دفاع از توده ها به بهانه مرگ کاسترو

دفاع از توده ها به بهانه مرگ کاسترو

یاشار سهندی

در یادداشت هفته گذشته در این نشریه به مرگ کاسترو اشاره ای کوتاه داشتم. در این هفته به بهانه مرگ او بار دیگر به کاسترو اشاراتی خواهم داشت. این نه یادداشتی در “پاسداشت کاسترو” و نه قرار است شخصیت او زیر انتقاد گرفته شود. شاید به قول آقای جلال ایجادی استاد جامعه شناس ساکن فرانسه”بطور مسلم تاریخ را باید بطرز علمی، مطالعه کرد و انقلاب کاستریستی و اثرات آنرا را بدون محک ایدئولوژیک، باید مورد توجه قرار داد.” اما نه به شیوه همین استاد که هنوز نقطه در پایان این جمله نگذاشته ادامه میدهد:” ولی با متانت و با قاطعیت باید گفت که مدل کاستریسم، یک توتالیتاریسم عوامفریب، یک فاجعه دیگر در تاریخ بشریت است.(!)”

لازم است یادآور شوم که نویسنده این یادداشت هیچگونه سمپاتی به شخص کاسترو ندارم شاید آنقدر که “چه گوارا” برایم قایل احترام است (شاید دلیلش زندگی و مبارزات و مرگ تراژیک اوست) شخص کاسترو اصلا نبوده و نیست. نبوده چون هیچ وقت یادم نمی رود در اوج کشتار در ایران در دهه شصت ایشان میزبان موسوی نخست وزیر جمهوری اسلامی بود که به ایشان درس مملکت داری و مبارزه ضد امپریالیستی را آموخت. بهرحال مرگ کاسترو دستاویزی شده که دوباره دق و دلی بورژوازی سر کمونیستها خالی شود تا شاید “توده ها” بترسند و از کمونیسم و آرمان خواهی حرفی نزند چون به قول استاد فوق ” …تجربه ثابت کرده که در سیاست، اغلب وقتها کار با آرمانخواهی و صداقت آغاز میشود و سپس به بوروکراسی و جنایت و سرکوب منجر میشود. آیا آرمانخواهی و صداقت برابر با عدالت خواهی و ترقی خواهی و احترام به ارزشهای انسانی است؟ هرگز…” مثالش هیتلر و استالین! به توده ها باید حالی کرد “که از ماست که بر ماست!”جلال ایجادی به صراحت توده مردم را مسبب همه بدبختی های معرفی میکنند که دیکتاتورهای بورژوازی سر مردم آوردند مانند هیتلر و استالین و خمینی و… ایشان تاکید میکند”…توده ها برای هیتلر کف زدند و چشم خود را در برابر کوره های آدم سوزی بستند و توده ها برای خمینی زنده باد گفتند و خود را فدا کردند. توده خرافه زده از ارزشهای ترقیخواهانه دور بوده و در خدمت ارتجاع است و بنابراین توهم و خرافه آنان ارزش مثبتی بشمار نمی آید…” و ایشان همه اینها را می گوید تا کاسترو را همردیف ایشان معرفی کرده باشد که توده های خرافه زده مسبب روی کار آمدن او و سرکوب مردم کوبا هستند.

