گفتگوی نشریه “جهان امروز” با ابراهیم علیزاده، درباه پاره ای از مسائل مبرم سیاسی

گفتگوی نشریه “جهان امروز” با ابراهیم علیزاده، دبیر اول کومه له و عضو کمیته اجرایی حرب کمونیست ایران درباه پاره ای از مسائل مبرم سیاسی

جهان امروز: در هفته های اخیر شاهد تشدید اختلاف میان جناح های اصولگرایان در آستانه “انتخابات” ریاست جمهوری در ایران هستیم! این کشمکش ها را چگونه می بینید و به طور کلی جایگاه این “انتخابات” برای رژیم چیست و چه سرنوشتی را برای آن پیش بینی می کنید و ربط آن به اوضاع بحرانی جامعه و مطالبات و خواسته های مردم چیست؟

ابراهیم علیزاده : انتخابات در طول حیات جمهوری اسلامی در عین حال همواره میدان رقابت های درونی جناح های رژیم بوده است. در این میدان هر کدام از جناح ها از رای مردم برای تحت فشار قرار دادن جناح مقابل و از تسلط خود بر ارگان های اجرایی برای تقلب در انتخابات، همزمان استفاده کرده اند. انتخابات آینده هم اگر بتواند به روال تاکنونی جریان یابد همین موقعیت را خواهد داشت. جناحی که قدرت اصلی رژیم را در دست دارد، یعنی سپاه که سیمای اسلامی رژیم را بطور رسمی حفظ می کند، اینها هیچکدام مشکلی با نتیجه ی انتخابات ندارند. نتیجه را هر چه خواستند همان را از صندوق در می آورند. اگر خواستند اصلاح طلب بر سر کار بیاید، چشم پوشی می کنند، مانند دوره ی خاتمی، اگر نخواستند انتخابات را مهندسی می کنند، مانند دوره ی احمدی نژاد. بنابر این مسئله بر سر نتیجه نیست. مسئله بر سر چگونگی پیشبرد پروسه ی کار است، مسئله بر سر روبرو شدن با عواقب و نتایج حاصله از کار است.

اما تشدید اختلافات درونی رژیم قبل از اینکه به انتخابات در خرداد ماه سال آینده مربوط باشد، به تیره شدن افق بقای رژیم در نگاه جناح های مختلف سهیم در قدرت یا رانده شده از قدرت مربوط است. هر کدام از جناح ها و گروه بندی های مختلف، چه آنها که در قدرت قرار دارند و چه آنها که در چهارچوب قانون اساسی رژیم برای بقای حکومت در قالب اپوزیسیون تلاش می کنند، راه حلی برای خروج از بحران حکومتی که رژیم جمهوری اسلامی را دربر گرفته است، ندارند. چون اگر غیر از این بود سئوال است که اگر راه حل های پیشنهادی هر کدام از جناح ها که واقعا و دلسوزانه در خدمت حفظ رژیم اسلامی قرار دارد، چرا نمی توانند طرف مقابل را به درستی راهی که پیشنهاد می کنند، متقاعد سازند؟ همه آنها می دانند که سقوط این رژیم بعنوان اشخاص هم چه بلائی بر سرشان خواهد آورد.

روشن است که جناح و گروه بندی های مختلف مورد بحث منافع گروهی و جاه طلبی ها و قدرت طلبی های شخصی هم دارند و همین انگیزه ها هم البته در جای خود می تواند در شرایط معینی آنها را به جان همدیگر هم بیاندازد. اما امروز مسئله ی اصلی برای آنها در درجه نخست این نیست. مسئله ی اصلی امروز آنها این است که کل موجودیت حکومت اسلامی را در خطر می بینند. و بدلیل اینکه راه حل های هیچکدام جوابگوی حل بحرانی نیست که رژیم با آن دست  به گریبان است، نمی تواند استراتژی موردنظر خود را برای بقای رژیم به کرسی بنشانند و جناحی، جناح دیگر را به دنبال خود بکشاند.

بزرگترین خطری که هر دو جانب آن را احساس می کنند از سوی مردم ناراضی و معترض ایران در ارتباط با نابسامانی وضع اقتصادی مردم است. همین چند روز قبل “ناصر شعبانی” از فرماندهان بالای سپاه پاسداران اظهار داشته بود که ” فرض ما این است که ناآرامی ها از شهرستان ها شروع شود و امکان دارد مسائل معیشتی خیلی تاثیرگذار باشد و قشر زحمتکش و آسیب پذیر در مسائل آینده شرکت داشته باشند ولی ما تجربه مقابله با آن را داریم”.

آنها چشمه ای از قدرت این مردم را در همین سال های اخیر و در جریان بحران سیاسی سال 1388 مشاهده کرده اند. آنها می دانند که زمینه های نارضایتی و نفرت از رژیم در مقایسه با آنچه که در سال 1388 اتفاق افتاد، بسیار گسترده تر و عمیق تر هم شده است. با این تفاوت که این بار بازی کردن با کارت انتخابات هم در نزد مردم بی اعتبار شده است. امروز محور نارضایتی مردم اوضاع بحرانی اقتصادی و مسئله ی معیشت روزانه ی اکثریت مردم این کشور است.

جمهوری اسلامی در طول حیات خود همواره با بحران اقتصادی که هم به ساختار حقوقی و ایدئولوژیک رژیم مربوط بوده است و هم در هر دوره ای دلایل سیاسی خاص خود را داشته است، روبرو بوده است. بحران های سیاسی پی درپی و ساختار اسلامی رژیم هرگز امکان نداده اند که رژیم بتواند خود را از چنگال این بحران رها سازد. اما بحران اقتصادی این دوره تحت تاثیر دو عامل نسبتا جدید تشدید هم شده است. اول گسترش تحریم های اقتصادی آمریکا و دولت های غربی دیگر علیه ایران و دوم سیاست های نئولیبرالیستی سرمایه داری جهانی و بحران اقتصادی متعاقب آن.

