کانون سوسیالیست های کارگری – حمله سازمانیافته رژیم اسلامی علیه کارگران افغانستانی در ایران در همسویی با فاشیست جهانی است !

حمله سازمانیافته رژیم اسلامی علیه کارگران
افغانستانی در ایران در همسویی با فاشیست جهانی است !

طبقه کارگر تاوان بحرانهای سرمایه داری محلی و جهانی را باید با بیکاری، فقر و فلاکت و گرسنگی بدهد. نظام سرمایه داری برای فائق آمدن بر بحرانهایی موجودی که با آن مواجه است و سود سرمایه بیشتر از این باکی نیست که بربریت را با جنگ افروزی، کشتار و فقر و فلاکت و بی خانمانی ستمدیگان به اوج خود برساند، و برای غلبه بر وضع موجود فاشیسم و ناسیونالیسم را از گور بیرون بکشد تا با حمله به صف معترضین و استثمار شوندگان صدای آزادیخواهی را در نطفه خفه نمایند. بورژوازی جهانی برای غلبه برشرایط موجود خود، برای مهار و غلبه بر این بحران به بیکارسازیها، کاهش خدمات اجتماعی، پائین نگه داشتن دستمزدها و دامن زدن به نژاد پرستی دست زده است. با دامن زدن به این معضلات اجتماعی فاشیزم را رشد داده است. بطوریکه در کشورهای اروپایی شاهد رشد فاشیسم در پارلمان و حملات سیستماتیک و سازمان یافته اشان در اشکال گروههای فعال برعلیه مهاجران هستیم. ما سالها است شاهد فاشیسم و ناسیونالیسم ارتجاعی جمهوری اسلامی بر علیه کارگران افغانی هستیم. در شرایطی که جامعه ایران تحت شدیدترین بحرانهای اقتصادی- سیاسی است، کارگرن افغانی مقیم در ایران به عنوان یک بخش از طبقه کارگر ایران جزء بیحقوق ترین افراد جامعه اند و به علت دستمزدهای بسیار نازل بالاترین سودهی را برای سرمایه داران ایرانی و حکومت منفور جمهوری اسلامی دارند. اما آنچه نصیب کارگران مهاجر در ایران میشود، بی هویتی، بی خانمانی، تبعیض، تحقیر، فقر و فلاکت و ناامنی و عدم برخورداری از حقوق شهروندی می باشد. چماق فاشیستی حکومت سرمایه اسلامی تمام مدت بالای سر این کارگران و خانواده هایشان قرار دارد.

حکومت سرمایه جمهوری اسلامی در سال های اخیر، از یک طرف تمام طبقه کارگر ایران را آماج حملات اقتصادی-سیاسی خود نموده و به استثمار شدید کارگران همت گماشته، و از طرف دیگر، با به بردگی کشاندن بخشی از این طبقه شامل کارگران مهاجر افغانستانی، هم زمان با استفاده از ناسیونالیسم و شوونیسم قومی و توجیهات اقتصادی و فرهنگی، کارگران ایرانی را به دشمنی آشتی ناپذیر و کینه ورزانه نسبت به کارگران افغانستانی فرامی خواند. در واقع حکومت سرمایه اسلامی به این شکل، ناتوانی و عدم کارایی خود برای حل بحران بیکاری، کاهش تورم، بیکار سازیها، درصد بالای جرم و جنایت، گسترش فقر و… را بر دوش این ”دیگری“ که شامل کارگران و مهاجرین افغان است می اندازد، و این حمله سیستماتیک که در طی سال های اخیر به عناوین مختلف بروز نموده است، و بمصداق فرهنگ حاکم بر جامعه فرهنگ طبقه حاکم است، اکنون موج بالایی در میان مردم بر علیه آنها براه افتاده است.

