فوران خشم کارگران در هفت تپه

فوران خشم کارگران در هفت تپه

یاشار سهندی

روز شنبه ١٨ آذر ٩٦ در نیشکر هفت تپه کارگران سر به عصیان گذاشتند بنا به گزارشها” کارگران روزمزد و بخش کشاورزی شرکت با خواباندن کار در اقدامی خشمگینانه با در دست داشتن ابزارهای کار خود از قبیل بیل و قمه ی برداشت نیشکر وارد کارخانه شدند و با بستن درب اصلی و درب ورود تریلرها، کوره های بخار و آسیابها را خاموش و تعدادی از مسئولین شرکت منجمله کریم پور مدیر بخش کشاورزی و عباس خنیفر مدیر حراست را کتک کاری کردند و در پی جواب فتحیان پور رئیس بانک ماشین الات که بدنبال اعتصاب کارگران قسمت پنچر گیری به آنان اعلام کرده بود همگی اخراجید او را نیز مورد حمله  قرار داده  و علیرغم اقدام به فرار نامبرده به قسمت تراشکاری، وی را همانجا گیر انداخته و پس از شکستن درب اتاقی که در آنجا مخفی شده بود بر روی بدنش گازوئیل خالی کرده و بشدت کتک کاری مورد ضرب و شتم قرار دادند.”

 این نوشته قصد نکوهش عمل کارگران هفت تپه را ندارد، قصد “رهنمود” دادن هم ندارد امری که امروز و فردا باید انتظار داشت که از اینجا و آنجا شروع شود که این راهش نیست و نهایتا متوجه میشوید که قصد دفاع ندارند، این بماند که به نکوهش عمل کارگران منتهی میشود. قصد ترغیب کردن کسی را ندارم که بهترین راه کتک کاری با عوامل کارفرما است اما میخواهم تاکید کنم این طوفان درو کردن سرمایه داری از تمام تحقیریها و رنجهای که بر کارگران تحمیل میکنند.

در تعریف، کارگر کسی است که نیروی کارش را می فروشد اما امر به همین سادگی نیست. نه تنها نیروی کارگر را مال خود میدانند و فکر میکنند همان دستمزد ناچیز پول زور است که به کارگر میدهند، بلکه خود را صاحب روح و روان کارگر میدانند. در تمام مدت ٨ تا ١٤ ساعتی که مشغول کار است شلاق کارفرما صفیرش بلندش است. زبان لیچار گویش یک دم بیکار نمی نشیند.  فحاشی کردن و متلکهای زهر آگین ضربدر فرسودگی جسمی در طول ساعات کار که بشود هیچ چیزی برای کارگر نمی ماند  جز یک شخصیت له شده و یک تن خسته و شکم گرسنه ای که توان همه چیز را از کارگر میگیرد. این برای یک روز و دو روز، یک هفته نیست این کل پروسه کار است. زبان کارفرمایان و عوامل شان همیشه دراز است چرا که در موقعیتی قرار دارند که میتوانند هر لحظه نان کارگر را ببرند و همیشه در بحث و جدل با کارگر پیروز بیرون می آیند چون همه قانون پشت سرشان است. به پشتوانه همه حکومت سالیانی است که پرداخت نکردن حقوق کارگران زیر زبانشان مزه کرده است. کارگر در نزد ایشان حیوان کار کنی است که حتی این نیاز را حس نمی کنند که نیازهای اولیه یک کارگر باید تامین شود. کارفرما هیچ احساس عاطفی نسبت به کارگر ندارد بلکه به خشن ترین روشها متوسل میشود تا بیشتر از گرده کارگر کار بکشد. زبان تلخش وقتی تکمیل میشود که خشونت را به نهایت میرساند و از پرداخت حقوق کار گر خودداری میکند ؛ حقوق کارگر را حتی به اندازه “هزینه سربار” به رسمیت نمی شناسد. انگار جانش را می گیرند وقتی پای حساب و کتاب حقوق کارگر میرسد.

یک راه روتین  سرکوب اعتصاب کارگران در جمهوری اسلامی “سر دوداندن” است، تا کارگر خسته و فرسوده شود. در هنگامه اعتصاب چه هنگامی که خود کارفرما به میان کارگران می آید و چه نماینده دولت به هر عنوانی سرو کله اش پیدا میشود لحن و بیان کلمات با موجی از فریبکاری همراه است. یکباره یادشان می آید که یا خودشان کارگر بودند یا ابوی شان یا جد پدریشان و ایشان درد کارگر را می فهمند اما این قیاس نه از سر همدردی بلکه تاکیدی بر این است که “بی عرضه گی از خودتان است”؛ این حس را می خواهند القا کنند که ما توانستیم و از زرنگی خودمان بود و شما اگر همانی هستید که هستید از بی کفایتی خودت است. بعد لیست بلند بالای از مشکلات ردیف میکنند که نتیجه آن هم این است که سر منشا و تداوم مشکلات برشمرده شده نتیجه نحوه کار کردن کارگر است. احساس گناه را در دل کارگر بخت برگشته می نشانند. و نهایتا هم نمی گویند که نمی دهیم بلکه وقت میخواهند که مشکلات را برطرف کنند و چندین ماه می آید و میرود “مشکلات” نه تنها بر طرف نشده بلکه حسابهای بانکی ایشان چاق تر شده است شکم گرسنه کارگر به پشت اش چسبیده است. خیلی محترمانه که بخواهند برخوردکنند لطف میکنند و در خروجی را نشان میدهند و می فرمایند :” ما که نخواستیم که اینجا کار کنی، جای بهتری سراغ دارید بفرمایید ما جلوتان را نگرفتیم” و خود بهتر میدانند که همه راهها را به روی کارگر بسته اند تا بیشتر تن به استثمار بدهد.

آنچه روز شنبه و یکشنبه، ١٨ و ١٩ آذر در شرکت نیشکر هفت تپه گذشته طغیان کارگران در مقابل این خشونت بی حد وحصر کارفرمایان است. فوران خشم انسانهای که همیشه تحقیر و توهین شنیده اند. همیشه سر دوانیده شده اند. هیچگاه از آنهایی که دست شان به دهانشان میرسیده زبانی به ملایمت و ملاطفت نشینده اند. آنچه در شرکت هفت تپه گذشت اولین نبوده و آخرین نخواهد بود. اما هشداری است به کارفرمایان و دولت که این دیگر از جنس دیگری است. عصیان یک نفر یا چند نفر طغیان گر نیست این خشم فروخورده طبقه ای که هیچگاه داخل آدم محسوب نشده اند. این همان زبانی است که این آقایان ظاهرا بهتر می فهمند. وقتی در گوشه ای دیگر از این مملکت شلاق را بر پشت کارگر می نشانند وقتی کارگران به جرم درخواست حقوق اولیه شان تهدید و احضار و دادگاهی و زندانی میشوند وشلاق میخورند، وقتی ماهها کارگران سر میدوانند  باید انتظار داشته باشند دود اعمال شان به چشم شان برود.