبانی با دیگر همپیمانان منطقه ای خود خراوار خروار بمب بر سر مردم بی‌گناه و ساکنین این منطقه فرو ریختن. بهانه از این معتبرتر با بمب افکندن بر سر مردم این منطقه بایستی دیکتاتور را تار و مار کرد!

جنگ افروزی هایی که حاصلی جز افزایش فقر و فاقه و بی خانمانی برای توده های مردم در دو طرف درگیر در جنگ نداشت. عاقبت توده های جان به لب رسیده از رژیم کارد به استخوانشان رسید و دست به اعتراضاتی وسیع علیه وضعیتی که تا میامد بدتر و بدتر میشد زدند که بال سیاه بر زندگی و معیشتشان انداخته بود. کشتار، قلع و قمع نتوانست خشم و نفرت فروخورده مردم را علیه وضع موجود فرو نشاند و خیزش توده ای به اوج خود رسید. رژیم بعث که توان سرکوبش تا حدود زیادی به تحلیل رفته بود در قبال خیزش توده های مردم در کردستان عراق دوام نیاورد و مقاومتش در هم شکست. حتی چندین شهر قبل از اینکه احزاب ناسیونالیست کورد نیروی پیشمرگ خود را توانسته باشند از کوه و کمر به شهرها و مناطق تحت نفوذ رژیم بعث در کردستان عراق سرایت دهند توسط میلیشای توده‌ای به کنترل در آمده بود یا درگیر جنگ خونین و نابرابر بودند.

اما این خیزش توده‌ای در نبود آمادگی هدایت و سازماندهی یک آلترناتیو پیشرو و انقلابی سکان آن در دست احزاب ناسیونالیستی افتاد.

این وضعیت در کردستان عراق تا جایی پیشرفت که احزاب ناسیونالیست از بالای سر مردم حکومت خودمختار محلی را تشکیل دادند. بعبارتی تا میامد دو حزب پسر عمو، اتحادیه میهنی و حزب دمکرات کردستان عراق، به موجب چنگ انداختن بر زندگی و معیشت توده های مردم محروم و زجر کشیده، فربه و فربه تر می‌شدند و بلعکس روز به روز سفره کارگران و توده های مردم تهی تر و اوضاعشان روبه قهقرا تر.

(قسمت دوم و پایانی)

05.07.2016

اواخر دهه هشتاد میلادی و آغاز دهه نود برای رژیم جمهوری اسلامی هم یکی از تند پیچهای تاریخی بود. در موقعیتی که سرکوب و مرعوب سازیهای رژیم به بهانه جنگ هشت ساله با عراق مبارزات و اعتراضات توده مردم علیه آنرا را فرو ننشانده بود. جنگ زرگری که رژیم بر دوش مردم سوار کرد، حاصلی جز تلفات سنگین چند میلیونی کشته و مصدوم و آواره برای جامعه در برنداشت. جنگی که برکتی شد برای رژیم در آندوره تا به بهانه آن کشتار و تعرض سیستماتیک تر خود به فعالین سیاسی، طبقه کارگر، مبارزین و آزادیخوهان جامعه را پیش ببرد و با اعدام و قتل و عام هزاران نفری زهر چشم از جامعه بگیرد اما نه تنها مانعهای سر راه گردنشکی خود را با این شیوه باز نکرد بلکه به چالش و بحران های جدید مواجهه اش کرد. جنگی که با پشتوانه ایدئولوژیکی و دامن زدن توهمات پوچ و بی اساس توانست میان اقشار معینی از جامعه که بدلیل کمبود آگاهی و شناخت ناشی از فقر و فاقه و هزاران مصیبت دیگر از منافع خود دور مانده بودند، نیرو بسیج کند و با فریفتن آنها حول پرچم خود سمپاتی ایجاد کند اما با شکست در جنگ هشت ساله و سر کشیدن جام زهر از سوی خمینی این پشتوانه ایدئولوژیکی به چالشی جدید بر سر ادامه حیات خود رژیم بدل شد. رژیم در این دوره کارتی که بعنوان ابزار ایدئولوژیکی بدان متوسل شده بود رنگ باخت تا جائیکه مانند “ابری در شلوار” به بیرنگی کامل نزدیک و نزدیک تر شد. به هر حال مبارزات و اعتراضات علیه وضع موجود عمق و وسعت بیشتری پیدا کرد.