مهاجر ستیزی و خارجی ستیزی حکومت سرمایه جمهوری اسلامی که چند دهه است به اشکال مختلف بروز نموده و مختص به امروز نیست، تا جائی پیش رفته که در شکل و شمایل ”ایدئولوژی فاشیسم“ ظاهر شده و عمل کرده است. فاشیسم که زائده ایدئولوژی نظام سرمایه داری و نهادینه شده درآن است، در زمانی که لازم باشد در قامت یک جنبش که ابعاد مختلف نژاد پرستانه و ناسیونالیستی را دارا می باشد به میدان می آید. چنین است که در پرتو بحران شدت یابنده اقتصادی، گسترش بیکاری و فقر فزاینده، کارگران و زحمتکشان ایرانی درمقابل هم طبقه ای های خود یعنی کارگران و زحمتکشان افغانستانی در ایران قرار داده می شوند.
داستان مهاجرت افغان‌ها به ایران، بدترین نوع مهاجرت است. مهاجران افغان نه تنها هنگام عبور از مرزها قربانی می‌دهند؛ بلکه در داخل ایران نیز در معرض تبعیض دائم از طرف ارگانهای دولت جمهوری اسلامی وکارفرماها قرار می‌گردند و حقوق انسانی‌شان پایمال می‌شود. ایران از جمله کشورهایی است که در صدر کشورهای نقض حقوق بشر قرار دارد. “مهاجران یا پناهندگان افغانستانی ” از حقوق چندانی در ایران برخوردار نیستند چرا که اگر آنها حتی ۲۰ سال هم در این کشور زندگی کنند ممکن است سال بعد آنها را گرفته، در مرز پیاده کرده و مجبورشان کنند که به افغانستان بازگردند. وحشتناک ‌ترین نوع نقض حقوق بشر پایمال نمودن حقوق انسانی کودکان است که جمهوری اسلامی این حرکت غیرانسانی را در مقابل کودکان مهاجر افغان انجام می‌دهد. به ‌ویژه درباره آزار و اذیت و تجاوز نیروهای امنیتی ایران نسبت به کودکان مهاجر بدون سرپرست که بدون والدین و یا هرگونه سرپرست دیگر سفر می‌کنند، و تعداد قابل توجهی از کارگران مهاجر و اخراج ‌شوندگان افغان را تشکیل می‌دهند جای تعمق ونگران دارد.
قریب به سه میلیون نفر مهاجر افغانستانی در ایران به سر می برند، که از این میان تنها کمتر از یک میلیون نفرشان اجازه اقامت دارند و بقیه به صورت غیرقانونی ساکن ایران هستند؛ بسیاری از اتباع غیرایرانی و افغان ساکن ایران، در ایران متولد شده اند اما فاقد هر نوع اوراق و سند شناسنامه ایی و هویتی هستند؛ ثبت‌ نام کودکان مهاجران افغانستانی در مدارس ابتدایی و راهنمایی ممنوع است، آن هم کودکانی که عمده آن ها متولد ایران بوده و بعضاً یکی از والدین آن ها ایرانی است؛ ممنوعیت باز کردن حساب بانکی برای مهاجران افغانستانی؛ ملزم ساختن آن ها به پرداخت هزینه‌های بسیار بالاتر برای خدمات بهداشتی و درمانی؛ ملزم نمودن آن ها به اخذ مجوز از وزارت کشور برای هر بار سفر از یک استان به استان دیگر؛ تمدید شش ماه یک بار کارت اقامت با در ازای پرداخت مبالغ هنگفتی که دائما” مبلغ آن در حال تغییر است؛ دولت ایران همچنین مناطق وسیعی از ایران را برای سفر و اسکان افراد غیر‌ایرانی، “مناطق ممنوعه” قرار داده است حتی ورود اتباع افغان به تعدادی از استان های کشور عملا امکانپذیر نیست؛ ممنوعیت اقامت در بسیاری از استان ها که به بهانه اعلام نتایج دانشگاه ها و احتمال پذیرفته شدن اتباع افغان در دانشگاه های مذکور، ممنوعیت اخیر تردد اتباع بیگانه که عموماً از مهاجرین افغان هستند به این بهانه که آنان تهدید کننده بهداشت و امنیت عمومی هستند؛ برخورد جد ی با اشتغال اتباع بیگانه در شهرهای متعدد و مانور دولتی و رسمی روی این مسأله که اتباع بیگانه و به ویژه افغان ها مانع فرصت های شغلی برای نیروی کار ایرانی هستند؛ اتهام اغلب جنایات و جنحه ها به مهاجرین افغان بدون ارائه هیچ آمار مشخص و دقیقی، حال آن که بر اساس آمار و ارقام موجود، درصد ارتکاب جرم در میان اتباع افغانستان به نسبت جمعیت شان به نسبت ایرانیها کمتر است؛ ایران هزاران افغان را شتابزده از کشور اخراج می‏‌کند، بدون اینکه فرصت یابند از حق شهروندی خود دفاع و یا آن را ثابت کنند یا درخواست پناهجویی دهند. در قانون ایران افغان‌هایی که دارای اجازه کار به عنوان پناهنده هستند، بدون توجه به میزان تحصیلات و مهارت‏، به انجام مشاغل معدودی محدود می‌شوند که شامل کارهای خطرناک و با دستمزد کم است. همچنین افغان‌ها ‏‏‏از بسیاری حقوق شهروندی محرومند و ازدواج با آنها ممنوع است.
