هلمت احمدیان-آینده ایران و جدال آلترناتیوها

آینده ایران و جدال آلترناتیوها

هلمت احمدیان

همه بر این امر ادغان دارند که جامعه ایران در آستانه تحولات سرنوشت سازی قرار گرفته است. کارگران و توده های به ستوه آمده مردم در ادامه خیزش گسترده و سراسری دی ماه امسال به مناسبت ها و بهانه های مختلف به خیابان ها می ریزند و ناقوس ضرورت سرنگونی رژیم را به صدا در می آورند. پیام و مضمون خیزش های دور اخیر عبور از کلیت رژیم با هر دو جناح اصولگرا و اصلاح طلبش است. در این شرایط موضوع آینده ایران و موقعیت و نقش آلترناتیوهای موجود به مسئله محوری برای هر نیروی سیاسی تبدیل شده است.

در کلی ترین سطح مسئله، اکنون جامعه ایران در مقابل دو گزینه اصلی قرار گرفته است. آلترنایتو بورژوایی و آلترناتیو چپ و سوسیالیستی. فرصت ها و موانع هر یک از این دو گزینه در ابعاد مشخص تر آن به شکلی اجمالی موضوع این سطور است. بررسی و کنکاش روی آنها به فاکتورهای زیادی از قبیل مطلوبیت اجتماعی و طبقاتی، متحدین و پشتیبانان آنها و به تلاش و فعالیت هر یک و به زور و توانایی و قدرت آنها بستگی دارد. در پرتو این فاکتورها و موقعیتی که هریک از این نیروها در توازن قوای کنونی دارند می توان تصویر روشن تری بدست آورد.

گزینه بورژوایی:

بخشی از این آلترناتیو صرفنظر از تفاوت های برنامه ای و ایدئولوژیک در کاتگوری نیروهای “پرو آمریکایی”  و یا “رژیم چنج” قرار می گیرند. استراتژی این نیروها امید به تغییر رژیم به کمک نیروهای امپریالیستی و در راس آنها آمریکا است. در این طیف سلطنت طلبان، مجاهدین خلق و احزاب و نیروهای ناسیونالیست در کردستان قرار دارند.

سلطنت طلبان از حمایت بعضی از محافل هیات حاکمه آمریکا و بعضی از عناصر ذینفوذ غربی برخوردارند. در جریان رویدادهای اخیر تلاش شد این نیرو توسط نهادهای تبلیغاتی امپریالیستی به جلو صحنه رانده شود، اما بطور واقعی آنها به دلایل مختلف نمی توانند به گزینه ای مقبول برای جایگزینی جمهوری اسلامی تبدیل شوند. سلطنت طلبان که توسط یک انقلاب توده ای از قدرت به زیر کشیده شده اند، از پایه اجتماعی حتی در میان طبقه سرمایه دار برخوردار نیستند. توان و موقعیت اجتماعی و طبقاتی این جریان در جنگ قدرت بورژوازی ضعیف تر از آن است که بتواند آلترناتیو مطئمنی برای قدرت های امپریالیستی باشد. منتهی مهم تر از اینکه آنها در چه موقیعتی قرار دارند و صرفنظر از انعطاف و حمایتی که از جانب محافلی از هیات حاکمه آمریکا نسبت به آنها وجود دارند، آنها گزینه “عقل سلیم” کاخ سفید برای اوضاع بحرانی کنونی ایران نیستند. اما ارزش مصرف آنها در این شرایط تنها در چارچوب تلاشی که آمریکا برای فشار به جمهوری اسلامی جهت رام کردنش می آورد قابل ارزیابی است.