سیاست های نئولیبرالیستی دیکته شده از جانب بانک جهانی و صندوق بین المللی پول به کشورهای عقب مانده به عنوان الگوی توسعه و بحران اقتصادی متعاقب این سیاست های یکی از دلایل تشدید بحران های سیاسی در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا بود، که تحولات سیاسی سه سال اخیر را در این منطقه به دنبال خود آورد. جمهوری اسلامی هم، نه می توانست و نه می تواند از تاثیر این بحران برکنار بماند. اینکه همین موقعیت سوای هر معضل دیگری که این رژیم با آن روبرو است، در ایران می تواند به چگونه تحولی منجر شود، قابل پیش بینی نیست. بنابر این برای ریشه یابی بن بستی که جمهوری اسلامی با آن روبرو است بایستی به سراغ بررسی عامل نخست یعنی تحریم های اقتصادی کشورهای غربی علیه جمهوری اسلامی ایران برویم.

این دیگر به فرهنگ عمومی تبدیل شده است که کشمکش بین آمریکا و جمهوری اسلامی بر سر پروژه ی اتمی پوشش حل و فصل مسائل دیگری است. جمهوری اسلامی نه فقط برای بقای خود به عنوان یک رژیم سیاسی، بلکه برای کسب یک موقعیت اقتصادی متناسب با منابع طبیعی و انسانی و مکان ژئوپلتیکی ایران به کسب نفوذ و سهم بری از تقسیم کار منطقه ای و شرکت فعال در نظام امنیتی کل منطقه  نیاز دارد. دولت آمریکا و دیگر کشورهای غربی در یک دوره ای وجود این رژیم را به دلیل دشمنی سرسختانه اش با کمونیسم و با اتحاد جماهیر شوروی سابق تحمل کردند. با فروپاشی بلوک شرق و پایان جنگ سرد دولت آمریکا دیگر لزومی نمی بیند از سهم قدرت های منطقه ای دیگر متحد خود به نفع جمهوری اسلامی چیزی کم کند ، نقش آنها را از این لحاظ تنزل دهد و به نقش جمهوری اسلامی بیافزاید. آنچه که برای آمریکا در اولویت قرار دارد تقسیم منافع با متحدین پایدار خود در منطقه نظیر ترکیه، عربستان سعودی، پاکستان و اسرائیل و غیره است.

اما جمهوری اسلامی طی همه ی این سال های حاکمیت خود تلاش کرده است برای سهم بری از نظام امنیتی منطقه نبرد با آمریکا و دولتهای غربی را در خارج از مرزهای خود، در فلسطین، سوریه، لبنان، عراق، افغانستان و غیره دنبال کند و یا با انجام اقدامات تروریستی در کشورهای غربی از آنها گرو کشی کند.

همینجا لازم است بگویم، اینکه جمهوری اسلامی برای بقای خود و برای تامین منافع خود رویارویی ها را به مناطق دورتر از مرزهای خود می کشاند، ویژگی این رژیم نیست. همه ی قدرت های منطقه ای دیگر هم همین سیاست شبه بورژوا-امپریالیستی را در پیش می گیرند. دولت های ترکیه، عربستان سعودی، اسرائیل، پاکستان و حتی کشوری مانند قطر به اعتبار قدرت اقتصادی و ثروتش، همه اینها تلاش می کنند یک نقش منطقه ای ایفا کنند و به مثابه قدرت های منطقه ای شریک منافع با قدرت های بزرگتر باشند. دولت و نظام سرمایه داری هر کشوری که از چنین موقعیتی برخوردار باشد، در عرصه ی اقتصاد هم توانایی های بالاتری را کسب می کند، سرمایه جذب می کند، برای تولیداتش آسان تر بازار پیدا می کند، سلطه و اقتدار خود را به مردم کشور خودش بدون دردسر تحمیل می کند و غیره .

این واقعیت ها را همه ی جناح های رژیم و از جمله کسی مانند رفسنجانی که به عنوان چهره ی واقع بین رژیم خود را نشان می دهد به خوبی می دانند. بنابراین علیرغم آنچه که ممکن است برای پشت پا گرفتن از همدیگر در ظاهر از سازش با آمریکا و غرب دم بزنند، اما در واقع همه می دانند که برای بقای خود باید کشمکش با غرب را در نقاطی دورتر از مرزهای خود دنبال کنند. یا آن طور که خود می گویند “عمق امنیتی” خود را بیشتر کنند. همه ی جناح ها می دانند که با از دست دادن اقتدار منطقه ای رژیم نه فقط نمی توانند امیدی به رهایی از بحران اقتصادی داشته باشند، بلکه در برابر اعتراضات مردم در داخل کشور هم آسیب پذیرتر خواهند بود و سرانجام زیر فشار همین اعتراضات کمرشان خواهد شکست. آنها می دانند که سازش رسمی با آمریکا یا از کف رفتن موقعیت  منطقه ای و از دست دادن ابزارهای اعمال فشار بر آمریکا، آنها را در موقعیت مشابه رژیم صدام حسین در عراق قرار خواهد داد و از جمهوری اسلامی شیر بی یال و کوپالی خواهد ساخت که به سهولت راه نابودی و سرنگونی را خواهد پیمود.

اما اگر سازشی هم به طور رسمی صورت نگیرد باز جمهوری اسلامی در موقعیتی قرار گرفته است که به طور عملی همان شیر بی یال و کوپال خواهد بود. از نقطه نظر منافع آمریکا و دولت های غربی قدرت منطقه ای جمهوری اسلامی بایستی تضعیف شود، این کار با سازش رسمی صورت بگیرد و یا بدون سازش رسمی. نگاهی به موقعیتی که امروز جمهوری اسلامی از این لحاظ در آن قرار گرفته است نشان می دهد که این رژیم به سرعت به چنین سمتی حتی بدون سازش رسمی در حرکت است. در سطح منطقه ای همه از دولت ترکیه و رجب طیب اردوغان به عنوان رهبر “جهان اسلام” نام می برند و ادعاهای پان اسلامیستی رژیم بویژه به دنبال رویدادهای دو سال اخیر در خاورمیانه و شمال آفریقا به وضوح رنگ باخته است. در این مورد امروز رقیب ترکیه اتفاقا نه جمهوری اسلامی ایران، بلکه عربستان سعودی است. در فلسطین با دور شدن حماس از رژیم سوریه و با سرازیر شدن دلارهای نفتی قطر به سمت حماس، جمهوری اسلامی عملا بازی را به قطر و عربستان و مصر باخته است. در سوریه رژیم در حال زوال بشار اسد بیشتر وبال گردن است تا مایه ی اقتدار. حزب الله لبنان با توجه به شرایط جدید منطقه، ناچار است که خود را با الزامات پس از سقوط رژیم سوریه تطبیق دهد و جای پای جدیدی برای خود در سیستم امنیتی لبنان و سوریه ی آینده پیدا کند. هم اکنون نشانه های بسیاری از در پیش گرفتن سیاست های محتاطانه از جانب حزب الله لبنان در این رابطه مشاهده می شود. حربه ی جمهوری اسلامی در فلسطین و در لبنان در درجه ی اول به کار بردن پول است، چون راه های حمل سلاح به این مناطق محدود شده است. اما تحریم ها و محدودیت فروش نفت سبب شده است که دیگر جمهوری اسلامی نتواند با دست و دلبازی گذشته عمل کند و رقیبی برای دلارهای قطری و عربستانی باشد.

