کانون سوسیالیست های کارگری – بحرانسرمایهداری،جنگونتایجعملیآن

بحرانسرمایهداری،جنگونتایجعملیآن

درگیریهاینظامیدراکرائین،عروجداعشتحتعنواندولتعراقوشامونیزکشتاردرغزهتوسطدولتاسرائیلاگرچهظاهراسهرویدادازهمجداستوسیاستهاینعلبهنعلونقشهمندسرمایهداریجهانینیستولینتایجعملینظامیاستکهرفعبحرانساختاریخودورقابتهایدرونیحاصلازآنراجزازطریقجنگوکشتارودامنزدنبهانواعحربههایفاشیستناسیونالیستیوفاشیستمذهبینمیتواندجستجوکند. بحرانکنونیسرمایهداریکهازبخشمالیوسیستمبانکیامریکابیرونزدوبهتمامجهانسرایتکرد،سیاستهایاقتصادینئولیبرالیستیرابهبنبسترسانیدودرمقابلعکسالعملهاییرادرمیانطبقاتاجتماعیجوامعبدنبالداشت. اعتراضاتاجتماعیدرامریکاواروپاونیزدرکشورهاییعربیازیکسوونیزاتخاذسیاستهایصرفهجویانهدرجهتتقویتسیستمبانکیازسویدیگرباخودنتایجعملیچندیرابههمراهآوردکهمسئلهسوریهواکرائین،حضورداعشدرعراقوتهاجمنظامیاسرائیلبهغزهازنمونههایآنهستند. درمناطقمذکورعرصهرقابتهایدرونیسرمایهداریهمدربُعدجهانیوهمدرسطحمنطقهایخودرانشاندادهاست.

سیاستهایجنگیاسرائیلوآمریکادرخاورمیانه

هدفى که امريکا و اسرائیل از جنگ تعقيب ميکند شکل دادن به مناسبات بين‌المللى جدید مطابق منافع هر دو از طريق اعمال زور و کشورگشائى نظامى است. به اين معنا حتى مشاهده ساده حاکى از اينست که اين جنگ تماماً جنگى امپرياليستى است. محرک اصلى سياست کشورگشائى را در سيستم اقتصادى توليد سرمايه‌دارى باید جستجو نمود. در مناسبات بين‌المللى جهان پیشرفته، رقابت سرمايههاى مختلف در سطح جهانى مايه اصلى تخاصمات بين دولتها بوده است، و سياست خارجى امپرياليستى دولتهاى بزرگ در خدمت تأمين مناطق نفوذ براى عملکرد سرمايه خودى قرار داشته و دارد. مشخصاً در آغاز قرن بيست و يکم، در عصر سرمایه جهانی، که سرمايه مالى در جستجوى سود بيشتر ميباشد، ايجاد مناطق نفوذ يکى از شروط حياتى بقاء در بازار جهانى براى سرمايه‌هاى بزرگ است.بهمین دلیل، آمریکاسیاستهایتجاوزگرانهخودراازطریقاسرائیل٬عربستانسعودی،قطر،ایرانوترکیهدرمنطقهخاورمیانهپیشمیبرد.

تاجائیکهبهروابطآمریکاواسرائیلبرمیگرددآنهاازتوافقنامهطولانیمدتیبرخوردارهستند.آمریکاباحمایتهاینظامیومالیازتجاوزگریاسرائیلدرفلسطینوسوریهپشتیبانیمیکند٬درحالیکهاسرائیلازطرحهایقدرتنظامیوسیاسیآمریکادرکلمنطقهطرفداریمیکند.

اسرائیلدرهمکاریباکشورهایمنطقهازجملهاردنومصرازحمایتکاملآمریکابرخورداراست. بعدازحملهنظامیآمریکابهعراقآمریکاواسرائیلسازمانیافتهترومتحدترعملمیکنند. بعلاوه٬همکاریآمریکاواسرائیل،ونفوذآنهادرمسلحنمودنبخشهاییازمزدوراندرسوریه٬ملیشایپیشمرگهکرددرعراقاست.درکنارایناسرائیلتوافقهایامنیتیوسیاسیبامصرواردنرابرایانزواومحرومساختنفلسطینیانراعملینمودهاست.آمریکاپایگاههاینظامیوبرنامههایعملیاتیوتسلیحاتیرادرمصرواردنجهتحملهبهحزباللهدرلبنان٬بشاراسدرئیسجمهورسوریهتأمینوتضمینکردهاست.

