پارمیس ایرانی -محمد قراگوزلو و آزمون آی . کیوی خواننده ٢.همه علیه یکی، یکی علیه همه

پارمیس ایرانی
محمد قراگوزلو و آزمون آی . کیوی خواننده
٢.همه علیه یکی، یکی علیه همه

یک: گفته اند، دوستان در روزهای گرفتاری شناخته میشوند، و باید اضافه کرد، دشمنان دوست نما هم.
قراگوزلو خود را مارکسیست، یعنی دوست مردم میداند. آیا واقعاً چنین است و او دوست ِ مردم، یعنی دشمن دشمن مردم است؟ برای یافتن پاسخ این سؤال، باید دو مسئله را روشن نماییم. اول اینکه آیا قراگوزلو مارکسیست است، و دوم: آیا قراگوزلو در بدترین روزهای دشواری و گرفتاری مردم به یاری آنان آمد، یا علیه آنان دست به قلم برد؟ دو سؤالی که به دلیل وابستگی ماهیتی شان در هم تنیده اند که پاسخ به یکی جواب به دیگری هم هست، و کافیست خلاف یکی ثابت شود تا آن دیگری هم جواب منفی بگیرد.
دو: درست از اوائل و یا نیمه اول دهه ١٣٨٠ است که سر و کله قراگوزلو در سایتهای اینترنتی پیدا میشود با تحلیلهای سیاسی – اقتصادی ظاهراً از موضع مارکسیستی.
ورود قراگوزلو به عرصه نویسندگی و تحلیلگری مصادف و همزمان است با جنبش دموکراسی خواهی توده های شهری از یکطرف، و بیش از پیش روی آوری آنها به اصلاحطلبی یا اصلاحگرایی به منزله آلترناتیو فعلاً مقدور و در دسترس برای مقابله با استبداد حاکم از سوی دیگر.
در چنین فضایی، از کسی که خود را مارکسیست و دوست توده ها قلمداد میکند انتظار میرود با این جنبش و آلترناتیو موقت آن برای برونرفت از وضعیت موجود همسویی نشان دهد و حداقل اگرنه با قدم که با قلم ضمن ارائه راه حل درازمدت کارآمدتر، با این جنبش همدردی نشان دهد، یا اگرنه، بیطرف بماند. ولی، برخلاف این چشمداشت، او نشان میدهد مارکسیسم برای او به عنوان متفکری بورژوا، فقط یک برند تبلیغاتی برای جاانداختن کالای نامقبول خویش است. قراگوزلو که از اعتبار و مقبولیت مارکسیسم در هر حرکت اجتماعی آگاه است، با استفاده از ادبیات مارکسیستی خود را مارکسیست جلوه میدهد تا اگر بخت یاری کرد حداقل بخش آگاه جنبش را از بدنه توده ای آن، یا به بیانی سر جنبش را از بدن آن جدا نماید.
با چنین مواجهه خصمانه ای با جنبش و نگرش سودجویانه به مارکسیسم بود که بعد از «انتخابات» ١٣٨٨ در مقاله ای با تیتر «جنبش اجتماعی جاری و فقر تحلیل ها» به تاریخ ٢٧/٥/٨٨ یعنی دو ماه پس از اعتراضات عظیم خیابانی به بهانه نتیجه انتخابات و در واقع علیه کلیت رژیم و بخصوص علیه دیکتاتور حاکم به تحلیل آن میپردازد.
در این مقاله قراگوزلو روشی را بکار میگیرد که میتوان آنرا خشت اول کجروی های بعدی ساختار تفسیری – تحلیلی وی به شمار آورد.
مشخصه های اصلی این روش تحلیلی تفسیری عبارتند از: تحریف وقایع و وارونه سازی یا آنچه در گویش عامیانه به آن نعل وارونه زدن میگویند برای گمراه نمودن خواننده تا قادر نباشد مسیر اصلی بحث را منطقا ً پیگیری کند و یکراست از مقدمات به نتیجه برسد، و فرافکنی و حاشیه پردازی تا اصل قضیه مکتوم بماند و معلوم نشود در یک رویداد دوطرفه سیاسی مشخص که تمام دست اندکاران و نقش و عملکرد آنها معین است، کدام طرف بر حق و کدامیک در تقابل با حق و حقیقت است.
قراگوزلو در پاک کردن صورت مسئله در تظاهرات ٨٨ استاد است – تمام تحلیلهای او از ٨٨ به اینسو چه مستقیم چه غیرمستقیم در پیوند با وقایع آن سال است – و اینکار را با زبردستی خاصی انجام میدهد به گونه ایکه متهم را به جای شاکی و شاکی را به جای متهم مینشاند و خود نیز در نقش مدافع متهم که اکنون شاکی شده ظاهر میشود.
