گفتگو با آذر ماجدی در باره بیانیه سازمان آزادی زن جنبش آزادی زن، رژیم اسلامی دشمنان آشتی ناپذیر

در باره بیانیه سازمان آزادی زن

جنبش آزادی زن، رژیم اسلامی
دشمنان آشتی ناپذیر

گفتگو با آذر ماجدی

آزادی زن: چرا سازمان آزادی زن چنین بیانیه ای را تصویب کرده است، اهمیت و جایگاه آن چیست؟

آذر ماجدی: مساله زن و مبارزه برای حقوق زنان یکی از مهمترین مسائل اجتماعی و سیاسی در جامعه ایران است. همه، از جنبش های اجتماعی موجود در جامعه تا ناظرین سیاسی با این حکم اتفاق نظر دارند. بنابراین وجود یک جنبش گسترده حقوق زن مورد توافق همگی است، اما در مورد میزان وسعت، نقش و جایگاه جنبش آزادی زن در تحولات جاری و آتی ایران تبیین های متفاوتی موجود است. لذا سازمان آزادی زن بعنوان رادیکالترین سازمانی که امر و هدفش دستیابی به آزادی و برابری زنان است، باید تبیین خویش را از موقعیت و جایگاه جنبش آزادی زن به جامعه ارائه دهد. بویژه اینکه ما بر این نظریم که بدلایل متفاوت جنبش آزادی زن می تواند و باید نقشی تعیین کننده در تحولات سیاسی جامعه ایفاء‌ کند.

آزادی زن: در بیانیه به سکولاریسم بعنوان یک پیش شرط سیاسی آزادی زن اشاره شده است، چرا سکولاریسم مهم است و آیا سکولاریسم کافیست؟

آذر ماجدی: پاسخ به بخش اول سوال مثبت و به بخش دوم منفی است. توضیح می دهم. در بیانیه به سکولاریسم صرفا بعنوان یک پیش شرط سیاسی دستیابی به آزادی و برابری زن اشاره شده است، خود این فرمولبندی نشان می دهد که از نظر ما سکولاریسم به تنهایی کفایت نمی کند. بعلاوه، در پایان بیانیه ما راهکار واقعی و نهایی آزادی زن و برابری زن و مرد را صریح و روشن بیان کرده ایم. سکولاریسم بعنوان یکی از ویژگی نظام سیاسی حاکم دارای اهمیت است.

تحلیل تئوریک، تاریخ و تجربه مشخص خود ما در جامعه ایران اهمیت سکولاریسم را برای برقراری آزادی های مدنی، بطور نمونه آزادی بیان و ابراز وجود و آزادیهای اجتماعی و سیاسی نشان می دهد. در طول تاریخ قدرتگیری نظام سرمایه داری در کشورهای اروپایی با نوعی تسویه حساب با مذهب و نهاد کلیسا و حاشیه ای کردن آن همراه بوده است. سرمایه داری به “انسان آزاد”ی نیاز داشت که بتواند نیروی کار خود را بفروش رساند و وابسته به اربابان و ملاکین نباشد. مذهب و کلیسا در مقابل این نیاز سرمایه داری و بورژوازی قرار داشته و مقاومت می کردند. رادیکالترین و عمیقترین تسویه حساب در فرانسه بوقوع پیوست. انقلاب کبیر فرانسه در ۱۷۸۹ یک نمونه برخورد ریشه ای به مذهب و نهاد کلیسا بود. اما تثبیت سرمایه داری بعنوان نظام حاکم نیاز به مذهب را بعنوان یکی از ارکان پایه ای ایدئولوژی، برای بورژوازی آشکار کرد. مقوله سکولاریسم یا لائیسیته از اواسط قرن بیست عملا جایگاهی حاشیه ای یافت. در چند دهه اخیر ما شاهد قدرتگیری مذهب بعنوان یک نیروی سیاسی – اجتماعی هستیم. این واقعیت بعلاوه موقعیت خود جامعه ایران که سی و چند سال است تحت حاکمیت یک حکومت مذهبی قرار دارد، اهمیت سکولاریسم را برای ما بارز می کند.

