گفتگویی در حاشیه “روز كورش” (۱)-گذشته چراغ راه آینده نیست! با علی جوادی

گذشته چراغ راه آینده نیست!

گفتگویی در حاشیه “روز كورش” (۱)

انترناسیونال: قبل از شروع گفتگو اجازه دهید یك مساله را از بالای سر بحث برداریم. رژیم اسلامی در سال گذشته دست به دستگیری برخی از شركت كنندگان در ۷ آبان در پاسارگاد زد و حكم زندان برای چند تن صادر كرد. امسال نیز با مسدود كردن راههای منتهی به پاسارگاد جلوی حضور افراد در “مقبره كورش” را گرفت. نظرتان؟

علی جوادی: ما هرگونه دستگیری و اذیت و آزار و ممنوعیت تجمع  شهروندان جامعه را شدیدا محكوم میكنیم. ما پرچمداران آزادیهای وسیع و بی قید شرط بیان و نقد و تجمع و ابراز وجود تمامی آحاد جامعه هستیم. آزادی بی قید و شرط عقیده، بیان، اجتماعات، مطبوعات، تظاهرات، اعتصاب، تحزب و تشكل یك ركن تخطی ناپذیر حقوق و آزادی های فردی و مدنی در جامعه است. البته دفاع از حق آزادی بیان و عقیده مترادف دفاع از هر نوع بیان و عقیده ای نیست. آزادی نقد تمامی جوانب فرهنگی، مذهبی، ملی و مقدسات خود نیز یك ركن آزادی بیان است.

انترناسیونال: از كتیبه كورش یا آنچنانكه برخی میگویند، “منشور كورش” آغاز كنیم. این نوشته چه ارزش و سندیت تاریخی ای دارد؟

علی جوادی: هیچ! این كتیبه را باید بمانند یك بیانیه سیاسی دستگاه سركوبگر حاكم نگاه كرد. آیا توئیت های ترامپ چه امروز و چه ۲۵۰۰ سال دیگر، البته اگر سرمایه داری جامعه بشری را قبل از آنكه به زیر كشیده شود، نابود نكرده باشد، دارای هیچگونه ارزشی هست؟ آیا بیانیه های خمینی در زیر درخت سیب در نوفل شاتو هیچ حقیقت تاریخی را بیان میكنند؟ آیا “آیات” محمد بیان حقیقت رابطه او و خدای نا موجودش است؟ آیا گفته های چنگیز خان پیرامون عملكردش دارای هیچگونه ارزش تاریخ است و كسی میتواند این گفته ها و نوشته ها را مبنای واقعیت سیاسی آن زمان قرار دهد؟ آیا بیانیه های هیتلر در مورد عملكرد حكومتش دارای هیچ حقانیت تاریخی است؟ این نوشته ها بیان هیچ حقیقت تاریخی ای نیستند و به همین اعتبار هم دارای هیچگونه سندیت تاریخی نیستند. هیچ مورخی با برخورداری از ذره ای پایبندی به حقیقت تاریخی و علمی نمیتواند این اسناد را مبنای حقیقت و یا سندیت تاریخی قرار دهد. چه كسی ادعاهای یك امپراطور جهانگشاه در مورد خود را مبنای هیچ حقیقت تاریخی قلمداد میكند؟

این كتیبه نوشته ای است كه به فرمان كورش و توسط كاهنان مردوخ، بت و خدای خدایان بابل، در مدح و تعریف از كورش نگاشته شده و در معبدی به خاك سپرده شده است. براستی چقدر كاهنان مجیزگوی پادشاهی كه با تبانی و توطئه راه را برای ورود ارتش او به بابل فراهم كرده بودند، میتوانند بیانگر حقیقتی و یا قاضی بیطرف تاریخ باشند؟

انترناسیونال: بر مبنای این كتیبه ادعا میشود كه كورش برده داری را ملغی كرده است. حقیقت چیست؟

علی جوادی: این یك دروغ  بزرگ است. كورش برده داری را ملغی نكرد، در هیچ كجا ملغی نكرد. نه در بابل و نه در سرزمینهای وسیع تحت كنترل امپراطوری هخامنشیان چنین اقدامی صورت نگرفت. برعكس، واقعیت این است كه برده داری یك واقعیت كثیف و زشت تاریخ آن دوران بشری و نه تنها آن دوران بلكه تا حدود دو هزار سال بعد از سلسله هخامنشیان بود.

مورخین قلابی و مزدبگیر و ایدئولوگهای جریانات مختلف ناسیونالیست عظمت طلب ایرانی این ادعای خود را بر بخشی از كتیبه كورش استوار كرده اند كه میگوید: “نبونید، مردم درمانده بابل را به بردگی كشیده بود. كاری كه در خورد شان آنان نبود… من برده داری را برانداختم.” در اینجا اشاره به سیستم بردگی و برده داری علی العموم نیست،اشاره به اقدام “ناشایست” نبونید پادشاه بابل است. تلاشی برای “موجه” و “مردمی” جلوه دادن لشكر كشی كورش است. در همین زمینه هردوت به وجود برده داری قبل و بعد از حمله كورش به بابل اشارات روشنی دارد.