در مقاله یاد شده، قراگوزلو با زبردستی، مسائل بی ربط به هم را به هم ربط میدهد تا با همان روش نعل وارونه زدن بر یک مطالبه معین و اعلام شده در شعارهای میلیونها انسان یعنی دموکراسیخواهی، خط بطلان بکشد. مطالبه ایکه قراگوزلو آنرا به لیبرالها و نئولیبرالها منتسب میسازد تا محمل و توجیهی برای محکوم کردنش پیدا کند. به همین دلیل برای آنکه زمینه محکومیت جنبش مردمی خرداد ٨٨ رافراهم سازد، درست مانند دادستانهای دادگاههای نظامی عمل میکند که هر حرکت و جنبش را با تحریف و سفسطه به حرکتهای برانداز تشبیه میکنند، فقط برای آنکه آنرا جرم و مستحق مجازات و سرکوب قلمداد نمایند.
قراگوزلو که ضدیت خود با دموکراسیخواهی را نه تنها پنهان نمیکند، بلکه با نسبت دادن آن به مارکسیسم بر آن تاٴکید هم دارد، لیبرالیسم را که مقوله ای صرفا ً اقتصادی و بورژوایی است با دموکراسیخواهی که مقوله ای صرفا ً سیاسی است یکسان میگیرد تا توجیه طبقاتی و کارگری برای ضدیت خود بتراشد. در اینجا هم نشان میدهد که فهم درستی از لیبرالیسم و دموکراسی ندارد.
لیبرالیسم یک ترم (اصطلاح، دانشواره) اقتصادی، ولزوما ً بورژوایی است و فقط در نظام سرمایه داری کارکرد دارد، در حالیکه دموکراسی یک ترم سیاسی است و میتواند بورژوایی یا پرولتاریایی باشد. دموکراسی در نظام سرمایه داری با آنکه مضمون بورژوایی دارد اما، میتواند جزء مطالبات مارکسیستها و طبقه کارگر برای ترویج جهان بینی علمی و ایجاد همبستگی، تشکل و خودسازماندهی طبقاتی خود باشد.
قراگوزلو برای محکوم کردن جنبش ٨٨، که سند مالکیت آنرا به نام اصلاحطلبان میزند و جنبش سبز مینامد تا نام واقعیش، یعنی جنبش اعتراضی توده های شهری را از آن سلب کند، افترایی نیست که به آن نزند و به جایی نیست که چه مستقیم چه غیرمستقیم نسبتش ندهد، و در این میان به تنها هدفی که داشت یعنی اعتراض به دیکتاتوری و اصل ولایت فقیه – یعنی عامل یکپارچگی و کلیت رژیم – کمترین اشاره ای نمیکند.
سه – آبشخور ضدیت قراگوزلو با دموکراسی و دموکراسیخواهی کجاست؟
بلافاصله بعد از جنبش دموکراسیخواهی ٨٨ قراگوزلو وارد عمل میشود و علیه آن موضعگیری میکند، نه در خیابان و با اسلحه گرم، بلکه در خانه و با قلم.
میدانیم که مردم، خصوصا ً توده های شهری زیر چتر اصلاحطلبی علیه دیکتاتوری برخاستند (همه علیه یکی)، اما قراگوزلو زیر چتر ضدیت با اصلاحطلبان که آنها را نئولیبرالها میخواند به کوبیدن دموکراسی و دموکراسیخواهی پرداخت (یکی علیه همه). در هر دو مورد و برای هر دو شیوه و روش مقابله، هدف توجیه کننده وسیله است. با این تفاوت که در اعتراضات مردمی هدف گیری همه علیه یکی است، در حالیکه در موضعگیری قراگوزلو هدف گیری یکی علیه همه است، یعنی درست همان شیوه مقابله استبداد حاکم با دموکراسی و دموکراسیخواهان.
در این نحوه مقابله – یکی علیه همه – قراگوزلو به این واقعیت بخوبی واقف است که خواننده مقالاتش افراد عادی با آی . کیوی پایین نیستند، لذا برای آنکه خود را بیطرف و ناقد و یا به سخن دیگر میانجی منازعه نشان دهد، از شگرد یکی به نعل و یکی به میخ هم استفاده میکند که ضمن آن از جناح اقتدارگرا یا قدرت فائقه و سرکوبگر هم انتقاد میکند تا زبان قلمش برای دریدن و منکوب کردن دموکراسیخواهان تیزتر و براتر گردد. انتقادهای آبکی و سطحی و دوستانه او از جناح مستبد حاکمیت، در حالیکه همه اصلاحطلبان را به نام صدا میزند و به یک یک آنها با نام و نام خانوادگی شان ناسزا میگوید اما از مستبدان و سرکوبگران هیچ نامی نمیبرد، در همین راستا و با این رویکرد است.