بااینوضعوحالفعلیدرخاورمیانه،آمریکادرتهاجماتیکهبهعراق،افغانستانولیبیانجامدادوسیاستهاییکهدرسوریهودیگرکشورهایعربیاتخاذنموده،نهتنهاهزینهبالاییبرایآنپرداخته،بلکههنوزنتواستهخودرادرمنطقهتثبیتنماید،امادرعوضاسرائیلباحمایتهایمالیونظامیکهازآمریکاگرفته٬بهقدرتمنطقهایخودافزودهاست.

قدرتاسرائیلرانبایدفقطمختصبهخاورمیانهدانست،اسرائیلدرطولسهدههگذشتهنیرومندترینهیئتصهیونیستیسازمانیافتهایرادرآمریکاسازماندادهکهازنظرنفوذوقدرتبیسابقهاست. یهودیهایصهیونیستدرسطحجهاندردولتهانفوذدارندبهعنوانمثال: صهیونیستهادرنهادهایکلیدیدولت٬ازخزانهداریآمریکا٬بازرگانیوپنتاگونگرفته٬تاکاخسفیدوشورایامنیتملینفوذکردهاند. آنهادرکنگرهآمریکا٬درپروسهانتخاباتیونامزدیتسلطدارند. آنهادرتمامروابطدیپلماسینقشدارند،براینتلاشندکهسیاستهایاتخاذشدهبهنفعاسرائیلعملکند.آنهاباتسلطونفوذبررسانههایجمعیاطمینانحاصلمیکنندکهاخباروتفسیرهابهنفعاسرائیلپیشبرود.

بهمیندلیلاتحاداسرائیلوآمریکابطورکاملبرطبقشرایطیکهازمنافعدولتاسرائیلحمایتکندطرحریزیشدهاست. حتیزمانیکهمانندشرایطکنونیکهغزهموردحملهوحشیانهاسرائیلقرارگرفتهاست،درجلوچشمانجهانیان٬اسرائیلازطریقیورشزمینیوهواییمردمغزهرابهشدیدترینشکلآماجحملاتنظامیقرارمیدهد،کاخسفیدآنراتحسینمیکندوکنگرهآمریکابهاتفاقآراءبهدستورازصهیونیستهایقدرتمندپنهانشدهدرواشنگتنقطعنامههاییدرپشتیبانیازجنایاتجنگیاسرائیلتصویبمیکند.نمونهمشخصآندفاعبیشرمانهوعلنیبراکاوباماازاسرائیلدرجلوچشمجهانیاناست.

هردستاوردیکهامپریالیسمآمریکاازاسرائیلباروشحملاتنظامی،تهدیدوتحقیررهبرانعربدرمنطقهبدستآوردهاست٬ازنظراقتصادیناکامماندهاست. شرکتهایبزرگنفتیصدهامیلیارددلاردرتجارتوسرمایهگذاریازجنگهادرعراق٬سوریه٬ولیبیوازطریقتحریمهایعلیهایرانراتاکنونازدستدادهاند. اقتصادداخلیآمریکاصدهامیلیارددلارازنظردرآمدیوسرمایهگذاریدرنتیجههزینهبالایوارداتنفتناشیازجنگهاضررکردهاست.