انترناسیونال: همچنین بر مبنای این كتیبه گفته میشود كه كورش اولین حكومت مبتنی بر آزادی مذاهب را پایه گذاری كرد، نظر شما چیست؟

علی جوادی: هر چند تمام واقعیت تاریخی در این زمینه چندان روشن و دقیق نیستند اما نفس لشكر كشی كورش به بابل و تعریف و تمجید از مردوك، خدای خدایان بابل، و اینكه كورش به فرمان مردوك برای كنار زدن خدایی كه جانشین مردوك شده بود، دست به چنین اقدامی زده است، خود ناقض این ادعای مندرج در كتیبه و یا ایدئولوگهای مدافع آن است. بعلاوه این كتیبه بیش از هر چیز بیانیه ای برای بزرگداشت مردوخ است و كورشی كه برای مشروعیت بخشیدن به حكومت خود در بابل ناچار است خود را مطیع و فرمانبر مردوخ، و به عبارت امروزی تر، سایه خدای بابل معرفی كند.

اما واقعیت دیگر این است كه تك خدایی و به اصطلاح “یكتاپرستی” شكل غالب مذهب در جوامع آن دوران نبود. چند خدایی، وجود بت ها و خدایان متعدد بخشی از واقیت خرافی آن زمان بود. خرافات مذهبی متعددی موجود بودند و “آزادی” پرستش این بت ها امری عادی بود. اینكه كورش اجازه داد مذاهبی كه توسط نبونید در بابل و سرزمینهای تحت كنترل آن دچار محدودیتهای تاریخی شده بودند، به بت های خود سجده كنند، و آیین و رسوم مذهبی خود را اجرا كنند، نمیتوان به معنای آزادی مذاهب علی العموم تلقی كرد. كورش سیستم پادشاهی نبونید را بهمراه دستگاه مذهبی كه به آن مشروعیت می بخشید را به كمك كاهنان مردوك پرست سرنگون كرده بود. یكی از مفاد این تبانی ابقاء روابط اجتماعی و دستگها مذهبی گذشته بود. بعلاوه كورش برای تضمین بقاء حكومت و مشروعیت بخشیدن به حكومت خود به چنین اقدامی احتیاج داشت. یك شكل “طبیعی” سركوب و كنترل سرزمینهایی كه با رسم و رسوم متفاوت زندگی میكردند، همین بود كه دستگاه مذهبی شان دست نخورده باقی بماند تا به توجیه و مشروعیت بخشیدن به حكومت و فرمانروایی وقت بپردازند و مردم زیر سلطه این فاتحین نیز به حاكمان هم “مالیتهای” گزاف و كمر شكن را بپردازند. اعمال هر نوع سیستم دیگری مستلزم حضور مداوم لشكر نیروی فاتح است كه امكان تحرك و كشورگشایی این نیروها را به شدت محدود میكرد. موضوع نتیجتا نه “آزادی مذاهب” و یا حتی احترام به خرافه های مذهبی موجود، بلكه نقش دستگاههای متعدد مذهب در چگونگی حفظ سیستم امپراطوری وقت بود. موضوع بر سر بند و بست كاهنان بابلی با كورش برای ابقاء دستگاه مذهبشان بود.

در عین حال باید به این نكته “كوچك” نیز اشاره كرد كه روی دیگر آزادی دستگاه مذاهب، آزادی از مذهب و آزادی بی مذهبی است! این واقعیت مهمی است كه در پس پرده آزادی مذاهب پوشانده میشود. ما برای آزادی مذهب و بی مذهبی و كوتاه كردن دست مذهب از زندگی و شئونات جامعه مبارزه میكنیم.

انترناسیونال: و بالاخره گفته میشود كه این كتیبه اولین “منشور حقوق بشر” است. نظر شما چیست؟

علی جوادی: كدام بشر؟ كدام حقوق؟ شوخی میكنند. نباید این شوخی ها را چندان جدی گرفت. اجازه دهید نقد خود به خود “بیانیه حقوق بشر” را در جای دیگری دنبال كنیم. اصولا “بشر” مفهومی متعلق به دوران سرمایه داری، دوران پسا برده داری و فئودالیزم است. مقوله ای است كه در پس تحولات تاریخی معینی در جوامع اروپایی، در دوران رنسانس و در دوران انقلابات بورژوایی شكل گرفت. بیانیه حقوق بشر مصوبه ای است كه مشخصا محصول دوران سرمایه داری پس از جنگ دوم جهانی است كه برای اولین بار حقوقی را كه از نقطه نظر بورژوازی انسانها از آن برخوردارند را بر شمرده است. در دوران كورش برده داری و سیستم ارباب و رعیتی در جوامع آن زمان حاكم بودند. جامعه به برده و رعیت و ارباب تقسیم میشد. برده و رعیت فاقد هر گونه حق و حقوقی در جامعه بودند. سهمی از زندگی و حاصل تلاش خود نداشتند. ارباب، مالك جسم و صاحب محصول كارشان بود.

