هلمت احمدیان قطب چپ جامعه ایران در تحولات آتی ایران کجا ایستاده است؟

قطب چپ جامعه ایران در تحولات آتی ایران کجا ایستاده است؟

هلمت احمدیان
اینکه “قطپ چپ” در تحولات آتی در کجا ایستاده، سئوالی فراروی همه نیروهای چپ و کمونیست در روند اوضاع خطیر سیاسی کنونی ایران است. سئوالی که هر نیرویی که خود را در این طیف می داند در تلاش پاسخ به آن است. پاسخ به این سئوال مهم و گرهی قبل از اینکه از دیدگاه های برنامه ای و ایدئولوژیک جریانات مختلف و متنوعی که به نام چپ و کمونیست کار و فعالیت می کنند سرچشمه بگیرد، در پاسخ به این ضرورت، یعنی ایفای نقش در تحولات آتی سیاسی در ایران معنا و مفهوم می گیرد. آیا این سرنوشت محتوم این طیف است که به علت دیکتاتوری حاکم بر جامعه ایران که حتی تحمل صدای مخالف اپوزیسیون درون حاکمیتش را هم ندارد، به علت اینکه چپ این جامعه مجال ابراز نقش تاریخی خود را نداشته است و از روحیات سکتاریستی و خود محوربینی رنج برده است، کماکان بی صدا و در اپوزیسیون باقی بماند. اگر تحولاتی از قبیل آنچه در پاره ای از کشورهای عربی شمال آفریقا و خاورمیانه در ایران اتفاق بیفتد, این طیف در کجا ایستاده است؟

بحران عمیق اقتصادی و اجتماعی در ایران و تجربه یکی دو سال اخیر کشورهایی همچون تونس، مصر، سوریه و … این سئوال را بیش از هر زمان دیگری در مقابل همه نیروهای این طیف، صرفنظر از تفاوت فکری، سیاسی، برنامه ای و حتی استراتژیکشان قرار داده است که پاسخ جامعه متحول ایران و پاسخ کارگران و زحمتکشان این جامعه برای رقم زدن سرنوشتشان در فردای اوضاع سیاسی ایران چه خواهند داد؟

در پاسخ به این سئوال مهم و گرهی، حزب ما از مدتها پیش تلاشی جدی و مسئولانه را به همراه بخشی از نیروهایی که از این زوایه به مسئله برخورد کرده و خود را با ما هم سرنوشت دیده اند، شروع کرده است. درک این ضرورت و تلاش برای پاسخ به آن، به یکی دو سال اخیر برنمی گردد و قبل از این هم تلاش هایی از این نوع صورت گرفته است که نتیجه مطلوب نداده است، ولی این امر موجب پرهیز از قدم های مطمئن و با اعتماد به نفس، با درس گیری از ضعف ها و کمبودهای گذشته در بین ما نگشته است.

بر این اساس همانگونه که خط و استراتژی ما در این رابطه در گزارش سیاسی”کنگره دهم حزب کمونیست ایران” بطور مشخص فورموله گردیده است، ما در تلاشی مشترک به منظور پاسخگویی به بخشی از این استراتژی از یک دو سال پیش شرکت کرده ایم که دستاورد آن تا این لحظه همراهی و همگامی با بخشی از نیروهایی که خود را در این کاتگوری تعریف می کنند بوده است.

این تلاش مثبت و با ارزش طبعا هنوز در آغاز راه است و از کمبودها و کاستی هایی رنج می برد و بهمچنین از امکانات با ارزشی برخوردار است که در این نوشته کوتاه سعی می شود به رئوس آنها اشاه شود، به این امید که این حرکت هر چه پرصداتر و موثرتر واقع شود.