اززوایهاستراتژیکی٬متحدشدنآمریکاواسرائیل٬آمریکارابهیکسلطهگرمتجاوزدرخاورمیانهتبدیلساختهاست.بعلاوه٬جنگهایبیرحمانهدرخاورمیانه٬کهتوسططراحانصهیونیستهایاسرائیلیوآمریکاییدرفلسطین،عراق٬لیبیوافغانستانمتداولشدهاستامکانساختمجدددولتهایدستنشاندهقابلدواموبازاراینکشورهایتسخیرشدهراضعیفنمودهاست. چشماندازنظامیاسرائیلنهتنهاخواهاننابودیفلسطینبلکهخواهاننابودیبرخیازرژیمها٬ازمیانبردننهادهایدولتیآنهاودرگیریجوامعآنهادرنزاعهایفرقهایوقبیلهایبودهومیباشد. درنتیجه٬جنگهایآمریکایکدولتدستنشاندهتولیدنکردهاست: ارتشآمریکابهعراقوافغانستانحملهکردوآنهارااشغالونابودساخت،درسوریهولیبیسیاستهایجنگطلبانهاتخاذنمودونتیجهاینجنگافروزیهاباعثبیثباتیهربیشترمنطقهشده،درحالیکهآمریکابنظرمیآیدکهازنظرسیاسیاینجنگهاراباختهاست. اینجنگهاهزینهاییآنچنانبرایاسرائیل٬کههژمونیمنطقهایراداشت،نداشتهاستدرحالیکهخزانهداریآمریکاباکمبودبودجهسهمیلیارددلاریدستبهگریباناستوجبراناینخسارتوبرونرفتازاینبحراناقتصادیعموممردمآمریکارابراینسلهابارکوداقتصادیمواجهخواهدکرد.

اسرائیل٬متحداصلیآمریکا٬تاحدزیادییکساختارسیاسیونظامیازقانونگذارانآمریکاییطیسالهایگذشتهاست. قدرتامپریالیستیآمریکاتابعخدمتبهجاهطلبیهایاسرائیلبرایتحمیلبرتریبلامنازعبرخاورمیانهشدهاست. تصمیمگیرندگانومزدورانوفاداربهمنافعاسرائیلمقادیربسیارزیادیازمنابعنظامیآمریکاوپرسنلآمریکاییراصرفبراهانداختنجنگباهدفنابودیدشمناناسرائیلکردهاند.

نفوذصهیونیستهادرکنگرهآمریکاوهمنظربودنوتائیدبههمآراییدرکشتاراسرائیلازهزاراننفرازشهروندانوکودکانبدامافتادهفلطسیندربمبارانغزهدرژوئیه۲۰۱۴رابایددید. ایناقداممنفوروجنایتکارانهیکقدرتامپریالیستیجهانیمانندآمریکاستکهدرپیمنافعطبقاتیخود٬دراتحادبااسرائیلعاملنسلکشیاست.

درسیاستهایمشترکآمریکاواسرائیلدرابعاددیپلماسیونظامیواتفاقنظرامریکاواسرائیلبرطرحهایمشترکاقتصادی٬اسرائیلسعیمیکندبیشترذینفعباشد،اینطرحهاازنظراستراتژیکی٬سببمیشودآمریکا٬سهامبازارونفوذسیاسیخودرادرمناطقمختلفدنیابویژهدرخاورمیانهازدستبدهد.

حمایتهایبدونقیدوشرطرهبریسیاسیآمریکاازاسرائیل٬مخربترینسیاستهارادرتاریخآمریکامرتکبشدهاست. سیاستگزارانبورژوا٬باطرحبرنامههاینظامیوبرافروزیجنگدرمنطقهخاورمیانهبیشترینضرباتراازنظراقتصادیواردنمودهاند،کهباعثازبینبردنتولیداتوافزایشقیمتجهانینفت٬بیثباتیوضررسهتریلیوندلاربهخزانهآمریکاباکمترینبازدهشدهاند.

در پايه‌اى ترين سطح هدف سياست جنگى امريکا با متحدان خود از جمله اسرائیل ايجاد مناطق نفوذ در مناطق پر اهميت جهان و تثبيت هژمونى آنها بر رقيبان امپرياليست در اين مناطق است. جنگ با عراق، افغانستان، فلسطین، دخالتهای نظامی در سوریه و لیبی و…..مراحلی از پيشبرد و تحکيم هژمونى امريکا و اسرائیل را نشان میدهد.