ناکارآیی مجاهدین خلق  هم با همه ظرفیت های کنترایی و باند سیاهی شان تا حدی شبیه سلطنت طلبان است. این نیرو اگر چه در دور اخیر در قطب بندی نیروهای “رژیم چنجی” قرار گرفته و دیگر سخنی از تروریست بودن آنها نیست و حمایت تعدادی از سناتورهای آمریکایی و… و عربستان سعودی را دارد و اگر چه همایش های “بزرگ” در پاریس برایشان تشکیل می شود، اما شانس چندانی ندارند. همچنین ماهیت مذهبی آنها برای مردمی که اسلام “به روز سیاهشان کشانده” و نداشتن اعتبار اجتماعی، برایشان مزید بر علت گشته است و گزینه و یا آلترناتیوی مقبول برای قدرت های امپریالیستی نیستند. مردم بپاخاسته با سر دادن شعار “اصلاح طلب، اصولگرا دیگه تمام ماجرا” در واقع نه تنها از اصلاح طلبان حکومتی، بلکه از حکومت دموکراتیک اسلامی مجاهدین هم عبور کرده اند.

به این بلوک پرو آمریکایی می توان تعدادی از احزاب ناسیونالیست ایرانی و کرد را هم اضافه کرد. احزاب کردی که سال ها به امید تکرار سناریوی عراق و امید ملاقات با عناصر دست چندم هیات حاکمه آمریکا “فخر” فروخته و تکرار الگوی سناریوی کردستان عراق را  در سر می پرورانند، بعد از باتلاقی که برای آمریکا در عراق بوجود آمد، در موقعیت ضعیف تری قرار گرفته اند. سر کار آمدن ترامپ و خروج از “برجام” و شروع مجدد تحریم های اقتصادی  این امید را بار دیگر در میان این طیف زنده کرده است. عملیات نظامی دور اخیر نیروهایی از این طبف را بیشتر در راستای این استراتژی می توان تصور کرد و استفاده از این تاکتیک  در این شرایط از طرف آنها،  نه در راستای خدمت به جنبش های اجتماعی در کردستان، بلکه به عنوان ابزار فشار به جمهوری اسلامی، (که آمریکا در این دوره مد نظر دارد) عمل می کند. اگر مبارزه مسلحانه در سنت و استراتژی کومه له در ارتباط و خدمت به جنبش های اجتماعی و توده ای و در شرایط سیاسی و اجتماعی خاص خود معنا داشته و پیدا خواهد کرد، فعالیت های نظامی این دوره این نیروها نه تنها خدمتی به این هدف نمی کند چه بسا به رژیم اسلامی که از هر سو زیر فشار اعتراضات کارگری و توده ای قرار گرفته، امکان می دهد “قدر قدرتی” خود را به رخ مردم  بکشد، فضای حاکم بر جامعه را امنیتی تر کند و شرایط نامناسب تری را به جنبش های اعتراضی تحمیل نماید.

بهررو، سنت و قدرت گرایش و قطب چپ در کردستان از یک طرف و در دستور نبودن گزینه “رژیم چنج” به شکل دخالت مستقیم نیروهای آمریکایی و غربی به هدف کنار زدن رژیم اسلامی  از طرف دیگر، نشان دهنده این مسئله است که نه نیروهای ناسیونالیست در کردستان و نه هیچیک از نیروهای امیدوار به “رژیم چنج” در این دوره در “بورس” نیستند و ارزش مصرف آنها تنها اسقاده ابزاری از آنها از طرف آمریکا و متحدینش برای رام کردن جمهوری اسلامی است. این نه تحلیل، بلکه فاکتی است که در این دوره بکرات از طرف سخنگویان هیات حاکمه آمریکا به آن اذعان شده است. آنها به صراحت می گویند که گزینه سرنگونی جمهوری اسلامی را در این شرایط در دست ندارند و آماده اند از طربق مذاکره و رایزنی مشکلاتشان را با رژیم ایران حل کنند. اگر چه مذاکره ای رسمی که ترامپ خواهان آن است هنوز صورت نگرفته، ولی مدتهاست مذاکرات و رایزنی های پنهانی و نیمه پنهانی برای این امر در جریان است.

اما  معنا و پیشبرد سیاست”رژیم چنج” نباید تنها به نیروهای نامبرده محدود گردد. چنج رژیم می تواند به اشکال دیگری هم مد نظر باشد. طیف های دیگر اپوزیسیون بورژوایی و لیبرالی در خارج و داخل ایران هم که به تعابیر خود و در سطوح مختلف با رژیم جمهوری اسلامی در تعارض هستند، خواهان تغییر شکل، استحاله و یا تعدیل جمهوری اسلامی و همراه کردن این رژیم با نرم های جهانی سرمایه هستند.