اینکه “کاسترویسم یک فاجعه در تاریخ بشریت است” می گذاریم به بررسی ” علمی” که قرار است بعدا انجام گیرد! اما پیشاپیش باید او را “دیکتاتور” خواند و به جای برای “بررسی علمی در آینده بدون نگاه ایدئولوژیک”، فی الحال مسبب کشتار ٣٠٠٠ نفر معرفی کرد ( حقیقتش تا حالا نمیدانستم همچین کشتار وسیعی صورت گرفته است اما بدون هیچ بررسی علمی این را میدانم اگر همچین چیزی صحت میداشت که در این چند روزه حداقل بی بی سی فارسی گوش فلک را کر میکرد چون حداقل یک “منبع موثق خبر را تایید کرده است!) قصد دفاع از کاسترو و انقلاب کوبا را ندارم فقط میخواهم از “توده ها” دفاع کنم. بخصوص “توده ها خرافه زده” که مجبورند برای سیر کردن شکم شان روزانه حداقل ١٤ ساعت جان بکنند و آخرش هم سر گرسنه سر بر بالین بگذارند و انتظار هم داشت که این توده ها خرافه زده نشوند. جناب جامعه شناس در مقابل کوبای کاسترو که این روزها به دستاوردهای حکومت او در زمینه بهداشت و آموزش اشاراتی فراوانی شده ضمن اینکه اشاره میکند که در شصت سال بعد از انقلاب کوبا کار شاقی صورت نگرفته مثال کره شمالی و جنوبی را می آورد :” . پس از جنگ و جدایی دو کره در سال ٥٠ میلادی، کره شمالی بسوی بدبختی و دیکتاتوری و بردگی سوسیالیستی (؟) رفت و کره جنوبی بسوی دمکراسی و صنعت و اقتصاد سرمایه داری رفت. در کره جنوبی رشد اقتصادی با نرخ ٥ درصد بوده، قدرت خرید مردم و رفاه عمومی و وضع بهداشت در سطح بالا قرارداشته، سواد آموزی به بیش از ٩٧ درصد می رسد و باعتبار مدیریت اقتصادی اش، این کشور دوازدهمین کشور صنعتی جهان است.” استاد جامعه شناس که قاعدتا باید اهل مطالعه هم باشد باید خبر داشته باشد که کره جنوبی اگر کره جنوبی شد نتیجه سرکوب های به شدت خشن در دهه ٨٠ میلادی بود که توانسته توصیه های مراکز بین اللملی بورژوازی را پیاده کند که نتیجه سرکوب نسلی در این سرزمین بود همانگونه که خود داریم تجربه میکنیم که یک حکومت مذهبی همان توصیه را به خشونت بارترین شکل ممکن دارد پیاده میکند. توده ها کارکن جامعه کار میکنند که و شش ماه، شش ماه حقوق شان پرداخت نمی شود و این توده گرسنه اگر اعتراض هم بکنند که دستمزد من چی شد باتوم و گلوله و زندان نصیب شان میشود تا شاید یک روزی ایران بشود کره جنوبی! آرزوی خوبی نیست اما دوست دارم شش ماهی حقوق استاد را پرداخت نکنند تا بدانیم چه حالی پیدا میکند! بعد هم  کره شمالی و خاندان کیم ایل سونگ ارزانی بورژوازی که تنها راه در تنگنا قرار دادن این خاندان را تحریم مردم کره شمالی میدانند نه طرد این حکومت از سازمانهای بین اللملی  و بستن تمام سفارت خانه های آن؛ مانند جمهوری اسلامی که  شبانه و روز جنایت میکنند و بعد نمایندگان جنایتکارش با عزت و احترام فراوان در سراسر دنیا تریبون در اختیار شان هست به اضافه حسابهای بانکی پرو پیمان!

توده ها اگر خرافه زده هستند نه میل قلبی شان بلکه در شرایطی قرار گرفتند که جای برای تفکر به خود و زندگی شان نگذاشته. آنجا هم که پای رسانه ای هستند آیا جز این است که بطور مثال ناسیونالیسم را بخورد مردم میدهند؟ ایدئولوژی که استاد جلال ایجادی سخت شیفته آن است که ثابت کند “استعمار عرب موجب بیگانگی ایرانیان” گردیده است. ایدئولوژی که فقط در پشت آن خون همین “توده خرافه زده” است که به زمین ریخته میشود که ثابت شود یک قوم، یک نژاد، برتر است. توده خرافه زده نتیجه و محصول کارکرد نظامهای طبقاتی است و در زمان ما سرمایه داری است. و این توده نگون بخت همیشه در مقابل انتخاب بد و بدتر قرار داشتند. که هر دو سوی این ماجرا سرکوب را برای توده ها به ارمغان آورده  است. لطف کنند مدافعین سرمایه داری بگویند اگر توده ها خرافه زده مسبب دیکتاتوری کسانی مانند هیتلر و استالین هستند چرا این دیکتاتورهای وسیع ترین و مخوف ترین دستگاههای امنیتی را سازمان میدهند که به جان همین توده ها می اندازند؟  مدافعین سینه چاک نظام ستمگر سرمایه داری برای یکبار هم شده از خودشان بپرسند وقتی در رسانه ای حاضر میشوند و یا دست به قلم میشوند که مثلا روشنگری کنند و آگاهی پخش کنند پاسخ دهند چرا این روشنگری بر برتری قومی و نژادی تاکید میکنند و چرا فاصله طبقاتی امری لازم برای پیشرفت میدانند؟

بعد از مرگ کاسترو همه رسانه های بورژوازی یکبار دیگر حمله سازمان یافته ای را علیه کمونیسم و مارکس شروع کردند که مبادا توده ها باورشان بشود که خود میتوانند کاری کنند؟ آدمی مانند ترامپ برای ایشان معقول تر و مفهوم تر است چون این شخص که میتواند فاجعه تاریخی دیگر را سازمان دهد حداکثر غیر قابل پیش بینی است اما کاسترو دیکتاتور! و خرافات نتیجه کارکرد روزانه ای ایدئولوژی است که اساس تدوام و قوام آن به گروگان گرفتن نان شب توده مردم است. برای زدودن خرافات پیش از هر کاری مردم باید بتوانند به زندگی خود مسلط شوند و این برای سرمایه داری سم مهلکی است و تمام سعی خود را میکند که این امر هر چه دیرتر اتفاق بیفتد و مرگ کاسترو بهانه ای شد که بگویند این ممکن نیست چون کاسترو یک جورهای نامش (درست یا غلط) با سوسیالیسم عجین شده است.