فرصت ها:

اگر در گذشته یکی از مهمترین ضعف ها، فاصله ای تحمیل شده بین اپوزیسیون داخل و خارج بوده و این امر را رژیم دیکتاتوری جمهوری اسلامی، که هیچ صدای مخالفی را بویژه بین فعالین جنبش های اجتماعی و بویژه در جنبش کارگری در ایران تحمل نمی کند، بر همه مخالفینش و بویژه بر چپ جامعه تحمیل کرده بود، ولی دیوار سانسور و سرکوب رژیم اسلامی کوتاه تر از این بوده که دیوار چینی بین این صداها و درد مشترک ها بکشد و ما شاهد همصدایی و همگامی هر چه بیشتر بین نسلی از فعالین جنبش های اجتماعی در بین فعالین داخل و خارج بوده ایم و این نقطه امید و انگیزه اصلی اعتماد به نفس و برداشتن قدم های راسخ ما برای این تلاش بوده است.

در قدم بعدی ما شاهد فعالیت های با ارزشی در خارج کشور در قالب نهاد و شوراها و انجمن هایی همصدا با مبارزات فعالین داخل بوده ایم که کوشیده اند صدای اعتراضات و مبارزات داخل را ابعادی جهانی ببخشند و این امر به حرکت مشترک ما معنا و مفهمومی با ارزش در ابعاد فرامرزی بخشیده است و در همین راستا است که در دور اخیر “نشست نیروهای چپ و کمونیست” حضور بخشی از این نهادها و تشکل ها در کنار احزاب و گروه های سیاسی شناخته شده، این حرکت نو را تقویت و همه جانبه تر کرده است.

یکی دیگر از مزایای حرکتی که شروع شده است، تلاشی صمیمانه برای این امر است که در راستای پاسخگویی به نیازی اجتماعی که فراروی چپ جامعه ایران است، نقطه حرکت ها غالبا جنبشی نگریسته می شود، نه فرقه ای و گروهی. این نقطه حرکت به همه نیروها و حتی مستقلین و منفردین نیز نیرو و اعتماد می بخشد که صرفنظر از بزرگ و کوچکی گروه شان، خود را نه مهمان، بلکه صاحب این تلاش جدید بدانند و به جنبش و حرکتی یاری رسانند که اولویتش منافع طبقه کارگر و ایفای نقش این طبقه در تحولات آتی ایران است.

کاستی ها از دیدگاه های متفاوت:

از دید فعالان چپ و کمونیستی که در این حرکت شرکت دارند، یک کاستی مهم این حرکت، عدم حضور بخشی از نیروهایی است که با تردید و یا بدبینی به این حرکت برخورد می کنند. رفع این کمبود تنها با دیالوگی سیاسی و رفیقانه با دارندگان این نظرات که می کوشند با برجسته کردن کاستی ها، جنبه های مثبت و امیدبخش این حرکت را زیر سئوال ببرند ممکن است. باید تلاش کرد که آنها را متقاعد کرد که سرنوشت و آینده جنبش کمونیستی ایران و سرنوشت طبقه کارگر و متکی کردن این طبقه به حزب طبقاتی اش، نه از رهگذر نقدهای نفی گرایانه، بلکه از نقد سازنده و تلاش برای سازمان دادن یک بدیل چپ و رادیکال در بعد ماکرو و اجتماعی اش ممکن است.

برای نشان دادن بارزه هایی از این نوع نگرش ها در زیر به نمونه های از این نوع برخوردها اشاره می شود.

گفته می شود این حرکت، تفاوت های سیاسی و فکری که هر یک از این نیروها از سوسیالیسم دارند مخدوش می کند. در این امر تریدی نیست که میان نیروهای چپ و کمونیست چه آنهایی که در این نشست شرکت دارند و چه آنهایی که نیستند، تفاوت های سیاسی و فکری و تعبیرهای متفاوتی وجود دارد، ولی تشکیل “فرمومی” که در آن، هم به این تفاوت ها شفافیت بخشید و هم روی توافقات مشترک کار و فعالیت کرد، نه تنها مرزها را مخدوش نمی کند، بلکه هم مرزها را روشن تر و هم مجال همکاری مشترک را برای آنها بوجود می آورد.