نمونه بارز و “نقطه امید” این طیف، گرایش اصلاح طلبی در درون خود رژیم است. این گرایش در دوره های مختلف در قالب دولت های خاتمی و روحانی کارنامه رفوزه دارد. آنها علیرغم “شانس”های بزرگی که در دوره خود داشته اند، نه تنها موفق به استحاله رژیم و جناح اصولگرا نشدند، بلکه در مقاطعی برای اینکه از قافله عقب نمانند، “کاسه داغ تر از آش” هم شدند. سرکوب، فساد و “محکم کردن کمربندها” را، ما در دوره های مختلف و بویژه در این دوره بکرات از طرف کارگزاران و سخنگویان این طیف شنیده و دیده ایم. کارنامه سرکوب و ترور و اعدام در دوره هایی که ریاست دولت با اصلاح طلبان بوده است، کمتر از دوران حاکمیت اصولگرایان نبوده است. آنها کمتر از سران رژیم و سپاه در مقابل فشارها و تهدیدات خارجی واکنش از خود نشان نداده اند و ..  از این روی است که در اعتراضات دور اخیر ما در شعارهای تظاهرات کننده ها به روشنی مشاهده می کنیم که توده های مردم به این طیف نیز بدون توهم در تعارضند و شعار “اطلاح طلب، اصولگرا، دیگه تمومه ماجرا ” را سر می دهند.

اطلاح طلبان، چه آنهایی که در حاکمیت هستند و چه آنهایی که در طیف اپوزیسیون لیبرالی در داخل و خارج ایران قرار می گیرند، اگر چه از نظر طبقاتی پروژه هایشان را با اتکاء به توهم بخشی از اقشار متوسط جامعه پیش برده و می برند و معمولا از حمایت دستگاه ها و تریبون های تبلیغاتی جهانی سرمایه دار برخوردارند، تنها در شرایط انقلابی، که دیگر رژیم نمی تواند حاکمیتش را بر توده های به پاخاسته  مردم تحمیل کند و یک انقلاب اجتماعی بنیان افکن در جریان باشد، می توانند ارزش مصرف برای قدرت های امپریالیستی  پیدا کنند. نقش آنها در شرایط فعلی، اگر چه گزینه معقولی برای آمریکا و غرب هستند، ضعیف تر از آن است که رسالت “رژیم چنجی” را برای آمریکا و متحدینش ایفا کنند.

گزینه چپ و سوسیالیست

جریان سوسیالیستی در جامعه ایران با توجه به بحران عمیق اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و نقش و حضوری که در روند اوضاع جاری دارد، سیمای اصلی جنبش های اجتماعی در ایران است. بورژوازی  ایران از حل بحران همه جانبه اش درمانده تر از همیشه است. جناح غالب حاکمیت متکی به ولایت فقیه و سپاه و دیگر نیروهای سرکوبگرش، نه می توانند “نرمش قهرمانه شان” را برای تخفیف این بحران عملی کنند و نه در موقعیت بکار بردن همه ظرفیت های سرکوبگرانه شان قرار دارند، چرا که در توازن قوایی تازه ای که بعد از رویدادهای دور اخیر در جامعه بوجود آمده، هر یک از این دو راهکار می تواند مخاطرات بیشتری برایشان به همراه بیاورد. در عین حال آنها بر این امر واقفند که راهکارهای لیبرالی جناح اطلاح طلب در اوضاع متلاطم و بحرانی کنونی، نه تنها توهم آفرینی جدید برایشان به ارمغان نمی آورد، بلکه جنبش های مطالباتی را پررنگ تر و نهایتا  روند  جنبش های سرنگون خواهانه را تقویت می کند.