خروج نیروهای آمریکا از عراق، امکان مانور جمهوری اسلامی را بسیار محدودتر کرده است. و چنین رویدادی در افغانستان هم همین موقعیت را برای جمهوری اسلامی بوجود می آورد. در افغانستان فاقد ابزارها و نفوذی است که بتواند از طریق آن برای سیاست های غرب مشکلی جدی ایجاد کند. در عراق هم، هم پیمانی با احزاب حاکم شیعه به ناچار دست اندازی های رژیم را بر علیه این احزاب که در قدرت قرار دارند و در همان حال متحد آمریکا هم هستند، بسته است. در حرکت های اسلام گرایان سلفی در مناطق دیگر جهان هم که نفوذی ندارد تا آن را با آمریکا و متحدانش به معامله بگذارد. تلاش هایش برای دست یابی به سلاح اتمی هم تقلای بی ثمری بیش نیست و محاصره ی اقتصادی این تلاش ها را خنثی خواهد کرد.

اگر بپذیریم که ترس جمهوری اسلامی از خیزش مردم ناراضی در ایران و از گسترش سراسری شدن و تعمیق مبارزات کارگری است و با توجه به این واقعیت که اقتصاد و معیشت و تامین کار و زندگی روزمره ی اکثریت این مردم محور نارضایتی ها و خیزش های فردا خواهد بود، در این صورت جناح های مختلف چه راهی برای جلوگیری از وقوع آن بجز بکار بردن زور و سرکوب در پیش دارند؟ سازش با غرب دروازه های گشایش اقتصادی را برویشان نخواهد گشود و آن ها را از هر لحاظ تضعیف خواهد کرد. در بهترین حالت از لحاظ اقتصادی وضع را به پیش از شروع تحریم ها برمی گرداند، آن هم در حالی که بحران درون حکومتی نیز تشدید شده است و همه ی ادعاهای منطقه ای و همه ی اقتدارش در این ارتباط هم که مایه ی قدرت نمایی در برابر مردم ایران بود را از دست داده است. در این صورت همه جناح ها هم البته کاسه و کوزه ی شکست ها و ناکامی ها را بر سر همدیگر خواهند شکست. عدم سازش با غرب نیز یعنی ادامه ی وضع موجود، ادامه ی بحران حکومتی و فلاکت اقتصادی مردم که سرانجام کارد را به استخوان خواهد رساند و کار به جایی می رسد که دیگر سرکوب ها هم چاره ساز نخواهند بود. همه ی این واقعیت ها یعنی بن بست استراتژیک جمهوری اسلامی با هر استراتژی که جناح های درونی آن داشته باشند.

 

جهان امروز : در این صورت این بن بست چگونه شکسته خواهد شد و آینده ی جمهوری اسلامی چه می شود؟

 

ابراهیم علیزاده : جمهوری اسلامی می تواند برای مدتی در این بن بست به حیات خود ادامه دهد، اما تجربه ی همه ی جهان نشان داده است که این مدت نمی تواند زیاد طولانی باشد. بدون شک بحران حکومتی جمهوری اسلامی به جایی می رسد که دیگر سران این رژیم قادر به حکومت کردن نخواهند بود . این بن بست را مبارزات مردم خواهد شکست و جمهوری اسلامی دیر یا زود سرنگون خواهد شد. اما مسیر این سرنگونی چگونه و با چه درجه از آمادگی طبقه ی کارگر و نیروهای پیشرو و کمونیست طی خواهد شد؟ پرسش مهم این است.

بدیهی است که مردم هرگز نمی خواهند که سرنگونی جمهوری اسلامی در مسیر دردناکی مشابه آنچه که در کشور سوریه جریان دارد، اتفاق بیافتد. مسیری که نهایتا هم آینده ی بهتری را برای مردم این کشور رقم نخواهد زد. ما بایستی به روشنی و مداوما به مردم بیزار از این رژیم بگوییم چاره ی کار امید بستن به سیاست های آمریکا و اعمال فشارهای اقتصادی و احیانا نظامی بر علیه جمهوری اسلامی نیست. دود چنین سیاست هایی اساسا به چشم اکثریت مردم خواهد رفت. چاره ی کار در سکوت و نشستن به امید اینکه شیرازه ی این رژیم به خودی خود در اثر اختلافات درونی از هم گستسته شود هم نیست. شیشه ی عمر این رژیم در دست طبقه ی کارگر و اکثریت مردم محروم این کشور است. اما این توده ی محروم باید آمادگی به میدان آمدن برای سرنگون کردن این رژیم را کسب کنند. کسب این آمادگی به حزب رهبری کننده، قدرت مند، روشن بین و امیدوار نیاز دارد. حزبی که ستون فقرات آن را پیشروان کارگری و کمونیست های انقلابی تشکیل داده باشند. حزبی که بتواند همه ی زحمتکشان و ستمدیدگان جامعه را به صحت و حقانیت سیاست های خود و به افق سیاسی و به برنامه و اهداف خود متقاعد کرده باشد. حزبی که سیاست هایش مقبولیت اجتماعی پیدا کرده باشند. استراتژی حزب کمونیست ایران در چنین مسیری قرار دارد.

کسب این آمادگی به متشکل شدن توده ی کارگر در تشکل های طبقاتی خود نیاز دارد، به رشد و گسترش جنبش های رادیکال اجتماعی و در ایران امروز به ویژه به تحرک جنبش زنان نیاز دارد. شرایط سیاسی کنونی و موقعیت جمهوری اسلامی که بحث شد، امکان کسب این آمادگی ها را بیش از پیش فراهم کرده است.

