هاشم کریمی-در رابطه با اول ماه مه

در رابطه با اول ماه مه

هاشم کریمی

اول ماه مه، نه بعنوان روز یاد بودی برای فراموشی ، بلکه به عنوان مسأله ای جدی و اساسی برای یاد آوردن

هر ساله نزدیک به اول ماه مه سیل پیام ها و تبریکات و راهپیمایی های « مسالمت آمیز» در اکثر کشورهای جهان به راه می افتد. هر چه دولت ها ضد کارگری تر باشند ، موانع  برای برگزاری مراسمات سخترو این راهپیمایی ها با آب و تاب تر بر گزار می شوند. به عنوان نمونه در رژیم جمهوری اسلامی روز کارگر وجود ندارد ، بلکه هفته کارگر برگزار می شود. شعار اصلی تمامی نامزدهای انتخاباتی در این کارنوال دروغ  کمک به بهبود وضعیت طبقه کارگر و فرودستان است ..

این آیا  ناشی از ترس است یا روشی برای کسب آرا خاکستری انتخابات ؟

از انتخابات بگذریم و از زاویه‌ای دیگر به کارگران جهان بیاندیشیم. نه بعنوان روز یاد بودی برای فراموشی ، بلکه به عنوان مسأله ای جدی و اساسی برای به یاد آوردن و آموختن.

تغییرات عمده‌ای در آرایش نیروهای سیاسی و اقتصادی احزاب اصلی سرمایه داری رخ داده است. راست سنتی قافیه را به پوپولیست ها باخته است. انتخابات در ایالات متحده ، هلند ، فرانسه ، آلمان و…، این گزاره را تایید می کند. آیا این به معنی توقف روند جهانی شدن و ظهور دوباره فاشیسم است ؟ آیا سرمایه داری که یکی از نیروهای پیش برنده اش بنا بر آنچه مارکس صورت بندی کرده است ، بحران آفرینی و تولد دوباره از دل خاکسترهای بحران است و می تواند این بار نیز خود را باز تولید کند ؟

یا اینکه فاشیسم این دو قلوی همسان سرمایه داری نیروی مسلط می‌شود؟ آیا باید از جنبش های طبقه کارگر چشم فرو بست ؟ آیا دیگر امیدی نیست ؟ آیا باید انقلاب را فراموش کرد ؟

تاریخ نه خطی و نه قابل پیش بینی است ، بلکه روندی سراسر آشوب و بی نظمی است. البته این به معنی نا توانی در ایجاد تغییر در روند تاریخ نیست. مهمترین نکته ، انتخاب شکل مداخله ، نحوه سازماندهی سیاسی، نحوه دخالت سوبژکتیو در تحولات سیاسی و تاریخی و تعیین استراتژی برای حرکات پیش رو ست.

چنانچه به سال های پیش از شروع جنگ جهانی دوم بیاندیشیم ، در خواهیم یافت که عمده ترین دلیل ظهور پدیده ای همچون هیتلر و وقوع فجایع پس از آن ، شکست نیروهای چپ در کنترل اوضاع و به دست گرفتن جمهوری آلمان بود..

نیاز است باز این گفته والتر بنیامین را یاد آوری کنیم که فاشیسم گواهی بر یک انقلاب شکست خورده است. اگر امروز در اروپا احزاب راست افراطی به سمت قدرت خیز بر می دارند ، این نشانه نا توانی احزاب و جریان‌های چپ در مداخله مستقیم و مؤثر در اوضاع سیاسی است. واضح است که امیدی به احزاب چپ سنتی و وابسته به دولت ها نیست. احزابی که خود بودجه و برنامه و ساختارشان را از دولت دریافت می کنند و به پشتوانه دولت های سرمایه داری سر پا ایستاده‌اند ، چگونه می توانند در راه دنیای بدون دولت گام بردارند.!

طبقه کارگر که از وعده‌های تو خالی و دروغین سیاست مداران دست راستی و میانه رو خسته شده اند ، یا در اموری همچون انتخابات مشارکت نمی کنند یا اینکه بنا بر دلایلی واضح به راست افراطی متمایل می شوند. نباید تحت هیچ شرایطی طبقات پایین جامعه را به خاطر نحوه مشارکت شان در انتخابات ها در مظان اتهام قرار داد . گناه اصلی بر دوش آن جریانات سیاسی، روشنفکران و احزاب است که هیچ گزینه دیگری پیش روی طبقات فرو دست قرار نداده و راه را بر روی هر نوع مبارزه رادیکالی بسته می انگارند. برای پرولتاریا و تمامی آزادی خواهان و برابر طلبان ، تمامی  آنانی که دیگر امیدی به بهبود شرایط و “اصلاح” امور از طریق سیاستمداران حاکم ندارند، کسانی که صدایشان در تاریخ تنها سکوت بوده ، محذوفان ، رد داده گان ، آنانی که طرد شدگان از سیستم اند ، کسانی که پوست و خون و استخوان هایشان میان چرخ دنده های اقتصاد هار سرمایه داری له شده است ، تنها راه پیش رو ، ایستاده و متوقف کردن این روند است..

نه گفتن به همه آن چیزی که ایدئولوژی سرمایه داری به ما القا می کند تا خود را سوژه ای فعال تصور کنیم. مارکس خاطر نشان می کند: تنها زمانی پایان بیگانه سازی آغاز می شود که بشر بپذیرد از خویشتن بیرون آید. یعنی بیرون ازدین ، خانواده و دولت ..

باید به هر سه این ها” نه” گفت.

نخستین قدم برای شروع انقلاب در قرن بیست و یکم ، متوقف کردن این ماشین هولناک است. ایدئولوژی سرمایه داری مروج فرد گرایی و تصور  سوژه به عنوان وجودی یکه و مستقل است. سوژه ای که خود را جدا از دیگران و جامعه  .  می انگارد .چنانچه به آموزه های آلتوسر درباره ایدئولوژی مراجعه کنیم ، در میابیم که این تصور یکی از مهمترین روش های سرمایه داری برای بسط هژمونی اقتصادی از طریق خطاب قرار دادن سوژه های انسانی به  عنوان سوژه هایی یکپارچه و مستقل و فعال است. آنچنان که آلتوسر شرح می دهد ، این اتفاق نه همچون قرون وسطا در کلیسا، بلکه در نهادهای آموزشی روی می دهد. سوژه های انسانی به وسیله سیستم های آموزشی می آموزند که قوانین را بپذیرند، مصرف کنندگان و شهر وندان قانون مداری باشند ، نا برابری های اقتصادی را همچون امری طبیعی بیانگارند و در کنار همه اینها ایده موفقیت را سر لوحه زندگی خود قرار دهند. لذا لازم به توضیح بیش از این نیست که چرا باید مقابل هر نوع سیستم آموزشی درون نظام سرمایه داری نه گفت. شاید بهترین نحوه برگزاری روز جهانی کارگر و رادیکال ترین شکل آن در این شرایط سیاسی بخصوص ، نه گفتن به آن از طرف پرولتاریای انقلابی و  حضور در خیابان در اول ماه مه می باشد..

 حضور و رژه کارگران در اول ماه مه  ،  بهترین شکل  ابراز وجود  پرولتاریا به عنوان طبقه مؤثر اجتماعی ست که زنگ خطر را برای سرمایه سالاران به صدا در می آورد. .

 تشخیر خیابان های خلوت  توسط کارگران  در روز اول مه  ترسناک ترین کابوس سرمایه داران است و قدرت و توان طبقه کارگر در مقابل سیستم استثمار گرانه موجود را به نمایش می گذارد . زنده باد پرولتاریا.