این ادعای مضحك تنها نشان دهنده جایگاه “حقوق بشر” حتی با تفسیر بورژوایی آن در سیستم نظری جریانات ناسیونالیست ایرانی است. حقوق بشر حتی در تعریف بورژوای آن یعنی حقوق شهروندی كه از قید بردگی و سیستم ارباب رعیتی خلاص شده است. انسانی كه ناچار نیست به هیچ فرمانروایی مالیات و خراج بپردازد. شهروند است. شهروندی كه دارای حق آزادی بیان است. دارای حق نقد و حق ابراز وجود است. صاحب اختیار بدن خود و نیروی كار خویش است، حتی اگر ناچار باشد نیروی كار خود را مانند كالایی در بازار در ازاء مزد به فروش برساند. حداقل برده نیست. حداقل رعیت نیست. حقوق بشر، حتی در روایت بورژوایی آن از حق تشكل و تحزب و تجمع برخودار است. آیا كتیبه كورش كوچكترین نشانی از این محورهای عمومی حقوق شهروند در جامعه است؟

بعلاوه مگر میتوان بیانیه ای را “اولین منشور حقوق بشر” دانست كه در مدح خدای مردوخ است، توسط كاهنان بابل به نگارش در آمده و در تعریف و تمجید امپراطوری سركوبگر بر استوانه ای گلی نوشته شده و در خاك معابد دفن شده است؟ كتیبه كورش را در واقع منشور بت پرستی و توجیه حكام سركوبگر زمانه است. همین!

انترناسیونال: حتی یك نسخه از این منشور در سازمان ملل قرار داده شده است، در باره این برسمیت شناسایی از جانب سازمان ملل چه نظری دارید؟

علی جوادی: یك نسخه (بدلی) از این كتیبه كه توسط موزه بریتانیا به درخواست محمدرضا شاه ساخته شده بود در دوران مقدماتی جشنهای دو هزار و پانصد ساله پادشاهی در ایران توسط اشرف پهلوی، در زمره هدایای اهدایی از جانب كشورها به همراه یك ترجمه جعلی از مفاد این كتیبه به اوتانت دبیر كل وقت سازمان ملل در سال ۱۹۷۱ اهداء شد. در آن زمان اشرف پهلوی رئیس هیات نمایندگی ایران در مجمع عمومی سازمان ملل بود. اشرف با هدف مشروعیت تاریخی بخشیدن به سلطنت پهلوی در دوران جشنهای دو هزار و پانصد ساله در طی مراسمی كه از برخی حقوقدانان دعوت صورت گرفته بود برای اولین بار از این كتیبه به عنوان “منشور آزادی”، و “نخستین منشور جهانی حقوق بشر” نام برد. اشرف پهلوی یك عنصر مهم در كودتای ۱۳۳۲ و “منشور آزادی”؟! در همان زمان محمدرضا شاه نیز سكه های طلایی را زد كه در آن لوح كورش و تصویر شخص این جناب حك شده بود. تمام این جعلیات و تلاشها اقدامی بمنظور حقانیت تاریخی بخشیدن به سلطنت دوران پهلوی و ناسیونالیسمی كه بنیان فكری این سلطنت را میساخت، بود. البته در همان دوران كه اشرف و شاه از “منشور آزادی” و “نخستین منشور جهانی حقوق بشر” نام میبردند، ساواك و دستگاه پلیسی – امنیتی حكومت پهلوی با هر درجه از آزادی و ابراز وجود سیاسی با شدید ترین  برخورد میكرد و شكنجه گاههای رژیم سخت مشغول كار بودند.

بعلاوه مورخین بسیاری منتقد جدی این جعل تاریخی و مهر تایید بر آن زدن توسط سازمان ملل هستند و خواهان تصحیح این جعل تاریخی اند.

انترناسیونال: پس چرا یك چنین كتیبه ای علیرغم تلاشهای مورخین و نكاتی كه اشاره كردید همچنان مطرح است؟ تاریخ این منشور چیست؟

علی جوادی: واقعیت این است كه این گل نوشته تا كنون چند بار “زنده” شده و چند بار برای توجیه اقدامات نیروهای سیاسی وقت “علم” شده است. یك “زندگی” این منشور هم به دوران پس از جنگ جهانی اول و سقوط امپراطوری عثمانی و تلاش برای شكل دادن به كشوری در خاورمیانه برای “یهودیان” بر میگردد. به این اعتبار كتیبه كورش بار دیگر “زنده” شد. در دورانی كه كشورهای امیریالیستی پیروز در جنگ جهانی اول مناطق پیرامون اروشلیم را برای برپا كردن كشور اسرائیل تعیین میكنند. اعلامیه بالفور در سال ۱۹۱۸ تلاشی در این زمینه است. از این رو لوح كورش علم شد. چرا كه در این كتیبه اشاره به بازگرداندن یهودیانی دارد كه در دوران پادشاه بابل به اسارت گرفته شده بودند و به بابل منتقل شده بودند. این گفته های كتیبه مبنایی برای “حقانیت تاریخی” بخشیدن به ایجاد یك كشور در قرن بیستم در سرزمینهایی كه عمدتا ساكنین اش فلسطینی بودند، با خون و آتش شد.