مبارزات کارگران و توده های زحمتکش و آزادیخواهان جهت احقاق حقوق خود روزبه روز دامنه وعمق بیشتری بخود گرفت و هجومهای وحشیانه و قتل و عامهای دسته جمعی فعالین سیاسی و اجتماعی نتوانست بر روحیه مبارزاتی و مقاومت آنها تاثیر بگذارد رژیم را بیش از پیش سراسیمه کرده بود. شکاف های درون حکومتی بازتابی از استیصال در کشاکش و تقابل آنها با این سیکل مبارزاتی توده های آزادیخواه و در راس همه طبقه کارگر ایران بود.

پایان دهه شصت شمسی برای رژیم سرفصل حملات سازمانیافته تر همراه با طیفهای بورژوازی به طبقه کارگر ایران و توده های محروم و ستمدیده بود که هنوز از شوکهای فضای امنیتی و پلیسی جامعه به بهانه جنگ ایران و عراق خلاص نشده بود. پروژه “سازندگی و توسعه اقتصادی” هاشمی رفسنجانی بر متن این آشفته بازار و بحران سیاسی و اقتصادی در ایران، منطقه و جهان سر بر میاورد.

پروژه ای به منظور عبور دادن رژیم از این تند پیچ که کلیت نظام را به سراشیبی نابودی سوق داده بود. سازندگی از این حیث که در نتیجه جنگ هشت ساله با عراق، بخش اعظم زیر ساخت ها و صنایع جامعه را تخریب و ویران یا به تعطیلی کشانده و بعبارتی شیرازه زندگی در این مملکت را از هم پاشیده بود! و اما پروژه توسعه و در پی آن تعدیل اقتصادی از این حیث که رژیم در بحرانی سیاسی و اقتصادی دست و پا می زد برای حفظ بقای خود مجبور بود به هر ریسمانی آویزان شود. هر چند در دوران حیات خمینی هم ایدئولوژی اسلامی زیر فشار مبارزات رادیکال توده ای به عقب نشینی چشمگیری وادار شد و در نتیجه آن دستگاه روحانیت دچار تزلزل و جناح بندی گردید بر سر نجات رژیم. اما اینبار در پی فروپاشی بلوک شرق و تجدید آرایش سیاسی و اقتصادی در سطح جهان سرمایه داری که شتاب بیشتری گرفت، بورژوازی ایران و دولتش هم از تبعات آن متاثر شده بودند. طیفهای بورژوازی که با دولت تمکین کرده بودند این را یک فرصت تاریخی یافتند تا با سرمایه گذاری در بخش خصوصی و با پاسداری دولت برای حفظ سرمایه گذاریشان تعادلی بین خود و دولتشان برقرار کنند .

پروژه”سازندگی، توسعه و در پی آن تعدیل اقتصادی” بر مبنای سیاست خصوصی سازی افق و راهی بود در متن چنین شرایطی بحرانی و با تاسی از مدل نئولیبرالی غرب، به روی بورژوازی ایران گشوده شد. سیاست توسعه و تعدیل اقتصادی چراغ سبز دولت هاشمی به سیاست بازار آزاد هم بود تا کمک های بانک جهانی و صندوق بین المللی پول را بسوی خود سرازیر کند.

