“چرا جامعه ایرانی با کارآفرینان ما بیگانه است؟” *

“چرا جامعه ایرانی با کارآفرینان ما بیگانه است؟” *

یاشار سهندی

 شاید این از بخت بد سرمایه داران ایران باشد که همزمان با ظهورشان در جامعه ایران “اندیشه های سوسیالیستی” در ایران در میان طبقه کارکن جامعه نضج گرفت و به سرعت به جریانی مهم در معادلات سیاسی جامعه تبدیل شد، و همین سبب شد که آب خوش از گلوی ایشان پایین نرود. و وقتی که هنوز ظاهرا نه به بار بود و نه به دار، اولین نشریات کارگری و کمونیستی در ایران با شعار “عمله های جهان متحد شوید” منتشر شد و واژه “سرمایه دار” به منفور ترین واژه در میان ادبیات سیاسی و توده مردم تبدیل شد. بسیار کوشش کردند که برای این واژه معادل سازی کنند تا از بار به شدت منفی آن در ذهن جامعه بکاهند تا اینکه این اواخر واژه “کارآفرین” ابداع کردند که خوبخود این واژه انسان را وادار به احترام به چنین شخصی میکند که چنین صفتی به او اعطا شده است چرا که  ظاهری چیزی را می آفریند و آن چیز “کار” است. که از قبل آن هزاران نفری به عنوان کارگر میتوانند مشغول شوند و شکر خدا را به جا آورند که کار دارند!

 اما زمانه طوری شده که به قول موسی غنی نژاد اقتصاددان…:  اینکه حرمت کار( منظور از کار در اینجا سود آوری سرمایه دار است) از بین رفته است نکته دردناک و قابل توجهی است. از آن طرف مردم مدام در تیتر خبرها با انواع رانت‌ها، سرقت‌ها و وام‌های میلیون و میلیاردی پرداخت‌نشده روبه‌رو می‌شوند و اخبار کارآفرینان واقعی و تلاش‌هایشان در این هیاهو گم می‌شود…” و به قول خانم رخشان بنی اعتماد “مه غلیظی پیرامون کارآفرینان را پوشانده” و گروهی دست به کار شدند که این مه غلیط را کنار بزنند و به جامعه بقبولانند که سرمایه دار سابق و کارآفرین امروز شایسته ستایش و قدردانی است. و در این رابطه ٦ فیلم مستند تهیه شده که مجموعه ای شده  به نام “کارستان”، که اولین آن “پنبه و آتش” نام دارد. و این فیلم از یک کار آفرین به نام اصغر حاجی بابا به زندگی او پرداخته میشود که از پنبه فروشی به تاجر آهن و یک کارخانه دار تبدیل میشود. این فیلم در نمایش خصوصی اش د رکلوب کارآفرینان ایرانی به نام اتاق بازرگانی به شدت از سوی ایشان مورد تشویق قرار میگیرد و اظهار میکنند بالاخره یکی پیدا شد از درد و رنج ما بگوید!