جهان امروز: در دور اخیر شاهد موج جدیدی از اعدام ها و فشار بر فعالین سیاسی و مدنی و به ویژه بر فعالین کارگری در بند هستیم؟ هدف رژیم از تشدید این فشارها چیست و چگونه می شود آنها را خنثی کرد؟

ابراهیم علیزاده : فشار بر فعالین جنبش کارگری، دستگیری، زندان، شکنجه آنها پدیده ی جدیدی نیست و همواره وجود داشته است. اما گسترش ابعاد آن در مقطع کنونی به دلیل بن بستی است که رژیم از لحاظ اقتصادی در آن گرفتار آمده است و به دلیل بحران حکومتی است که موقعیت اش را متزلزل کرده است.

قبلا گفتیم جمهوری اسلامی می داند خطر اصلی ای که موجودیت اش را تهدید می کند، شورش مردمی است که جمهوری اسلامی نان شب شان را گروگان گرفته است. آنها می دانند خطری که در راه است از نوع آن خطری نخواهد بود که در سال 1388 با آن روبرو بودند. آن ها خطر را در این زمینه تشخیص داده اند و برای اینکه صفوف خود را برای مقابله با آن آماده کنند آنرا به صراحت نیز اعلام می کنند. تمام تلاش های رژیم برای فائق آمدن بر مشکلاتی نظیر گرانی و بیکاری و پایین بودن سطح دستمزدها و عدم پرداخت دستمزدهای معوقه و غیره بی ثمر است و بحران اقتصادی بن بست رژیم است. رژیم برای فایق آمدن بر این بحران نه نقشه ی اقتصادی خاصی دارد و نه مانورهای سیاسی اش کارساز هستند و نه وعده و وعید و فریبکاریش در این زمینه مثمر ثمر است. تنها راهی که برای مقابله با این خطر برایش باقی مانده اتکای به سرکوب است. رژیم تلاش می کند از این طریق در پروسه کسب آمادگی طبقه ی کارگر اخلال ایجاد کند. اما ابزارهای رژیم در زمینه ی سرکوب، اگر در صحنه ی خیابان ها و در مقابل تظاهرات اعتراضی تا حدی کارایی دارد، در زمینه ی ابتکارات متنوع مبارزاتی و اعتصابات کارگری که می تواند به بخش های دیگر زندگی اجتماعی هم سرایت کند، ناکارا است. بنابراین تلاش می کند تا هنگامی که این جنبش هماهنگ و سراسری نشده است، فعالین و پیشروانی را که می توانند این موقعیت را بالفعل کنند، با یک رشته اقدامات پیشگیرانه، با تهدید و ارعاب، با زندان و شکنجه از میدان بدر کند. برای مقابله با چنین سیاستی بایستی آگاهانه وارد عمل شد و فعالیت های معینی را در دستور گذاشت.

نخست، فعالین و پیشروان کارگری بایستی آگاهانه از تشکل های موجود خود حفاظت کنند. این تشکل ها با همه ی محدودیت هایی که دارند، دستاورد ارزشمند دوره ای از مبارزات طبقه ی کارگر هستند. اینکه چگونه می توانند این امر مهم را انجام دهند، کارگران پیشرو راه و رسم و روش آن را آموخته اند و سنت هایش جاافتاده است. مهم این است که به این مسئله به عنوان یک امر حیاتی اولویت بدهند.

دوم، نشان دادن همبستگی با کارگران در بند، از طریق سازمان دادن اعتراضات و حرکت های حمایتی در هر مقیاسی و در هر جایی که مقدور باشد. نشان دادن همبستگی با خانواده های کارگران زندانی در زمینه های مادی و معنوی.

سوم، انتشار سریع و به موقع و دقیق اخبار مربوط به این گونه اعمال فشارها، جلب توجه وسیع تر مردم نسبت به این مسئله، جلب پشتیبانی اقشار مختلف مردم از کارگران زندانی، برپایی آکسیون های همبستگی بویژه در دانشگاه ها.

چهارم، تشدید فشار بر جمهوری اسلامی در حمایت از کارگران زندانی از طریق برپایی آکسیون های گسترده، پرتعداد و هماهنگ در خارج کشور. در همین زمینه، اعمال فشار بر رژیم از طریق سازمان ها و نهادهای کارگری بین الملی.

البته بیشتر آنچه که گفته شد اقداماتی هستند که در حال حاضر انجام می شوند، هدفت تنها تاکید مجدد بر آنها و نشان دادن کارایی آنها در عقب راندن رژیم در زمینه ی اعمال فشار بر فعالین کارگری است.

جهان امروز: در اوضاع خطیر سیاسی کنونی در ایران، جناح های مختلف رژیم استراتژی های متفاوتی را برای مصاف با مشکلات و بحران جامعه تعقیب می کنند و همان گونه که اشاره کردید، بروزات آن در “انتخابات” آتی هم خود را نشان می دهد. اصلاح طلبان حکومتی به حاشیه رانده شده اند و آلترتاتیوی برای تغییر ندارند، طیف های مختلف اپوریسیون بورژوایی در خارج کشور، که امیدشان به تغییر از بالا با کمک خارجی بود، به علت در دستور نبودن برانداری جمهوری اسلامی در شرایط کنونی، از طرف آمریکا و غرب در سرگردانی بسر می برند و جنبش های اجتماعی و آلترناتیو سوسیالیستی، علیرغم زمینه ها وریشه های واقعی در جنبش های اجتماعی، هنور پراکنده و ضعیف عمل می کند. به نظر شما چه راهکارهایی می تواند قطب چپ و سوسیالیستی و جنبش کارگری را در جایگاه بهتری قرار دهد؟