وضعیت عراق، سوریه و پیدایش داعش

امروزه محکوم کردن حمله وحشیانه اسرائیل برعلیه فلسطین و یا جنگ داخلی در سوریه و عراق بدون توجه به مسائل خاور میانه و بدون در نظر گرفتن وقایعی که امروز در عراق، سوریه، افغانستان، ایران و دیگر کشورهایی که در این منطقه اتفاق می افتد، بما درک درستی از عملکرد سیاسی و نظامی امپریالیستها و نقش آنها در این منطقه نخواهد داد. مسئله فلسطین و معضلات آن لازم است در این راستا بررسی شود. اگر به یک دهه قبل برگردیم، می بینیم هدف جنگ قريب الوقوع امريکا عليه عراق نه خلع سلاح بود و نه کوتاه کردن دست تروريسم بين‌المللى. اين نکته بخوبى روشن بود که هدفى که امريکا از اين جنگ تعقيب ميکرد شکل دادن به مناسبات بين‌المللى مطابق منافع امريکا از طريق اعمال زور و لشکرکشی نظامى بود. به اين معنا حتى مشاهده ساده حاکى از اينست که اين جنگ تماماً جنگى امپرياليستى بود. در پايه‌اى ترين سطح هدف سياست جنگى امريکا ايجاد مناطق نفوذ در مناطق سوق الجیشی جهان و تثبيت هژمونى امريکا بر رقيبان امپرياليست در اين مناطق است. جنگ با عراق تنها يک مرحله از پيشبرد و تحکيم هژمونى امريکا بود.

زمانیکه جرج بوش حمله ارتش آمریکا به عراق را در ۲۰۰۳صادر کرد. بوش مدعی بود هدف حمله آمریکا از بین بردن سلاح های کشتار جمعی عراق و از میان برداشتن خطراتی است که همکاری رژیم صدام با القاعده و تبدیل عراق به یکی از پایگاهای اصلی القاعده، برای امنیت آمریکا به وجود آورده است. سرانجام بغداد سقوط کرد و دولت آمریکا اعلام کرد که عملیات اشغال عراق رسماً به پایان رسیده است. والبته دولت آمریکا ناچار شد اعلام کند که نه سلاح کشتار جمعی در عراق یافت شده و نه مدارکی دال بر همکاری رژیم صدام با القاعده. پس از سرنگونی صدام حسین، مقامات آمریکائی دولت موقت ائئلافی متشکل از نیروهای اپوزسیون را تشکیل دادند.

در طول سال اول اشغال عراق، ارتش آمریکا به طور مستقیم امنیت را در سراسر کشور به عهده داشت و در همین دوره بود که ارتش، پلیس و دستگاه های امنیتی دولت مرکزی عراق که وابسته به حزب ساقط شده بعث بود، منحل شد. پس از آن مسئولیت اداره عراق به دولت ائئلافی منتقل شد و در همین دوره بود که اولین نشانه های یورش و اعتراض علیه اشغال امریکا آغاز شد. در فلوجه شبه نظامیان سنی وابسته به القاعده عراق که رهبر آن ها “ابومصعب الزرقاوی” بود یک سلسله عملیات انتحاری علیه نظامیان آمریکائی انجام دادند. شیعیان تندور نیز به رهبری مقتدا صدر شهرک صدر در بغداد را در اختیار گرفته و با نیروی نظامی آمریکا درگیر شدند. پیدایش القاعده در مناطق سنی، در نتیجه اشغال نظامی عراق توسط نیروی نظامی آمریکا بود. در حالی که قبل از اشغال نظامی آمریکا درعراق اثری از القاعده نبود اشغال نظامی و عواقب شوم آن بهانه خوبی برای شکل گیری گروه های افراطی اسلامی واز جمله القاعده را فراهم ساخت.

دولت آمریکا خروج اولین بخش از نیروی نظامی خود را در سال ۲۰۰۶ اعلام کرد در حالی که نیروهای امنیتی و نظامی عراق که توسط ناتو استخدام و آموزش دیده بودند، هنوز قادر نبودند اداره امور را در دست بگیرند. اما سال ۲۰۰۶، که آمریکا می خواست خروج تدریخی نیروی نظامی خود را شروع کند، به نقطه آغاز جنگ های فرقه های گسترده درعراق مبدل شد. حملات و سوء قصدها به پدیده روزمره مبدل شد. شبه نظامیان القاعده به رهبری زرقاوی و دیگر گروه های جهادی سنی از یک سو و شبه نظامیان مسلح شیعه از سوی دیگر، جنگ برای به دست گرفتن کنترل شهرهای مهم عراق را شروع کردند. هرج و مرج در اثر زدو خورد نیروهای ارتجاعی اسلامی رو به گسترش بود و هر روز دهها نفر از مردم بیگناه عراق در اثر عملیات انتحاری و انفجار جان خود را از دست داده و یا زخمی میشدند.

