پدرام نواندیش -خمینی در قاب ماه، نسخه ای برای شکست انقلاب!

خمینی  در قاب ماه، نسخه ای برای شکست  انقلاب!

چند نکته در رابطه با انتشار اسناد رابطه خمینی و مجموعه سران حکومت وارداتی جمهوری اسلامی!

پدرام نواندیش

قبل از آنکه به بررسی نکات در رابطه با موضوع بپردازم،لازم است گوشه ای از سخنان یکی از شرکت کنندگان سمیناری  که تحت عنوان بی بی سی و انقلاب 57 ایران  در رور ششم مارس 2010 برگزار گردیده،اشاره ای داشته باشم. شهران طبری که  در سال 57 از گویندگان رادیو بی بی سی بوده در این سمینار می گوید که درآن زمان، انتخاب خبر و اینکه چه خبری باید ترجمه شود، با کارکنان بخش های زبان ها نبوده و بولتن های خبر در اتاق خبر بی بی سی تهیه می شد و سردبیر انگیسی، خبرها را برای ترجمه به مترجمان بخش ها می داد و او و همکارانش فقط نقش مترجم داشتند و ترجمه ها هم بررسی می شدند. این سخنان خان شهران طبری خود حاوی نکاتی است که در بخش های بعدی این نوشتار به آن باز خواهم گشت.   کسانی که  مجموعه رویداد های  چند ماه  منتهی به بهمن 57 را در خاطر دارند، می دانند که چگونه میدیای غربی که در آن زمان رادیو های بی بی سی،رادیو آلمان،رادیو فرانسه،صدای اسرائیل و خبرگزاری های در تملک سرمایه دارای بین المللی،بی کمترین اشاره ای به توافقات صورت گرفته در گوادالاپ و آمد و رفت مامورین سازمان های جاسوسی غرب و در راس آنها سازمان سیا نزد خمینی در نوفل لوشاتو،او را سوار موج رسانه ای اش ساختندوبه مردمی که از دیکتاتوری شاه و خفقان سیاسی اش به ستوه آمده بودند ، تبعیض نمی خواستند،ساواک نمی خواستند،حقنه اش کردند.

اسناد اخیر که توسط کامبیز فتاحی از بی بی سی منتشر شده به دو نامه ای که در دو دوره زمانی معین از سوی خمینی به ریاست جمهوری های جان اف کندی(خمینی در بخشی از این نامه اشاره می کند که او با منافع آمریکادرایران مخالفتی ندارد. برعکس،اواعتقاد داشت که حضورآمریکادرایران برای ایجاد توازن دربرابرشوروی واحتمالا نفوذ بریتانیا ضرورت دارد) و همچنین جیمی کارتر اشاره می کند  بی آنکه به مجموعه روابط خمینی با سازمان سیا از لحظه ای که او را از زندان قصر در فروردین 1343 آزاد ساختند،اشاره ای نمیشود. قطعا گرد آمدن مجموعه ای ازعناصر مرتبط با سازمان سیا از قطب زاده تا دوریان مک گری و …در نوفل لوشاتو نمی توانست بر حسب تصادف و از سر خیرخواهی دولت های امپریالیست به نفع  مردم منزجر از دیکتاتوری و خفقان شاه صورت گرفته باشد.

 این روزها مردم آزادیخواه و برابری طلب  جهان شاهد چگونگی شکل گیری  اپوزیسیون های قلابی و دست ساز دولت های امپریالیست  در کشورهایی هستند  که مردم آنها علیه دیکتاتوری های حاکم  به پا خاسته اند و حتی  در همان کشورها، آنها نیروهای تعلیم دمکراسی دیده خود را بر سر کار نشانده اند. نمونه حکومت   مذهبی قومی در عراق ، کرزای – غنی در افغانستان ،اسلامیست ها در لیبی و اخیرا اپوزیسیون تحت نام ارتش آزاد  در سوریه،همگی ناظربر تمایل و  تلاش دولت های بورژوازی غرب بر چگونگی شکل دهی به اپوزیسیون مورد نظر خود و تحمیل آنها در  آینده سیاسی جوامعی است که مردم آنها از دیکتاتوری های حاکم به جان آمده اند و تلاش برای سرنگونی آن دیکتاتوری ها را در دستور قرار داده اند.