از این روی در شرابط کنونی طرف مقابل رژیم، واضح تر از هر زمانی جنبش کارگری همیشه در صحنه، جنبش رهایی زن از قیودات آپارتایدی جنسیتی، نسل جوان بپاخواسته و به ستوه آمده، جنبش های مدنی و مدافع محیط زیست، فعالین مدافع کودکان کار، جنبش رهایی بخش ملی و سایر جنبش های اجتماعی دیگر قرار دارند. اگر چه در همه این جنبش ها گرایشات مختلف سیاسی دخیل هستند، اما مضمون اصلی فعالیت و مبارزه آنها بطور غالب گفتمان چپ و رادیکال است. این جنبش ها  اگر چه هنوز از ضعف تحزب یابی و از سازمان های توده ای و مستقل در سطح وسیع رنج می برند، اما بطور واقعی و به اتکاء مبارزات درخشان این دوره شان، با اتکاء به نسلی جدید از رهبران عملی، امکانات عظیم تکنولوژیک و تلاش مجدانه ای که از هر سو برای هویت بخشی بیشتر این جنبش ها می شود، توانسته اند به عنوان یک قطب قدرتمند اجتماعی قد علم کنند.

علیرغم موقعیت مناسب و برتر گزینه چپ  از بعد طبقاتی، مبارزاتی و  اجتماعی اش در اوضاع کنونی ایران، آنچه تاکنون اجازه نداده است که این موقعیت نهادینه شود به فاکتورهای مختلفی بستگی دارد که  چاره جویی و تلاش برای فایق آمدن به این ضعف ها می تواند این گزینه را در موقعیت مناسب تری قرار دهد.

بدون تردید در همه رویدادهای این دوره می توان درجه ای از سازماندهی را مشاهده کرد که غالباً توسط نسلی نو از رهبران عملی حاصل شده است. در هر جنبشی می توان رهبران سرشناسی که بعضی از آنها حتی به چهره های شناحته شده در سطح جهانی تبدیل شده اند یافت. اما کادر رهبری هر جنبشی جدا از جسارت و فداکاری و فعالیت های عملی اش، تاکتیک های مبارزاتی اش را بر اساس یک استراتژی یا نقشه راهی پیش می برد که در آن هم ساز و کارهای لازمه سرنگونی انقلابی رژیم را از یک طرف و هم امر جایگزینی و بدیل سوسیالیستی اش را ترسیم و یا در نظر گرفته است. منظور از کارسازهای تحقق استراتژیک، ایجاد ابزارهای توده ای و حزبی است. سازمان های توده ای، جنبش ها را از سطح الیت ها و رهبران این جنبش به توده هایش وصل می کند و از ضربه پذیری آن توسط دشمن می کاهد و تحزب یابی، سازمان رهبری کننده این جنبش هاست. کمبود و ضعف در هر یک از این دو شق کار را نیمه کاره می گذارد و دستآوردها را پس گرفتنی می کند. تبلیغ یک استراتژی روشن و واقع بینانه، کمک به تشکل یابی و متکی شدن به سازمان های توده ای و رواج ایده تحزب بابی و در راس همه آنها حزبیت کارگری امری است که اساسا در بطن جنبش های اجتماعی در داخل کشور صورت می گیرد.

همکاری نیروها و احزاب چپ و کمونیست با هر درجه نفوذ و اعتباری که داشته باشند و به هر اندازه کوچک یا بزرگ باشند، می تواند در خدمت امر فوق باشد و شرایط سیاسی و روانی مناسب تری برای همکاری گرایشات رادیکال و سوسیالیستی در درون جنبش های اجتماعی فراهم آورد. فراهم آوردن این شرایط احتیاج به تقویت روحیه در میان همه، یعنی فعالین جنبش های اجتماعی، سازمان ها و احزاب چپ و کمونیست و همه انسان های آزاده و مستقل چپ و کمونیست دارد. دوران سرنوشت ساز کنونی هیچ نوع محدود نگری و سکتاریسمی را بر نمی تابد و این رویه کمکی به هویت یابی و نهادینه کردن گزینه سوسیالیستی در جامعه نمی کند.

متاسفانه علیرغم تلاش های مثبت زیادی که در این چند ساله برای ایفای این نقش صورت گرفته است، هنوز در همه زمینه های نامبرده، ضعف وجود دارد و با تردید به لزوم ایفای این نقش برخورد می شود. هنوز اعتماد به نفس کافی در میان اجزای این قطب وجود ندارد و این از “ماست که برماست”. یعنی ما در شرایطی که جامعه بیشتر از هر زمانی تشنه گزینه ای چپ رادیکال است، هنوز در موقعیتی قرار نگرفته ایم که مهر هژمونیک خود را بر روند اوضاع بکوبیم.