پس از این توضیح مناسب می بینم که بندی از برنامه یک دنیای بهتر را نقل کنم؛ این بند بخوبی موازین اجتماعی و فرهنگی مدرن و پیشرویی که برای تامین شرایط سیاسی، اجتماعی و فرهنگی یک جامعه آزاد و برابر ضروری است را بیان می کند و توضیح می دهد:

“موازين سياسى و ادارى جامعه بايد موازينى مدرن و سکولار و پيشرو باشد. اساس اين موازين پيشرو گسستن کامل حاکميت و قدرت دولتى و نظام ادارى در کشور از مذهب، اصالت قوميت و مليت و نژاد و هر ايدئولوژى و نهادى است که نافى برابرى کامل و مطلق حقوق مدنى همه شهروندان و شمول يکسان قوانين بر همه و نيز محدود کننده آزادى انديشه، نقد و حيات علمى جامعه باشد. مذهب و ناسيوناليسم، جريانات فکرى و اجتماعى فى نفسه تبعيض آميز، خرافى و مغاير با آزادى و شکوفايى انسان هستند. مذهب، بطور مشخص، حتى بعنوان امر خصوصى افراد، سد راه رهايى و شکوفايى و اعتلاى انسان است.

برقرارى يک دولت و نظام سياسى مدرن و سکولار بنابراين صرفا گام اول در سير رهايى همه جانبه انسان ها از چنگال خرافات و تعصبات جاهلانه مذهبى، ملى و قومى و نژادى و جنسى است.” (منصور حکمت، برنامه یک دنیای بهتر، www.m-hekmat.com)

آزادی زن: چرا این بیانیه بر ستمکشی زن و مساله زن تمرکز نمی کند، ریشه و بروزات این ستمکشی را توضیح نمی دهد و مطالبات زنان را فرموله نمی کند؟ آیا این یک نقص و کمبود بیانیه نیست؟

آذر ماجدی: خیر. این بهیچوجه نقص و کمبود بیانیه نیست. این بیانیه ای در مورد مساله زن، ارائه تحلیل تئوریک در مورد این مساله و مقوله ستمکشی زن نیست. ما تحلیل تئوریک و تبیین مان از ستمکشی زن را در ادبیات دیگری توضیح داده ایم؛ شاید لازم باشد که یکبار دیگر تحلیل و تبیین خود از مختصات مساله زن و ریشه ستمکشی زن را در شکل بیانیه ای تنظیم کنیم و ارائه دهیم. اما این بیانیه در اینمورد نیست. بیانیه حاضر یک بیانیه سیاسی است در مورد نقش و جایگاه جنبش آزادی زن در تحولات سیاسی جاری و آتی جامعه و در بعدی گسترده تر در خاورمیانه و کشورهای اسلام زده. این یک مساله مهم سیاسی است و ما لازم دیدیم که که آنرا به رشته تحریر درآوریم و در مقابل جامعه، جنبش آزادی زن و نیروهای آزادیخواه و برابری طلب و کمونیست قرار دهیم. در پایان بشکل فشرده نظر خود را در مورد راه رهایی زن اعلام می کنیم و این یادآوری نیز با نیتی سیاسی انجام گرفته است تا اهمیت سرنگونی انقلابی رژیم اسلامی را از زاویه جنبش آزادی زن بیان کنیم. صریح و روشن اعلام کنیم که آزادی و برابری واقعی، اجتماعی و بی قید و شرط زنان تحت یک نظام سرمایه داری امکانپذیر نیست و گرایش رادیکال و ماکزیمالیست جنبش حقوق زن باید با آن نیروی اجتماعی – سیاسی همراه شود که هدفش نه صرفا سرنگونی رژیم اسلامی، بلکه واژگونی نظام سرمایه داری، لغو کار مزدی، الغای مالکیت خصوصی بر وسایل تولید و مبادله و قرار دادن آن تحت مالکیت اشتراکی و اجتماعی است؛ یعنی خواهان استقرار یک جمهوری سوسیالیستی است.