از سال ۲۰۰۸ قوای آمریکا به تدریج در همه استان های عراق با باز سازی نسبی نیروهای نظامی، انتظامی و امنیتی اداره امور را به مقامات عراقی سپرد. نیروی نظامی و امنیتی که آمریکا آموزش و سازمان داده و به دولت شیعی منتقل ساخته بود به تدریج به یک نهاد فاقد اتوریته و فاسد مبدل شد که جز تطمیع مالی گروه ها و باند های حاکم و یا باندهای متحد گروه مالکی نتوانست فراتر از این کاری انجام دهد.فرماندهان ارتش از جاه و مقام خود برای ثروت اندوزی استفاده می کردند در حالی که رد ه های پائینی ارتش از نظر مالی و تدارکاتی در بدترین وضعیت به سر می بردند.

در ۲۰۱۱ آخرین سربازان آمریکائی خاک عراق را پس از نه سال اشغال ترک کردند. در جریان اشغال عراق ۴۵۰۰ سرباز آمریکائی کشته شدند و این جنگ برای آمریکا سه تریلیون معادل سه هزار میلیاردهزینهبرداشت.

چند روز قبل از خروج آخرین سرباز آمریکائی از عراق باراک اوباما اعلام کرد که آمریکا اکنون کشوری را ترک می کند که بر حاکمیت ملی خود مسلط بوده و کشوری با ثبات و خودکفاء می باشد؟!

سوریه و داعش

بر افروختن جنگ سنی علیه شیعه توسط عربستان که هدف آن تضعیف نفوذ جمهوری اسلامی ایران در منطقه و مقابله با شیعیان(عراق، سوریه، لبنان، فلسطین، افعانستان) تحت رهبری حکومت اسلامی ایران بود بهترین شرایط را برای احیاء فعالیت های القاعده به وجود آورد.

عربستانسعودیحامیاصلیتحریمهایآمریکاومقابلهباایراناست. عربستانسعودیبزرگترینبازارصادراتنظامیآمریکاست. سعودیبرایجبرانکاهشنفتدربازارجهانیبهسببتحریمهاعلیهایرانوتخریبتولیدنفتپسازحملاتآمریکاونابودیعراقولیبیتولیدنفتخودراافزایشدادهاست.

بر مبنای این مناسبات روان شدن پول،اسلحه و باز شدن مرزها و انواع و اقسام امکانات، حمایت های دولت آمریکا، اتحادیه اروپا و به ویژه دلارهای نفتی عربستان و شیوخ خلیج فارس امکانات بی سابقه ای را برای گروه های ارتجاعی اسلامی به وجود آورد. نیروهای القاعده و گروه های مشابه که در اثر سالها فعالیتهای تروریستی، زبده شده بودند وارد سوریه شدند.القاعده در سوریه جبهه النصره یا شاخه سوری خود را سازمان داد.القاعده عراق که خود از نیروهای محرک جنگ فرقه ای در عراق بود با آتشی که آمریکا و متحدانش با آفروختن جنگ فرقه ای در خاورمیانه شعله ور ساختند فضای مساعدی برای بازسازی و تقویت خود به دست آورد. در سوریه تنها یک مرکز استان در دست نیروهای مخالف قرار دارد و آن شهر رقبه است که در دست نیروهای القاعده افتاده بود و اکنون تحت تسلط داعش قرار دارد.