این مغالطه، یعنی یکسان گرفتن دموکراسی با لیبرالیسم یا به عبارتی همانند سازی دموکراسیخواه با لیبرال که به نظر میرسد فقط ناشی از سهو و خطای نظری نبوده – اگرچه اینهم هست – اما در هر حال عمدی و هدفمند است، برای نخستین بار از جانب سمیر امین نویسنده و تحلیلگر مسائل سیاسی و اقتصادی به اصطلاح جهان سوم صورت گرفت و مآلا ً مورد موافقت و تقلید برخی از تحلیلگران این کشورها قرار گرفت و به رویه ی اصلی آنها در تحلیل رویدادهای سیاسی تبدیل گردید. در ایران هم نوشته های سمیر امین از دهه ١٣٨٠ یعنی اوج اصلاحگرایی و دموکراسیخواهی ترجمه و انتشار یافته است.
اگر در نوشته های سمیر امین و مقلدان جهان سومی او و از جمله همین آقای قراگوزلو دقت کنیم، آن نخ رابطی را خواهیم یافت که با تمام ظاهرنماییهای خیرخواهانه و دلسوزیهای دروغین برای توده ها و کارگران تحت ستم و استثمار یک هدف را دنبال میکند و آنهم بیهودگی خیزش توده ها در مقابل استبداد برای کسب آزادی و دموکراسی است.
به گمان من تصادفی نبود که در گرماگرم جنبش آزادیخواهی مردم ایران، از یکطرف کتاب «ویروس لیبرال» سمیر امین که ضدیت هیستریک آن با دموکراسی و دموکراسیخواهی اظهرمن الشمس است چاپ و منتشر میگردد، و از طرف دیگر و همسو با آن مقاله پشت مقاله از آقای قراگوزلو در فیسبوک ایشان و متاٴسفانه در سایتهای اپوزیسیون خودنمایی میکند. همچنانکه موضعگیری علنی مترجم «ویروس لیبرال» علیه جنبش دموکراسیخواهی میلیونها مردم بجان آمده از استبداد و اختناق که آنها را مشتی بچه سوسول تحریک شده از سوی رفسنجانی خواند در مصاحبه اش با صدای آمریکا نیز دیدیم و شنیدیم.
چهار: «امینیسم» و مشخصه های آن:
ایسم را به دنبال امین (سمیر امین) بدانجهت آوردم تا نظرها و دیدگاههای او در دفاع از خودکامگی حاکمان کشورهای موسوم به جهان سوم را که نوعی بدعتگذاری است که تا کنون از سوی هیچ نظریه پرداز و تحلیلگری – سوای وابستگان مستقیم و شناسه دار این نوع رژیمها – به این صراحت و با این شیوه استدلال وارونه نما مطرح نشده و مورد استقبال و دنباله روی شمار قابل توجهی از تحلیلگران سیاسی این کشورها که القاب ایسمی معتبر برای ردگم کردن هم برخوردارند واقع نگردیده و مختص به شخص امین و پیروان اندک یا بسیارش است، به عنوان دیدگاهی وارونه نما و تحریفگر از مبارزه خیر و شر – که حق را به جانب شر میدهد – قابل ثبت و ضبط در تاریخ مبارزاتی ملتها بدانم.
«امینیسم» ترکیبی است از توده ایسم و مائوئیسم یه به عبارت صحیحتر مائوئیسم – توده ایسم. از این جهت که ضدیتش با دموکراسی از دو موضع ضدیت با مدرنیته (شهریگری و مدنیت از موضع عقب افتاده روستایی)، و در همانحال ضدیت با امپریالیسمی که به اعتقاد او فقط شامل امپریالیسم انگلوساکسونی (آمریکایی – انگلیسی) میشود. با این توضیح قابل تعمق که مائوئیسم امین و شرکا، تعبیر وارونه ای از تز معروف سه جهانی نیز در بطن خود دارد که امپریالیسم غالب را به جای روسیه، امپریالیسم آنگلوساکسونی آمریکا میداند، و اروپای قاره ای، چین و روسیه به علاوه ی حکومتهای استبدادی را متحد خلقها در مقابل این امپریالیسم معرفی میکند. حمایت مائوئیستهای سه جهانی چین از سرکوبهای رژیم شاهی درست در بحبوحه قیام ١٣٥٧ که با آمدن رهبر مائوئیست چین به ایران رسما ً اعلام شد هنوز از حافظه مان نرفته که تز ارتجاعی سه جهان جدیدی به جای آن اختراع شده است.