بورژوازی بعنوان صاحب کل ابزار تولید و دولتش بعنوان حافظ و پاسدار سرمایه در نوعی همزیستی انگلی بسر میبرند. این دو از طریق استثمار و بهره کشی که برگرده طبقه کارگران و توده های زحمتکش اعمال میکنند و شیره جان آنها را می مکند به حیات و بقای انگلی اشان تدام میدهند. بورژوازی خصلتا برغم زندگی انگلی که با دولت داراست هر وقت خطری را متوجه سرمایه اش ببیند یا دولت را مانعی بر سر راه سودجویی اش، اگر به مصلحت تشخیص دهد حتی علیه آن به کودتا هم دست خواهد زد. اگر این را مصحلت تشخیص نداد به نشانه اعتراض به دولت سرمایه اش را انتقال میدهد. راهی را که بخشی از سرمایه داری ایران در همان اوایل قیام 57 برای نجات سرمایه اشان در پیش گرفتند ولو که این فرار سرمایه برای بورژوازی آنزمان از سر شناخت کامل از قواعد حرکت سرمایه داری جهانی انجام نگرفت. بورژوازی ایران به تاسی از تجارب سایر شرکایش تشخیص داده بود که این ریسک حداقل برای سرمایه اش کم خطرتر است. اما طیفهایی از بورژوازی به زندگی انگلی در کنار دولت تمکین کردند. چرا که این طیفهای رنگارنگ بورژوازی از بورژوازی “ملی مذهبی” گرفته تا “ملی مترقی” در میان آنها لانه خوش کرده بودند و چشم امید به باز شدن فضا برای رشد سرمایه اشان دوختند.ضمنا شاهد این بودند که رژیم اسلامی در همان آغاز، با هجوم به شوراهای کارگری و کارخانه ها و وضع قوانین ضد کارگری، شوراها و تشکلهایی که ابزار مبارزه و اعتراض جهت ابراز وجودشان بود به شنیع ترین و وقیحانه ترین شیوه از آنان گرفته شد. این خصلت توان سرکوب عریان در این سالهای اول انقلاب و خصوصا جنگ هشت ساله شامه طیفهایی از بورژوازی را تیزتر کرد که به موقع بو بکشد. بورژوازی با دولتش کمر بندها را سفت تر کرده بودند تا طبقه کارگر را بیش از پیش به خاک سیاه بنشانند. جنگ هشت ساله تنها برای رژیم برکت نبود. تمام تجارب تاریخی نشان داده بورژوازی هم در ویرانیها و تخریب های ناشی از جنگ و هم در سازندگی بعد از جنگ سود می برد.

! بورژوازی ملی ایران دوران سازندگی برایش فرصتی بود تا با سهیم شدن در سرمایه گذاری به نیروی کار ارزان و با قوانین ضد کارگری دولت، طبقه کارگر را به بیرحمانه ترین شیوه استثمار کند. هر چند “بورژوازی ملی و ملی مترقی” اشتها و توانایی رفتن بسوی روند رو به رشد سرمایه جهانی را نداشت ولی میدانست استثمار افسارگسیخته تر بر طبقه کارگر و گرفتن زندگی و معیشت تود ه های محروم جامعه سود هنگفتی را به جیب خود و دولتش سرازیر خواهد نمود.

بورژوازی ایران هم مثل دیگر شرکای خود نه بعد ایدئولوژیکی دولت بعنوان نماینده خود در قدرت برایش چندان اهمیت و ارزشی داشت نه میهن و موطن. کما اینکه دولت هم از آن بیشتر بعنوان ابزاری جهت تحمیق توده ها استفاده کرده بود اما بطور واقعی با چالش های عظیمی در این مصاف روبرو بود و هست.!

“رونق و توسعه اقتصادی” برای بورژاوزی به قیمت حمله ور شدن به حق حیات و معیشت توده های محروم جامعه و گستراندن شبح بیکاری و تورم و گرانی روزافزون امری بود که ضامن اجرائی آنرا از دولت رفسنجانی طلب میکرد. دوره ای که تقابل اردوی کار و سرمایه در ایران با ویژگیهای مختص بخود وارد فاز سرنوشت سازتری شد.