 یادداشت نویس مجله “تجارت فردا” که مجله تخصصی همین کار آفرینان می باشد در ویژه نامه ای مینویسد: فیلم “«پنبه تا آتش» می‌تواند مخاطب را با رازهای مدیریتی یک کارآفرین صنعتی ایرانی آشنا کند، اینکه بخش خصوصی با تکیه بر کوچک‌ترین اعضای خویش و اعتماد به آنان پیش می‌رود نه براساس تحت فشار قراردادن آنها نظیر اتفاقی که برای کارگران شلاق‌خورده چندماه گذشته افتاد. ” به قول تهیه کننده فیلم، خانم رخشان بنی اعتماد این فیلم در پی این بوده که بفهمد “طبقه ثروتمند و بورژوا کجا رفته؟ ”  خانم اعتماد تاکید میکند که ” جاه‌طلبی آنها از جنس موفقیت و توسعه است و ثروت یک ابزار است برای رسیدن به این هدف. همین آقای حاجی‌بابا دست آخر در پس روایتش این احساس را به تماشاچی منتقل می‌کند که دنبال پول برای پول یا پول برای لذت بردن از ثروت نیست، او می‌خواهد موفق باشد. دلش برای توسعه کشور می‌تپد. دلش می‌خواهد صادرکننده به اروپا باشد و در سطح بین‌المللی حرفی برای گفتن داشته باشد. این ویژگی اصلی کارآفرین است، مگر جاه‌طلبی بیل گیتس برای پول بود؟” و یک اقتصاد دان که به شدت از کلمه سوسیالیسم نفرت دارد و شب و روز در پی آن است که راهی بجوید که چگونه میشود این واژه را از ذهن جامعه پاک کرد و درعین  کارگر را ارزان تر در اختیار سرمایه دار گذاشت ضمن ستایش این فیلم  معترضانه به خانم بنی اعتماد می گوید”وقتی می‌گویید تضاد طبقاتی، مردم سابقه‌ای ذهنی درباره آن دارند و احتمالاً دوگانه طبقه سرمایه‌دار و کارگر در ذهن آنها نقش می‌بندد. آیا تضادی بین این دو به اصطلاح طبقه وجود دارد؟ به نظرم تضادی بین اینها نیست. منافع کارگر و سرمایه‌دار مشترک است.” بله همه کوشش برای این است که احتمالا دو گانه این به اصطلاح دو طبقه را ماستمالی کنند. و تاکید میشود که “مصائب کارآفرین” برای این است که میخواهد به هر راهی می‌رود وطن‌دوستی و ملی‌گرایی را فراموش” نکند. اما پسر همین حاجی بابا که کار پدر را دنبال کرده است میگوید عرق ملی اما حدی دارد:” ما امانتدار آن هستیم و نمی‌توانیم آن را برداریم و ببریم. در حالی که یک تاجر سرمایه سیال دارد و می‌تواند هر کالایی را به پول تبدیل کند. ….پس کسی که در این مملکت با خون دل کارخانه می‌سازد، با عرق ملی، وطنی و مذهبی کار کرده، عملاً سرمایه‌اش را در زمین گذاشته و دیگر امکان تغییر آن را ندارد. آیا چنین سرمایه‌گذاری نباید مورد حمایت قرار گیرد؟ امروز این واحدهایی که در نقاط مختلف کشور ایجاد کرده‌ایم و چندین هزار خانواده را در سراسر کشور تغذیه می‌کنند، چگونه مورد حمایت قرار می‌گیرند؟ کارآفرین هم تا یک جایی عرق ملی دارد. …” و نوه حاجی بابا ضمن اعتراف به سود آوری تاکید میکند:” که در این کار باید سرمایه‌ات را زمین‌گیر کنی و در اختیار دیگران قرار دهی. بعد از آن هم دیگر آن صنعت مال تو نیست. سرمایه ما دیگر متعلق به ایران است. … نمی‌گویم صنعت خانوادگی ما بد بوده است. این صنعت در دورانی شکل گرفته که ایران به آن نیاز داشته و سودش هم خیلی خوب بوده است، ولی در ١٠ سال گذشته وضعیت واقعاً بغرنج شده است. … امروز حساب و کتابی می‌کنیم و فردا همه چیز تغییر می‌کند. اینکه امروز بخواهیم درباره آینده صحبت کنیم کار دشواری است. … در کشور ما نمی‌توان بر اساس اصول اقتصادی تصمیم گرفت. با تمرکز بر کدام مولفه‌ها می‌توانیم برای آینده برنامه‌ریزی کنیم؟ … ما در این آب شناوریم و تنها کاری که می‌توانیم بکنیم این است که دست و پا بزنیم تا کمتر به تخته‌سنگ‌ها بخوریم. … و همان‌طور که در فیلم «پنبه تا آتش» تاکید کردم، آینده برای ما قابل پیش‌بینی نیست. “

کار آفرینان در تعریف ایشان شخص سرمایه داری است که وابسته به دولت نیست از رانت خواری خبری نیست و هر چه که هست جاه طلبی و وطن دوستی و ملی گرای و پای توسعه کشور در میان است. ایشان میگویند که بین کار آفرین و کارگر بحث اعتماد است که کار را پیش میبرد نه شلاق. اما حقیقت این است که دولت چه از نوع دیکتاتوری شاهانه آن و چه از نوع دیکتاتوری شیخ شیعه مذهب بستری بوده که کار آفرینان به خیالی آسوده به سود آوری بپردازند.