پنج: امین علیه مدرنیته مینویسد تا دموکراسی و دموکراسیخواهی را که از دستاوردهای آن است محکوم کند: «مدرنیته ای که در زیر فشارهای محدودکننده ی سرمایه داری پرورش یافته است با تناقض درآمیخته است و بسیار بیش از آنچه عملا ً قادر است تحویل دهد وعده میدهد و به این ترتیب امیدها و توقعات برآورده نشده ایجاد میکند.» (ویروس لیبرال. ترجمه: ناصر زرافشان. ص. ٦٥ ).
امین، ضدیت خود با مدرنیته ی سرمایه داری را به اکثریت مردم – احتمالا ً پیروان مذاهب – نسبت میدهد: «برای اکثریت بزرگ مردم مدرنیته ی مورد بحث خیلی ساده پدیده ای زشت و نفرت انگیز، ریاکارانه و مبتنی بر روش وقاحت آمیز معیارهای دوگانه است. از این رو، با خشونت [با خشونت!] آنرا مردود می شمارند و این خشونت علیه مدرنیته – کاملا ً هم مشروع است». خشونت مخالفان علیه مدرنیته به فتوای سمیر امین کاملا ً مشروع است! ( برگرفته از همان کتاب. همان صفحه).
قراگوزلو هم همین موضع دوآتشه علیه مدرنیته و جانبدار سنت را دارد در مقاله « جنبش اجتماعی جاری و فقر تحلیل ها» به تاریخ مرداد ١٣٨٨ دو ماه بعد از جنبش دموکراسیخواهی و ضد دیکتاتوری، قراگوزلو علنا ً علیه مدرنیته و دستاورد مهم آن دموکراسی، بخصوص انتخابات آزاد، ( هر نوع انتخاباتی) موضع میگیرد:
«طرفداران تنازع سنت و مدرنیته که در میان تحلیلهای چپ نیز ریشه دارد میکوشند پایه تحلیلی خود را بر این مدار قرار دهند که جنبش اجتماعی جاری ناشی از تصادم دو تفکری است که حقانیت خود را از درون یک مدل انتخاباتی مستقیم و آزاد به میدان مینهد و دیگری … مباحث بیربطی همچون تقابل یا تضاد جنبش اجتماعی موجود با ارتجاع پیشاسرمایه داری یعنی بنیاد گرایی سیاسی و فرهنگی نیز به یک مفهوم از همین جا یعنی تقابل سنت و مدرنیته سرچشمه میگیرد.» به زبان عامه فهم یعنی اگر میلیونها معترض آمده به خیابان و چپ هوادار آنها گمان میکنند مدرنیته آنها بر سنت حاکمان برتری و حقانیت بیشتری دارد و حقانیتش هم در یک انتخابات آزاد اثبات خواهد شد سخت در اشتباهند.
قراگوزلو به کلی منکر تضاد مدرنیته دموکراسیخواهان و سنت حاکمان میگردد تا از این طریق تضاد استبداد (قهر) سیاسی حاکمان، و آزادیخواهی (برونرفت از وضعیت نادلخواه موجود از طریق انتخابات آزاد یا رفراندم) معترضان را به نفع حاکمان کتمان کند. چراکه آنکه بیشترین زیان را از این تضاد متحمل میگردد توده های مردمی هستند که علیه سنت پشتیبان و تضمین کننده ی حاکمیت ِ استبدادی موجود به پا خاسته اند.