گذشته چراغ راه آینده نیست! (۲)

گفتگویی در حاشیه “روز كورش”

انترناسیونال: از كتیبه كورش بگذریم و به خود كورش بپردازیم. میگویند كورش مظهر انسانیت، آزادی و زندگی مسالمت آمیز بخشهای مختلف امپراطوری ایران در دوران باستان است. واقعیت چیست؟

علی جوادی: بهیچوجه! آیا محمد مظهر انسانیت، آزادی و زندگی مسالمت آمیز بود؟ آیا چنگیز مظهر انسانیت، آزادی و زندگی مسالمت آمیز بود؟ آیا داریوش و نادر شاه نیز مظهر انسانیت، آزادی و زندگی مسالمت آمیز بودند؟ از قربانیانشان بپرسید! از بردگان و توده های مردم ستمدیده و لگدمال شده بپرسید. از مردمانی بپرسید كه شهرهایشان توسط ارتش كورش به آتش كشیده و غارت شد، بپرسید. از بردگان و رعیتها بپرسید كه چه زندگی محنت بار و ضد انسانی ای داشته اند. از بردگانی بپرسید كه در بازارهای برده فروشی به حراج گذاشته میشدند. از منظر آنها به تاریخ و رویدادهای تاریخی نگاه كنید. كورش را باید با سایر كشورگشایان و جانیان تاریخی نظیر چنگیز و جولیوس سزار و محمد و اسكندر و تیمور و امثالهم مقایسه كرد.

اصولا نفس وجود سلطنت با انسانیت و آزادی و زندگی مسالمت آمیز در تناقض است. سلطنت یك نهاد تاریخی طبقه حاكمه در به انقیاد كشیدن و استثمار توده های مردم كاركن در طول تاریخ بوده است. سلطنت انسانگرا و آزادیخواه و برابری طلب یك تناقض در كلام است. همانطور كه فاشیسم آزادیخواه تناقضی در خود است. ما طبقه حاكمه استثمارگر آزادیخواه نداریم. در تمامی طول تاریخ جوامع بشری هر ذره پیشرفت و تحقق این خواستهای توده های مردم كاركن و زحمتكش در مبارزه ای جانانه با طبقات و حكومتهای حاكم بدست آمده است.

به قول ماركس: “تاریخ كلیه جامعه هایی كه تاكنون وجود داشته تاریخ مبارزه طبقاتی است. … خلاصه ستمگر و ستمكش با یكدیگر در تضاد دائمی بوده و مبارزه ای بلاانقطاع، گاه نهان و گاه آشكار، مبارزه ای كه هر بار یا به تحول انقلابی سازمان سراسر جامعه و یا به فنای مشترك طبقات متخاصم ختم میگردد، دست زده اند.” (مانیفست كمونیست) دوران كورش نیز از این قاعده مستثنی نبود.

اما تصویر همگان از زندگی و جامعه مطلوب و ایده آل بدون شك یكی نیست. آنهائیكه كورش را مظهر و سمبل “انسانیت” كردند، ساواكها و شكنجه گاهها را نیز شكل دادند!

انترناسیونال: آیا جایگاه و شخصیت تاریخی كورش را در شكل دادن به اولین امپراطوری جهان نفی میكنید؟ پس چگونه كورش، “كورش كبیر” شد؟

علی جوادی: بهیچوجه! كورش یك كشورگشای “موفق” بود. او اولین امپراطوری جهان را شكل داد. در امور نظامی بنا به گفته بسیاری از تاریخ نگاران از شقاوت و همچنین نبوغ قابل ملاحظه ای برخوردار بود. همانطور كه اسكندر مقدونی چنین بود، همانطور كه چنگیز خان مغول چنین بود. كورش را آنهایی “كورش كبیر” كردند كه به دنبال مشروعیت تاریخی بخشیدن به سلطنت پهلوی در دوران تاجگذاری محمد رضا شاه بودند. كورش برای ناسیونالیستهای عظمت طلب “كورش كبیر” است. همانطور كه چنگیز مغول برای ناسیونالیستهای مغول یك شخصیت “كبیر” تاریخی است و مجسمه های این جنایتكار تاریخی در شهرهای مغولستان از فاصله های بسیار دور همچنان قابل رویت است. بعلاوه فراموش نكنیم كه حتی در شاهنامه كه كتاب افسانه ای و اسطوره ای شاهان ایران است هیچ نامی از كورش چه برسد به “كورش كبیر” نیست. در هیچ كجای ادبیات و تاریخ ایران پیشا پهلوی اصولا نام چندانی از كورش در میان نیست.