ابوبکر البغدادی که راه خود را از القاعده جدا نموده بود داعش یا حکومت اسلامی عراق و شامرا تاسیس کرد.اکثر نیروهای القاعده به داعش پیوستند و داعش جبهه النصره را نیز دچار انشعاب ساخته و سعی نمود با تهدید نیروی بیشتری را به خود ملحق نماید. داعش با تفکرات سرتا پا ارتجاعی و بخشا پیشا سرمایه داری تحت لوای مذهبی سلفی است، تفاوت داعش با القاعده در این است که تاکتیک های داعش بر حملات غافلگیرانه، وارد کردن حداکثر ضربات و صدمات، ایجاد ترس در مخالفان از طریق کشتار بیرحمانه به ویژه شیعیان و مسیحیان و عقب نشینی برای تحمل حداقل تلفات استوار است.

عراق و داعش

پس از خروج کامل قوای آمریکا، مالکی تعدادی از شخصیت های سنی را به اتهام همکاری با حزب بعث دستگیر نمود. همین مسئله نارضایتی شدیدی در بین سنی ها بوجود آورد و آنها را به اعتراض واداشت.این اعتراضات ابتدا به صورت تظاهرات صلح آمیز شروع شد و به ویژه در پایان سال ۲۰۱۲ به اوج خود رسید. اما سنی ها علیرغم فشارهای سیاسی به حاشیه رانده شدن خود را نپذیرفتند. درچنین فضائی بود که گروه های گوناگون جهادی سنی شرایط را برای گسترش فعالیت خود مساعد یافتند.

عراق که پس از حمله ی آمریکا با بحران اقتصادی و سیاسی فزاینده ای روبرو است، حاکمیت نوری المالکی نیز نه تنها کمکی به حل بحران ننمود بلکه بحران عمیقتر گردید و دولت نوری المالکی بیشتر به جمهوری اسلامی نزدیک شد و رقابت منطقه ای در عراق نیز خود را بیشتر نشان داد.

از سال گذشته داعش با انتقال نیرو و امکانات از سوریه به عراق عملیات خود را تشدید کرد. حمله به زندان ابوغریب و آزادی صدها نفر از شبه نظامیان دستگیر شده از جمله عملیات چشمگیر داعش بود که ناتوانی دولت مرکزی در مقابله با نیروهای جهادی را نشان می داد.از ژانویه امسال نیز داعش فلوجه را به تصرف خود درآورد و رژیم نوری المالکی علیرغم حملات زمینی و هوائی نتوانست آن را باز پس بگیرد.عملیات دوره جدید داعش بر متن شکل گیری نارضایتی عمومی در میان سنی ها از سیاست های سرکوبگرانه و بی کفایتی دولت نوری المالکی شکل گرفت.تبدیل به شورشی شد که داعش و نیروهای متحدش اکنون در راس آن قرار دارند.

داعش همه جمعیت سنی و اپوزیسیون سنی در شرایط حاضر را نمایندگی نمی کند؛علاوه بر داعش و سایر نیروهایی که اکنون با داعش همراه هستند سران عشایر و قبائل سنی و نیز نیروهای حزب بعث سابق درایجاد جنگهای ارتجاعی کنونی نقش مهمی دارند ودر مجموع همه این نیروها با هم ائتلاف نموده و جبهه متحدی را تشکیل داده اند.

اکنون داعش با پیشروی و تصرف شهرهای شمال غربی عراق مقادیر زیادی اسلحه و پول به دست آورده و شروع به فروش نفت در این مناطق نموده و این باعث شده به قدرت مندترین وثرومندترین سازمان تروریستی جهان مبدل شود. بهر حال، با این تحلیلها از این اوضاع مشخص منطقه می توان به این نتیجه رسید که،شکل گیری داعش محصول مستقیم سیاست اشغال آمریکا است.