می نویسد: «دعوای سنت و مدرنیته [سنت و مدرنیته یک دعواست نه یک تضاد!] قادر نیست ماهیت ِ مادی جنبش اجتماعی جاری و محرکهای طبقاتی آنرا توضیح دهد. [برای آنکه خود را مارکسیست جا بزند و دهن چپ را ببندد محرک طبقاتی را وارد جنبش اعتراضی توده ای که آنرا فقط به دعوای بیربط سنت و مدرنیته محدود میسازد میکند، تا بعدتر باز هم توی سر مدرنیته و انتخابات آزاد بزند و مبارزه برای دموکراسی را به دعوا بر سر غذا خوردن با دست یا قاشق و چنگال و … تنزل دهد].» « میخواهم بگویم تقلیل دعوا بر سر آزادیهای فردی با دست یا چنگال غذا خوردن، عبا یا کت و شلوار، قهوه خانه یا کازینو [ببینید چگونه مسئله دیکتاتوری و دموکراسی را لوث میکند و دموکراسیخواهی را به پوشیدن عبا یا کت و شلوار و رفتن به قهوه خانه یا کازینو تنزل میدهد]. … ظرفیتهای اقتصادی خود را در بازار آزاد بازیافته است … به زعم من مدرنیته روایت دیگری از لیبرالیسم است.» ( جنبش اجتماعی جاری و فقر تحلیلها. مرداد ١٣٨٨).
قراگوزلو راست راست توی چشمان میلیونها زنی که حق انتخاب پوشش فردی خود، حق مسافرت به میل فردی خود، حق انتخاب همسر به میل فردی خود و دهها حق فردی دیگر را ندارند و برای این حقوق ابتدایی مبارزه میکنند نگاه میکند و شرم نمیکند که مثل آخوندها آنها را متهم کند هدفشان از مبارزه بخاطر رفتن به قهوه خانه یا کازینو است.
آقای قراگوزلو! مبارزه کنونی زنان ایران برای آزادی پوشش و برابری با مردان در عرصه های مختلف اجتماعی یک مبارزه عمومی است یا طبقاتی؟ و شما با چه هدفی مبارزه طبقاتی را در مقابل مبارزه برای آزادیهای فردی قرار میدهید – آنهم در شرایط خاص ایران که این آزادیهای اولیه یک مطالبه اساسی برای همه زنان و حتی بسیاری از مردان طبقات مختلف المنافع است. جز آنکه میخواهید رژیم آزادی کش را از زیر ضرب توده ها به در ببرید؟
مردم به خاطر چه هدفی با رژیم مستبد و آزادی کش مبارزه میکنند و شما برای چه هدفی با مردم آزادیخواه درگیر شده اید؟
وقتی رژیمی اعتقادات خصوصی و فردی افراد را به رسمیت نمیشناسد و آنها را بخاطر دین و مذهب و عقایدشان به زندان میاندازد، شکنجه و اعدام میکند، آیا آن افراد حق ندارند بخاطر این آزادیهای فردی مبارزه کنند و اگر مبارزه کردند شما باید همصدا با رژیم آنها را محکوم کنید؟
در جوامع طبقاتی مردم برای چیزی مبارزه میکنند که ندارند و از آن محرومند، و برعکس، حاکمان با چیزی مخالفت میکنند که خود دارند اما آنرا از مردم دریغ میدارند. آزادی چه به صورت فردی چه اجتماعی و دموکراسی مهم ترین چیز (خواسته ای) است که حاکمان جوامع طبقاتی و بخصوص جوامعی که استبداد بر آنها حاکم است، خود دارند و مردم را به بهانه های مختلف از داشتن آن منع و محروم میکنند.
آقای قراگوزلو: در مملکتی که آزادی عوامفریبی و اشاعه جهل و خرافه به وفور برای اهلش وجود دارد، مردم دموکراسی میخواهند شما با آن مخالفید، دگراندیشان آزادی بیان میخواهند شما با آن مخالفید، زنان آزادی انتخاب (پوشش و …) میخواهند شما با آن مخالفید، مردان آزادی پوشش – کراوات نوعی پوشش مدرن است – میخواهند شما با آن مخالفید، دختران و پسران آزادی «قهوه خانه یا کازینو» رفتن – به طعنه شما – و شادی کردن و رقصیدن میخواهند شما با آن مخاللفید و همه این مطالبات بر حق را «روایت دیگری از لیبرالیسم» میدانید. آیا این موضعگیری شما جز به این معنا و جز نشانگر آنستکه شما تمام این آزادیها را یا دارید، یا اگر هم ندارید علاقه و دلبستگی شخصی و فردی به آنها ندارید، و این شمایید که درپناه حاکمان علاقه فردی و شخصی تان را به دیگران تحمیل میکنید. آیا مخالفت سرسختانه شما با دموکراسی و مدرنیته و آزادیهای فردی با این مثالهای آخوند پسند شکلی از نهی از منکر سنت حاکمان ایران نیست؟
قراگوزلو، مارکسیستها را هم از امر به معروف و نهی از منکر با ظاهر چپ خود در امان نمیگذارد…
این رشته سر دارز دارد.

پارمیس ایرانی
٢٧/٥/٢٠١٤