اپوزیسیون تحت حمایت دولت های بورژوازی غربی معمولا از میان مرتجع ترین و عقب مانده ترین جنبش های اجتماعی در  این جوامع نیروی خود را سازمان داده است. کافی است که نگاهی به افکار و باور های فکری جنایت کارانی همچون خمینی در باره مسائلی مانند  حقوق زنان و آزادی های سیاسی نگاهی داشته باشیم. خمینی عیدنوروز ۱۳۴۱ راعزای ملی اعلام کردچون “دولت  بورژوازی شاه ظاهرا درنظرداشت حق رای  زنان را به تصویب برساند  و در کنار اینها پیام خمینی به رئیس جمهور وقت آمریکا است که می گوید حملات لفظی اش را نباید سوء تعبیر کنند چرا که او از منافع آمریکا حمایت می کند. اما پروسه انقلاب مردم نه برای تحدید حقوق زنان،نه برای حذف تشکل های مستقل کارگران،نه برای تشدید تبعیض های اجتماعی،بلکه درست بر عکس آن, برای رفع تبعیض،برای آزادی و نفی دیکتاتوری و برای حرمت انسانی بود که اتفاقا خمینی  و جنبش اجتماعی ای که او آن را نمایندگی می کرد،درست 180 درجه بر خلاف آن و در تضاد کامل با آن بود.

 تلاش اجتماعی کارگران و مردم محروم جامعه برای نفی نابرابری و بزیر کشیدن دیکتاتوری شاه و انقلاب اجتماعی،دولت های معظم بورژوازی را به صرافت استفاده از نیروی ارتجاعی ای انداخت که چندین سال او را  برای چنین بزنگاهی نگه داشته بودند. نامه خمینی به رئیس جمهوری وقت آمریکایعنی جیمی کارتر،بیانی از اعلام آمادگی او برای شرکت دادنش در سرکوب جنبش های آزادیخواهانه و برابری طلبانه  مردم در قبل از 57 است. جیمی کارتر و برژینسکی در چهارم ژانویه 1979 به همراه سران دولت های معظم بورژوازی حاضر در گوادولوپ،فقط بر تصمیماتی صحه گذاردند که قبلا در کاخ سفید و سازمانهای اطلاعاتی آنها اتخاذ گردیده بود. بر این اساس است که  در صحت اسناد شکی نیست. باید این را هم اضافه کرد که این تمام اسناد پشت پرده به قدرت رساندن حکومت صد هزار اعدام اسلامی نیست.جنبش ارتجاعی اسلامی بنا بر تاریخچه خودو اعلام آمادگی خمینی جنایت کار، برای سرکوب جنبش های آزادی خواهانه و برابری طلبانه توسط امپریالیست ها بر اریکه قدرت نشانده شد . امپریالیسم خبری هم،ایضا بی بی سی،رادیو فرانسه و صدای آمریکا و اسرائیل و خبرگزاری های آنها موظف به خبر سازی،تاریخ سازی و حتی کاریزما ساختن و در قاب ماه بردن  رهبری اپوزیسیون دست سازشان در اعتراضات وسیع مردم ایران شدند.

اکنون به واسطه شرایط حاد رژیم جمهوری اسلامی در تناسب قوای منطقه ای و ایضا موقعیت حکومت نسبت به مردم معترض و به جان آمده ایران،به نظر می رسد تاریخ مصرف بخشی از جمهوری اسلامی برای امپریالیست ها پایان یافته است و  این به اصطلاخ افشا گری های صورت گرفته ،ناظر برموقعیت جمهوری اسلامی در شرایط کنونی است.

وقتی  کمونیستها و انقلابیون سرنگونی طلب طی  نزدیک به  این 38 سال  بر این تازه  مکشوفات جدید نویسندگان بی بی سی تاکید می کردند و رابطه خمینی و و دولت های امپریالیستی و خصوصا رابطه خمینی و سران آدم کش اسلامی،با امریکا را افشا کردند، تمام میدیای غربی و خصوصا بی بی سی و این چند رسانه نوکردیگر،برای بخش دیگری از جمهوری اسلامی  تحت عنوان اصلاح طلبان،  مشغول یار گیری و مشروعیت خریدن  بودند.  حتی اکنون هم  در کار ساختن نقشی کاریزما  از جلادان حکومتی  مانند قاسم سلیمانی و ارازلی چون او هستند آنچنان که  خمینی جلاد  را در اوج اعتراضات آزادی خواهان و برابری طلبان در  تلالو ماه قرارش دادند. برنامه های اخیر تلویزیون بی بی سی و تعریف و تمجید نوکران رژیم از جمله مسعود بهنود از قاسم سلیمانی جلاد، مشتی از نمونه خروار سیاست امپریالیسم خبری  از قبل از 57 تا اکنون است. جمهوری اسلامی ابزار امپریالیست ها برای انتقام کشی از مردمی بوده که علیه جنایات ساواک،علیه خودکامگی حکومت سرمایه داری  پهلوی وعلیه نابرابری ،به پا خاسته بودند .