اصغر حاجی بابا بزرگ خاندان گویا در فیلم به نکته ای اشاره میکند سخت مورد توجه اقتصاد دان قرار گرفته :” آقای حاجی‌بابا همان حرفی را می‌زند که امروز دنیای آزاد به آن رسیده است، برای بقا و توسعه اقتصادی دو اصل مهم وجود دارد: آزادی و حاکمیت قانون.” و ما کارگران چه سخت و دردناک این خواسته را درک کردیم که منظور از آزادی این است که دست کارآفرین باز باشد که هر جور خواست استثمار کارگر را توسعه بدهد و حاکمیت قانون منظور این است که به قول نوه حاجی بابا مملکت حساب و کتاب داشته باشد و بشود برای آینده دورتر برنامه ریزی کرد آنگونه که در دوران شاه و سردار سازندگی جریان داشت و اینگونه نباشد که با تصمیم یک نفر در دولت همه برنامه ها بهم بریزد.اما از سوی دیگر کارآفرینان نسبت به دولت های تاکنونی کم لطفی میکنند چرا که هر قانونی که تصویب شده و هر شلاقی که بر پیکر کارگر فرود آمده برای این بوده که شرایط برای استثمار کارگران فراهم تر شود.

 به عنوان یک شاهد عینی، به عنوان یک کارگر که با این کارآفرینان زیادی از همه نوعش  سر و کار داشته ام برای یک لحظه هم شده بخاطر نمی آورم که یک کارآفرین یا صاحب کار یا کارفرما یا سرمایه دار یا هر عنوان دیگری، رفتاری تحقیرآمیز با کارگران نداشته باشد. شرایط به گونه ای است که کارآفرینان به خود اجازه میدهند هر گونه تحقیر و توهینی را به کارگر روا بدارند و همه اینها ممکن نیست جز اینکه دولت و تمام دستگاه امنیتی و نظامی پشت سر ایشان است که توانسته اند “کار” را به گروگان بگیرند که تا کارگر زندگی و تمام هستی خود را در اختیار ایشان بگذارد. ظاهرا حاجی بابا از سر تقصیرات کارگرانش در سال ٥٧ گذشت کرده اما هیچکس نمی پرسد چرا کارگری که سالها برای یک نفر کار میکند در زمانی هر چه نفرت دارد بر سر او خراب میکند؟ چرا هیچکس فکر نمی کند چرا کارگر در زمان اعتصاب فکر میکند زمان تسویه حساب شخصی هم فرا رسیده است؟

“اندیشه سوسیالیستی” دشمن شخصی با شخص سرمایه دار ندارد. دشمنی این جنبش با نظامی است که انسانها را به طبقات متخاصم تبدیل کرده است. دشمنی این جنبش با نظام طبقاتی است که برای یک دسته قلیلی از انسانها همه گونه امکاناتی فراهم میکند که زندگی افسانه ای داشته باشد، که ٨٥ نفر به اندازه دو سوم جمعیت جهان ثروت در اختیار داشته باشد و میلیاردها انسان از فرط گرسنگی و بی خانمانی نداند شب و روزشان چگونه طی میشود. زندگی خاندان حاجی بابا به قیمت تباهی زندگی دهها خانواده دیگر تمام شده است این چیزی که خود پسر حاجی بابا اشاره میکند که دیگر برایشان نمی صرفد و یکی و یکی دارند کوره هایشان را خاموش می سازند. و هیچکس هم مسئول دهها خانواده ای نیست که کارشان را از دست میدهند. و همین خاندان با استفاده از قانون جاری مملکت بی شک با کارگران اش قراردادهای موقت دارد اگر نگویم سفید امضا تا خیلی راحت خود را از شر کارگر ان راحت کند. و ضمن انتقاد به دولت مطبوعش که برنامه مدونی ندارند انتظار دارد اگر کارگری جسارت کرد و زندگی اش را طلب کرد به حمایت از او نیروی انتظامی اش را گسیل کند. سند این ادعا را میتوان از شلیک به کارگران کوره پزخانه در دهه سی تا شلیک به کارگران درخاتون آباد در دهه هفتاد  و شلاق زدن کارگران آق دره د ردهه نود  نشان داد.

کار آفرینان برای جامعه ما بیگانه هستند، چون سالیان درازی است در سایه توجه حکومت های شاه و شیخ از قبل کار کارگران ثروت اندوزی کردند. این بیگانه گی بیش از هر کسی متوجه خود نظامی است که ایشان سنگش را به سینه میزنند و آن نظام طبقاتی سرمایه داری است.

*

عنوان نوشته برگرفته از مجله تجارت فردا است.