که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند

که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند

یاشار سهندی

سال نو فرا رسید. میگویند “غبار دل را خانه تکانی کنید، مانند زدودن غبار از اسباب و اثاثیه خانه” و به پیشواز بهار بروید. زدودن غبار از اسباب و اثاثیه خانه هم امری است طبقاتی است! آنکه دارد، غبار را با  خود وسیله به دور می افکند اما آنکه ندارد، وسیله فرسوده و کهنه را می سابد و می سابد تا رنگی از نو بودن به خودش بگیرد،کهنه لباسش بر تنش زاری میزند و آنکه دارد لباس شخصیتی به او میدهد که نیست. آنکه ندارد کفش را به دست کفاشی می سپرد که جلای به آن بندازد و آن گوشه و آن گوشه آنرا چسبی بزند و آنکه دارد در هنگام انتخاب در مقابل کمد کفشهایش می ماند که کدام به لباس و جای که میخواهد برود متناسب است. آنکه دارد آجیل شب عید زیر زبانش مزه میدهد و خوشحال است که پسته ایرانی در جهان برند معروفی است و غرور ملی اش ارضا میشود و آنکه ندارد آخرین باری که پسته را دیده به خاطر نمی آورد و اگر هم به خاطر آورد آن پسته ایرانی بوده که لبانش فرو بسته است و فندق خشکباری است ناشناخته، شاید تخمه آفتابگردانی ته جیبش پیدا شود. شیرینی آنکه ندارد چون در دهان گذاشته میشود تکه خمیری است که ته مزه ای از شکر دارد و آنکه دارد شیرینی به کامش چون شهد عسل می ماند. آنکه ندارد شاید به مسافرت برود اما دلش به راه نیست چون میداند حضورش به عنوان میهمان خرج سنگین روی دست میزبان میگذارد و آنکه دارد دیگر ترکیه و دبی و ارمنستان و تایلند و قبرس برایش خارج محسوب نمی شود. خوش بودن هم امری طبقاتی است.

خیلی دلمان میخواهد غبار نداری و غبار غم را از دل بزدایم تا بهار برای ما هم بهار باشد. اما غم به قولی با ما زاده شده و این غم نتیجه نداری است. میگویند پول همه چیز نیست. راست میگویند اما چه میتوان کرد که همه چیز را فقط با پول میشود تامین و تضمین کرد حتی محبت را. وقتی پولی نباشد شکم گرسنه بماند محبت هم کم سو میشود، میمیرد. خشونت پر رنگتر و پر رنگتر میشود. آنها که میگویند پول همه چیز نیست محبت کردند و یکبار دیگر در راستای همین سخن قصار، تشخیص دادند که باید به مانند همیشه حسرت خیلی چیزها بر دلمان بماند که مبادا بعضی ها از سود ضرر کنند. ١١٨ هزار تومان کل افزایش حقوق کارگر درسال ٩٦، و این یعنی تداوم خشونت، خشونت سازمان یافته که کل حکومت برای توده زحمتکش جامعه تضمین میکند.

 حسرت و حسرت برای آنکه ندارد می ماند. و یک دنیا آرزو. آنکه ندارد یک چیز در این نداری یاد میگیرد که باید بجنگد و گر نه تمام میشود. سال ٩٥ یک نکته برجسته داشت اینکه ندارها به خیابان آمدند و نداری خود را فریاد زدند و طلب معیشت و منزلت کردند. این یعنی امید زنده است و امید هم مال کسانی است که در پی چیزی هستند و آرزوهایشان را تحقق یافتنی می یابند و گر نه لام تا کام حرفی نمی زدند. شاعر راست میگوید که “فقر احتضار فضیلت است” اما فقیری که فقر خود را نمی خواهد، در پی فضیلت است. کسی در فقر به “کمال انسانی” نمی رسد. این ها را برای ما ساخته اند و گرنه چرا خودشان در پی فقر و سیه روزی نیستند؟  برای ما این سخنان قصار را می سازند تا ثروت نجومی خودشان را توجیه کرده باشند. ندارها می جنگند که از فقر رهایی یابند تا فرصت و امکان برایشان فراهم شود که خودشان را به عنوان یک انسان بیابند؛ که یک بار به دنیا آمده است و حق دارد که در این فرصت کوتاه خوش باشد نه اینکه کار کند و کار کند تا شاید زندگی کرده باشد.

بهار دیگر فرا رسید. با همه نداری هایمان این نویدی است که میشود یک دنیای بهتر ساخت. دنیای سرشار از شادی. دنیای که سرنوشت گرسنگان را شکم سیران رقم نخواهند زد. که معیشت نباید دغدغه انسان باشد و چون این نباشد منزلت در دسترس همگان است “و زمین از عشق و دوستی سرشار” میشود. دنیا همه اش فاشیسم و امپراطوری اسلامی و عثمانی و بازار آزاد نیست. یک سوی آن، سوی مهم تر آن این است که امید به تغییر سبب جلو رفتن انسان بوده است و هست. گیرم که ستمگران درشروع هر سال با ما پیغام میدهند که فقر و گرسنگی تداوم خواهد داشت اما مبارزات وسیع کارگران ایران در ایران سال ٩٥ تاکیدی بود بر این که ” نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند”.