از سوی دیگر و بر خلاف این نظر، دوره زمانی که نیروهای چپ و کمونیست ایران بر اساس وابستگی های جهانی شان، بر حسب مواضعشان و بر اساس مشی و سبک کاری که برای پیشبرد سیاست هایشان اتخاد می کردند و در کاتگوری هایی که با نام خط “یک” و “دو” و “سه” و “چهار و .. از هم تفکیک می شدند، مدتهاست سپری شده است. آنچه اینک معیار دوری و نزدیکی هاست، به سادگی دو ضرورت بیشتر نیست، اول همنگری در سرنگونی انقلابی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی و دومی تلاش برای آلترناتیویی که در فردای تحولات سیاسی در ایران بتواند به امر قدرت گیری طبقه کارگر و برقراری یک بدیل چپ و رادیکال در تقابل با آلترنایتو سازی های از بالای جهان سرمایه داری کمک کند. لذا نزدیکی ها و تفاوت ها برای این دو امر، تنها از کانال دیالوگ و تدقیق تعاریف است که معنا می یابد و در این راستا صف بندی های جدید تشکیل می شود. ندیدن و برسمیت نشناختن این دو محور و محصور ماندن در معیار گذاری هایی که به ضرورت های سیاسی و اجتماعی و مبارزاتی حی و حاضر ربط مستقیم نداشته باشد، نتیجه ای جز ادامه به پراکندگی و فرقه گرایی ندارد. روش و متدهایی که از سر تفاوت ها حرکت می کند، صرفنظر از نیات “خوب” شان، نتیجه ای به غیر از در حاشیه ای ماندن، در تحولات آتی سیاسی جامعه نخواهد داشت.

بعلاوه و بر خلاف این کج فهمی و دید سنتی به همگرایی نیروهای چپ و کمونیست، این همکاری ها مطلقا به معنای چشم پوشیدن از تفاوت ها و اختلافات سیاسی، سبک کاری، برنامه ای و استراتژیک بین این نیروها نیست. این امر حتی نه برای مجموعه ای از احزاب و سازمانها و نهادها که با هدفی کاملا آگاهانه و روشن و صدالبته با نگرش های متفاوت، زیر یک چتر جمع شده اند، بلکه حتی در درون یک حزب هم قابل درک است و آنهم این است که می توان برای نقاط اشتراک و هدف های مشترک با هم و در یک سنگر قرار گرفت و برای تفاوت ها بدون اینکه لازم باشد آن را به وجه اصلی روابط تبدیل کرد، با هم مبارزه ایدئولوژیک داشت. به عبارت دیگر تلاش برای نزدیکی نیروهای چپ و کمونیست مطلقا به معنای کوتاه آمدن از فرق ها و تفاوت ها نیست، بعکس تنها در پرتو این فضا و روش سیاسی و مسئولانه است که می شود بر همدیگر تاثیر گذاشت و حقانیت روش ها و راهکارهای مسئولانه خود را ثابت کرد.

ایراد دیگری که به این حرکت می شود، این است که جمع شدن بعضی از گروه ها و محافلی که بجز نامی و تابلویی ازشان باقی نمانده و در جنبش های اجتماعی در داخل بی پایه هستند، ربطی به آلترناتیو سازی چپ و رادیکال ندارد.

این نوع برخورد به بعضی از نیروهای این نشست، تنها از خود محوربینی خودخواهانه و سکتی ناشی می شود و محلی از اعراب ندارد. اگر می پذیریم که یک حرکت نیرومند در آینده سیاسی و حتی تشکیل حزب طبقاتی کارگران، نه از جمع جبری نیروها و سازمانها و احزاب چپ و سوسیالیستی، بلکه از طریق تقویت گرایش سوسیالیستی، در بطن مبارزات سیاسی و طبقاتی در داخل و خارج کشور شکل می گیرد، دیگر جایی برای اینگونه خودبزرگ بینی های غیرکمونیستی باقی نمی ماند.