استفاده از نیروی كار ارزان کارگران افغانستان، تحمیل کارهای شاق و طاقت فرسا با کمترین دستمزدها برآنها قابل انکار نیست.
كمتر ایرانی را می توان سراغ داشت كه ساختمان های آنها توسط كارگران افغانستانی، آباد نشده باشد. با تمام این مشقاتی که کارگران ارزان افغانستانی در ایران متحمل میشوند، حضور آنها حتی سبب نگرانی بخشی ازکارگران ایران و واکنشهای تبعیض آمیز و غیرانسانی از طرف آنها شده اند. در میان کارگران ایرانی کم نیستند که به اشتباه علت بیکاری را از چشم هم طبقه ایهای افغانستانی خود می بینند. در عوض دولت و شركت های خصوصی در ایران از حضور کارگران افغانستانی نهایت سود دهی را میبرند تا آنجایی كه یك سال پیش كه یكی از روزنامه های ایران با اعتراف به این واقعیت تحت عنوان ” ‌سازندگان ایران ، اما بی نام و نشان ” ‌به این موضوع اعتراف نموده و آن را مورد ارزیابی قرار داد.
شركت های خصوصی چند هدف را از به كارگیری كارگران مهاجر دنبال می كنند :
كارگران مهاجر، بالاترین بازدهی كار را در برابر كمترین دستمزد ، برای سرمایه داران ایرانی دارند در حالی كه مشمول بیمه های تامین اجتماعی نیستند ودر چهارچوب قانون کار قرار نگرفته اند.
ساعات کار آنها نامحدود است و در بسیاری مواقع بالاجبار تن به اضافه کاری می دهند. که این موضوع ، نه تنها به سرعت کا ر می افزاید بلکه حاوی سود دهی چند برابر برای صاحبان سرمایه می باشد.
این کارگران با وجود نا امنی شرایط کار، از هیچ پوششی حتی در چهارچوب بیمه حوادث و از کارافتاده گی و بازنشستگی قرار ندارند. آنها در همان قوانین حاکم جایی ندارند، حق برخورداری از شکایت ندارند و مجبورند با هر شرایطی که کارفرما ها تعیین کرده یعنی با نازلترین دستمزد، بمثابه برده گان خاموش به هر قیمتی بیشترین سود دهی را به آنها برسانند.
استفاده از کارگران افغانستانی در سخت ترین و شاق ترین کارها، کارهایی همچون سنگبری، گاوداری، مرغداری، کار در مزرعه، کارهای ساختمانی، کارهای خدماتی و کارهایی که درصد بسیار کمی از کارگران ایرانی با نازل ترین دستمزد و بدترین شرایط کارمایل به انجام آن هستند.

سازمان ملل متحد از ابتدای مهاجرت افغانستانی ها به ایران تا به امروز در قبال سه میلیون مهاجر افغانی، میلیون ها دلار به جمهوری اسلامی كمك نموده است. که این را جمهوری اسلامی طبق قوانین بین المللی موظف است که برای این مهاجرین هزینه کند نه تنها آن را به جیب زده، رسانه ها و مقامات جمهوری اسلامی از خبر رسانی آن خوداری می نمایند. در حالی که مهاجرین کاملا از این کمک مالی بی نصیب شده اند مجبورند برای امرار معاش خود به هر کار شاق و مخاطره آمیزی دست بزنند تا بتوانند هزینه های زندگی خود را پرداخت نمایند.