نزدیک به 38 سال از سرکوب  انقلاب مردم ایران گذشته است. انتشار گزینشی اسناد وزارت خارجه آمریکا، فرصتی را برای مدافعان وضع موجود فراهم آورده  است  تا اول اینکهانقلاب 1357 را اسلامی اعلام  کنند و رهبرش را هم خمینی جا بزنند و ایضا  بر رابطه خمینی به عنوان رهبر انقلاب با آنها تاکید گذارند.  حتی  این  توهم را بوجود بیاورند که سازمان دادن انقلاب از اول کار آنها بوده است .  نتیجتا مردم عاصی و جان به لب رسیده از انقلاب باید روی برگردانند و نباید راه حل انقلاب و تغییرانقلابی وضع موجود را در پیش بگیرند. به عبارت دیگر به تعبیر نوکران سرمایه،مردم  به  همان اصلاح طلبانی بسنده کنند که مسعود بهنود و اکبر گنجی و مزدورانی چون نوری زاده و سازگارا در جرگه آنها قرار می گیرند و مبلغ آن هستند.

دوم اینکه اسناد فقط به رابطه خمینی با آمریکا اشاره  داشته  و از مکاتبات  احتمالی دیگر سران رژیم که هم اکنون در جناح اعتدالیون و اصلاح طلبان قرار گرفته اند پرده بر نمی دارد.سیاستی که اکنون در پس انتشار اسناد رابطه خمینی با آمریکا قرار دارد  از یک سو ناظر بر منزه ساختن بخشی از جمهوری اسلامی  به عنوان اصلاح طلب و دولت اعتدال حسن روحانی است و از دیگر سو تلاشی برای فرو ریختن هر چه بیشتر قبح رابطه رژیم اسلامی با آمریکا و دولت های غربی است.

سوم اینکهاسناد منتشر شده،خود گواهی است بر این نکته که جنبش آزادی خواهانه و برابری طلبانه مردم در جریان انقلاب 57 مورد هجوم مشترک ارتجاع اسلامی  و دولت های بورژوازی قرار گرفته است . بنا براین دست خونین این جنایت کاران تا مفرق آغشته به خون انقلابیون و آزادی خواهان ایران نه تنها در جریان سرکوب تظاهرات مردم تا سال منتهی به بهمن 57 است،بلکه باید صد ها هزار اعدام ، شکنجه و آوارگی مردم طی این سالهای حکومت پلیسی جمهوری اسلامی  را به کارنامه جنایت کارانه دولت های غربی و خصوصا آنها که در گوادولوپ هم پیمان شدند تا انقلاب 57 را شکست دهند، اضافه کرد.

چهارم،  اپوزیسیون پرو غرب و وابستگان سلطنت در نفی و مزمت انقلاب اکنون بیش از پیش به تکاپو افتاده اند . حکومت شاه و خودشان را مغبون  در جریان سرنگونی حکومت آریامهر می دانند. اکنون آنها هم هم پای دیگر مدافعان وضع موجود به نفی انقلاب و تحولات انقلابی بیش از پیش داد سخن سر می دهند. آنها که برای هر تحولی چشم به کاخ سفید و دولت های غربی دوخته اند،اکنون نیزادامه خود و چگونگی سهیم شدنشان را در قدرت را به نزدیک شدن هر چه بیشترشان به دولت های غربی گره می زنند آنچنان که اسلافشان در نوکری سرمایه داران کمترین تردیدی به خود راه ندادند.