نکته دیگری که به عنوان ضعف یا کاستی بیان می شود این است که قطب چپ جامعه در داخل کشور شکل می گیرد، نه از طریق نشست نیروهایی که در خارج کشور بسر می برند.

این امر اگر از جنبه ای واقعی و صحیح است، ولی به نظر نمی رسد هیچ یک از نیروهای شرکت کننده در این تلاش از آن غافل باشند. تا آنجا که به ما برمی گردد، هدف اصلی ما اتفاقا پاسخگویی به این ضرورت است. ما در مصوبات رسمی مان اساس اتحادها، ائتلاف ها، همکاری های عملی در چارچوب این پروژه را بر سه اصل اساسی متکي کرده ایم: اول، احساس مسئوليت در مورد سرنوشت جنبش های توده ای و حرکت های مبارزاتی و ضرورت به پيروزی رساندن آنها. دوم، کمک به تقويت گرايش سوسياليستی در جنبش کارگری و ديگر جنبش های پيشرو در سطح جامعه و سوم مدنظر قراردادن توازن قوای واقعی سياسی و طبقاتی در هر مقطع و اتخاذ سياست و تاکتيک متناسب با آن.

بر این اساس مبانی سياست ما در ارتباط با نيروهای چپ و راديکال می تواند در دو سطح ادامه داشته باشد: يکی در داخل کشور و رو به فعالين حزب و مبارزين سوسياليست و ديگری در برخورد با احزاب و سازمانهای سياسی. لذا تلاش بر این امر را نمی توان داخل و خارج کشوری کرد. اگر بخش قابل ملاحظه ای از این نیروها به دلیل عدم امکان فعالیت علنی در داخل کشور در خارج کشور هستند، ولی به نسبت نیرو و امکاناتی که هر کدام دارند، می توان بازتاب سیاست های آنها را بدون اینکه الزاما در تعلقات تشکیلاتی این نیروها جستجو کرد و یا اندازه گیری کرد، در جنبش های اجتماعی در داخل کشور مشاهده کرد. به این اعتبار دیوار چینی بین تلاش در خارج و داخل ایران بویژه به یمن امکانات ارتباطاتی گسترده ای که بوجود آمده است، وجود ندارد.

مضافا اینکه تلاش مشترک نیروهای چپ و کمونیست در خارج کشور، در همکاری و وحدت عمل فعالین داخل ایران تاثیرات غیر قابل انکاری دارد و به این اعتبار این امر می تواند یکی از ضرورت های اصلی این تلاش بحساب بیاید.

با این حساب علیرغم آگاهی بعضی از “منتقدین”، از استراتژی حزب کمونیست ایران برای قطب چپ جامعه، که اولویت و محوریتش تقویت گرایش سوسیالیستی در درون جنبش های اجتماعی در ایران است، آگاهانه و موذیانه کوشیده می شود تصویری یک بعدی از این تلاش ارائه دهند و آنهم اینکه استراتژی ما برای امر فقط همکاری و همگامی نیروها و احزاب سیاسی است و گویا ما از فقط از این رهگذر است که می خواهیم چنین قطبی را در جامعه ایران بسازیم! این دوستان بخوبی می دانند که این تلاش که اکنون در چارچوب تلاش برای همکاری مشترک بخشی از نیروهای چپ و کمونیست پیش می رود، تنها یک جنبه از کل طرح ما و در بهترین حالت خود، تنها یاری رسان کل استراتژی ما برای رسیدن به این هدف است، ولی با این حال آنها نفعشان در این است که صورت مسئله را وارونه و یک بعدی نشان دهند.