آزادی زن: بیانیه در مورد نقش جنبش آزادی زن است و در طول متن مداوما به نقش این جنبش اشاره شده است. علت اینکه بجای زنان به جنبش آزادی زن اشاره می شود، چیست؟

آذر ماجدی: از منظر ما این جنبش اجتماعی معین است که دارای اهمیت سیاسی و اجتماعی است. یک جنبش آزادیخواه، برابری طلب، ضد خرافات و عقب ماندگیهای اجتماعی و فرهنگی، مدرن و پیشرو. جنبش آزادی زن یک جنبش قائم بذات قوی و توده ای است که آزادی و برابری را هدف خود قرار داده است. از این لحاظ است که جایگاه جنبش آزادی زن حائز چنین اهمیتی است. در غیر اینصورت زنان همانند مردان به طبقات و جنبش های مختلف تعلق دارند.

زمانی که درباره ستمکشی زن صحبت می شود، روشن است که باید در مورد زنان صحبت کرد، زیرا این ستم بر آنها روا می شود. اما جنبش آزادی زن لزوما یک جنبش زنانه نیست. از قضا گستردگی و عمق این جنبش بیانگر آنست که مردان بسیاری خود را به آن متعلق می دانند؛ بخش وسیعی از نسل جوان بالقوه یا بالفعل به آن متعلق است؛ این جنبش جریانات راست و ارتجاعی را تحت فشار قرار داده است و آنها را به قبول یا تظاهر به قبول برخی تمایلات اجتماعی از جمله سکولاریسم، حال بشکلی رقیق و آبکی، وادار کرده است.

جنبش ملی – اسلامی، حتی عناصر از حکومت رانده شده ای که خود نقش تعیین کننده در بقای این نظام زن ستیز داشته اند، اکنون مجبورند فقط در لفظ خود را هوادار برابری زن و مرد و سکولاریسم بخوانند. جنبش ناسیونالیسم پرو غرب که زمانی که در قدرت بود، بغیر از تغییراتی اندک که رشد سرمایه داری در ایران ایجاب می کرد، اقدام دیگری در این زمینه انجام نداده است و خود یک بخش مهم لمپنیسم فرهنگی حاکم بر جامعه بوده و هست، یک جنبش عمیقا ناسیونالیست که سراپای ایدئولوژیش زن ستیز است، حالا دارد از برابری زن و مرد دم می زند. این پدیده های سیاسی جملگی تحت فشار جنبش آزادی زن شکل گرفته اند.

در انقلاب ۵۷ نیز زنان وسیعا و فعالانه شرکت داشتند. اما در تحلیل آن مقطع مهم از تاریخ معاصر ایران ما سخنی از جنبش آزادی زن نمی توانیم بر زبان بیاوریم. وقتی به آن مقطع از تاریخ نگاه می کنید، زنان انقلابی ای را می بینید که فعالانه در جنبش انقلابی علیه رژیم سلطنت شرکت دارند، سنگر به سنگر علیه آن نظام مبارزه می کنند، اما هیچ صحبتی درباره آزادی و برابری زن و مرد در میان نیست. تا آنجا که بخش عمده زنان انقلابی، کمونیست و روشنفکر داوطلبانه برای “حفظ وحدت” عمومی علیه رژیم سلطنت حجاب بر سر کردند. اکنون شرایط کاملا و از ریشه متفاوت است.

آزادی زن: در بیانیه از جنبش خلاصی فرهنگی صحبت شده است؛ جنبش خلاصی فرهنگی به چه پدیده ای اشاره دارد و کلا منظور از آن چیست؟

آذر ماجدی: علاوه بر طبقات، جنبش های اجتماعی متفاوتی در جامعه وجود دارند. و این بنظر من مشکل برخی از نیروهای چپ و کمونیست است که وجود این جنبش ها، اهمیت، نقش و جایگاهشان را متوجه نیستند و درک نمی کنند. در هر شرایطی باید این جنبش های اجتماعی را شناخت و جایگاهشان را تبیین کرد. حرکت و مبارزه این جنبش ها بخشی از مبارزه طبقاتی جاری در جامعه است. متاسفانه برخی نیروهای چپ مبارزه طبقاتی را فقط در صحن کارخانه می بینند و هر تلاش و مبارزه ای خارج از آنرا به مبارزه طبقاتی بی ربط می دانند. این یک کلیشه متافیزیکی است که هیچ ربطی به مارکسیسم ندارد.