پنجم، وضعیت نیروهای ناسیونالیست و قوم پرستی است که اکنون یا  بر سر سفره دولت های مرتجع عرب نشسته اند و یا نگاه ملتمسانه به رژیم اسلامی دارند تا آنها را در بخشی از قدرت سهیم سازند.  آنها میان دو نیروی ارتجاعی به واسطه ماهیت ارتجاعی خود در نوسان هستند.

 دولت های بورژوازی و نیروهای مرتجع آنها در پروسه ضدیت شان با مردم کارگر و توده های کارکن جوامع،ضدیت شان  با آزادی خواهی و برابری طلبی،همواره در کار ساخت و پاخت با هم هستند،ارتش ها را سازمان می دهند،نیروهای مرتجع را مسلح می کنند و جوامعی را هم  به خاک و خون می کشند . جاهایی توافقاتشان را مکتوب می کنند و در آرشیوهای خود نگهداری می کنند و شاید  روزی بخشی از اسناد را منتشر سازند و بخواهند افکار را آنطور که می خواهند مهندسی کنند.اما انتشار اسناد به خودی خود واقعیت سرکوب خونین انقلابیون و آزادیخواهان را تغییر نمی دهد. کشتار دهه خونین 60 یک انتقام کشی آشکار از مردم و انقلابیونی بود که برای آزادی و برابری و برای یک جامعه مرفه و انسانی به پا خسته بودند.خمینی یکی از هزاران مرتجعی بود که تحت حمایت دولت های بورژوازی غربی به قدرت رسید. اکنون همان دولت ها برای بازماندگان خمینی،برای رژیم سرکوبگر اسلامی فرش قرمز پهن می کنند.مردمی که هر روز قربانی جنگ و جنایت دولت های غربی و نیروهای مرتجع اسلامی می شوند،چه اسنادی منتشر شود و چه نشود،قاتلین خود را می شناسند. مردم کارگر و کارکن جامعه،قاتلین و غارتگران خود را می شناسند.

یک بار آنها در به روی کار آوردن دولتی مرتجع تر از خود در گوادولوپ پیمانی می بندند .  آنها هر لحظه  شریک در جنایات همان دولتی هستند که از هیچ جنایت و آدم کشی فرو گذاری نکرده است. یک بار آنها در فلان کشور اروپایی با مزدورانی از جنس جمهوری اسلامی تمرین دمکراسی راه می اندازد تا در فردایی که دیگر نتوان رژیم ارتجاعی موجود را حفظ کرد،آنها را به عنوان دستاورد های انقلاب و دمکراسی بر اریکه قدرت بنشانند. امروز شاهد شکل گیری این به اصطلاح انقلابیون و مدافعین دمکراسی در  فردای تحولات انقلابی  هستیم. امروز شاهد هستنیم که جمهوری اسلامی تاریخ مصرفش رو به اتمام است.آنها یعنی نیروهای ارتجاعی هر یک در کار ساختن نیروی ارتجاعی تر از خود برای شرایط بحران سیاسی هستند.

شاید بی ربط نیست که دولت های مرتجع عرب هم با صرف پول های هنگفت و سازمان دادن نیروهای ناسیونالیست مذهبی وقوم پرست، آن اهدافی را دنبال می کنند که سران دولت های امپریالیست در گوادولوپ در دوره معینی دنبال می کردند.

این تمام واقعیت نیست . اینها بخشی از واقعیت تلخی است اگر چنانچه نیروهای انقلابی خود را سازمان ندهند، قطعا در غیاب احزاب و سازماهای چپ و انقلابی،ارتجاع دست بالا پیدا خواهد کرد. این همان تجربه ای است که انقلاب 57 پیش روی ما قرار داده است. افشای هر چه وسیع تر نیروهای راست و پرو غرب،افشای نیروهای ناسیونالیست و قوم پرست،کار توده ای و آگاه گرانه در میان اقشار وسیع توده کارگر و کارکن جامعه و تلاش برای تشکل و سازمان دهی هر چه بیشتر کارگران و مردم کارکن،علیرغم هر گونه ساخت و پاخت  نیروهای مرتجع،می تواند راه به قدرت رسیدن آنها را سد کند. ما می توانیم پیروز شویم،ما می توانیم توازن قوا را به نفع آزادی خواهی و برابری طلبی تغییر دهیم،اگر حزب و سازمان داشته باشیم و متشکل شویم. اگر سازمان های توده ای خود را بوجود آوریم .

***