جمهوری اسلامی از کارگران افغانستانی به عناوین مختلف چپاول می نماید. مهاجرین برای هر نوع خدمات اجتماعی، آموزشی و درمانی باید هزینه کنند و پول پرداخت نمایند. باج بگیران اداره مهاجرت از هر مهاجر برای تمدید ششماهه برگه اقامت شان حدود 40 هزار تومان دریافت می کنند كه در مجموع اگر یك میلیون مهاجر قانونی افغانی مجبور شوند اقامت خود را تمدید نمایند، آن ها سالانه تا سقف 43 میلیون دلار تنها بابت تعویض برگه اقامت خویش به دولت پرداخت می كنند.
صدور صدها ویزا در روز که طی دو سال اخیر جمهوری اسلامی با زور گویی به در آمدهایش افزوده است، روزانه تا مرز 100هزار دلار برای نمایندگاهی جمهوری اسلامی درآمد و منفعت بهمراه دارد. بر اساس گزارش شاهدان عینی هر یكی از نمایندگان ایران در هرات ، قندهار، كابل روزانه 200 تا 600 نفرمتقاضی سفر به ایران به دلیل زیارت، درمان ، تجارت، سیاحت و پیگیری مسائل حقوقی ناچار به پرداخت جهت ویزای خود می باشند. حال، اگر رقم حداقل، همان 200 نفر را برای هر نمایندگی در نظر بگیریم ، روزانه 800 نفر ویزا گرفته و هر كدام در برابر هر ویزا، 100 دلار پرداخت می كنند كه در نتیجه، روزانه 80 هزار دلار در آمد را برای ایران، به همراه دارد .
با توجه به درآمد روزانه 80 هزار دلار در هر ماه به مبلغی در حدود دو میلیون دلار خواهد رسید كه این مبلغ درسه فصل سال جز ایام زمستان تا 18 میلیون دلارتخمین زده شده است.
و در داخل ایران نیز همین تعداد 800 نفر از سر مرز افغانستان تا تهران بدون اینکه به جای دیگری سفر کنند هر نفر اگر حداقل30 هزار تومان معادل 35 دلار را مصرف كند، روزانه 28 هزار دلار و در سال به هشت میلیون و چهارصد هزار دلار می رسد كه در مجموع سالانه 32 میلیون و چهارصد هزار دلار نصیب باج بگیران دولت ایران خواهد شد.
دولت جمهوری اسلامی به اینهمه باج و خراجی که از مهاجرین افغانستانی دریافت می نماید اکتفا ننموده، با اخراج اجباری به بهانه مهاجرت غیر قانونی هم درآمدی کسب نموده و مهاجرین را سر کیسه می کند. اوباشان جمهوری اسلامی به اقتضای منفعتشان هر وقت بخواهند قوانینی را تصویب نموده و به اجراء در می آورند بدون اینکه از ضمانت اجرایی قوانین مهاجرتی بر خوردار باشد. از همین روست كه کاملا برنامه ریزی شده، روزانه پذیرای 800 نفر از مهاجرین افغانستانی به ایران میشود. تعدادی از مهاجرین به دلیل مسائل درمانی، و یا پیگیریهای مسائل حقوقی و… قادر نیستند در وقت قانونی که 45 روز می باشد بر گردند بنابراین در چنین شرایطی شروع به اخراج این افراد می نمایند که معمولا” از اردوگاه ” عسكرآباد ” ورامین در طی یك هفته 600 نفر از مرز مجبور به خروج میشوند. اگر این وضعیت را در سراسر ایران در نظر بگیریم ، شاید تعداد اخراج شدگان اجباری در هفته به مرز1000 نفر برسد. البته، این در حالی است كه هزینه این خروج از مرز از هر نفر حدود 30 هزار تومان ودر كل 30 میلیون تومان، تقریبا” معادل 32600 دلار میباشد.