در دوم خرداد سال 1376 وقتی خاتمی را از صندوقهای رای بیرون کشیدند. زیر شعار پر طمطراق “گفتگوی تمدنها” در حین اینکه خواستند افکار عمومی را به انحراف بکشانند اما موج شدید سرکوبها و تعقیب و گریز فعالان سیاسی و اجتماعی در فاز وحشیانه تری مبارزات و اعتراضات مردم را به نمایش گذاشت. تئوریسین اصلاحات سعید حجاریان با تز مشعشع “چانه زدن از پائین و فشار از بالا” نقشش راه سیاسی_اجرائی دولت اصلاحات را بروشنی بر ملا کرد. حتی برای تحقق اهدافشان و برای سرپوش گذاشتن بر جنایاتشان از کشتن سعید امامی ها ابائی به دل راه ندادند. سعید امامی که خود از مشاوران وزارت اطلاعات و مجری دستورات و فتواهای صادر شده از سوی وزارت اطلاعات و در راس همه شخص رهبری بود در پرونده سازیها و قتل و کشتار فعالین سیاسی، مدنی و آزادیخواهان.

پروژه اصلاحاتی که 1377 با سازمان دادن قتلهای زنجیره ای جان حداقل 70 نویسنده و فعال اجتماعی و آزادیخواه را گرفت. خاتمی وقتی لب به کلام گشود همان اوراد خامنه ای در خطبه های نماز جمعه و رسانه ها ایراد فرمودند: «دشمنان در کمین نشستنده اند و میخواهند امنیت ملی را به خطر بیاندازند ملت باید هشیار و صبور باشند.» قتلهای زنجیره ای که توسط وزارت اطلاعات و در راس همه علی فلاحیان و به دستور رهبر معظم انجام شد. تنها شش ماه از این قتلهای تراژیک گذشته بود که سال بعد در 18 تیر 1378 به شیوه ای وحشیانه به کوی دانشگاه حمله شد و چندین نفر از دانشجویان را کشتند و ده ها نفر دیگر را لت و پار کردند.

بورژوازی کردستان برغم تمایزات در موانع سر راه در این منطقه در همان چهارچوب افق بورژوازی سراسری در تعقیب سودجوئی خود بود. بورژوازی کرد با بورژوازی سراسری مخرج مشترک دارند. هر دو پیشروی جنبش مبارزاتی طبقه کارگر و به تبع آن جنبش سوسیالیستی و چپ را در تضاد با منافع خود می بینند. به همان میزان که بورژوازی سراسری از رشد مبارزات رادیکال و آذادیخوانه هراسناک است بورژوازی کرد هم در هراس است، به حکم تحزب یافتگی و ظرفیتهای مبارزاتی بالقوه و بالفعل سوسیالیستی. این مخرج مشترک نتیجتا بورژوازی کرد را سوق داد هم به دولت هاشمی و نهایتا به دولت خاتمی و دیگر دولتها تا به امروز تمکین کند. ناسیونالیسم کرد در کردستان و حتی بخش اپوزسیون آن که افقی سیاسی خود را تیره و تار میدید راه خلاصی از این بحران و بی افقی را در مماشات با بورژوازی و نماینده اش که “اصلاح طلبان حکومتی” باشند جستجو کردند.

عبدالله مهتدی از این سر تلاش کرد مابه ازای تسویه فکری و سیاسی خود با کمونیسم و چپ را در جامعه ایران و کردستان دنبال بگیرد. سیاست و مواضع عبدالله مهتدی قبل از انشعاب از کومله و حزب کمونیست ایران بر این مدار می چرخید. به نوشته و مواضع ایشان در این دوره مراجعه کنید که پروژه اصلاحات تا چه حد ایشان را هم وسوسه کرده بود.

مهتدی برای اینکه بتواند در این شرایط نیروی مادی برای حرکت بسوی این هدف را داشته باشد به تشکیلاتی نیاز داشت که آنرا در در دو عرصه داخل و خارج از کشور برای سیاستی که میرفت تا آنرا قطعیت دهد دست یازد تا میان توده های مردم در کردستان انتقال دهد. اما تشکیلات درست کردن مهتدی میبایست یک ماهیت جعلی در آغاز راه داشته باشد.