چند سئوال: آیا ناسیونالیستهای ایرانی ذره ای تره برای “اسكندر كبیر” و شاهان كشورگشای كشورهای رقیب كه تسمه از گرده مردم در ایران آن زمان كشیدند، خرد میكنند؟ آیا ناسیونالیستهای عظمت طلب ایرانی كه حاضرند فرزندان توده های مردم زحمتكش را به زیر توپ و تانك برای “حفظ تمامیت ارضی” بفرستند، فقط برای “تمامیت ارضی خودشان” ارزش قائل اند؟ پس “تمامیت ارضی” كشور بغل دستی چه میشود؟

از استانداردهای دوگانه و تناقضات خرد كننده ناسیونالیستها بگذریم. مشگل ما با نفس جامعه طبقاتی و حاكمیت طبقات استثمارگر بر زندگی توده های مردم است. مشگل ما با كشورگشایی و آدمكشی و غارت اموال مردم است. مشگل ما علی الاصول با سیاست “امپریالیستی” است. سیاست كشورگشایی، یك سیاست “امپریالیستی” چه در دوران باستان و چه در دوران كنونی است. یك سیاست ارتجاعی، تجاوزگرایانه و ضد انسانی است.

انترناسیونال: برخی مدعی اند كه كورش هیچ كشوری را بمنظور غارت فتح نكرد، با دعوت مردم و برای آزادی آنها این سرزمینها را فتح كرد و بر خلاف سایر پادشاهان از مردم كشتار نكرد. نظرتان چیست؟

علی جوادی: دروغ میگویند. این یك جعل تاریخی است. آیا كورش سرزمین مادها را به دعوت مردم این سرزمین تصرف و هگمتانه را غارت كرد؟ آیا سرزمین لیدی را به دعوت مردم این منطقه تصرف و قتل عام و غارت كرد؟ آیا كورش قیام لیدی به رهبری “پاكتیاس” را به دعوت مردم لیدی بطور وحشیانه سركوب كرد و بسیاری را به بردگی كشید؟ آیا پادشاهان هخامشی به دعوت مردم یونان شهر آتن را به آتش كشیدند؟ آیا اسكندر به دعوت مردم ایران پرسپولیس را به آتش كشید؟

شاید ذكر یك نمونه بد نباشد:  گزنفون تاریخ شناسی كه از قرار علاقه وافری هم به كورش داشت گفته است که کورش در حمله برای اشغال شهر نینوا، به سربازان خود فرمان داد تا خانه‌های مردم را به آتش بکشند. و دستور داد تا هر کس را که در کوچه‌ها یافتند، بکشند. پس از قتل عام و وارد نمودن خسارات بسیار به مردم نینوا، شهر به دست کورش هخامنشی افتاد. سپس وی بر بازماندگان مردم نينوا مقرر داشت كه به کشت زمين مشغول شوند، خراج و غنايم را بپردازند و از نماینده‌ی کورش، فرمان‏بردارى و اطاعت نمايند. این یك تاكتیك جنگی كورش برای فتح و تصرف سرزمینهای جدید بوده است (گزنفون).  نمونه ها دیگر بسیارند.

اما شاید در پاسخ به “نمونه” بابل اشاره شود. بابل نمونه ای بود كه كاهنان مردوخ پرست و بخشی از رجال طبقه حاكمه بابل در مقابله با نبونید شاه بابل و پسرش دروازه های شهر را در یك تبانی آشكار برای لشكر كورش گشودند. كورش به لحاظ نظامی به سادگی نمیتوانست بر قلعه های عظیم شهر بابل غلبه كند. تنها راه تبانی و سازش با بخشی از هیات حاكمه این سرزمین بود. بند و بست با بخشی از رجال و “آخوند های مردوخ پرست” و نه توده مردم تحت ستم و استثمار طبقه و نظام اقتصادی و سیاسی حاكم.

در ادامه، بیائید فرض كنیم كه اصولا كورش به “دعوت” مردمان كشورهای دیگر به این كشورها لشكر كشی كرده است. می گویند “چراغی كه به خانه رواست به مسجد حرام است”. ایشان اگر خیلی آدم رقیق القبی بود حداقل از برده گرفتن مردم كشورهای تحت السلطه در دوران امپراطوری هخامنشیان خود داری میكرد. بعلاوه هم اكنون ما شاهد گرایشی در اپوزیسیون حكومت آدمكشان اسلامی هستیم كه خواهان حمله نظامی آمریكا به ایران برای “خلاصی” از شر حكومت اسلامی است. “تانكیو بوش”، “بعد از عراق نوبت ایران است”، شعارشان بود. همه و همه و صد البته برای “آزادی ایران”! همین اپوزیسیون در عصر بیست و یكم و علیرغم وجود اینترنت و شبكه های اجتماعی گسترده این خواست ارتجاعی خود را با عوامفریبی تمام خواست “مردم” ایران و “دعوت” مردم ایران برای لشكر كشی ترامپ و حملات موشكهای كروز و بمب افكنهای این نیروی امپریالیستی قلمداد میكند. براستی چقدر این “دعوتها” پرده بر ماهیت ارتجاعی و ضد انسانی چنین اقدامی می اندازند؟

در آخر، نباید فراموش كنیم كه كورش در جنگی با قوم “سكا” در مناطق شمال خراسان فعلی بمنظور تسخیر سرزمینهای جدید كشته شد. آیا این “مردم” هم به كورش و لشكرش “بفرما” زده بودند؟ در برخی روایات تاریخی پایان زندگی كورش اینگونه ترسیم شده است: تهم‌رییش (ملكه سكا) سر بریده کوروش را در ظرفی پر از خون خود قرار داد و گفت: “تو که با عمری خونخواری سیر نشده‌ای حالا آنقدر خون بنوش تا سیراب شوی”.