مبارزه با زن ستیزی، مذهب، ناسیونالیسم، همانقدر برای هدف نهایی طبقه کارگر دارای اهمیت است که مبارزه علیه رفرمیسم. لذا تمام تلاشهای فکری، سیاسی، عملی در این عرصه ها بخشی از مبارزه طبقاتی طبقه کارگر است و آنرا به پیش می برد. اصلا مهم نیست که عناصر کارگر در این مبارزات وجود داشته باشند یا خیر. آن دید کلیشه ای از مارکسیسم و کمونیسم، در برخورد به مساله زن و جنبش حقوق زن از همین زاویه وارد می شود. جنبش حقوق زن را به دو جنبش بورژوایی و کارگری یا پرولتری تقسیم می کند؛ جنبش پرولتری را آن جنبشی می نامد که زنان کارگر در آن فعال هستند و برای حقوق زنان کارگر در کارخانه مبارزه می کنند؛ و آنچه او جنبش بورژوایی زنان می خواند را تکفیر می کند. ما با چنین دیدگاه و بینشی تفاوت ۱۸۰ درجه ای داریم. بنظر ما جنبش آزادی زن یک جنبش قائم بذات است که به امر آزادی زن و برابری زن و مرد معطوف است و هر قدم پیشروی آن مبارزه طبقه کارگر را بجلو می برد.

پس از این مقدمه به جنبش خلاصی فرهنگی بپردازیم. جنبش خلاصی فرهنگی به تلاش و مقاومت جامعه، بخصوص نسل جوان علیه محدودیتهای فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی رژیم اسلامی اشاره دارد. ما به وجود یک تضاد نسلی عمیق در جامعه میان مردم و رژیم اسلامی قائل هستیم. یکی از بحرانهای حل نشدنی رژیم اسلامی بغیر از مساله زن، همین تضاد نسلی است. نسل جوان ایران تمایلات مدرن و غربی دارد؛ می خواهد مثل جوان غربی در اروپا و آمریکا زندگی کند همانطور لباس بپوشد و به همان موزیک گوش دهد. نسل جوان خواهان آزادی جنسی و بریده شدن دست مذهب از زندگی خصوصیش است. بهمین دلیل است که این رژیم ارتجاعی سی و چند سال است می کوشد آپارتاید جنسی را در جامعه حاکم کند و هر بار با تمام قوا وارد صحنه می شود، اما نمی تواند پیروز شود. رابطه جنسی آزاد و خارج از ازدواج، حداقل در شهرهای بزرگ بسیار رایج است. مقامات رژیم مدام از این مساله گله و زاری می کنند. آمار سقط جنین بسیار بالا است؛ خود این یک دلیل بر رواج رابط جنسی خارج از ازدواج در جامعه است. اخیرا از پدیده ای بعنوان “ازدواجهای سفید” در تحقیقات و گزارشات صحبت شده است. این ترم به همزیستی زن و مرد زیر یک سقف بعنوان ذوج بدون عقد شرعی یا مدنی اشاره دارد. این واقعیت که این مساله به موضوع تحقیقات جامعه شناسی در جامعه تحت رژیم مختنق اسلامی شده و در رسانه های رسمی کشور گزارش شده است، شاهد بسیار خوبی برای وجود رابطه میان زن و مرد خارج از ازدواج است.

به تمام این واقعیات و پدیده ها اشاره شد تا تضاد عمیق نسل جوان با یک حکومت اسلامی را مستند کنیم. این تضاد نسلی تا زمان سرنگونی رژیم اسلامی وجود خواهد داشت و تعمیق می شود. این تضاد نسلی یکی از منابع بحران ساز اجتماعی و سیاسی برای رژیم اسلامی است. این مقاومت و مبارزه نسل جوان برای خلاصی از محدودیتهای قرون وسطایی رژیم اسلامی که وسیعا در جامعه رایج است را جنبش خلاصی فرهنگی می نامیم. جنبش آزادی زن و جنبش خلاصی فرهنگی با یکدیگر پیوند تنگاتنگ دارند و در بسیاری اهداف بر هم منطبق می شوند. باید اشاره کرد که خلاصی فرهنگی که ما از آن نام می بریم با “رهایی فرهنگی” که در قالب مارکسیستی به آن اشاره می شود، دو مقوله متفاوت است. دومی به رهایی بشر اشاره دارد، بعنوان مثال از خود بیگانگی و رهایی از قیود جامعه طبقاتی، استثمار و غیره. اما خلاصی فرهنگی را ما در رابطه با این جنبش معین در جامعه ایران استفاده میکنیم.