اعمال نژاد پرستانه و تبعیض آمیز در ایران نه تنها از طرف دولت به آن مشروعیت و حقانیت داده شده ، حتی در جامعه طوری نهادینه شده که فرهنگ حاکم در جامعه بر علیه حضور کارگران افغانستانی در ایران است و مردم آن را با اعمال خشونت آمیزو رفتار بشدت تحقیر آمیز نسبت به پناهندگان نشان می‌دهند، وهیچ قانون و یا حمایتی برای محافظت از افغانستانی ها ‏‏‏در برابر خشونت‌های ‏‏‏فیزیکی ناشی از حملات وحشیانه بر علیه آنها، و نیز مجازات عاملین اینگونه اعمال غیر انسانی موجود نیست.
طبق گزارشهای سازمان دیدبان حقوق بشر، موارد خشونت از جمله ضرب و شتم، حبس در شرایط غیر بهداشتی و غیر انسانی، اجبار به پرداخت پول برای انتقال و اسکان در اردوگاههای مرزی، کار اجباری و جداسازی اجباری اعضای خانواده‌ها و برخورد هایی از این دست بشدت وضع مهاجران افغانستانی در ایران را بحرانی و تکان ‌دهنده نموده است. این رفتار غیر انسانی یادآور رفتار اروپایی‌های قرون وسطی و آلمان نازی با یهودی‌ها ، رفتار نژادپرستان سفید پوست در امریکا و آفریقای جنوبی دوران آپارتاید با سیاه‌ پوستان است.
هم چنین با استثمار مضاعف کارگران مهاجر افغانستانی طی سی سال گذشته آنها یکی از منابع سودهی قابل توجه ایی برای رژیم سرمایه اسلامی بوده اند و برخلاف این تصور که دولت ایران را میزبان و ارائه دهنده خدمات اجتماعی به اتباع بیگانه ترسیم می کند، حکومت سرمایه داری اسلامی به بهانه ها و به اسامی مختلف همانطور که در بالا اشاره شد، مبالغ کلانی را از قبال حضور مهاجرین افغان در ایران کسب نموده و در ازای آن نیز حداقل خدمات و امکانات قانونی، مطابق قوانین بین المللی مهاجرت و پناهندگی را شامل حال آنان نکرده است. سود هنگفتی که حکومت سرمایه داری اسلامی پس از به اصطلاح هدفمندی و در واقع از میان بردن یارانه ها، به دلیل حذف قریب به سه میلیون نفر افغان از مشمولیت دریافت یارانه های نقدی، به جیب می زند و در مقابل چیزی عاید آنها نشده بلکه وضعیت معیشتی اتباع افغانستانی، روز بروز بدتر میشود.
رئیس پلیس ایران باصطلاح مخالفت خود را علیه اخراج کارگران مهاجرافغانستانی اعلام نموده و معتقد است”مرز را بستیم اما هنوز هم از راه دریا و خلاء های مرزی وارد کشور می شوند اگرچه بسیاری از افغانی ها با گرفتن گذرنامه و ویزا وارد کشور می شوند اما دیگر باز نمی گردند.”
ایشان تاکید کرده که “چند سال قبل وقتی افغانی ها را از کشور طرد کردیم دیدیم تعداد زیادی از گاوداری ها و صنعت تولید آجر کشور متوقف شد. ایرانی ها جویای کار هستند اما این کارها را انجام نمی دهند و نمی روند بر سر درخت میوه بچینند جوانان ما به دلیل اینکه تحصیل کرده اند یک میز و تلفن همراه می خواهند تا معامله ها را جوش دهند.”

باید اضافه کرد، دفاع رئیس پلیس از کارگران افغانستان از سر خیر خواهی و انساندوستی نیست، بلکه نگرانی ایشان از بخطر افتادن سود سرمایه جمهوری اسلامی است.