بهررو و بر خلاف ادعاهایی که می شود، تلاش برای شکل گیری قطبی سیاسی نیرومند چپ در جامعه، نه تنها جایگزین استراتژی سوسیالیستی ما نیست؛ که محور اصلی آن سازمانیابی و به میدان آوردن طبقه کارگر در ابعاد اجتماعی است. تلاشی است که در خدمت همین استراتژی و شکل دادن به این قطب که جنبش کارگری و دیگر جنبش های پیشرو اجتماعی را در موقعیت مناسب تری در جهت تحقق اهداف خود قرار می دهد.

 

چشم انداز این حرکت!

با توجه به امکانات و کمبودهایی که این حرکت دارد، سئوال گرهی این است که پیشروی و رشد این تلاش در گرو چیست؟

تلاشی که در جریان است بطور قطع تنها بخشی از تلاشی عمومی تری است که ما در راستای پررنگ تر کردن قطب چپ، برای آینده جامعه ایران تعقیب می کنیم. این فقط آغاز کار است و باید کوشید این حرکت به یک نهاد معتبر و شناخته شده در صحنه سیاسی ایران تبدیل شود و این کار ممکن نیست بجز از راه تلاشی سیاسی و صمیمانه برای پاسخ به نیازهای مبارزاتی جنبش های اجتماعی در داخل ایران.

حلقه اصلی این حرکت تا آنجا که به فعالین آن بر می گردد، از مسیر شفافیت بخشیدن به بعد سیاسی آن، از طریق ارائه راهکارهای روشن و کنکرتی که راه های خلاص شدن از دست جمهوری اسلامی و جایگزین کردن آن با بدیلی رادیکال می گذرد و آن را توده ای و اجتماعی می کند. این بدیل باید مرزهای روشن خود را با راهکارهای لیبرالی و بورژوایی به وضوح برای توده های مردم روشن سازد که اولا هدف آلترناتیو های بورژوا لیبرالی، دور نگه داشتن توده های مردم و در راس آنها طبقه کارگر و توده های تهدیدست از حرکت مستقل و طبقاتی خود است و دوما می کوشند مردم را از “چاله بیرون آمده و در چاه افتادن” دیگری بیندازند، که معنایش تداوم استثمار و بی حقوقی های مردم زحمتکش است.

بدون شک موضع گیری مشترک نیروهای کمونیست و چپ در قبال رویدادها و مسائل مهم سیاسی و اجتماعی و انعکاس وسیع این موضع گیری ها در سطح جامعه به ایجاد همگرایی و اتحاد عمل و همکاری فعالین رادیکال و سوسیالیست درون جنبش های اجتماعی در داخل ایران یاری می رساند. این امر مبارزات فعالین عملی و گرایش سوسیالیستی در درون جنبش های اجتماعی از قبیل جنبش کارگری، جنبش جوانان و دانشجویی، جنبش رهایی زن و سایر جنبش های دیگر اجتماعی در داخل کشور را که ستون فقرات یک اتحاد همه جانبه و اجتماعی هستند، تقویت می کند.

“نشست نیروهای چپ و کمونیست” برای نیل به این اهداف باید بتواند با فعالیت های سیاسی فشرده و روشنگری سیاسی به تدارک “نشست دوم” خود که در ماه های آتی برگزار می شود برود. معیار موفقیت “نشست دوم” در گرو این امر است که بتوان یک قدم به نسبت “نشست اول” که در تاریخ 22 الی 24 ژوئن 2012 برابر با 2 الی 4 تیرماه 1391 در کلن آلمان برگزار شد، پا به پیش بگذارد و در منشور یا بیانیه ای، بطور مشخص نوعی از سرنگونی جمهوری اسلامی که اساسش در هم شکستن ماشین حکومتی و ترسیم آلترناتیوی که در آن خواسته های رفاهی و آزادیخواهانه مردم تضمین شده باشد برود. این جهت گیری و تلاش در این راستا پیش شرط تداوم انقلاب و جایگرین کردن آلترناتیو سوسیالیستی در تحولات آتی در جامعه ایران است.