جنگی که اکنون در سوریه وعراق در جریان است تنها یک جنگ میان قدرت های منطقه ای نیست. دردو سوی این جنگ قدرت های امپریالیستی جهانی و دست نشانده هایشان برای پیش برد منافع سرمایه جهانی صف آرائی کرده اند. در سوریه، دولت آمریکا و متحدانش در جهت عربستان( حکومت های دودمانی خلیج فارس، ترکیه، اردن) و روسیه همراه با چیندر جهت جمهوری اسلامی (متحدین شیعه شامل حکومت بشار اسد، مالکی، حزب الله لبنان..)، این جنگ های ضد بشری و ارتجاعی منطقه ای را تشکیل داده و هدایت می کنند.شعله ورساختن جنگ های قومی، مذهبی و ناسیونالیستی خانمانسوز حاصلی جز بی خانمانی میلیون ها نفراز ساکنان، قتلعام های پی درپی، جنگ های داخلی طولانی و ویرانگر، متلاشی شدن تمامی آثار تمدن و از بین رفتن مدنیت و فرهنگ مترقی، بر گرداندن انسانهای این جوامع به عهد بربریت، ضعیف نمودن زمینه های جنبشهای توده ای و انقلابی، پایمال کردن حداقل شرایط زندگی انسانی، مهاجرت ها و آوارگی میلیونی یا تغییر مهره های مرتجع و ضدمردمی با هم در کشورهائی که قربانی این جنگ ها هستند ندارد. از جمله نتایج این جنگ های خانمان برانداز که حاصل رقابت ارتجاعی امپریالیسم و قدرت های امپریالیستی در منطقه است تقویت جانوران سیاسی و مادونی نظیر داعش است که قتلعام های دسته جمعی اقلیتهای مذهبی، انفجار اماکن مقدس آنها، غارت، سرکوب و کشتار دسته جمعی مناطق تحت تصرف خود، تجاوز به زنان و دختر بچه ها، فروش زنان به کشورهای عربی و گسترش تروریسم و جنگ را به عملکرد روزمره خود مبدل ساخته است.

نتیجه گیری:

ما شاهد بودیم که در چند سال گذشته به علت بحرانهای اقتصادی جهانی، موج وسیعی از اعتراضات توده ای طبقات فرودست را در سطح جهان و بخصوص منطقه خاور میانه را سبب شد. این حرکتها و جنبشها تا جایی پیش رفت که در بعضی ازمناطق و کشورها ازجمله تونس، مصر، و لیبی به سرنگونی حکومتهای وقت انجامید، وسعت رادیکالیزه شدن این جنبشها رو به گسترش بود. در واقع وحشت و خطر جدی را برای بورژوازی منطقه و امپریالستها ایجاد نمود. آنها که خطر انقلابات را در این منطقه احساس می نمودند و منافع خود را در خطر می دیدند دست به نقشه های شوم جنگ طلبانه قومی و مذهبی که زمینه هایش بوفور آماده بود زدند و سعی نمودند کل سیانوری این منطقه را از شرایط انقلابی به شرایط ارتجاعی و بربریتی مبدل سازند که امروزه همه ما شاهد آن هستیم.