وظایف ما:

  1. روشنگری و افشای مستمر و پبگیرانه گزینه های بورژوایی صرفنظر از اینکه هر یک از آنها در این شرایط چه اندازه شانس بکارگرفته شدن دارند یا ندارند. این امر از این جهت مهم است که هر اوضاعی را آکترهای اجتماعی و طبقاتی آن رقم می زنند. ضعف گزینه چپ و سوسیالیستی، همه ناممکن ها را می تواند ممکن کند و اعتماد به نفس و امکانات راهکارهای بورژوایی را برای تسلط بر اوضاع بیشتر سازد. به شکست کشانده شدن غالب جنبش های مترقی و رادیکال نشان داده است که نباید توان نیروهای بورژوایی را اگر چه در این شرایط در “بورس” هم نباشند، دست کم گرفت. این نیروها با توجه به حمایت های بین المللی دنیای سرمایه داری و بهره برداری مداوم آنها از اتاق های فکر و تریبون ها و مدیای بورژوازی توانسته اند و می توانند به بقای رژیم کمک کنند و یا در بهترین حالت برای جایگزین کردن گزینه مطلوب تر سرمایه داری راهبر باشند. آنها می توانند عامدانه انقلاب را با خشونت و خونریزی همردیف جلوه دهند و پرده ساتری بر جهنم و کشتارهایی که هر روزه قدرت های سرمایه داری بر مردم بی دفاع تحمیل می کنند، بکشند و از این رهگذر و با این نوع تبلیغات، مردم را “به مرگ بگیرند تا به تب راضی شان کنند” و آنها را از “چاله بیرون کشیده و در چاهشان بیندازند.” اگر غفلت کنیم این سناریو بر خلاف میل ما می تواند عملی شود.
  2. نیروهای چپ و کمونیست باید بجای منزه طلبی و ساییدن و پاکیزه نگه داشتن عقاید، حداکثری و آرمانی شان (که البته لازم است) روی این امر توافق کنند که در این دوران سرنوشت ساز موضوع کار جامعه ای با همه پیچیدگی ها و تحت نفود و سلطه انواع گرایشات طبقاتی است. این جامعه تشنه راهکاری اجتماعی و رادیکال و سوسیالیستی است که در آن می توان روی همه جنبه های رادیکال و پیشرو این جنبش ها، با تاکید و توافق روی حداقل ها و اشتراکات، در تقابل با گزینه های مرگبار دنبای سرمایه داری کار مشترک کرد. این مصلحت، (نه سازش) می تواند بستری برای تلاش جمعی همه نیروهای چپ و کمونیست گردد. اینکه کی بر کی برتر است را باید در مبارزه ای عینی و واقعی و در جریان مبارزه طبقاتی به اثبات رساند. این اختیار را باید به کارگر، زن، جوان، کودک کار و همه انسان های ستمدیده و تحت ستم و اسثتمار جامعه داد که گرایشات اجتماعی و مسئول را در کنار خود و بر بستر مبارزات روزانه شان محک بزنند.
  3. برای این کار باید نیروهای چپ و کمونیست در هر جنبشی، در هر شکلی (متشکل یا منفرد)، در هر جایی (داخل یا خارج) قلب شان برای یک هدف بتپد و آنهم دادن نقش هژمونیک به گزینه سوسیالیستی در مقابل گزینه بربریت سرمایه داری. این امر با حضور فعال و آکتیو و به موقع در رویدادهای روزانه جامعه ایران مقدور می گردد. این صدا با همایش ها، کنفرانس ها، گفتارهای روشنگرانه و فعالیت مستمر و پیگیرانه صورت می گیرد. تلاش برای جمع کردن هر بیشتر نیروهای این قطب حول مطالباتی روشن و طبقاتی و آن نوع از سرنگونی انقلابی رژیم که در جریان آن “سر طبقه کارگر و سایر اقشار تحت ستم و استثمار و تبعیض بی کلاه نمی ماند”، امر فوری و عاجل ماست.