ابراهیم علیزاده: قبل از اینکه به سئوال شما در مورد جایگاه قطب چپ و سوسیالیستی در این دوره بپردازم، لازم است به نکته ای در مورد تحرک طیف های اپوزیسیون بورژوایی در خارج کشور که نام بردید اشاره کنم. درست است که امروز براندازی جمهوری اسلامی در دستور کار دولت آمریکا نیست، اما واضح است که این به معنای آن نیست که اگر جمهوری اسلامی در چنین مسیری قرار گرفت، دولت آمریکا تلاش نخواهد کرد تا بدیل مورد نظر خود را برای جایگزینی آن شکل بدهد. در این صورت طیف مورد بحث امیدوار هستند که دولت آمریکا چنین ماموریتی را به آنها بسپارد. اما ایفای نقش آنها در میدان مبارزه برای تعیین تکلیف رژیم جمهوری اسلامی و مقبولیت آن ها از نظر آمریکا در گرو کسب پایگاه اجتماعی قابل توجهی از جانب آنان و توانایی آنها در کنترل و مهار انقلاب آینده ی ایران خواهد بود. از این رو علیرغم بی ثمر بودن تحرکات کنونی آن ها، در خارج کشور خطرشان را به عنوان یک جریان سیاسی که هم پیمانانی هم در داخل کشور پیدا خواهند کرد و حمایت کشورهای غربی را هم پشت سر خود خواهند داشت، در تغییر مسیر انقلاب و در کنترل آن نباید نادیده گرفت.

در مورد جنبش کارگری و جایگاه آن در استراتژی سرنگونی جمهوری اسلامی قبلا به اختصار اشاره کردم. مبارزات کارگری همین امروز در ابعاد نسبتا وسیعی جریان دارد. اما این مبارزات تنها با دخالت آگاهانه ی کارگران پیشرو و مبارزین کمونیست می تواند طبقه ی کارگر را به سوی اهداف درازمدت خود هدایت کند و بدیل سوسیالیستی وضع موجود را شکل بدهد.

همکاری نیروهایی که به طور عینی در قطب سوسیالیستی و چپ جامعه قرار دارند امر ضروری دیگری است. سیاست هم گرایی در این زمینه را بایستی در چندین سطح مختلف دنبال کرد. نخست، در سطح تقویت و گسترش پیوند میان روشن فکران کمونیست و کارگران پیشرو به منظور گسترش تشکیلات حزب، تحکیم سلول های سازمانی حزب، تبدیل روابط پراکنده ی موجود به واحدهای جاافتاده ی حزبی که ارتباط فعال رهبری حزب را با جامعه تامین کنند. دوم، در سطح نزدیک کردن فعالین پیشرو کارگری و مبارزین کمونیست در داخل کشور به همدیگر در جهت تشکل یابی کارگران، در جهت به پیروزی رساندن مبارزات روزمره ی آنها، در جهت سراسری کردن و همبسته کردن مبارزات پراکنده کارگران، در جهت رادیکالیزه کردن جنبش های اجتماعی در جامعه بویژه مبارزات زنان، مبارزات دانشجویان، در جهت تقویت جنبش انقلابی کردستان دنبال کرد. سوم، پیگیری سیاست هم گرایی و همکاری میان سازمان های رادیکال چپ و کمونیست ایران. فعالیتی که در قالب نشست های اخیر نیروهای چپ دنبال می شود و حزب ما در آن شرکت دارد.

جهان امروز: در این راه چه موانعی وجود دارد؟

ابراهیم علیزاده : چند مانع عمده در این زمینه را میتوان چنین خلاصه کرد: اول وجود فضایی از کم شدن اعتماد بخش هایی از کارگران پیشرو به روشن فکران کمونیست. معضلی که بایستی با جلب اعتماد در عمل، با نشان دادن روشن بینی سیاسی به ویژه در نقطه عطف ها و مقاطع حساس، در پیش گرفتن سیاست های راه گشایانه، فاصله گرفتن از فرهنگ و اخلاقیات و روش زندگی متاثر از موقعیت طبقاتی خرده بورژوایی در میان روشن فکران کمونیست آنرا تخفیف داد و برطرف کرد. دوم، وجود روحیه ی تشکل گریزی حزبی در میان بخش هائی از فعالین کارگری. در سال های اخیر گسترش بیکاری در میان بخش های تحصیل کرده و بحران اقتصادی بخش قابل ملاحظه ای از اقشار طبقه ی متوسط را به سمت طبقه کارگر آورده است. وجود این اقشار روحیه ی تشکل پذیری و مخالفت با فعالیت های حزبی را تشدید کرده است. بایستی با سیاست های متین، رفیقانه و در متن همکاری های مبارزاتی بر این روحیه فایق آمد. سوم، اعتماد به نفس بسیاری از سازمانهای چپ ایران بسیار تضعیف شده است. بیشتر آنها در دام خرده کاری گرفتار شده اند و رغبت چندانی به پرداختن به مسائل سیاسی جدی جامعه در مقیاس وسیع نشان نمی دهند. دوری از طبقه کارگر و از جنبش های زنده اجتماعی، آنها را انزواطلب بار آورده است. سکتاریسم و وسواس های ظاهرا نظری آنها نه ناشی از درجه ی نگرانی شان در مورد به انحراف کشیده شدن دیدگاه هایشان، و باصطلاح نگهبانی از این دیدگاهها، بلکه ناشی از تردیدهایی است که نسبت به کارایی و کارساز بودن آن دارند. آنها عاشق دیدگاههایشان نیستند بلکه از محک خوردن دیدگاهایشان در پروسه عمل سیاسی نگران هستند. آنها نگران هستند که مبادا هر نوع حرکت جسارت آمیزی در زمینه همگرائی و همکاریهای سیاسی کل ساختمان فکری آنها را که سازمانشان را بر اساس آن نگاه داشته اند فرو بریزد.

جهان امروز: اوضاع کشورهای همسایه ایران، بویژه عراق و سوریه کماکان بحرانی است. آخرین تحولاتی که در سوریه و عراق بوجود آمده کدام ها هستند و بطور کلی شما چه آینده ای را برای اوضاع جاری در عراق و سوریه پیش بینی می کنید؟

ابراهیم علیزاده: اوضاع در سوریه هر روز پیچیده تر می شود . پیچیدگی اوضاع فعلی و طولانی شدن بحران در سوریه و بقای رژیم این کشور محصول چند واقعیت است.