حزب مادر اتحادیه میهنی کردستان عراق از روز اول سر بر آوردن این گرایش در کومله، نیمه علنی و نمیه مخفی آنرا پوشش داده بود، حتی قبل از قطعیت انشعاب در سال 2000 راههای ارتباط و وصل شدن این گرایش را به تشکیلات داخل کردستان ایران تامین کرده بود. وقتی در سال 2000 همه مقدمات برای منشعین مهیا شد در اقدام شبه کودتا خواستند سر کومله را زیر آب کنند که نقش اشان خنثی و روی دستشان ماند. مهتدی تشکیلاتی را که به اسم کومله و با ماهیت جعلی ساخت در راس آن قرار داشت. اما نباید به حکم در راس بودن ایشان نقش سایر گردانندگان سیاسی این گرایش در چوب حراج زدن به جنبش کمونیستی و سوسیالیستی و چپ، کمرنگ جلوه داده شود. ایلخانیزاده ها و صلاح مهتدیها از این گردونه نباید خارج شوند. عمر ایلخانیزاده و رضا کعبی هر چند تمایزاتی در رعایت پرنسیپ های شخصی و تشکیلاتی در مقایسه با مهتدی داشته باشند اما در این پروژه با دیگر همفکرانشان سهیم بودند. ایلخانی زاده و رضا کعبی تا موقعیت خود را در جریان مطبوعشان در خطر ندیده بودند در این جعل تاریخی و خاک پاشیدن به چشم توده های کارگر و زحمتکش و در چوب حراج زدن به جنبش سوسیالیستی دوشادوش مهتدی، ابوبکر مدرسی، فاروق بابامیری، محمد شافعی گرداننده اصلی این گرایش بودند. افشاگری و پرده برداشتن از توطئه های مهتدی از سوی ایلخانیزاده را نه تنها نباید نادیده گرفت بلکه باید تحسین کرد. اما نباید فراموش کرد ایلخانی زاده و مهتدی پس از انشعاب هم بارها اذعان نموده اند اختلاف سیاسی آنها جزئی است و قابل حل. نباید این انشعاب و تفاوتهای سیاسی جزئی یکی را در خانه چپ و دیگری را در خانه راست قرار دهد. این دو یک پروژه را دارند پیش می برند اما هر کدام در شرایط کنونی روش خودشان را دارند. ایلخانی زاده بارزترین وجه تمایز سیاسی اش با مهتدی اینست که صریحا و سر راست گرایش ناسیونالیستی را نمایندگی می کند. علنا مخالفتش را با بندی استراتژیک از اساسنامه سازمان زحمتکشان کردستان ایران که در تبارز با پراتیک و سیاست و ماهیت واقعی پروژه اشان بوده بیان داشته ، اما مهتدی این شمشیر چوبین را بر سر سازمانش نگاه داشته و از آن بهره برداری ابزاری میکند. تنها باید از این پروژه کسانی را تبرئه نمود که هنوز در شروع این پروژه به ماهیت واقعی این گرایش سیاسی تماما واقف نبودند، و از شور انقلابی و روحیه رزمندگی آنها بهره برداری سیاسی شد جهت پیشبرد پروژه منشعبین.

پروژه مهتدی و گردانندگان این تشکیلات به اسم “احیای کومله” در خارج از تشکیلات و در داخل کشور از فضا و شرایط حاکم بر جامعه که فوقا به سمتگیرهای آن در کردستان هم اشاره شد میخواست تغذیه کند. از یکسو بر روی روحیه انقلابی و شور رزمندگی نسلی از جوانان به تنگ آمده از وضعت اسفناک اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در قبال رژیم سرمایه گذاری کند تا بتواند از سرعدم آشنایی کافی و لازم از کومله آنان را به سازمان خود جذب کند. از دیگر سو بنیانگذار و موسس بودنش در کومله و حزب کمونیست ایران را هم پشتوانه اعتبار خود کرد تا بتواند از این جایگاه هم با دور زدن کومله میان کسانی که از قدیم تا آنزمان خود را به کومله و جنبش سوسیالیستی متعلق می دیدند یار گیری کند و سمپاتی آنها را به گرایش پروژه اش جلب کند. در سطح سراسری هم به همین اعتبار پروژه اش را میان شرکای بشدت راست و ناسیونالیستی ایرانی دامن زد. از شوینیستهای ایرانی گرفته تا سلطنت طلبان و الاحوازیها و ناسیونالیستهای ترکمن تا می رسد به طیف اکثریتیها و توده ایها.