آزادی زن: در بیانیه اعلام شده است: “سنت منحط عقب مانده، زن ستیز، ضد مدرنیست، شرق زده، گذشته پرست و اسلام زدهُ حاکم بر بخش اعظم جامعه هنری و روشنفکری و چپ ضد آمریکایی که محیط اولیه اعتراض جوانان و دانشجویان را شکل می داد، نه تنها بروز خواست آزادی زن را سد می کرد، بلکه حتی عملا زنان را تسلیم جنبش اسلامی نمود. … عملا بر زمینه چنین شرایطی بود که دولتهای غربی موفق شدند از طریق مانیپولاسیون سیاسی، خمینی و جنبش اسلامی را بر جنبش انقلابی مردم تحمیل کنند.”

آیا این بمثابه هم نظری با جریانات راست ناسیونالیست پرو غرب یا برخی فمینیست های ضد کمونیست درک نخواهد شد، اینکه بیانیه سازمان آزادی زن نیز دارد چپ را به جاده صاف کن حاکمیت یک زن ستیزی خشن در جامعه متهم می کند؟

آذر ماجدی: خیر بهیچوجه. توضیح می دهم. اولا این تحلیلی از پیش از قیام بهمن و بقدرت رسیدن رژیم اسلامی است؛ زمانی که در جامعه چپ بعنوان حزب توده شناخته می شد و چریکها هم بعنوان یک پدیده نوین مطرح شده بودند. حزب توده بمعنای واقعی متحد و پشتیبان اسلامیست ها بود و تا زمانیکه تمام رهبریشان به زندان انداخته شدند، شکنجه و بعضا اعدام شدند، جامعه هیچ ذره نقدی از زبان این حزب نسبت به رژیم اسلامی نشنید. حتی پس از آنهم و هنوز نیز این حزب طرفدار یک جناح رژیم در مقابل جناح دیگر است.

ثانیا، چپ جامعه بطور عموم یک چپ پوپولیست بود که بشدت از نظر اخلاقی و فرهنگی عقب مانده و ضد غرب بود. گروه خون این چپ با آیت الله طالقانی، علی شریعتی و جلال آل احمد نزدیکی و قرابت بیشتری داشت تا مارکس، انگلس، لنین، لوکزامبورک، زتکین و کولونتای. این چپ با تحلیل “خورده بورژوازی انقلابی ناپیگیر” و “بورژوازی ملی” تا مدتها پس از سر کار آمدن حکومت اسلامی، مواضع سیاسی ضد و نقیض در حمایت مشروط تا حمایت کامل یا مخالفت و ضدیت با رژیم اسلامی اتخاذ کرده است. اگر بدوران ۵۷-۶۰ نگاه کنید عمده دختران و زنان وابسته به این تشکلات پوپولیست با حجاب در جامعه ظاهر می شدند. در مقرهای کومه له تا سال ۶۰-۶۱ بندرت زن پیدا می شد. پس از حملات وحشیانه رژیم به کمونیست ها زنان بیشتری به مناطق آزاد شده عقب نشینی کردند. در این شرایط زنان موظف به پوشیدن روسری بودند، اجازه نشست و برخاست با مردان پیشمرگ را بسختی می یافتند. مبارزه طولانی مارکسیسم انقلابی توانست حجاب را از مقرات کومه له بیرون بندازد و تسلیح زنان را امکانپذیر کند.

اما علیرغم تمام این مختصات عقب مانده سنتی – در پایه مذهبی، ما همواره در مقابل اتهامات و حملات راست و ارتجاعی که کوشیده است چپ را در عقب کشیده شدن موقعیت زنان مقصر جلوه دهد، بسختی مقاومت کرده ایم. در کنفرانس بنیاد پژوهش زنان در سال ۲۰۱۰ در پاریس تعدادی زنان سابق چپ اکنون فمینیست و دموکرات شده به چپ حمله کردند و این ما بودیم که شدیدا به این حمله و اتهام پاسخ گفتیم و از چپ دفاع کردیم که باعث قطبی شدن کامل کنفرانس شد.