انترناسیونال: اما در پاسخ به شما برخی خواهند گفت كه كورش هر سرزمینی را كه فتح میكرد معابد و خدایان آنها را نابود نمیكرد. اجازه میداد به دین و آئین و رسومشان زندگی كنند. و این سیاست نشان “مدارا جویی” این شخصیت تاریخی است.

علی جوادی: بگذارید با اغماض بسیار فرض كنیم كه چنین ادعایی درست است. میگویم اغماض چرا كه مردمی كه در پس هر لشكر كشی قتل عام میشدند، چندان شانسی برای زندگی به هیچ آیین و رسومی نمیتوانستند داشته باشند! از این نیز بگذریم كه كورش مدعی است كه بابل را به فرمان مردوخ و بمنظور “رفع ستم” از این خدای بت ها فتح كرده است. در پاسخ به دو فاكتور اساسی باید اشاره كرد.

۱- در زمان كورش سیستم “یكتاپرستی” و یا پرستش “خدای واحد” در آن دوران شكل مذهبی حاكم در جوامع بشری نبود. از قرار “بازار آزاد” بت پرستی و نه “انحصار” در بت پرستی سنت رایج بود. بت های متعددی در هر جوامع وجود داشت و فرقه های مختلف مذهبی به فراخور حال خود مشغول عوامفریبی و چاپیدن مردم و مشروعیت بخشیدن به دستگاه و طبقه حاكمه بودند. از این بابت  لشكر كشی ها و فتوحات نظامی بر خلاف قرون وسطی، مانند جنگهای صلیبی جنبه قوی مذهبی نداشت، به اعتباری “جنگ مذاهب” نبود.

۲- از طرف دیگر یكی از ملزومات شكل دادن و استمرار بخشیدن به یك امپراطوری عظیم برسمیت شناختن نقش فرقه های مذهبی در تحكیم موقعیت دستگاه حاكم در كنار دستگاه سركوب است. دستگاه مذهب همواره یك ركن اساسی مشروعیت بخشیدن به طبقه و نیروی حاكمه در طول تاریخ بوده است. شاه سایه خداست. حتی تا زمان محمد رضا شاه. بعلاوه ضعف توان لجستیكی و وسعت امپراطوری اجازه تحرك سریع و گسترده به لشكر دستگاه حاكم برای سركوب مداوم را نمیداد، نتیجتا باید تداوم امپراطوری را علاوه بر دستگاه سركوب “سراسری” با تكیه بر دستگاه سركوب و تحمیق “محلی” نیز تامین میكردند. در این دوران ما شاهد نطفه های شكل گیری یك سیستم كولونیالیستی در عصر باستان هستیم. این سیستم و سازمان حكومرتی مخاطرات و ریسك كمتری برای هیات حاكمه شكل دهنده امپراطوری ایفا میكرد. در عین حال در شرایطی كه نمیتوانستند سرزمینهایی را حفظ كنند، آنها را غارت كرده و مردمانش را نیز به فراخور حال و توان قتل عام میكردند.

انترناسیونال: ناسیونالیستها و عظمت طلبان خشمگینانه به شما خواهند گفت كه “تاریخ” و “هویت ایرانی” را انكار میكنید. پاسختان چیست؟

علی جوادی: ما تاریخ را انكار نمیكنیم. روایت طبقات حاكم از تاریخ را انكار میكنیم. این “تاریخ” و این “هویت” بخشی از آراء طبقه حاكمه است. ما منتقد مبلغین و مدافعین روایت طبقات حاكم در طول تاریخ هستیم. برای ما تاریخ، تاریخ مبارزه طبقاتی و اجتماعی است. برای ما تاریخ یك سلسله وقایع و رویدادهای تصادفی نیست. یك كشمكش و تقابل دائمی در جامعه و مابین طبقات موجود در جامعه است. در این جدال ما بی طرف نیستیم، جانبداریم!

ما منتقد جدی “هویت ایرانی” هستیم. این “هویت” واقعی نیست، خرافی است. ما منتقد هر هویت كاذب ملی و قومی و نژادی هستیم. ما این اتهام را با طیب خاطر می پذیریم. ما منكر هویتهای پوشالی و دروغینی هستیم كه ناسیونالیستها برای بخشهای مختلف جامعه تولید كرده و به پیشانی شان سنجاق كرده اند. هیچ مشخصه بیولوژی و فیزیكی و اقتصادی وسیاسی و تاریخی و فرهنگی و زبانی نمیتواند بیانگر مختصات و ویژگیهای این هویتهای كاذب باشد. این هویتها ابزار و سیاستی برای تحكیم سلطه طبقه حاكمه بر زندگی و شئونات جامعه اند. ما انسانیم. این هویتها یك مانع جدی تعالی و رشد فكری و سیاسی انسان است. ما خواهان قطع بند ناف توده مردم كاركن و زحمتكش از این خرافات و جعلیات ضد هویت جهانشمول انسانها هستیم.