اول، حاشیه ای شدن نقش توده های مردم در اثر جنگی شدن فضای حاکم در این کشور. دوم، عواقب به جای مانده از کشمکش های دوران جنگ سرد. سوم، توانایی رژیم فعلی در تشدید تفرقه ی قومی و مذهبی در داخل سوریه. چهارم، حضور اسلام گراهای افراطی سلفی در صفوف اپوزیسیون مسلح این کشور. با توجه به اهمیت مسئله بهتر است که هر کدام از این عوامل را جداگانه و یک به یک هم بررسی کنیم.

در ماه های نخست آغاز حرکت مردم بر علیه دیکتاتوری حاکم مردم این کشور فارغ از هرگونه تفاوت ملی و مذهبی، متحدانه علیه رژیم سوریه مبارزه می کردند. کمیته های محلی و انقلابی خود جوش از پائین، جنبش مردم را هدایت می کردند. کارگران، روستائیان فقیر، زنان نقش چشمگیری در حرکتهای اعتراضی داشتند. این جنبش هم قدم به قدم رژیم سوریه را ناچار به عقب نشینی می کرد و پایه های حکومت بشار را به لرزه درآورده بود. این جنبش انقلابی و پیشرو، دولت های دیگر منطقه نظیر ترکیه، ایران و عربستان و حتی عراق را از سرایت امواج انقلاب به کشورهایشان نگران کرده بود. اما مبارزات مردم زیر ضرب دیکتاتوری حاکم ، در معرض دست اندازی از بیرون هم قرار گرفت. دست ها از هر سو برای کنترل و تغییر مسیر مبارزات مردم به حرکت درآمدند و متاسفانه سرانجام موفق شدند که تا حدود زیادی نیروی مردم، یعنی این بازیگر اصلی صحنه سیاسی سوریه را تا حدود زیادی به حاشیه برانند و فلاکت و نا امنی و آوارگی را بر مردم این کشور تحمیل کنند. این روند بعنوان تنها راه باقیمانده برای بقای رژیم، مطلوب بشار اسد نیز بود.

رویدادهای امروز سوریه به درجه ی زیادی مهر دوران سپری شده ی جنگ سرد را برخود دارد. سوریه تنها پایگاه باقی مانده  اتحاد شوروی سابق در خاورمیانه بود، که روسیه وارث آن است. دولت روسیه نمی خواهد این پایگاه خود را بدون کسب امتیازاتی از دست بدهد. اما دولت روسیه اهل معامله و سازش است و این سازش اگر حتی بر سر حاکمیت بشار اسد و سر او هم باشد، در صورت کسب امتیازی در آنجا و یا در هر جای دیگر، فرصت را از دست نخواهد داد. دولت روسیه نگرانی های آمریکا و کشورهای غربی را از روند رویدادها در سوریه می شناسد و بنابراین سعی می کند از این فرصت برای طولانی تر کردن قضیه تا زمانی که فرصت سازش مورد نظرش فراهم شود، استفاده کند. رژیم بشار اسد هم بر روی این نیازها حساب باز کرده است و تلاش می کند منافع شخصی و جناح در قدرت را با آن هم آهنگ سازد. اگرچه پس از نشستی که بین آمریکا و روسیه با حضور نماینده ی سازمان ملل اخضر ابراهیمی در ژنو برگزار شد، زمزمه های سازش از جانب روسیه هم شنیده می شود، اما بنظر میرسد هنوز مردم بیشتری در این کشور به خاک و خون کشیده شوند تا شرایط برای معامله طرفین آماده گردد.

وجود اسلام گرایان افراطی در میان اپوزیسیون مسلح که نقش اصلی در درگیری های جاری بر عهده دارند، کشورهای غربی را در یاری رساندن به سرنگونی بشار اسد محتاط تر کرده است. آنها می دانند که این جریان را نمی توان با مانورهای دیپلماتیک و تشکیل کنفرانس های مختلف و کنار گذاشتن صوری آنها از میدان بدر کرد. این جریان یا در قدرت سهیم خواهد شد و یا کشور را در آینده به شدت ناامن خواهد ساخت. و ما شاهد سربر آوردن عراق دیگری بسیار هم آشفته تر در منطقه خواهیم بود. همین واقعیت به مانعی برای تعجیل آنها در یکسره کردن کار بشار اسد تبدیل شده است.

عامل دیگر اینکه طی این مدت بشار اسد توانسته است از تنوعات قومی برای ایجاد تفرقه در میان مردم حداکثر استفاده را ببرد، ستون فقرات ارتش وفادار به بشار اسد در میان علوی هاست. و بشار اسد توانسته است این ارتش را به جنگ مرگ و زندگی بکشاند. کشتارهای اخیر و خشونت و سبعیت دو طرف این خصومت ها را به شدت تشدید کرده است.

با توجه به همه ی اینها، در حال حاضر تنها طرح صلحی که وجود دارد از جانب نماینده ی سازمان ملل پیشنهاد شده است و آن هم عبارت است از برقراری آتش بس، تشکیل یک دولت ائتلافی از کلیه ی جریانات مخالف و رژیم فعلی و تقسیم پست های کلیدی بر حسب توافق. بر طبق این طرح دولت موقت ائتلافی زمینه ی برگزاری انتخابات را فراهم می سازد و رئیس جمهور آینده انتخاب می شود، مشروط بر اینکه بشار اسد در این انتخابات مشارکت نکند. این طرح هم تقریبا از جانب همه ی طرف های درگیر رد شده است.

با توجه به آنچه گفته شد اگر در کوتاه مدت رژیم بشار اسد سقوط نکند ادامه ی این وضعیت به عنوان یک احتمال می تواند به تجزیه ی کشور سوریه منجر شود، که باز در این صورت نیز هیچ کدام از دو بخش آن ثباتی نخواهند داشت و مردم نیز روی آرامش و امنیت را بخود نخواهند دید.