آزادی زن: شرق زدگی چیست؟ این ترم از کجا آمده است؟

آذر ماجدی: شرق زدگی را منصور حکمت ابداع کرد و برای اولین بار مورد استفاده قرار داد. بنظر من شرق زدگی ترمی است در تقابل با “غرب زدگی” جلال آل احمد. در دهه ۴۰ شمسی، اتفاقا زمانی که در غرب جنبش آزادی زن شکل گرفته و سریعا توده ای و گسترده می شد، در زمانیکه نسل جوان غرب در مقابل فرهنگ محافظه کار حاکم قد علم کرده بود و جنبش حقوق مدنی در آمریکا کل جهان را تحت تاثیر قرار داده بود و خیزش جوانان و چپ جامعه در فرانسه مه 68 را آفرید، در ایران “منورالفکر” هایی از جمله آل احمد این ترم را همانند “وبا” بجان جامعه و روشنفکران و جریان چپ جامعه انداخت؛ یک گرایش عقب مانده، ضد مدرنیسم و ضد غربی که سرکرده فکری آن فرانتس فانون، یکی از ناسیونالیست های آفریقایی بود. در آن مقطع مخالفین رژیم سلطنت بشدت مجذوب آل احمد بودند. خود من بعنوان یک کودک و سپس یک نوجوان بشدت آل احمد را دوست داشتم و به او احترام میگذاشتم. در سالهای ۵۰ بود که دوباره نگاهی به آثار او انداختم و متوجه زن ستیزی عمیق و عقب ماندگی فرهنگی، اجتماعی و اخلاقی آن شدم. بیخود نیست که خمینی از آل احمد تجلیل می کرد.

آزادی زن: در پایان بیانیه این مساله عنوان شده است که آزادی و برابری کامل و بدون قید و شرط زنان در سوسیالیسم امکانپذیر است، آیا این موکول به محال کردن مساله نیست؟

آذر ماجدی: ما برای هر ذره تغییر و بهبود در موقعیت زنان می کوشیم. هر سانتیمتر بهبود بنظر ما بنفع زنان، جامعه و اهداف نهایی ماست. اما این مبارزه برای اصلاحات ما را در خود غرق نمی کند. ما افق خود را گم نمی کنیم. آگاهیم و اعتقاد داریم که زنان نمی توانند در جامعه سرمایه داری به آزادی و برابری واقعی دست یابند. جوامع غربی، بویژه اسکاندیناوی بعنوان پیشرو ترین در عرصه حقوق و موقعیت زن، را پیش رو داریم. حتی اگر تئوری را بکناری بگذاریم، بشکلی تجربی و یا مشاهده صرف نیز می توانیم ببینیم که پس از نزدیک به دو قرن مبارزه برای آزادی زن، پس از تجربه چندین جنبش اجتماعی قوی برای آزادی زن، از جمله جنبش مبارزه برای حقوق مدنی و سافرجیت در قرن نوزده، انقلاب اکتبر در اوایل قرن بیست و جنبش آزادی زن در دهه شصت و هفتاد میلادی، چگونه هنوز زنان از آزادی و برابری واقعی دور هستند، چگونه هر دستاوردی را با فرونشستن جنبش اجتماعی مربوطه باز پس می گیرند‌ و چگونه باید هر روز از نو آغاز کرد. ما اعتقاد راسخ داریم که آزادی و برابری واقعی و بدون قید و شرط زنان در یک جامعه سوسیالیستی امکانپذیر است و از اینرو می کوشیم که جنبش آزادی زن را بسوی مبارزه برای یک سرنگونی انقلابی سوق دهیم.

در پایان کلیه دوستداران و فعالین سازمان آزادی زن، تمام کسانی که در اهداف ما شریکند، تمام زنانی که خواهان دستیابی به آزادی و برابری هستند را فرا می خوانم که این بیانیه را وسیعا توزیع کنند و با سازمان آزادی زن برای تحقق آن همراه شوند.*
26 مه 2013