انترناسیونال: از تاریخ و گذشته بگذریم، به حال بپردازیم. برخی اكنون كورش را “پدر ایران”، و ۷ آبان را “روز كورش” نامگذاری كرده اند. چرا مخالفت؟ مگر جامعه چه ضرری از بزرگداشت این روز خواهد خورد؟

علی جوادی: همان ضرری كه جماعتی كلاغ را رنگ كنند و بجای بلبل به مردم بفروشند. البته این جماعت پیش از آن رضا خان قلدر را هم “پدر امروز ایران” نام گذاری كردند. حتما پاسخ میرزاده عشقی به این اراجیف را نیز دیده اید (“پدر ملت ایران اگر این بی پدر است…”). چه ضرری جامعه از اینكه یك مستبد و یك دیكتاتور را “پدر” جامعه بدانند، خواهد خورد؟ چه ضرری مردم مغولستان از اینكه چنگیز را “پدر مغول” بدانند میخورند؟

پاسخ روشن است. زمانیكه یك دیكتاتور را بزرگ میدارید، آزادی و تلاش انسانها برای تحقق آزادی را به اسارت كشیده و به عقب رانده اید. زمانیكه یك كشورگشا را بزرگ میدارید، سیاستهای تجاوزگرایانه و قلدرمنشانه و “میلیتاریستی” را بزرگ داشته اید. زمانیكه دیكتاتور راس یك امپراطوری را بزرگ میدارید، مناسبات ارتجاعی طبقاتی حاكم را مشروعیت می بخشید. و خاك به چشم توده های مردمی پاشیده اید كه برای خلاصی از این وضعیت دهشتناك مبارزه كرده اند. تاریخ جامعه برای آزادی و رهایی از سلطه طبقه حاكمه را زیر خاك كرده اید. و در یك كلام حقیقت را لگد مال كرده اید.

انترناسیونال: بعضا جریانات ناسیونالیست و عظمت طلب ایرانی مدعی اند كه بمنظور مقابله با اسلام و سنت اسلامی باید به چنین سمبلهایی روی آورد. بزرگداشت “روز كورش” را نوعی مقابله و دهن كجی به سنت اسلامی میدانند. آیا هیچ حقیقتی در این ارزیابی نیست؟

علی جوادی: آیا بزرگداشت “روز كورش” واقعا یك دهن كجی به اسلام و سنتهای كثیف اسلامی است؟ این جریانات چگونه تلاش برخی مسئولین حكومت اسلامی بمنظور ثبت “روز كورش” در تقویم جمهوری اسلامی را توضیح میدهند؟

واقعیت این است كه “روز كورش” در مجموع یك روز در سنت ناسیونالیسم عظمت طلب ایرانی است. اما بخشهای از هیات حاكمه اسلامی و جریانات ملی – اسلامی نیز مدعی سهم بری از این روز هستند. بدنبال دوختن كلاهی از این نمد برای خود هستند. در تلاشند تا این “تحفه” را از جریانات طوق ناسیونالیستی اپوزیسیون دریغ كنند. و این مساله در عین حال یك اقدام تاكتیكی – سیاسی از جانب بخشهایی از هیات حاكمه است. یك جریان در هیات حاكمه میداند كه مردم برای اسلام تره هم خرد نمیكنند. میدانند كه اسلامیسم عامل جری شدن مردم و پاشنه آشیل رژیم است. از این رو میكوشند به درجاتی برخی از “مفاخر” ناسیونالیسم را وارد سیاستها و تبلیغات خود كنند.

اما ناسیونالیستها با این تلاشها دارند چاه دیگری برای مردمی كه میخواهند خود را از شر اسلام و حكومت اسلامی و جنبش اسلامی خلاص كنند، می كنند.  نباید از چاهی در آمد و به چاه دیگری افتاد. ناسیونالیسم كورش پرست ایرانی با این اقدام خود بدنبال جایگزینی محمد و سنت اسلامی با كورش و سنت ناسیونالیسم ایرانی است. و در این جابجایی از قرار فقط مسیر “قبله” عوض میشود. اما پرستش و بندگی و عبودیت كماكان بجای خود باقی است. باز هم بی اختیاری و عدم اراده جامعه، باز هم تبعیت از سنتها و اخلاقیات عقب مانده و ضد انسانی كماكان محصول این تلاشها هستند.