با استناد به نمونه های فوق الذّکر، می توان به این نتیجه رسید که این طرز تلقی خصمانه و ستیزه جویانه حکومت ایران و بخشا” مردم نسبت به افغان ها که مبتنی بر شکل شنیعی از رفتار آگاهانه و تبعیض نژادی است، اگر یکی از فجیع ترین انواع آپارتاید و بنیانِ به راه افتادن یک جنبش مهاجر ستیز و افغان ستیز نیست، پس چیست!؟

استراتژی بورژوازیِ در بحران، ایجاد تفرقه و شکاف در بین نیروی کار از طریق اعمال شکاف در بین طبقه کارگر است، که به ویژه در پایین ترین لایه های طبقه کارگر و زحمتکش کارساز می باشد. بورژوازی برای عبور از بحران های اقتصادی- سیاسی که با آن دست و پنجه نرم می کند، موجودیت خود را به استثمار هر چه بیشتر کارگران و توده های زحمتکش گره زده، و با ایجاد تفرقه از طریق مقابل هم نهادن کارگران زن و مرد، نیروی کار پیر در مقابل جوان، کارگران بومی و کارگران مهاجر، کارگران روستایی و حاشیه شهری در برابر کارگران شهری، کارگران دارای قرار داد دائم و رسمی در مقابل کارگران قرارداد موقّت و غیر رسمی و… تمام اقشار زحمتکش جامعه که دارای منافع مشترکی هستند و همه به عناوین مختلف برای سرمایه سوددهی دارند را در تقابل با هم قرار می دهد. این تقابل های کاذب که شکاف های غیرواقعی را در بین لایه های مختلف طبقه کارگر می اندازد، برای گمراه و مغشوش نمودن کارگران در قامت یک طبقه در مبارزه با بورژوازی است.
کارگر مهاجر و غیر مهاجر، با هر نژاد و رنگ و ملیتی که تعریف شوند متعلق به طبقه کارگر هستند، و از یک منافع طبقاتی مشترک برخوردارند. هیچ توطئه ایی و تفرقه ایی از طرف عوامل سرمایه نمی تواند و نباید در استراتژی طبقه کارگر که اتحاد و همبستگی سراسری را می طلبد تاثیر بگذارد. درواقع، طبقه کارگر آن زمانی طبقه می شود، که این پراکندگی و انشقاق ناپذیری خود را که بورژوازی میل دارد به آن تحمیل کند، بر علیه آن مبارزه نموده و فائق آید. در این معنا، هم بخش های مختلف طبقه کارگر در یک کشور معین جزء جدایی ناپذیر از یک کلیت هم آهنگ و هم سرنوشت در روند مبارزه طبقاتی هستند، و هم طبقه کارگر در این سرزمین و آن سرزمین، وحدت منافع غیرقابل انکاری با یکدیگر دارند. همانطوریکه بورژوازی سرمایه های سیالش را هر جا که با مواد خام و کارگر ارزانتر همراه باشد برای سودهی بیشتر منتقل می کند. سرمایه برای حفظ منافع استثمارگرانه اش، به ویژه با جهانی شدن سرمایه، بیش از هر زمان دیگری برای انتقال سرمایه اش به این ضرورت رسیده است. درست در شرایطی که سرمایه داری ضرورت پیوند دادن منافعش را در اکثر اقصی جهان به عیان ترین شکل ممکن طی دو قرن اخیر و با درجات مختلف پیچیدگی به معرض نمایش گذاشته است، هم زمان می کوشد طبقه کارگر را متفرق کند و از قِبَل این از هم گسیختگی و تفرقه، بیش از پیش بر جزئیات هستی اجتماعی خود و طبقه کارگر مسلط شود و آن را وابسته به نیازهای خود گرداند. چنین است که دست به ایجاد شکاف در میان طبقه کارگر می زند و با استفاده از ترفندهای ایدئولوژیکی از قبیل شکاف های قومیتی، ملیّتی، فرهنگی، جنسیّتی و مذهبی، طبقه کارگر را پراکنده کرده، و بین بخش ها ی مختلف این طبقه فاصله انداخته، و مانع اتحاد و همبستگی بین آنها میشود. بنابراین، مسأله ما نمی تواند جز مبارزه فوری و بی واسطه علیه تمام آن موانعی باشد که سبب تفرقه و جدائی بین کارگران می شود، و بخشی از آنان را علیه بخش ستمدیده تر می شوراند. فرودستانی که جز زنجیرهایشان چیزی برای از دست دادن ندارند، اما هر یک به مثابه حلقه ای از زنجیره در اتحاد و همبستگی جهانی تاثیر بسزائی دارند.