البته یکسال بعد از انشعاب سال2001 کنگره یک این سازمان قطعنامه و قرارهایی صادر کرد تا بطور مدون نقش راه پروژه اش را برای شرکا و کسانی که سمپاتی به این سازمان پیدا میکنند داشته باشد. قطعنامه ” پلاتفرمی برای دمکراسی” و قطعنامه ” فدرالیزه کردن ایران ” و “جیهه متحد خلقهای ایران” جبهه متحد کردستانی” عمده ترین مصوبات و نقش راه سیاسی این پروژه در کنگره اشان بود.

این پروژه علاوه بر اینکه استراتژی، سیاست و پراتیک معینی را تحت نامه کومله به جامعه کردستان خواست حقنه کند، حضور پیشمرگانه و جوله سیاسی به کردستان را هم بعنوان بخشی از نقش راه تحقق پروژه اش در دستور کار قرار داد. حضور پیشمرگانه و جوله سیاسی برای کسانی که شور انقلابی و روحیه رزمندگی داشتند هر چند در بیان واقع چیزی از ماهیت جعلی این سازمان که به اسم کومله حضور می یافت کم نکرد. سیاست و مواضع این جریان در مقطعی میان طیفی از روشنفکران بورژوا و خرده بورژوازی شهری که از همان افق بورژوازی در سراسر ایران تغذیه میکردند سمپاتی جذب نمود و تریبون این سازمان در میان اصلاح طلبان حکومتی شدند. و در بعضی نقاط کردستان در میان بخشا زحمتکشان شهری و بعضا روستاها توهم به کومله بودن این جریان را دامن زد.اما با بر ملاتر شدن ماهیت واقعی این سازمان روز به روز شعله امیدش کم سو و کم سوتر شد.

اگر همه عزیزانی که صفوف منشعبین را برای ادامه مبارزه خود بر گزیدند یا از کردستان آمدند و به این جریان ملحق شدند از همان روز اول انتخاب سیاسی تماما آگاهانه می کردند به این معنا که ماهییت بشدت راست و ناسیونالیستی این سازمان برایشان روشن بود که بعدا متوجه شدند بعید نبود برای یک لحظه هم حاضر باشند در پروژه پشت کردن به کمونیسم و چپ و خاک پاشیدن به چشم کارگران و توده های زحمتکش حضور یابند.

کم نبودند انسانهای شریف و زحمتکش و محرومانی که به حکم اینکه کومله ای را شناخته بودند که مدافع پیگیر کارگران و زحمتکشان و محرومان جامعه است، کومله ای که جنبش سوسیالیتسی و کمونیسم و چپ در جامعه کردستان را نمایندگی میکرد، اما عدم شناخت کامل از ماهیت واقعی جریانی که صرفا نام کومله را بر خود حمل میکرد و در صف این سازمان خود را یافته بودند در پی مقاصد این جریان باند سیاهی جانشان را از دست دادند. ضمن گرامیداشت یاد عزیزانی که به دست رژیم ضد بشری اسلامی جان باختند، نباید در افشای سیاست های پروژه ای که در ضدیت با مناقع کارگران و توده های زحمتکش باندازه هر باند سیاهی دست دارد و خصوصا جوانان را بازیچه اهداف خود میکند درنگ کرد. عباس کریمی(مشهور به هلو)، چیا، سه رکه وت زارعی، سالار محمدی، محمد محمدی مشهور به (محمد کامیاران) و جمعی از رفقایش و شیرکو معارفی و احسان ها عزیزانی بودند که با جانباختنشان داغی بزرگ و فراموش نشدنی برای اعضای خانواده و یارانشان بجا گذاشتند. همه این عزیزان که شور انقلابی و رزرمندگی در سر داشتند یا از خانواده های زحمتکش و بخشا کارگری جامعه برخاسته بودند یا خود زحمتکش و کارگر یا از اقشار محروم جامعه بودند. این سازمان باید روز خود بخاطر قرار گرفتن در صف دشمنان طبقه کارگر و زحمتکش و محرومان و بخاطر اینکه از این صف خاک پاشید به چشم آنها و بخاطر قربانیانی که در پی منافع و مقاصد پروژه اش به اسم کومله روی دست جامعه و خانواده های این عزیزان گذاشت حساب پس بدهد و در دادگاهی علنی به محاکمه کشانده شود کماینکه عاملان و مسببن اصلی کشتار و قتل عام ها ی دولتی باید محاکمه شوند.