انترناسیونال: گفته میشود كه “گذشته چراغ راه آینده است”، آیا گذشته تاریخ ایران نمیتواند راهنمای آینده این جامعه باشد؟

علی جوادی: بهیچوجه! گذشته تنها زمانی چراغ راه آینده است كه آینده تكرار ساده گذشته باشد. تمام مساله این است كه جامعه نیازمند یك گسست تاریخی با گذشته خود است. ما نیازمند یك تعیین تكلیف قطعی با گذشه ای هستیم كه سهم توده های مردم، فقر و محرومیت، نابرابری و تبعیض و استبداد و بی حقوقی سیاسی و اجتماعی است. آنها كه خواهان ادامه گذشته جامعه هستند، خود نیز به گذشته تعلق دارند. بخشی از گذشته و تاریخ اند.

واقعیت این است كه اگر ما شكست بخوریم، در آنصورت آینده ادامه گذشته خواهد بود. تركیبی از جریانات نكبت بار اسلامیستی و ناسیونالیستی حاكم بر سرنوشت جامعه خواهند شد. و در بر همان پاشنه قدیم خواهد چرخید. و اگر ما پیروز شویم، كه میتوانیم بشویم، در آنزمان شاهد جامعه ای آزاد و برابر و انسانی و مرفه خواهیم بود. “جامعه اى بدون استثمار، بدون فقر، بدون طبقات بالادست و فرودست، بدون استبداد، بدون حاکميت خرافات مذهبى و سنتها و اخلاقيات ارتجاعى، بدون نابرابرى، بدون تبعيض. يک جامعه سوسياليستى.”

انترناسیونال: اجازه دهید با این سئوال تمام كنیم: چه مخاطراتی جامعه ایران را در پس تشدید تب ناسیونالیستی تهدید میكند؟

علی جوادی: مخاطرات بسیارند. خطر ناسیونالیسم در تحولات آتی همانند خطر اسلامیسم در تحولات ۵۷ است. جامعه ایران بسوی عظیم ترین تحولات سیاسی و اجتماعی گام برمیدارد. سرنگونی و سقوط رژیم اسلامی محتوم است. راه فرار و نجاتی برای رژیم اسلامی متصور نیست. جدال و كشمكش بر سر آینده ایران یك محور تعیین كننده كشمكش میان جنبشهای متفاوت سیاسی در جامعه است. این جدال همه جانبه است. اقتصادی و سیاسی و اجتماعی است. نه تنها نوع و محتوای اقتصادی و سیاسی و مبانی فكری و عقیدتی نظام آتی بلكه شكل و چهارچوب و ساختارهای آن موضوع یك جدال عظیم طبقاتی و اجتماعی است. مساله ایدئولوژی و فلسفه حكومت علاوه بر مبانی سیاسی و ساختاری حكومت خود موضوع جدال میان جریانات مختلف مدعی قدرت سیاسی در فردای ایران است.

یك محور تلاش جریانات ناسیونالیست دست راستی و محافظه كار قرار دادن هویت قومی و ملی در تعیین شالوده های فكری و فلسفی حكومت آتی در ایران پس از حكومت اسلامی است. ملیت و ملی گرایی، قومیت و قومی گرایی رگه های مختلفی از این تلاش برای شكل دادن به فلسفه و ایدئولوژی حكومت و نظام آتی در ایران هستند. ابعاد و چگونگی و تاثیر این تلاش جریانات ناسیونالیست و قومگرا را باید و میتوان با تلاش جریانات اسلامیستی در دوران شكل گیری حاكمیت ضد انقلاب اسلامی مقایسه كرد. اگر در تحولات سالهای ۵۷ جریانات مرتجع اسلامی با هم دستی و كمك غرب توانستند اسلام و اسلامیت را به مبنایی برای شكل دهی حكومت جایگزین رژیم استبداد شاهی قرار دهند و خواست مردم برای آزادی و برابری و رفاه را به خاك و خون بكشند و یك دیكتاتوری سیاه مذهبی را بر مردم و جامعه تحمیل كنند؛ این بار هم جریانات ناسیونالیست و قومگرا بنام اصالت ملی گرایی و ملیت و قومگرایی تلاش میكنند كه چنین آینده سیاهی را برای مردم تدارك ببینند.

خواست ایجاد حكومتی بر مبنای هویتهای كاذب ملی و یا تركیبی از هویت ملی و قومی تدارك یك چنین سرنوشت سیاه دیگری برای مردمی است كه برای آزادی و برابری و رفاه تلاش میكنند. ترجمه زمینی و چنین تقلاهایی كاملا روشن است. سرانجام یك تحول ناسیونالیستی چیزی بجز گورهای دسته جمعی و خلق فجایعی از جمله “پاكسازی قومی” و تولید گسترده ترین كینه و نفرت قومی و قبیله ای و ملی و تفكرات نژاد پرستانه در جامعه نخواهد بود.

ناسیونالیسم و قومگرایی در تحولات امروز همان نقش سیاه و واپسگرا و مخربی را ایفا میكند كه مذهب و اسلام در تحولات ۵۷ ایفا كرد. تلاش برای حقنه كردن هویتهای ارتجاعی ملی و قومی بر مردمی كه میخواهند آزاد و برابر باشند، نمیتواند نتیجه دیگری داشته باشد.