و بالاخره در این رابطه بایستی به موقعیت حساس بخش های کردنشین سوریه اشاره کرد. مردم کرد در سوریه که بیش از 10 درصد مردم این کشور را تشکیل می دهند، در مقایسه با بخشهای دیگر کردستان همواره ستمدیده تر و بی حقوقتر بوده اند. دولت نژاد پرست سوریه به کسانی که خود را بعنوان عرب ثبت نام نمی کردند و یا از مادر عرب متولد نشده بودند حتی حق شهروندی هم نمی داد. در واقع مردم کرد سوریه بعنوان پناهنده به حساب می آمدند. “پ. ک . ک” که طی سالهای طولانی با استقرار پایگاه های مرکزیش در سوریه توانسته بود در توافق با دولت سوریه شمار چشمگیری از فعالان سیاسی و جوانان کرد سوریه را در صفوف خود جمع کند، پس از ترک این کشور به ایجاد سازمان سیاسی جدیدی بنام “حزب اتحاد دموکراتیک” کمک نمود. در دوره اخیر که دولت ترکیه به محوری برای جمع کردن گروه های پراکنده اپوزیسیون سوریه تبدیل شده بود، این سازمان به دلیل نزدیکیش با سیاست و جهت گیرهای “پ.ک.ک” با وساطت جمهوری اسلامی ایران از تجمع اپوزیسیون موسوم به “شورای ملی سوریه” فاصله گرفت. در مقابل دولت سوریه هم نیروهای نظامی خود را از بخشی از مناطق کردنشین عقب کشید و کنترل این مناطق بدست ” حزب اتحاد دموکراتیک” افتاد. بعلاوه بیش از 15 گروه سیاسی دیگر نیز در کردستان سوریه وجود دارند که با خارج شدن مناطق کردنشین از کنترل دولت مرکزی دفاتر مرکزی خود را از کردستان عراق به سوریه منتقل کردند. این گروه ها به عضویت “شورای ملی سوریه” در آمده اند. اخیرا توافق هائی در زمینه اداره مشترک مناطق خارج از کنترل دولت سوریه بین این دو جریان صورت گرفته است. رابطه بین “ارتش آزاد سوریه” و نیروهای “حزب اتحاد دموکراتیک” متشنج است و تا کنون چند بار درگیری های پراکنده بین آنها رویداده است که دست ارتش ترکیه در تحریک آن مشهود است. با توجه به نقشی که دولت ترکیه در حمایت از اپوزیسیون مسلح این کشور دارد و دخالت های خود را در جهت جلوگیری از شکل گیری هر نوع ساختار سیاسی که به نوعی تحت تاثیر و نفوذ “پ. ک. ک.” باشد، ادامه خواهد داد. بدین ترتیب سرنوشت سیاسی این منطقه نیز تابعی خواهد بود از موقعیت “پ. ک. ک” در کل منطقه.

جهان امروز: در مورد کشور عراق موقعیت سیاسی کنونی را چگونه می بینید؟

ابراهیم علیزاده: دولت عراق غرق در بحران سیاسی حکومتی است و مردم عراق غرق در ناامنی. بحران سیاسی عراق با خروج نیروهای آمریکایی از این کشور در سال 2011 تشدید شده است. کشتار مردم بی دفاع همچون سال های پس از سقوط رژیم صدام همچنان جریان دارد. مهم ترین رویدادهایی را که طی ماه های اخیر اوضاع داخلی عراق را بحرانی تر کرده اند، می توان چنین دسته بندی کرد.

تشدید اختلافات بین نوری مالکی نخست وزیر که در راس جناح موسوم به ائتلاف قانون قرار دارد، با جناح ایاد علاوی در جناح موسوم به العراقیه. تشدید این اختلافات در مقطع کنونی به روند اوضاع در کشور سوریه هم مربوط است. مالکی که می داند با سقوط دولت سوریه موقعیت وی نیز ضعیف تر خواهد شد، درصدد است تا قبل از وقوع آن، پایه های قدرت خود را محکم تر کند. اما جناح مقابل هم بیکار ننشسته است. برگزاری تظاهرات اعتراضی بر علیه مالکی در استان های انبار و نینوا و بعضی نقاط مرکزی دیگر عراق جلوه ای از عکس العمل جناح مقابل است. در این تظاهرات ده ها هزار نفر از مردم خواهان آزادی بازداشت شدگان، توقف احکام اعدام، صدور قانون عفو عمومی و تعلیق ماده ی چهار قانون تروریسم بوده اند. البته هرچند این اعتراضات به درجه ی اساسی بازتاب اختلافات دو جناح رقیب مالکی و علاوی بود، اما نشانه هایی هم از حرکت های مبارزاتی مترقی تحت تاثیر مبارزات مردم در کشورهای دیگر خاورمیانه در این اعتراضات دیده می شود.

تشکیل نیروهای ویژه ی موسوم به “فرماندهی عملیات دجله” (که مستقیما تحت کنترل نوری مالکی هستند) در استان های کرکوک و دیاله و حضور آنها به ویژه در مناطق مورد اختلاف بین حکومت محلی کردستان و دولت مرکزی، که به دلیل وجود تنش ها و تفاوت های قومی، مناطق حساسی هستند، با واکنش حکومت محلی کردستان روبرو شد. در این رابطه برای مدتی جنگ لفظی و تبلیغاتی تندی بین مسئولین حکومت محلی کردستان و مالکی درگرفت. اگرچه مالکی کماکان بر ادامه ی حضور این نیرو در این مناطق پافشاری کرده است، ولی پس از دیدار سفیر آمریکا در عراق با مسعود بارزانی تنش ها در این زمینه عملا تخفیف پیدا کرده است.

تنش میان دولت ترکیه و دولت عراق که با استقرار طارق هاشمی معاون رئیس جمهور که در عراق به اعدام محکوم شده بود و در ترکیه مانند یک مقام بلندپایه از وی پذیرایی می شود، تشدید شده است. فشار دولت ترکیه بر مالکی بخشی از تلاش های این دولت در رقابت با جمهوری اسلامی و برای محدود کردن میدان مانور رژیم ایران در عراق است. البته آنها مشکلی با شیعه بودن مالکی و یا در قدرت بودن احزاب شیعه مذهب ندارند، بلکه می خواهند از طریق اعمال فشار مالکی را ناچار کنند که منافع اقتصادی آن ها را در عراق به رسمیت بشناسد. و مانعی بر سر راه فعالیت شرکت های ترکیه در عراق در نتیجه ی فشارهای جمهوری اسلامی ایجاد نکند. بعنوان مثال دولت ترکیه می خواهد که دولت مالکی در جریان انتقال نفت کردستان به ترکیه از طریق خط لوله ای که جدیدا احداث شده است، اخلال ایجاد نکند.