جريانات اسلامى ميليتانت، بمنزله جريانات سياسى ارتجاعى و راست، از القاعده و داعش گرفته تا اخوان المسلمین، طالبان، حماس و جمهوری اسلامی که محصول سیاستهای امپریالیستی هستند مخالفت بنيادى‌اى با امپرياليسم و امپرياليسم امريکا ندارند. آنجا نيز که رو‌در‌روى سياستهاى امريکا قرار گرفته اند نقش و حتى هدف اصلى شان بيش از مقابله با امريکا تضعيف نيروهاى چپ و رادیکال در جنبشها و خیزشهای توده‌اى بهار عرب و ضد امپرياليستى بوده و هست. اما لازم به یادآوری است، که این جریانات بنیادگرا اسلامی خود دست پرورده امپریالیستها و بویژه امپریالیسم آمریکا می باشد.نکته دیگرکه باید به آن توجه داد نه فقط موارد ضديت جريانات اسلامى با قدرتهاى امپرياليستى از يک زاويه ارتجاعى است، بلکه اساساً ضديت با امپرياليسم غرب، يا ضديت با امريکا، مشخصه جريانات سياسى اسلامى در بیش از سه دهه گذشته نبوده است. رسواترين مورد البته تولد و رشد شوم القاعده و طالبان در افغانستان با طراحی سازمان سيا و بر مبنای سياست ضد شوروى آمريکا شکل گرفت؛ شکست انقلاب ایران و بقدرت رسیدن جمهوری اسلامی، الگویی از یک حکومت هار مذهبی و مرتجع در شکست انقلاب، سرکوب نیروهای انقلابی، جنبشهای اجتماعی و به فقر و فلاکت کشاندن اکثریت مردم ایران بالاترین خدمت را به امپریالیسم آمریکا نموده است، تا جائیکه ایران به روابط خارجی اش با دیگر کشورها در منطقه خاور میانه بر میگردد، با حمایت از بشار اسد و تقویت این رژیم جنایتکار در کشتار مردم سوریه نقش کلیدی داشته و دارد، همچنین در جنگ فعلی بین اسرائیل و فلسطین در حمایتهای نظامی و مالی به حماس نقش درجه اول را بازی می کند. جمهوری اسلامی در زمان حمله آمریکا به عراق از حضور اسلاميون تندرومجلس اعلاى شيعيان عراق که در ائتلاف جنگى با امريکا بودند حمایت نمودند، و این مجلس مهر تأييد رهبران جمهورى اسلامى ايران را نيز بر خود داشت. امروز هم که نیروهای ارتجاعی و بربر داعش به عراق یورش برده اند، جمهوری اسلامی در پشت سیاستهای آمریکا پنهان شده تا از فرصت استفاده نموده با خوش خدمتی بیشتر به اربابان امپریالیستی اش بتواند امتیازاتی به نسبت دیگر کشورها در منطقه بدست آورد. اشاره به همين نکات کافيست تا نشان دهد مخالفت برخى جريانات سياسى اسلامى با حضور امريکا در منطقه از يک ديدگاه ويژه اسلامى مايه نميگيرد، بلکه با ملاحظه سياسى و تشخيص اين جريانات از چگونگى پيشبرد اهداف و منافع شان نشئت ميگیرد.

چنانچه بپذيريم که سياست جنگى امريکااسرائیل سياستى است امپرياليستى، اين نتيجه‌گيرى بحث برانگيز نخواهد بود که مؤثرترين راه عقب راندن سياست امپرياليستى تعرض به پايه اقتصادى آن، يعنى مبارزه ضد سرمایه داری است. چنانچه در شرایط فعلی موج وسیعی از جنبش ضد جنگ به اعمال وحشیانه اسرائیل بر علیه فلسطین و محکوم نمودن جنگ غزه ، چه در کشورهاى پيشرفته سرمايه‌دارى و چه در جهان سوم، براه افتاده است، چنانچه اين جنبش روابط و نهادهاى سرمايه‌دارى را مورد انتقاد و تعرض قرار دهد، دولت امريکا و اسرائیل ناگزير خواهد شد سياستهاى امپرياليستى اشان را در رابطه با جنگ افروزی مجددا ارزيابى کنند. اگر از اين ديدگاه به جنبش ضد جنگ بنگريم، بزرگترين منبع قدرت بالقوه جنبش ضد جنگ را در جنبش کارگرى خواهيم يافت. طبقه کارگر بنا به نقش خود در توليد ميتواند مخالفت خود با جنگ را به اعتراض و تعرض به سرمايه به نمایش بگذارد، و به اين ترتيب نشان دهد که تعقيب سياست جنگى ميتواند موج تعرض وسيعترى به سرمایه داری را باعث شود.

نه فقط طبقه کارگر، که بنا به موقعيت اجتماعى خود در ضديت دائمى با سرمايه بسر ميبرد، بلکه بايد توده وسيع مردمی که با جنگ اسرائیل علیه فلسطین و یا جنگ سوریه و جنگ داخلی عراق به مخالفت برخاسته اند نيز رابطه بنيادى ميان منافع اقتصادى سرمایه داری و سياستهاى امپرياليستى را ببينند و تلاش نمایند بخش هرچه وسيعترى از جنبش ضد جنگ را به تعرض به سرمايه‌دارى سوق دهند.

کانون سوسیالیست های کارگری

آگوست 2014

منابع

******************************************************************************

https://www.rusi.org/events/past/ref:E539EC3CF6F5A4/

http://www.informationclearinghouse.info/article39181.htm

نیویورک تایمز ( در مورد غزه)

روزنامه اعتماد درباره جنایات اسرائیل تا قبل از تاسیس حماس……