با مروری به جنایاتی که در مورد مهاجرین افغانستان در ایران تا کنون صورت گرفته است، می توان به حادثه یزد که یکی از دلخراش ترین حوادثی بود که حدود دو سال پیش برعلیه مهاجرین افغانستان اتفاق افتاد نام برد و دهها مورد اذیت و آزار و تحقیر که هر روزه اتفاق می افتد و در شرایط کنونی به دلیل اوضاع بحرانی ایران به اوج خود رسیده است. و چه طور می توان در برابر این فاجعه و توطئه های بورژوازی سکوت کرد؟
در برابر برخوردهای تبعیض آمیز مهاجر ستیزی که از عمق شکاف طبقاتی و شدت یابی بحران های فراگیر اقتصادی و سیاسی هر دم بیرون می زند، کارگران آگاه و کمونیست به خوبی می دانند که تنها گزینه استراتژیکی برای افشاء نمودن ایده های ضد بشری تبعیض نژادی و اقدامات تبهکارانه فاشیست ها و خالقان آن مبارزه بر علیه آنها و نظام سرمایه داری است.
مبارزه با انواع اشکال آپارتاید، نابرابری و برتری جویی ناسیونالیستی، جز در درون نبرد طبقاتی میسّر نمی شود. تجربه شکست های طبقه کارگر طی قرن بیستم، حاکی از آن است که حضور طبقه کارگر در نبرد علیه این حرکتهای ضد بشری، یک ضرورت طبقاتی بوده است.
این اولین بار نیست که، چهره فاشیستی رژیم اسلامی در رابطه با مردم زحمتکش افغانستان به مثابه حلقه ضعیف نیروی اجتماعی کار در ایران خود را به نمایش می گذارد. بيش از سه دهه است که با حقوق ناچيز، استثمار وحشيانه و انجام شاق ترین کارها کارگران و زحمتکشان افغانستان تحت فشار هستند. آنان به آشکارترین شکل از ستم ملی و طبقاتی رنج می برند. کارگران افغانستانی از دهه پنجاه در ایران تحت شدیدترین شرایط کاری استثمار میشوند و از بی حقوقی کامل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در عذابندو در معرض دستگیری و اخراج دائمی قرار دارند. کارگران به عنوان شهروند مستقل از زبان و رنگ و نژاد واعتقادات و غیره هر جا که کار می کنند و ثروت می آفرینند جز شهروندان آن جامعه هستند و می بایست از امکانات شهروندی آن محل برخوردار شوند.
کارگران مهاجر افغانستانی بخشی از طبقه کارگر ایران هستند و شایسته حرمت و یک زندگی انسانی می باشند که بدور از تبعیض و ترس و رعب و وحشت باشد. متشکل نمودن کارگران مهاجر افغانستانی جزء وظایف طبقه کارگر ایران است. طبقه کارگر و مردم زحمتکش ایران باید تلاش نمایند در مبارزات خود خواسته هایی که شامل مصونیت اجتماعی، حق تحصیل، زندگی در هر شهر و مکان دلخواه، اشتغال، برخورداری از امکانات بهداشتی، رفاهی، آموزش، تغذیه‌ی مناسب و مانند آن می باشد را برای همه شهروندها را به یک میزان و به طور برابر مطالبه نمایند.
سازماندهی سراسری بر علیه این سیاستهای فاشیستی و مهاجر ستیزی جمهوری اسلامی وظیفه خطیری را به عهده کارگران سوسیالیست ایرانی وافغانستانی می گذارد که ضمن افشای اهداف رژیم سرمایه در ایران وحدت طبقاتی همه کارگران را در محل کار و زندگی اشان مستحکم کرده و نشان دهند که منافع کارگر ایرانی و افغانستانی بهم گره خورده است و جدا از هم نیست.
ژانویه 2015
کانون سوسیالیست های کارگری