در جوابیه 40 دقیقه ای رفیق ابراهیم علیزاده در قبال نوشته مهتدی تحت نام «پلاتفرمی برای همکاری با سازمان کردستان حزب کمونیست ایران» دست رد محکم به سینه مهتدی در آن بنوعی در سایه مانده. ضمنا موضعش بر سر وحدت ابهاماتی در آن هست. می گوید «نشانه های از پشت پا گرفتن از دیگران در این پلاتفرم مهتدی به چشم میخورد». یافتن نشانه نارو زدن در نوشته مهتدی تازگی ندارد و جناح عمر ایلخانیزاده بارها تجربه این نارو زدنها را از مهتدی تجربه کرده و هر بار بخاطر مصلحت عمومی “جنبشی” از تلاش برای برگشت به حزب مهتدی چه تلاشها که نکرده. بنوعی نشانه ی سیگنال فرستادن به شاخه منشعب شده از مهتدی در جوابیه رفیق ابراهیم به گوش میاید. رفیق ابراهیم از یکطرف کاملا به درست اذعان میدارد«مهتدی شایستگی قرار گرفتن در خانه چپ را ندارد» و از طرف دیگر چندین بار تاکید میکند:« امیداورم عملا این شایستگی را بتوانند نشان دهند که ما هم بتوانیم آنها را در خانه چپ به حساب آوریم هر وقت مهتدی این شایستگی را عملا از خود نشان داد ما هم آنوقت برایش پاسخ خواهیم داشت»( نقل قول از سخنان رفیق ابراهیم)!! این انتظار مثلا در مورد جریانی می تواند درست باشد که در خانه چپ بوده و بدلیل اشتباه معین سیاسی یا تاکتیکی، جریانات چپ و کمونیستی وظیفه خود میدانند ضمن نقد اتخاذ چنین موضعی، به وی این امکان را بدهند که در سدد تلافی اشتباهش بر آید. اما جریانی که سالهاست در صف بندی جهانی جایگاه سیاسی و استراتژیکی خود را روشن کرده و تسویه فکری و سیاسی خود با چپ و کمونیسم را ابراز نموده و با جعل تاریخ یک جنبش بر کمونیسم و چپ تاخته.و بعد از 16 سال وقتی پروژه اش به هر لحاظ به بن بست خورد بخواهد از کومله و حزب کمونیست ایران کسب اعتبار کند دیگر باید چه دلیلی مانع جواب رد صریح به مهتدی شود (نظیر آنچه رفیق صلاح مازوچی اظهار کرده) تنها در قوه تشخیص رفیق ابراهیم است. میخواهم بگویم نه ستون پنجم باند سیاهی شدن مهتدی در پنتاگون، نه دل بستن به حمله آمریکا به ایران، نه دیگر بند و بستهای پشت درهای بسته در کشورهای غربی پس از نامیدی اشان از پروژه غرب برای رژیم چنج در ایران به منظور نقش راهی برای چوب حراج زدن به مبارزات جنبش کمونیستی و چپ و آزادیخوانه مردم، نه بند و بستهای پشت درهای بسته با مهره های اصلاعات با پا در میانی اتحادیه میهنی کردستان که به همین منظور تدارک دیده شده بود، نه نشستهای مکرر خارج از کشور با سازمانهای خلق اهواز و ترکمن… بر سر فدرالیزه کردن ایران و نه دیگر خاک پاشیدن های این پروژه به چشم طبقه کارگر و توده های زحمتکش و محروم جامعه را میشود با انتظار در خانه چپ قرار گرفتن توضیح و تخفیف داد.