به این ترتیب می بینیم که کشور عراق از یک سو در نتیجه ی کشمش احزاب بورژوایی و مرتجع درگیر بحران حکومتی و غرق در ناامنی است و از طرف دیگر در همان حال به میدان زورآزمایی سیاسی، اقتصادی و امنیتی دولت های منطقه تبدیل شده است.

 

جهان امروز: در روزهای اخیر سه تن از کادرهای سازمان کارگران کردستان (پ.ک.ک) در پاریس بشیوه ای فجیع به قتل رسیدند. هر چند دولت فرانسه هنوز در این رابطه اظهار نظر مشخصی نکرده، ولی نشانه ها سخن از جنایتی سازمان یافته از طرف جریانات شوونیستی دولت ترکیه و “میت” دارد! سئوال این است در حالیکه دولت ترکیه در تلاش برای نشان دادن مقبولیت خود به اتحادیه اروپا است و در سطوحی تظاهر به عادی سازی رابطه با “پ.ک.ک” دارد، این ترور سازمان یافته چگونه توضیح داده می شود؟

ابراهیم علیزاده : اطلاعات مشخصی وجود ندارد تا بتوان به طور مستند در مورد سازمان دهندگان ترور این سه زن فعال صفوف “پ ک ک” اظهار نظر قطعی کرد. تحقیقات پلیس فرانسه هم در این مورد که این قتلها را به انگیزه های غیر سیاسی مربوط میداند، کسی را قانع نمی کند. شواهد نشان میدهد که ترور این سه زن انگیزه ها و اهداف سیاسی داشته است. در هر حال در این مورد من هم چیزی بیشتر از آنچه که در اطلاعیه ی نمایندگی کومه له در خارج کشور آمده است نمی توانم بگویم. در آن اطلاعیه ضمن محکوم کردن این جنایت فجیع گفته شده است که:

با وجود اینکه تا کنون قاتلان این جنایت شناسایی نشده اند، اما انگشت اتهام بیشتر بسوی جریانات شوونیست و ارتجاعی دولتی ترکیه نشانه رفته است چه به مثابه قاتل و مجری و چه بمثابه آمر و دستور دهنده و نهایتا دولت فرانسه را در مقابل حفظ جان پناهندگان سیاسی مقیم این کشور مسئول میداند.

اما صحبت من در ارتباط با این بخش از سئوال شماست که گویا دولت ترکیه در پی عادی سازی روابط خود با “پ.ک.ک” باشد. بحث بر سر عادی سازی نیست. بحث بر سر رسیدن به توافق بر سر شرایط خلع سلاح نیروهای “پ.ک.ک” است. اکنون آشکار شده است در روزهای اخیر رئیس سازمان امنیت ترکیه (میت) در زندان امرالی با عبدالله اجالان دیدارهایی داشته است. آنچه که از محتوای این دیدارها به بیرون درز کرده است نشان می دهد که در واقع گفت وگویی بر سر اهدافی که “پ.ک.ک” بیش از سه دهه است برای آن می جنگد در میان نبوده است. بحث تنها بر سر شرایط تسلیم شدن است. کمالیست های حاکم در ترکیه قرار نبوده است که امتیازی به “پ.ک.ک” و مردم کردستان بدهند تا گویا کسی بخواهد روند گفت وگوها و امتیازدهی را از طریق این قتل ها مختل کند. دولت ترکیه در جریان اعتصاب غذای دو ماه قبل زندانیان سیاسی و علیرغم امواجی از حمایت توده ای که در بیرون زندان ها از خواستهای زندانیان به راه افتاد، کوچکترین انعطافی در مقابل اعتصاب کنندگان و مردم پشتیبانشان از خود نشان نداد. در روزهای اخیر کوهستان های قندیل شاهد گسترده ترین بمباران ها بر علیه گریلاهای “پ.ک.ک” بوده است. این قتل ها نیز چه از جانب سازمان امنیت ترکیه و تشکیلات  شبه فاشیستی نظیر “ارگنکون” (موسوم به گرگ های خاکستری که سابقه ی زیادی در قتل های زنجیره ای روشن فکران چپ و کمونیست به ویژه در دوره ی جنگ سرد دارد) که در درون ارتش و دولت و سازمان اطلاعات ترکیه جا گرفته است انجام شده باشد و چه از جانب هر جناح دیگری در داخل دولت و دستگاه های امنیتی، هدفی جز تحت فشار قراردادن بیشتر “پ.ک.ک” بمنظور خلع سلاح نداشته است. اتفاقا از لحاظ منطقی وقوع این قتل ها در این مقطع ، به اوضاع حساس و خطیری مربوط است که در کشور سوریه جریان دارد.

“پ.ک.ک” در کردستان سوریه موقعیتی پیدا کرده است که با توجه به روند اوضاع در این کشور و احتمال سازش هایی که بین دولت های آمریکا و روسیه بر سر آینده ی سوریه در پشت پرده در جریان است، این موقعیت دولت ترکیه را نگران می کند. چه دولت رسمی ترکیه و چه سازمان های سایه ای که عملا به اهداف دولت ترکیه خدمت می کنند، تلاش می کنند که پروسه ی خلع سلاح “پ.ک.ک” هر چه سریع تر انجام پذیرد و این سازمان ظرفیت های خود را برای تاثیرگذاری بر اوضاع کردستان سوریه از دست بدهد. بمباران های قندیل و قتل های پاریس همگی می توانند بخشی از اعمال فشاری باشند برای تسریع جریان خلع سلاح. در واقع پیام نهفته در این قتل ها این است که آنچه که تحت نام صلح انجام می شود زودتر به نتیجه برسد تا این حملات و این کشتارها متوقف شوند. اظهارات اردوغان به دنبال ترورهای پاریس که بلافاصله و بدون هیچ سند و مدرکی آن را به خود “پ.ک.ک” منصوب نمود، هدفش یک جنگ روانی بود برای اعمال فشار بر “پ.ک.ک” اگر دولت ترکیه موفق شود قبل از تعیین تکلیف قدرت در سوریه “پ.ک.ک” را خلع سلاح کند با دست بازتری می تواند اوضاع در کردستان سوریه را در جهت منافع خود کنترل کند. از هم اکنون هم پیداست که دولت ترکیه حاضر نیست تا در مقابل خلع سلاح “پ.ک.ک” امتیاز قابل ملاحظه ای بدهد.